به گزارش مشرق به نقل از فارس، جدال و تلاش براي غلبه بر ترديد و دودلي، از عمده مضامين مطرح شده در رمان «پل معلق» نوشته محمدرضا بايرامي است.
در اين کتاب، شخصيت اصلي (نادر صديف) که سرباز پدافند هوايي است به محل جديد خدمتش اعزام مي شود، «تله زنگ» پاسگاه پرت و دور افتادهاي است که در شرايط ويژه جنگي، از اهميت خاصي برخوردار است. اين پاسگاه در منطقه کوهستاني استان لرستان قرار دارد و ظاهراً علت وجودي آن، حفاظت از پلي است که چندي پيش توسط هواپيماهاي عراقي ويران شده است. نادر صديف بنا به در خواست خود به اين منطقه دور افتاده اعزام شده است تا در خلوت و تنهايي به مرور خاطرات گذشته خود بپردازد. يادآوري خاطرات گذشته براي او دردناک است؛ پدر، مادر و خواهرش نيلوفر در بمباران مناطق مسکوني تهران کشته شدهاند؛ در حالي که در آن لحظه نادر صديف سر پست نگهباني خود بوده است. او خود را سرزنش ميکند و مقصر ميداند که نتوانسته است لااقل با شليک پدافند، مسير هواپيماهاي عراقي را تغيير دهد.
«مرگ» واژهاي ملموس است که از ابتداي رمان تا انتها در سطرسطر آن جاري است. نادر صديف در لحظات تنهايي خود فقط به مرگ ميانديشد. البته ماجراي مرگ خانواده وي، ابتدا براي مخاطب روشن نيست.
نويسنده با گزينش واژههايي که رنگ و بوي انزواطلبي شخصيت اصلي رمان را دارد، توانسته است از ابتداي داستان اين حس را به مخاطب انتقال دهد. شخصيتپردازي در حين انتقال همين حس انزواطلبي صورت ميگيرد. نادر صديف در بحران روحي خاص قرار گرفته است؛ بنابر اين به دنبال مکاني ميگردد تا بتواند به دور از هياهوي اطرافيانش با خود خلوت کند؛ شايد بتواند حوادثي را که برقآسا بر سرش فرود آمدهاند، تفسير و هلاجي کند.
داستان با ديالوگي از منشي آتشبار آغاز ميشود:« منشي آتشبار گفت:«لازم نيست از کسي بپرسي. اون جا آخر خطه. خودت متوجه ميشي.» (ص3) موقعيت مکاني مناسب با وضعيت روحي شخصيت اصلي داستان انتخاب شده است؛ مکاني دنج و ساکت. اين انتخاب با توجه به موقعيت و شرايط ويژه آن مکان، هوشمندانه صورت گرفته است. شرايط زماني اقتضا ميکند هر چه زودتر، پل ويران بازسازي شود؛ چون در دل شاهراهي قرار دارد که در صورت عدم بازسازي، کار انتقال نيرو و تسليحات به مناطق درگير جنگ با مشکل بزرگي روبهرو ميشود. اين وضعيت ويژه که در خصوص پل ويران شده رويکرد عيني و بيروني دارد، به نوعي به شخصيت رمان هم مربوط است؛ روحيه شکسته و ويران او هم به ترميم و بازگشت به موقعيت قبلي نياز دارد. مجموع کل نيروهاي حاضر در پاسگاه به 10 نفر نميرسد، ولي آنها برنامههاي روزمره خود را دارند؛ تنها، نادر صديف است که با درون خود ميجنگد و خود را با بقيه نيروها يکي نميداند. همه چيز در اطراف او برايش نشان از مرگ دارد. او حتي نتوانسته است تکليفش را با خودش روشن کند و عملاً هيچ تلاشي براي بهبود شرايط و وضع درون آشفته خود نميکند.
از منظر نويسنده، اين شرايط زماني است که باعث تغييرات روحي انساها ميشود؛ يعني گذشت زمان و پويايي ديگران که هنوز تارهاي ارتباطي آنان با زندگي روزمره قطع نشده است.
نادر صديف در عين حال که با خود درگير است و خود را در موقعيت ايستايي حس ميکند، ديگران را در تکاپو و تلاش براي ترميم گسستهاي گذشته و احتمالي ميبيند. پس اين ديگران هستند که او را به حرکت و پويايي وا ميدارند. بحرانهاي او در وهله اول، غافلگيرانه و غيرقابل هضم هستند و او خود را در خروج از اين وضع ناخواسته، ناتوان حس ميکند. براي ادامه زندگي يا کنار آمدن با شرايط حاضر، هيچگونه ايده و تفکري هم ندارد.
در چنين موقعيتي بر اساس قانون زندگي، حرکت و تکاپوي ديگران روال عادي خود را دارد. کارگران پلسازي براي ترميم و بازسازي پل ويران شده از مرکز اعزام ميشوند. آنها با تلاش و پشتکر بازسازي پل ويران شده را شروع ميکنند و در موعد مقرر به پايان ميرسانند. قطارها با مسافران از پل ميگذرند و وضعيت به حالت عادي قبل از ويراني پل باز ميگردد. در چنين بستري، حالت بحراني شخصيت رمان هم رو به بهبود ميرود. او در ديدار با چوپانان آن حوالي، با دختري رو به رو ميشود که براي او تداعي کننده خواهرش نيلوفر است. در حمله مجدد هواپيماهاي عراقي به پل تازه احداث شده، او يکي از هواپيماهاي عراقي را با موشک ميزند و در پايان به ديدار خانواده دختر ميرود.
اين ترفند نويسنده، بازگشت نادر صديف به زندگي را به خوبي نشان ميدهد؛ بازگشتي که با نوعي پذيرش موقعيت کنوني همراه است، اما با نگاهي تازه و سرشار از عشق به زندگي. او اکنون مرگ عزيزان خود را قبول ميکند و در سازش با زندگي، اميد به زايش و تولد را دارد. اما اين نکته در بافت رمان خوب جا نيفتاده است.
شکل روايتي رمان به شيوه دايرهوار است؛ با همان سطري که داستان شروع ميشود، با همان سطر هم به پايان ميرسد.« منشي آتشبار گفت: «لازم نيست از کسي بپرسي. اون جا آخر خطه. خودت متوجه ميشي.»
------------------------------
نويسنده: عليالله سليمي
کد خبر 7101
تاریخ انتشار: ۳۱ شهریور ۱۳۸۹ - ۰۹:۳۸
رمان«پل معلق» اثر محمدرضا بايرامي به موضوع بازسازي روحيات بخشي از افراد جامعه در دوران دفاع مقدس ميپردازد که ناخواسته دچار ناملايمات روحي شده و براي فرار از آن معمولاً به مکانهاي خلوتي پناه ميبردند.