به گزارش مشرق، "زفرات" نام کتابی است که تعدادی از فعالان حقوق بشری بحرین نوشته و سعی کرده اند در آن گوشه ای از جنایت های صورت گرفته در زندان های رژیم آل خلیفه در این کشور بویژه در زمان انتفاضه اسرا در زندان "جو" در مارس ۲۰۱۵ را مستند کنند. این کتاب شامل ۶۷ گزارش دستنویس از داخل زندان جو بعلاوه مجموعه ای از تصاویر و مستندات دیگر است که مجموعا ۲۸ روش شکنجه در آن ترسیم شده است. نام ۶۳ تن از مهم ترین شکنجه گران رژیم آل خلیفه و عناصر پلیس و نیروهای ژاندامری بحرینی بعلاوه نیروهای مزدور اردنی و اماراتی نیز در این کتاب آمده است. راویان این کتاب مشاهداتشان در شکنجه خود و دوستانشان را که در برخی موارد به شهادت افراد شکنجه شده از جمله عباس السمیع و سامی مشیمع و علی السنکیس منجر شده را تشریح می کنند.
گزارشهای منتشر شده در این کتاب نمونه ای از پایداری و استقامت اسرای بحرین را نشان میدهد که در برابر مشکلات و سختیها با عزم و ایمان و اراده مقاومت میکنند و ثابت کردند که اسارت نمیتواند آنها را از اهداف خود مبنی بر رسیدن به آزادی و کرامت انسانی و حقوق اولیه بشری بازدارد.
محسن احمد محسن ابوعبود
سن: ۲۲ سال
حکم: ۳ سال
منطقه: سماباد
من را در ساعت هفت بعدازظهر از ساختمان شماره ۳ به ساختمان شماره ۱۰ منتقل کردند. این کار به صورت پیاده و همراه با کتک زدن شدید من صورت گرفت. نیروهای ویژه وارد ساختمان شماره ۳ شدند، زندانیان در اتاق ها و راهروی ساختمان حضور داشتند. نیروهای ویژه بمبهای صوتی و گاز اشکآور به داخل ساختمان پرتاب کردند و ما را همراه با ضربات باتوم و به صورت سینه خیز در حالی که روی همدیگر افتاده بودیم، به سمت محوطه خارجی هدایت کردند.
در ساختمان شماره ۱۰ من در مراسم جشن خرگوش مورد بازرسی بدنی قرار گرفتم. در خلال این مراسم شکنجه شدید و اصلاح توهینآمیز سر و سینهخیز رفتن به مسافت ۱۰ متر به همراه فحش و ناسزا و خیس کردن لباس با آب سرد در هوای سرد زمستان وجود داشت. تمامی این اقدامات تحت نظارت افسران بحرینی و اردنی و مدیریت زندان انجام شد. آنها به مدت سه روز به ما اجازه خوردن و آشامیدن ندادند و حتی ما را از وضو گرفتن و برپایی نماز منع کردند. این رفتار به مدت سه ماه ادامه پیدا کرد و زندانیان از حمام کردن با لوازم بهداشتی و نظافت منع می شدند. آنها حتی به مدت ۲۰ روز مانع از تماس ما با خانواده شدند و به مدت دو ماه اجازه ملاقات خانوادگی نداشتیم.
آنها به مدت طولانی ما را سرپا نگه میداشتند و مجبور میکردند به نظامیان سلام نظامی بدهیم. سینهخیز رفتن و سردادن شعارهایی در تغییر نظام حاکم بحرین از دیگر شکنجههای ما بود. آنها حتی ما را از گفتن اذان و برپایی شعائر دینی منع میکردند. من در زندان مجبور به رقص و غنا و به تمسخر گرفتن دین شدم. تمامی این اقدامات زیر نظر تیسیر و بلال حماده و خالد المستریحی و محمد سلیمانی و محمد محسن و جمعه و قاید و عناد و دیگرانی صورت می گرفت که من نام آنها را نمی دانم. بسیاری از این شکنجهها زیر نظر دوربینهای امنیتی و برخی دیگر از مناطقی که تحت پوشش این دوربین ها قرار نداشت صورت میگرفت.
