به گزارش مشرق، تا روی زمین بود، حکم خودکشی دست به نقد و سر و صدا همیشگی داشت و حالا که چند وقتیست در تونل زیرزمینی، قطار سر کش محله منطقه هفده سر به زیر شده، باز هم برای قدرت نمایی چیزهایی در چنته دارد.
عصر یک روز بهاریست، عزم جزم کرده ام به رفتن و دیدن حریم راه آهن؛ جایی که تا چندی پیش پشت خط صدایش می زدند و سوت قطارها را که مسافران تهران_تبریز را جا به جا می کرد هنوز در خاطره خودش و اهالی باقیست.
قدم زنان می رسم به حرم امام زاده حسن، تمام قد سلامی می دهم و تمام حیاط را از ابتدا به انتها می رسانم. از در پشتی امام زاده خارج می شوم، روی آسفالت کم جان در شروع خیابان هنوز رد پای آهن هایی که از دل زمین به زور و ضرب دل کندند را می شود دید، تک خانه ها با بافتی سنتی و اغلب فرسوده همه جا دیده می شود، دیوارهایش را رنگ آمیزی کرده اند با طرح هایی شاد و رنگارنگ، به نقش و نگار دیوارها لبخند می زنم، گویی آنها نیز.
تا چشم کار می کند مسیری باریک برای عبور ماشین هاست دو طرف با فضایی وسیع پر از خالی است و فقط خاک است که به چشم می آید، نزدیک سوله ها و کمی آن طرف تر باقی مانده از مسیر حریم راه آهن سابق نرده کشیده اند و وروردی و خروجی زیرگذر را مسدود کرده اند.
اینجا منطقه هفده تهران_فلاح_ است؛ جزیره ای که سالها در تسخیر خطوط راه آهن بوده. اهالی این محل بین پادگان قلعه مرغی، جاده ساوه و یافت آباد و سه راه آذری قرار دارند و قطار جزوی لاینفک از زندگی اشان.
* آش همان آش است، کاسه همان کاسه!
آقای شیرازی که تمام عمر شصت ساله ش را در همین محل گذرانده خیلی خوب اما تلخ از روزهای گذشته می گوید، خودکشی هایی که در مسیر راه آهن دیده، مرگ بچه های نگون بخت و بازیگوش که قطار تاب شیطنتشان را نداشته و جانشان را گرفته.
وی ادامه می دهد: "حقیقتش هر بار که مسئولی اومد و حرفی زد که قراره راه آهن رو به زیر زمین ببریم و شماها روی آسایش و آرامش را می بینید یه امید تو دلمان روشن شد، اما الان چند ساله برای قطار تونل زدند، ما فقط خاک می بینیم و اراذل که جای حاضر آماده پیدا کردند برای خواب، می دونید به قول قدیمی ها آش همان آش، کاسه همان کاسه".
عاقله مردی دیگر به حرف هایمان گوش می دهد، مخاطب قرارم می دهد و می گوید: دخترم من اندازه سن تو کاسب این محلم، خوب و بد زیاد دیدم. بنویس یک زمان یکی از مسئولان دولتی امد اینجا و گفت قراره دیگه خبری از سر و صدا و آلودگی و ترافیک نباشه، گفت حق شما مردم خوب آرامش و زندگی بهتره. ما هم به همین امید همه سختی های این کارو تحمل کردیم.
* سر و صدا کمتر شده، اما امنیتمون هم کمتر
در پیاده روی تحقیقی ام به نقطه ای رسیدم که قبلترها قبل و بعد آمدن قطار سوزن بان مسیرش را با میله ایی که برای این کار تعبیه شده بود مسدود می کرد و باید منتظر می ماندی چرا که اول و آخر حق تقدم با غول آهنی بود و بس.
الان فضای سبزی کوچک دو طرف این مکان را گرفته کسی برای عبور منتظر نمی ماند، اما باران گرفته و تندباد بهاری همه را مجبور به پیدا کردن سر پناه کرده، زیر سقف مغازه ایی پناه می گیرم خانواده ایی پرجمعیت نیز کنارم می آیند تا آسمان آرام بگیرد.
