از آن روزهای قشنگ، یادگاری های کمی برایم مانده است که شیرین ترینشان، 3 عدد ترکش ناقابل مین کنار چشم و گیجگاهم است.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - حمید داودآبادی، رزمنده و نویسنده دفاع مقدس در مطلبی نوشت: 35 سال پیش، در حالی که نوجوانی شونزده – هفده ساله بیشتر نبودم، خداوند توفیق داد تا همراه دیگر رزمندگان اسلام، از نیمه شب نهم اردیبهشت تا صبح دم اول خرداد 1361 در عملیات بیت المقدس حضور داشته باشم و درست دم دروازه های خرمشهر در شلمچه، بر اثر انفجار مین در زیر پای همرزمم، مجروح شوم.

از آن روزهای قشنگ، یادگاری های کمی برایم مانده است که شیرین ترینشان، 3 عدد ترکش ناقابل مین کنار چشم و گیجگاهم است.

از دیگر یادگاری های آن روزها، زنجیر پلاک است.
زنجیری که بین خود بچه ها به "زنجیر قلاده"! معروف بود. از بس درشت و زبر و سخت بود.

یادگاری دیگر، یک فندک نفتی است!
نه اشتباه نکنید، در جبهه سیگاری نشدم!
یکی از روزها که همراه شهید "رضا علی نواز" (چند روز بعد، شب اول خرداد در وسط میدان مین شهید شد) به اهواز رفته بودم، به توصیه رضا که می گفت: "در سفر همیشه باید سه تا چیز همراه داشته باشی: تیزی، سوزن، آتیش!" چاقو برای بریدن، سوزن برای دوختن و کبریت یا فندک برای افروختن آتش.

این فندک نفتی را که دیگر به گاز نیاز نداشت، اگر اشتباه نکنم 50 ریال خریدم. در اردوگاه، روی پنبه داخل آن نفت ریختم و گذاشتم توی جیبم.


بامداد اول خرداد، کنار حدود 40 مجروح، وسط میدان مین اول خرمشهر افتاده بودم. وقتی سر و صدای نیروهای کمکی را شنیدم، در آن تاریکی، بهترین وسیله ای که کمک حالم شد تا محل خود را به آنها نشان دهم تا بیایند کمک، همین فندک بود. آن را روشن کردم، بالا گرفتم و تکان دادم تا جایمان را پیدا کنند!

و در کنار سوز و داغ و فراق همرزمان شهیدم رضا علی نواز، امیر محمدی، جهانشاه کریمیان، سیدمحمود میرعلی اکبری و ... اینها شده اند دلخوشی این روزهای تنهایی من.

برچسب‌ها