محمد احمد سرحان:
سن: ۴۱ سال
حکم: ۸ سال
منطقه النویدرات
از تاریخ ۱۰ مارس ۲۰۱۵ تا روز ۱۳ مارس ما مورد توهینهای لفظی زندانبانان قرار گرفتیم. ما به مدت چهار روز اجازه خوابیدن نداشتیم. آنها ما را مجبور کردند در محوطه خارجی ساختمان شماره چهار و روی آسفالت بنشینیم. از روز ۱۰ مارس به مدت ۳۰ ساعت هیچ غذا یا آبی به ما داده نشد. در روز ۱۳ مارس من را به داخل ساختمان بردند. من به شدت با باطوم و دست افسران امنیتی مورد ضرب و شتم قرار گرفتم. همچنین موهای سر و صورتم به طرز توهین آمیزی تراشیده شد. آنها ما را مجبور به ایستادن کردند و روی ما آب سرد میریختند. این اقدامات تحت نظارت مستقیم محمد صدیق، عبدالقوی عبدالغفور و مروان قرار داشت. در همان روز و ساعت ۱۱ شب بود که من به ساختمان شماره ۱۰ منتقل شدم. در آنجا اجازه تماس من با خانوادهام را نمیدادند و این روند ۲۰ روز ادامه پیدا کرد. از روز ۱۴ مارس تا بعد از ماه مبارک رمضان من به همراه سایر زندانیان در معرض انواع شکنجههای جمعی قرار داشتیم. از جمله شکنجهها اجبار برای ایستادن طولانی و جلوگیری از خوابیدن و بستن دستها از پشت و جلوگیری از رفتن به سرویسهای بهداشتی بود. من به علت این شکنجه ها مشکلاتی را در مجاری ادراری خود احساس کردم، علاوه بر اینکه دیسک کمرم نیز دچار مشکل شد.
عبارت های توهین آمیز و اجبار به سینهخیز رفتن و کتک زدن با کمربند تحت نظارت محمد حسنی و محمد محسن و با حضور بلال حمایده و خالد المستریحی از دیگر شکنجههای رایج در زندان بود.
در تاریخ پنج آوریل حدود ساعت پنج بعدازظهر بود که محمد محسن دستانمان را از پشت بست. محمد محسن سیگار میکشید. او از من خواست دهانم را باز کنم تا سیگار را درون آن بیندازد. من این کار را انجام ندادم. به همین علت من را مورد توهین قرار داد و جلوی تماس من با خانوادهام را گرفت.
در تاریخ ۳۰ آوریل و نیمههای شب بود که من را برای انجام تحقیقات دادستانی به مدیریت زندان بردند. بعد از خروج از تحقیقات دو نفر از ساختمان شماره چهار خارج شدند. آنها یونس از سماهیج و سید مجید از کرزکان بودند. آنها به من سلام کردند. در این زمان بود که مروان و عبدالقوی آنها را به شدت با مشت و لگد و توهینهای لفظی شکنجه کردند. این اتفاق در مدیریت زندان صورت گرفت.
