به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، سردار شهید «حاج اصغر احمدی» از فرماندهان لشکر10 سیدالشهدا(ع) در خاطره ای از شهادت 7 تن از نیروهای گردان تخریب این لشکر روایت کرد، که در ادامه این روایت را می خوانیم.
گردان حضرت علی اکبر(ع) درخط پدافندی استقرار داشت که نیروهای تخریب برای مین گذاری به آنجا رفتند.
عراق در حدود 90 تانک مقابل ما گذاشته بود و مدام روی خاکریز آتش می ریختند، زمانی که نیروها از خاکریز خودمان جدا شدند من آن جا بودم. هر کدام دوتا مین «ام 19» با خود حمل می کردند و تنها شهید نباتی با خودش مین نداشت.
در واقع 6 نفر دو تا مین داشتند، که در مجموع 12 مین ضد تانک داشتند. آن لحظه هم تانک ها تک و توک شلیک می کردند که احتمال قریب به یقین یکی از گلوله های مستقیم تانک با این بچه ها اصابت کرده و موج انفجار دیگران را هم به شهادت رساند، این 6 نفر که رفتند ما در خط مشغول بودیم و یک آن صدای انفجار مهیبی شنیدیم.
خیلی به صدای انفجار توجهی نکردیم؛ چون تانک ها مدام شلیک می کردند، تا اینکه یکی از نیروهای تخریب که پشت خاکریز و منتظر دیگران بود پیش ما آمد و با نگرانی گفت بچه هایی که برای مین گذاری رفتند هنوز برنگشتند. هوا تاریک بود که وارد میدان مین شدم گاهی هم منور زده می شد. در نور منورها هرچه نگاه کردم کسی را ندیدم، برادر نباتی را صدا کردم، چند بار نیروها را صدا کردم؛ ولی اثری از آن ها نبود، تا اینکه چاله انفجار بزرگی توجهم را جلب کرد.
کمی دقیق تر که نگاه کردم تعدادی پیکر قطعه قطعه شده دیدم. به پشت خاکریز برگشتم تا کمک بیاورم. چند نفر از نیروهای تخریب هم نگران بچه هایی که دیر آمده بودند شدند، من هم آنچه دیده بودم را به آنها گفتم و همه با هم وارد میدان مین شدیم و رسیدیم به چاله انفجاری. هرچه وارسی کردیم از آن هفت نفر هیچ کسی را زنده ندیدیم. دیگر خاطر جمع شدیم که همه با انفجار شهید شدند و مشغول جمع آوری شهدا شدیم، بعضی از شهدا فقط سر و صورتشان سالم مانده بود و می شد تشخیص داد و از چند شهید دیگر جز چند کیلو گوشت له شده چیزی نمانده بود.
موج انفجار پاره های گوشت و استخوان را به اطراف پاشیده بود، با نیروهای تخریب در آن تاریکی شب تا آنجا که توانستیم اجزای پیکرهای مطهرشان را جمع آوری کردیم، از سه شهید چند کیلو گوشت و استخوان مانده بود که به سه قسمت تقسیم کردیم و شهدا را به عقب انتقال داده و تحویل معراج شهدا دادیم.