کد خبر 720171
تاریخ انتشار: ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۶ - ۲۱:۳۸

آنچه در این سال‌ها مردم را آزار می‌داد، گسترش این نابرابری فزاینده بود، چیزی که ظاهراً امثال جناب جهانگیری و دوستانشان بالکل فراموش کرده‌اند.

به گزارش مشرق؛ اسحاق جهانگیری در آخرین برنامه‌های تبلیغاتی‌اش  به بیان سیری از تاریخ دولت‌ها در جمهوری اسلامی پرداخت. به‌طور خلاصه او گفت که از نیمه‌های دهه‌ی 60 و مخصوصا پس از پایان جنگ روندی در کشور شکل گرفت که یک تیم مدیریتی توانستند با طراحی برنامه‌های عمرانی و برنامه‌های توسعه کشور را در مسیر رشد و توسعه قرار دهند. این روند در پایان برنامه سوم توسعه به اوج خودش رسید و نرخ رشد ثابت و نسبتا بالا را به‌عنوان گواه این مدعا مطرح کردند. کشور در مسیر رو به رشدی قرار داشت تا انتخابات سال 84 که در این مسیر خللی رخ داد و آن نسل فداکار از مدیران کنار گذاشته شدند؛ از نظر ایشان از آرمانشهر دور شدیم و اقتصاد و جامعه‌مان ویران شد و در سال 92 دوباره کشور و انقلاب به مسیر اصلی خود بازگشت. آقای جهانگیری با لحنی نسبتاً ملتمسانه از مردم خواست که به دولت فرصتی دوباره بدهند؛ چراکه تاکنون مشغول آواربرداری از اقتصاد ایران بوده‌اند؛ این عبارت آخری، اعتراف تلویحی جناب جهانگیری به این بود که دولت روحانی هنوز کاری برای اقتصاد و جامعه ایران نکرده است؛ پس مردم باید امیدوار، و منتظر باشند تا دولت برای آن‌ها کاری بکند.


اما در این صحبت‌ها چند چیز عجیب وجود داشت: یکی اینکه از نظر جناب جهانگیری ایران بهشت برینی بوده است؛ دوم اینکه عده‌ای مدیر فداکار و مدبر ما را به آنجا رسانده بودند؛ و سوم اینکه او گفت که در این چند سال اخیر دنیا برای کار به ایران هجوم آورده است، هر چند با گفتن اینکه تاکنون مشغول آواربرداری بوده‌ایم و هنوز فرصت می‌خواهیم، معاون اول دولت روحانی تلویحاً گفته بود که ما هنوز کاری برای اقتصاد و جامعه ایران نکرده‌ایم، اما دوباره به ما اعتماد کنید. اما ظاهرا در همه اینها تردیدهایی وجود دارد.


در سال 84 یا بهشت برینی که جناب جهانگیری می‌گویند وجود نداشته و یا لابد چوبی بر سر مردم ایران خورده بود. از آغاز دوره سازندگی نابرابری‌هایی در ایران شروع به گسترش کرد که آثار آن و تعمیق آن تا به امروز تداوم پیدا کرد. نابرابری‌های اقتصادی و اجتماعی، همراه شد با ظهور طبقه‌ی نوکیسگانی که همچون خاری در چشم ملت ایران بودند. این نوکیسگان هم از دل فرایند خصوصی‌سازی یا همان اختصاصی‌سازی در ایران متولد شدند و از قضا جناب جهانگیری و دوستانشان از حامیان و عاملان این فرایند خصوصی‌سازی غیرشفاف بودند. رانت اطلاعاتی که عمدتاً در اختیار نزدیکان نسبی و حزبی دولتمردان قرار می‌گرفت، موجب تجمیع ثروت نفتی و رانتی در حلقه‌ای خاص شد که به‌نحوی از نزدیکان طراحان خصوصی‌سازی غیرشفاف و نابرابر بودند. تعدیل کارگران کارخانه‌ها از خاطرات تلخ آن بهشت برین جناب جهانگیری است؛ کارگرانی که اخراج می‌شدند و خود را فاقد حداقل شغل می‌یافتند، در پیش چشمشان می‌دیدند که نزدیکان نسبی و حزبی مالک کارخانه‌های سابقاً دولتی می‌شوند.

شورش‌های شهری در قزوین، اراک، مشهد ، زنجان و اسلامشهر اولین واکنش‌های مردمی به این نوع خصوصی‌سازی بود. این واکنش مردمی، هرچند فرایند تعدیل را تعدیل کرد، و نان خالی را با نان و کره جایگزین کرد، اما حامیان این سیاست خصوصی‌سازی مسیر خود را ادامه دادند و به طبقه‌ای اقتصادی و جناح سیاسی مستحکم بدل شدند؛ این بلوک اقتصادی، با اتکا به مالکیتشان به یک فراجناح سیاسی بدل شدند که تا به امروز توانسته‌اند خواسته‌ها و سیاست‌هایشان را به همه دولت‌ها تحمیل کنند و تحت فشار قرار دهند.ترکیب و وحدت جناح‌های مختلف  در حوالی سال 84 و پس از آن، نشانه‌ای از همگرایی منافع اقتصادی این افراد بود.

آنچه در این سال‌ها مردم را آزار می‌داد، گسترش این نابرابری فزاینده بود، چیزی که ظاهراً امثال جناب جهانگیری و دوستانشان بالکل فراموش کرده‌اند. اما این فراموشی و یا این بهشت‌انگاری از سر تصادف نیست؛ این طبقه مدیران دلسوز و مدبر و نزدیکان حزبی و جناحی‌شان بهشت برینی خلق کردند؛ بهشتی که خودشان در آن ساکن بودند و هستند و نابرابری‌ها و عدم‌بهره‌مندی دیگران را طبیعی و جزو مشکلاتی که باید در بلندمدت حل شوند، می‌بینند.