محمد عبدالله السنکیس
سن: ۵۰ ساله
حکم: ۱۵ سال زندان
منطقه السنابس
از تاریخ ۱۰ مارس ۲۰۱۵ من در معرض انواع تجاوزهای حقوقی و انسانی قرار داشتم. آنها من را از ساختمان مدیریت زندان به ساختمان شماره ۱۰ بردند. این اقدام تحت نظر و با همراهی تعدادی از نیروهای ویژه صورت گرفت. این در حالی بود که دستان من نیز از پشت بسته شده بود و در طول مسیر این افراد اقدام به کتک زدن من با باتوم کردند. در روز بعد آنها من را به صورت دست بسته در برابر دیوار مجبور به ایستادن کردند و موهای سر من را به طرز خشونتآمیزی تراشیدند. آنها من را مجبور کردن در محوطه خارجی ساختمان سینهخیز بروم و هم زمان در رفت و برگشت مرا با باتوم کتک میزدند. شکنجهها از ساعت دو بعد از ظهر آغاز شد و تا ساعت ۱۱ شب ادامه پیدا کرد. علاوه بر شکنجهها، فحش و ناسزا و انداختن آب دهان به روی من نیز ادامه داشت. در نهایت من را وارد سلولی کردند که هیچ زیرانداز یا پتویی نداشت. ما به مدت سه روز مجبور بودیم بر روی تخت آهنی بخوابیم و در این مدت هیچ آب و غذایی به ما داده نشد.
بعد از آن مروان من را در نیمه های شب به اتاق بازجویی ویژه ساختمان مدیریت زندان برد. آنها چشمان من را بسته بودند و دستانم نیز از پشت بسته شده بود. آنها در این شرایط با باتوم و سیم برق مرا کتک زده و مجبور کردند برگه سفیدی را امضا کنم و انگشت بزنم.
بعد از سه ماه خالد المستریحی من را از ساختمان خارج کرد و بار دیگر مجبور کرد برگه ای را امضا کنم. آنها برای این کار از کتک زدن و توهینهای اجباری استفاده میکردند. این درگیری عبارت بود از اذعان من به عدم نیاز به رفتن به درمانگاه. در ادامه آنها برگهای را به دست من دادند و گفتند که باید عبارت های داخل آن را بخوانم. عبارت های بسیار زشتی در آن نوشته شده بود.
آنها همواره سعی میکردند مانع از نماز خواندن من شود. آنها همچنین از تماس من با خانواده و انجام ملاقاتهای خانوادگی جلوگیری میکند. بارها من را مجبور کردند که به مدت یک روز کامل روی پا بایستم. من همه روزه در معرض توهین و شکنجه قرار میگرفتم. این در حالی بود که ما از کوچکترین حقوق خود از جمله در اختیار داشتن لوازم بهداشتی و سایر حقوق محروم بودیم.
محمد میرزا علی موسی
سن: ۴۲ سال
حکم: ۱۰ سال زندان
منطقه: المصلی
در تاریخ ۱۰ مارس ۲۰۱۵ من در ساختمان شماره چهار بودم که نیروهای ضد شورش وارد ساختمان شدند. من از ناحیه پشت درد داشتم. درب سلول را بستم تا گاز اشکآور وارد نشود. بعد از مدتی نیروهای ضد شورش وارد اتاق شدند و از ما خواستند که به محوطه خارجی برویم. در هنگام خروج یکی از نیروها به ما حمله کرد و با باتوم و ضربات لگد به ما ضربه میزد. در این لحظات ضربهای به سر من خورد و من از هوش رفتم. چند ساعت بعد به هوش آمدم و دیدم در راهروی منتهی به محوطه خارجی روی زمین افتادم. دیدم که یکی از افراد پلیس با لگد به ران من ضربه میزند. پس از آن ستوان حمد الذوادی آمد و من را به محوطه خارجی برد. آنها میدانستند که من مشکل دارم و نمی توانم ادرار کنم. اما من را بدون اینکه دلیلش را بدانم به ساختمان شماره ۱۰ بردند.
