نجومي بگير نبود
محافظ نداشت
تازه بايد زحمت حمل كپسول اكسيژنش را هم خودش مي كشيد
آمده بود براي حفظ نظام
در روزگاري كه نجومي بگيران ذخيره نظام شده بودند
در روزگاري كه آقازاده ها جيم شده بودند
به ويلاهاي شمالي شان
آمد و با مظلوميتش خيلي ها را رسوا كرد
هرچند آدم هاي ريز و ريزگردها اين مرواريدهاي درشت و اين الماس هاي اصل را نديدند
ما كه ديديم
ما كه اين مردان بي ادعا را مي شناسيم
«بحث و موضوع خوزستان، آنقدر تکراری شده و آلوده به اغراض مختلف سیاسی و... که آدم نمیداند واقعا چه بگوید. خوزستان اما یک مساله سیاسی نیست. یک مساله انسانی است و انسان را مدام نمیشود با سیاست و جناحبازیهای مغرضانه فدا کرد. حال خوزستان خوب نیست. یکی از غنیترین استانهای کشور، اینطور باشد شرمساریاش برای کیست؟ با مقصرجلوه دادن این یا آن دردی از تن خوزستان رنجور و مهجور، مظلوم و سربلند اما مغرور کم میشود؟ نه. حرف بزنیم، میشود شوآف. حرف نزنیم، میگویند سکوت کرده مصلحت اندیش است.
من درد میکشم از درد خوزستان. از درد هرکجای ایران. هر زمان. هر وقت. هر جا. هر گوشهای از این وطن که دردش بیاید، یک گوشه از وجود من میلرزد... این هوا و این نارساییها حق هیچ کدام از مردمان این سرزمین نیست. گاهی وقتها فکر میکنم هر مسالهای در این کشور، فقط سوژهای برای صفحههای مجازی شده و تیترهای اول روزنامهها و... ولی آنها که در خوزستان زندگی میکنند میدانند که دیده شدنِ درد خوب است، اما از آن بهتر درمان کردن، یا حداقل تلاش برای درمان کردن است. این کاری است که باید شود.
مطرح کردن دردها کار اشتباهی نیست. درست است. اما کافی نیست. خوزستان و مردمش به گردن این کشور و مردمانش حق دارند. این را هزار بار گفتم. اما در این سالها چه کردیم برای این خاک و مردمانش که.... خوزستان به ما نیاز ندارد آنقدر که ما به خوزستان نیاز داریم. ما بیشتر از خوزستان به خوزستان نیاز داریم. اگر حرف نمیزنم از مصلحتاندیشی نیست، از تکرار و بینتیجه ماندن حرف، عاجزم.»