بینی ام از بوی خاک نم زده پر شده و البته چشمهایم هم از همان خاک. خاک ها از زمین های حریم راه آهن بلند می شوند و به شدت به زمین کوبیده می شوند.
فرصت را غنیمت می شمارم و با خانواده که سر پناه مشترک پیدا کردیم حرف می زنم، خانم احمدی که گویی عروس خانواده ست می گوید: بچه های جوون داشتن خیلی سخته، حالا شما فکر کنید آدم می میره و زنده می شه اگه از ساعت 9 شب یکی از بچه هام بیرون باشن، بس که اینجا شده پاتوق زن و مردای معتاد و عملی. دزدی که دیگه حرفشو نزن این قدر زیاد شده.
مرد جوانی که دختر بچه ایی در بغل دارد و خودش را داماد کوچک خانواده معرفی می کند، می گوید: حالا باز خدا رو شکر این قدر شورای محله رفت و اومد زیرگذرای راه آهنو بستن وگرنه تعداد این معتادا خیلی بیشتر از این حرفا بود.
مرد میانسال خانواده که حاج حسین صدایش می کنند توضیح می دهد: خیلی ها تا الان اومدند نوشتن و عکس گرفتن و رفتن. بهتون بر نخوره دخترم ها، ولی ما گوشت قربونی همه دولتاییم هر کی می خواد بیاد سر کار یه بار می گه خب بذار اینجا هم سر بزنیم، یه قولی بدیم تو چشم باشیم، اما تنها چیزی که برای مردم منطقه مونده ببینید چیه، یه نم بارون زده و باد اومده خاک و گل همه جا رو گرفته، شبا هم گفتن جرات نداره کسی بیرون باشه.الان یه کم سر و صدا کمتر شده، اما امنیتمون چی؟!
تصویر دوچرخه سوارانی که در در غروب آفتاب به سیاهی می زنند در دیوار طویلی به چشم می خورد، یاد وعده ایی می افتم.
گویی قرار بود پیست دوچرخه سواری بخشی از این 100 کیلومتر مسیر راه آهن را در بربگیرد، و البته مسیرپیاده رو و فضای سبز هم در اولویت قول ها بوده.
قطعا پیاده سازی و اجرایی کردن هر پروژه ای بازه زمانی خود را می طلبد اما صبر مردم محلی و افراد داخل گود نیز اندازه ایی دارد، مردمی از این سرزمین که در بحبوبه جنگ بیشترین شهید در کل مناطق تهران را تقدیم انقلاب کردند، همیشه پیش رو بودند حال مطالبه ای نه چندان کوچک اما به حق دارند.
کمک به بازسازی بافت فرسوده شهری و ارتقای خدمات شهری، کاهش موانع توسعه شهری و محدودیت های ترافیکی، کاهش سوانح برخورد عابرین و وسایل نقلیه جاده ای با وسایل نقلی ریلی، کاهش آلودگی های زیست محیطی و صوتی ، کاهش مشکلات ناشی از همجواری تراکم مسکونی با راه آهن، کاهش چشم اندازهای نامناسب شهری در حاشیه ریل و کاهش تاثیرات غیرمستقیم تردد ریلی در منطقه و تبعات حاصل از آن، واژه به واژه اهداف نهایی طرح زیرزمینی کردن خط تهران_ تبریز بوده و کماکان نیز است، اما طبق گزارشات آماری، مشاهدات میدانی و سخن بومی ها تا رسیدن به اجرای کامل راه زیادی مانده تا طی کردن.
و البته امید به بهبود و ختم به خیر شدن این زیر و رو کشیدن راه آهن برای منطقه 17 ، هنوز باقیست و وقتی همه عوامل باعث شده غول آهنی به زیر کشیده شود، شاید قرار باشد در آینده مشکلات روی زمین نیز حل شود.
منبع: سایت تهران