در روز ۱۱ مارس در ساختمان شماره ۱۰ حدود ساعت سه بعدازظهر بود که نیروهای ضد شورش من را از سلول خارج کردند. این اقدام بنا به دستور راجا از مسئولان سالن ملاقات صورت گرفت. آنها با باتوم به تمام نقاط بدن من ضربه میزند. این اتفاق در راهرو انجام شد. با وجود جراحتی که در پشت هم داشتند و با وجودی که از شدت درد فریاد میزدم یکی از افراد پلیس من را وارد سلول کرد. در سلول یک تخت آهنی وجود داشت و حتی زیرانداز و پتو و بالشی نداشت. کتک زدن زندانیان در محوطه خارجی ساختمان تا ساعت پایانی شب ادامه پیدا کرد.
در تاریخ ۱۸ مارس و بعد از اینکه غذایم را خوردم از نیروهای پلیس خواستم که به سرویس بهداشتی بروم، اما آنها این خواسته را رد کردند. من به علت نیاز شدیدی که داشتم اصرار کردم. اما محمد سلیمان بر سر من فریاد کشید و من را تهدید کرد که کتک میزند. وی بعد از آن نیروهای ضد شورش را احضار کرد و آنها من را از سلول خارج کرده و در محوطه خارجی اقدام به کتک زدن من کردند. من از شدت ضربات به خود میپیچیدم. از نیروهایی که در شکنجهها و کتک زدن من حضور داشتند، میتوان به تیسیر و محمد سلیمان و محمد حسن و فضل اشاره کرد. در ادامه آنها مرا به خارج ساختمان مدیریت بردند و بر روی زمین رها کردند. من از شدت درد کمر فریاد میکشیدم، اما محمد عبدالحمید آمد و با پا و لگد من را کتک زد و گفت: این را به درمانگاه ببرید. بعد از آن من را به درمانگاه منتقل کردند. آن ها من را به درمانگاه حمل کردند و در درب ورودی درمانگاه رها کردند. تعدادی از افراد پلیس در داخل درمانگاه من را کتک زدند. فضل از نیروهای پلیس درمانگاه پاهای خود را روی سر من گذاشته بود. او به همراه افراد دیگر اقدام به کتک زدن من کردند و من فریاد میکشیدم.
نعمان پزشک درمانگاه بر کتک زدن من نظارت میکرد. بعد از آن پلیسی که ساموئل نامیده می شد و هندی بود سوزنی را آورد و آن را در پهلوی آن را در من فرو می برد و سوزن را تکان می داد. من از شدت درد فریاد می زدم. بعد از آن من را به ساختمان شماره ۱۰ بردند.
در روز ۲۳ مارس بعد از اذان صبح من برای وضو گرفتن رفته بودم. هنگامی که به سلول بازگشتم فضل از نیروهای پلیس زندان از من خواست که لباسهایم را خیس کنم. این موضوع را رد کردم اما من را به سرویسهای بهداشتی برد و کتک زد و مجبور کرد لباسهایم را خیس کنم. هوا بسیار سرد بود. من از خوابیدن منع می شدم و مجبور بودم ساعت های طولانی روی پاهایم بایستم. من از کوچکترین حقوق خود از جمله تماس با خانوداه یا ملاقات با آنها یا استفاده از لوازم بهداشتی منع می شدم.
محمد یوسف المحاسنیه
سن: ۳۴ سال
حکم: ۱۵ سال زندان
منطقه: الصالحیه
در تاریخ ۱۰ مارس ۲۰۱۵ نیروهای ویژه به ساختمان شماره چهار حمله کرده و اقدام به کتک زدن زندانیان کردند. آنها گاز اشکآور و گلولههای ساچمهای به سمت زندانیان شلیک کردند. پس از آن من را با ضربات باتوم به پشت و پاها و دستها، از سلول خارج کردند و به سمت محوطه خارجی بردند. ما در حالی که دستانمان را روی سرمان گذاشته بودیم مدت طولانی در محوطه خارجی باقی ماندیم. دستانمان با یک نوار پلاستیکی از پشت بسته شده بود. آنها به صورت توهینآمیزی ما را سرشماری کردند. علاوه بر این که ضربوشتمها از سوی نیروهای اردنی و یگان ویژه در این مدت ادامه پیدا کرده بود. سرهنگ ناصر بخیت و سرگرد حسن جاسم و ستوان عیسی الجودر و عبدالله عیسی ومحمد عبدالحمید و خلیفه بن احمد آل خلیفه مدیر امنیت منطقه جنوبی بحرین نیز بر روند شکنجه ها نظارت داشتتند.
ما تحت نظارت پلیس زندان به ساختمان شماره ۱۰ منتقل شدیم. آنها من را در داخل سلولی انداختند که هیچ یک از لوازم سکونت از جمله سرویس بهداشتی در آن وجود نداشت. من به علت زخمهایی که برداشته بودم در شرایط بغرنجی قرار داشتم. در روز ۱۱ مارس تعدادی از نیروهای ویژه به صورت نقاب زده و تعدادی هم با روی باز آمدند و تمامی زندانیان را به محوطه ساختمان شماره ۱۰بردند. در آنجا یکی از نیروهای پلیس اردنی من را از ریشم گرفت و موی سر و صورتم را تراشید. بعد از آن نیروهای ویژه با باتوم به نقاط مختلف بدن من ضربه میزدند. آنها من را مجبور کردن که به صورت سینه خیز [در حالی که دستانم بسته بود] حدود ۱۰ متر بروم. آنها الفاظ رکیکی را بر ضد ما استفاده میکردند و ما را مجبور میکردند شعارهایی را در تمجید از پادشاه بحرین و توهین به نمادهای مقاومت سر بدهیم.
آنها همچنین من را مجروح کردند شعار "من خرگوش هستم" را سر بدهم و به صورت همزمان هدف حمله با ضربات باتوم قرار داشتم و آب سرد بر روی سر من میریختند. بعد از چند ساعت من را وارد سلول کردند. خون از سر و صورت و گوش ها و دهان من جاری شده بود. توهینها و ناسزاها و همین روش ادامه پیدا میکرد و ما سه روز از آب و غذا محروم بودیم.
تعدادی از روشهای شکنجه ها
شکنجههایی که نیروهای امنیتی به صورت روزانه بر ضد ما انجام میدادند، شامل کتک زدن زندانیان در هنگام رفت و برگشت به سرویسهای بهداشتی بود. زمان اختصاص داده شده برای هر فرد جهت رفتن به سرویسهای بهداشتی تنها یک دقیقه بود. از مارس تا ماه می خالد المستریحی من را مجبور کرده بود که در هنگام درخواست برای رفتن به سرویسهای بهداشتی خودم را با آب خیس کنم. این کار همراه با کتکهای شدید و سینهخیز رفتن و ایستادن سرپا به مدت طولانی بود که گاه از ۱۰ ساعت تجاوز می کرد و من اجازه خوابیدن هم نداشتم.
ما در نزدیکی یخچال مورد ضرب و شتم قرار میگرفتیم. این منطقه جایی بود که دوربینهای امنیتی آنجا را پوشش نمیداد. ما همچنین در معرض انواع فحشهای رکیک قرار داشتیم. آنها من را در سطل آشغال انداختند و مجبور کردند شعارهایی در تأیید نظام حاکم سر بدهم.
در تاریخ ۱۸ مارس من مورد ضرب و شتم قرار گرفتم و به همراه تعداد دیگری از زندانیان به ساختمان مدیریت انتقال داده شدیم. ما را در کابینی که در مقابل این ساختمان قرار داشت با باتوم کتک زدند. در روز ۱۷ جولای ۲۰۱۵ و همزمان با عید فطر من بنا به دستور سلطان محمد عبدالحمید به ساختمان مدیریت منتقل شدم. در آنجا محمد سلیمان و صلاح پاکستانی اقدام به کتک زدن من کردند. من بنا به دلایلی که خودم هم از آنها بیاطلاع بودم، از ناحیه صورت و شکم هدف مشت و لگد این افراد قرار گرفتم.
محمود حسین علی محمد
سن: ۲۵ سال
حکم: ۷ سال زندان
منطقه: المعامیر
در روز سهشنبه ۱۰ مارس ۲۰۱۵ و در حالی که من در ساختمان شماره ۱ بخش شمالی شش و اتاق شماره ۱۴ بودم، تعداد زیادی از نیروهای ضد شورش و کماندوها در ورودیهای ساختمانی که من حضور داشتم جمع شدند. در آن روز اخباری به گوش ما رسیده بود مبنی بر اینکه خانواده یکی از محکومان در سالن ملاقات مورد تجاوز نیروهای امنیتی قرار گرفته است. به همین علت بود که نیروهای ضد شورش وارد ساختمان شدند تا با ایجاد هرجومرج و سرکوب زندانیان در حوادث زندان مداخله کنند. آنها بلافاصله بعد از ورود به ساختمان اقدام به کتک زدن و شکنجه همه زندانیان با تمامی ابزارهایی که در دست داشتند، کردند. حتی نیروهای پلیس که مسئول تماس تلفنی زندانیان بودند، یعنی صالح الجمهی و محمد القرشی نیز در این حملات نقش داشتند. آنها من را به همراه طاهر جاسم محمد از ساختمان خارج کردند و در مقابل ساختمان شماره یک قرار دادند. مدتی بعد بار دیگر ما را وارد ساختمان کردند و محمد سلیمان و محمد محسن به همراه فضل و ماجد بعلاوه نیروهای ضد شورش اقدام به شکنجه شدید ما کردند. آنها به شدت ما را کتک زدند و در منطقهای در نزدیکی مسجد شمالی قرار دادند تا اینکه ما را به سمت محوطه خارجی بردند. ما در این شرایط قرار داشتیم و شکنجه ها بدون توقف تا ساعت پنج بعدازظهر ادامه پیدا کرد. در نهایت بار دیگر ما را به بخش دوم محوطه خارجی تحویل دادند.
در ابتدای امر افسر مسئول نیروهای ضد شورش زندانیان را به دو قسمت تقسیم کرد. بخش اول زندانیانی بود که در سمت راست قرار داشتند و نیروهای امنیتی آنها را زندانیان متهم به شکنجه میدانستند. آنها در معرض شدیدترین انواع شکنجه قرار گرفتند. بخش دوم کسانی بودند که به آنها تخفیف داده شد. متأسفانه ما در بخش اول بودیم و شکنجه شدیدی را دریافت کردیم. هیچ کس غیر از بیماران یا کسانی که در طرف مقابل قرار داشتند، از این شکنجههای شدید مستثنی نبودند. در ادامه ما را از طریق محمدعبدالقوی به طرف دیگر محوطه منتقل کردند. احمد الکاتب از مسئولان زندان لیستی با خود آورده بود که نام من نیز در آن بود. آنها ما را به همراه تعداد دیگری از زندانیان با خودرو به ساختمان شماره ۱۰ منتقل کردند. این اتفاق بین ساعتهای ۹ و ۱۰ شب رخ داد. بعد از اینکه ما وارد ساختمان شدیم به طرز توهینآمیزی مورد بازجویی قرار گرفتیم. در آن شب هیچ آب و غذایی به ما داده نشد. ما حتی رختخواب یا زیرانداز و بالش برای استفاده نداشتیم. تنها چیزی که در زندان وجود داشت، تخت آهنی بود که با وجود سرمای شدید بدن ما را دچار استهلاک میکرد.
در روز بعد، یعنی ۱۱ مارس ۲۰۱۵ قبل از اذان ظهر علی عبدالزهرا که از بیماران دیابتی بود و باید روزانه ۴ واحد انسولین مصرف می کرد، در نتیجه بیغذایی بیهوش شد. او را به درمانگاه منتقل کردند. در ادامه نیروهای ضد شورش آمدند و با روشی توهین آمیز با ما صحبت میکردند. هر کدام از نیروهای پلیس که ما را میدیدند، مسخره میکردند. بعد از ظهر همان روز مراسم شکنجه شدیدی آغاز شد که زندانیان ساختمان شماره ۱۰ آن را مراسم جشن خرگوش نامیدند. در این مراسم زندانیان حدود ساعت سه و نیم ظهر از سلول ها خارج شدند و محمد سلیمان و محمد محسن و نیروهای ژاندارمری اردن با انواع شکنجه های وحشیانه زندانیان را مورد ضرب و شتم قرار دادند. از جمله این شکنجهها مجبور کردن زندانیان به ایستادن روی یک پا برای ساعتهای طولانی و مجبور کردن آنها به غنا و تقلید صدا و حرکات حیوانات و نیز ریختن آب بسیار سرد بر روی آنها و انداختن آب دهان بر سر و صورت آنها و شکنجه وحشیانه با باتوم و کابل برق و چوب و ضربات لگد به همراه تراشیدن توهینآمیز موی سر و صورت آنها بود. زندانیان همچنین از آب و غذا و سرویسهای بهداشتی نیز منع شده بودند و مجبور بودند با شکم روی زمین بخوابند و نیروهای امنیتی آنها را لگد کنند. این شکنجهها تا ساعتهای طولانی و تا ۱ بامداد ادامه پیدا کرد. من سهم عمده ای از این شکنجهها را دریافت کردم به طوری که همچنان در بدنم آثار این شکنجهها مشاهده میشود.
در ادامه مجموعه ای از اتفاقات و حوادث برای ما رخ داد که من تعدادی از آنها را شرح میدهم.
۱-بین روزهای جمعه و شنبه بعد از مراسم جشن خرگوش "شاهد" یکی از نیروهای پلیس مدیریت زندان که اصالت پاکستانی داشت، اقدام به شکنجه من و محمد عبدالامیر کرد. وی این کار را با کمک اللیلی مروان انجام داد و ما شکنجههای سختی را در آنجا دیدیم. در تاریخ ۱۸ مارس حادثه دیگری رخ داد. محمد میرزا موسی درخواست رفتن به سرویسهای بهداشتی را داشت، اما نتیجه این شد که ما را به صورت دست بسته به ساختمان مدیریت بردند و مورد شکنجه قرار دادند. بلال و محمد سلیمان و گروهی از نیروهای ضد شورش در نزدیکی سرویسهای بهداشتی بخش دوم ساختمان شماره ۱۰ و به طور ویژه در نزدیکی یخچال ایستاده بودند. زندانیان این منطقه را دفتر ۹۹ تحقیقات نامگذاری کرده بودند. در آنجا من با باتوم شکنجه شدم و به روشی که فیلقة نام داشت، ضرباتی را به زیر پاهای من می زدند. آنها به مذهب و اعتقادات من توهین کردند. در تاریخ ۲۱ مارس و صبح زود بود که من به سرویسهای بهداشتی رفته بودم. شیفت تیسیر و خالد و بلال و محمد سلیمان و محمد محسن و فضیل بود. در آنجا بلال من را به شدت کتک زد. او لباسهای من را با آب سرد خیس کرد و مجبور کرد روی یک پا بایستم. او به صورت همزمان ضرباتی را به پشت من وارد میکرد.
۲-صف کشی های صبحگاهی و خواندن سرود ملی از مسخره ترین اقدامات بود. آنها ما را مجروح کردند که سینهخیز برویم یا ما را در سطل زباله میانداختند و کسی که این موضوع را رد میکرد، شکنجه سختی در انتظارش بود. آنها شکنجههایی به ما میدادند که تحت عنوان تمرین نظامی نامیده میشد و ما را مجبور به انجام آن میکردند. آنها برای ما را با آب سرد خیس می کردند و مجبور می کردند در هوای سرد بایستیم و اگر هوا سرد نبود مجبور می کردند در زیر کولر و در درجه حرارتی شانزده درجه بمانیم. مجموعه شکنجههای صورت گرفته در نزدیکی یخچال به مدت پنج روز متوالی از ۱۱ مارس آغاز شد، آنها حتی به این مقدار نیز بسنده نمیکنند و من را از یک اتاق به اتاق دیگر میبردند و در نهایت من را به سلولی منتقل کردند که یک بیمار هپاتیت سی در آنجا بود.
۳-یکی از نیروهای پلیس و افسران امنیتی زندان یک روز در حالی که من برای رفتن به سرویسهای بهداشتی از سلول خارج شده بودم، من را تهدید کرد که به صورتی راه بروم که گویا سوار تاکسی شده ام. وی تهدید کرده درصورتی که این کار را انجام ندهم، من را شکنجه میکند. نیم ساعت بعد بار دیگر من را از سلول خارج کرد و به تمسخر گرفت و گفت: چرا از تاکسی پیاده شدی و کرایه آن را نپرداختی. یک روز هم که برای تماس گرفتن رفته بودم و قرار بود اولین تماس من بعد از حادثه ۱۰ مارس باشد، در مکان برقراری تماسهای تلفنی در ساختمان شماره شش محمد عوض و بسام الیمنی من را تهدید کرده و به من ناسزا گفتند. اینها علاوه بر توهینها و ناسزاها و مطالب توهینآمیزی بود که بر ضد مذهب ما مطرح میکردند.
۴-در رابطه با بازجوییهای صورت گرفته در ساختمان مدیریت، یک بار نیروهای امنیتی برای بردن من به ساختمان مدیریت آمدند. هنگامی که به این ساختمان رسیدیم، افسران لباس شخصی در آنجا منتظر من بودند. در جریان بازجوییها آنها با باتوم و کابل برق و ابزارهای دیگر من را شکنجه کردند و بعد از اینکه بازجویی به پایان رسید مرا به ساختمان شماره ۱۰ بازگرداندند. در آنجا نیز محمد زکریا و سامر من را تحویل گرفته و به شدت شکنجه کردند. محمد می گفت: حتی در برابر دوربینها نیز تو را شکنجه خواهیم کرد، گویا هیچ کس بر رفتار آنها نظارت نمیکرد و آنها دستورات بی قید و شرطی برای شکنجه ما داشتند. ابو راشد و جاسم و تیسیر نیز من را مجبور به تقلید صدا و حرکات حیوانات میکردند.
در پایان باید بگویم که ما به مدت ۵ ماه شکنجههای جسمی و روانی بسیار شدیدی را دریافت کردیم. آنها از خوابیدن ما جلوگیری میکردند و تنها یک دقیقه اجازه رفتن ما به سرویسهای بهداشتی را می دادند. برای استحمام نیز تنها ۵ دقیقه زمان داشتیم و در صورتی که از این مقدار تأخیر داشتیم، به شدت شکنجه میشدیم. بعلاوه اینکه نیروهای امنیتی با زور وارد حمام می شدند. در برخی موارد ما مجبور می شدیم طی ساعتهای طولانی که گاه تا سه یا چند روز طول میکشید، سرپا بایستیم. آنها به مقدسات دینی ما توهین میکردند و ما را با آب سرد خیس میکردند و مجبور می کردند در برابر کولر بایستیم. آنها همچنین ما را مجبور می کردند خودمان را با مخلوطی که نیروهای امنیتی برای شستوشوی ما تهیه کرده بودند و وایتکس هم در آن بود، شستوشو دهیم، این موضوع باعث ایجاد حساسیت در پوست ما شده بود. ما در نتیجه این شکنجهها همچنان از بیماریهای در مجاری ادراری رنج میبریم.