همسر شهید «محمدعلی سخائی» گفت: همسرم در پایان وصیت‌نامه‌اش نوشته بود که پدر و مادرم صبر کنند و همسرم در نماز شب‌ برای امام زمان (عج) دعا کند.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، «محمدعلی سخائی» در 11 شهریور 1360 در سن بیست سالگی به شهادت رسید. از خصوصیات این شهید خوش اخلاقی، خوش‌رویی و مهربانی بود. شهید سخائی متولد 1340 بود که در 20 سالگی ازدواج کرد و در شیرین‌ترین روزهای زندگی خود عازم جبهه‌های نبرد شد تا به دفاع از ایران اسلامی بپردازد و چند روز بعد شربت شیرین شهادت را نوشید.

«پورعباس» همسر شهید سخائی در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع پرس می‌گوید: من و خواهر شهید در یک مدرسه مشغول تحصیل بودیم. زمان جنگ و در روز 25 خرداد 1360 ازدواج کردیم؛ خواهر همسرم قبل از آن که به خواستگاری بیایند گفته بود: هر لحظه امکان دارد برادرم به جبهه‌های جنگ برود. 27 رجب روز فرا رسیدن خواستگاری، محمدعلی با لباس پاسداری در مجلس حاضر شد و عملا به ما نشان داد مرد جنگ هست؛ و من نیز با این قضیه مخالفتی نداشتم.

آمادگی برای شهادت با خواندن یک کتاب

محمد علی تازه وارد سپاه شده بود. همسرم در شب اول عروسی که تمام عروس‌ها آرزوهای زیادی دارند از شهادت صحبت کرد، این موضوع مرا به شدت ناراحت کرد؛ آن شب یک کتاب از زندگینامه یک شهید به من هدیه داد که با خواندن آن آمادگی شهادت همسرم را پیدا کردم.

در شب‌های ماه رمضان، سحر که می‌شد همسرم به من می‌گفت: «بهتر است بروی به مادر کمک کنی»، وقتی کارم تمام می‌شد، و به منزل می‌آمدم می‌دیدم که همسرم در حال خواندن نماز شب است؛ محمدعلی خیلی خالص بود و من به حال خوش او غبطه می‌خوردم.

28 مرداد همسرم از جبهه به مرخصی سه روزه آمد و گفت: «اگر خداوند به ما دختری داد اسمش را سمیه و اگر پسر بود مهدی بگذار، بعد از شهادت من هم هر کجا دوست داشتی می‌توانی زندگی کنی.» در جواب محمدعلی گفتم: «اگر قرار باشد شهید بشوی، زندگی بدون تو برای من معنایی ندارد»، انگار همسرم آخرین وداع را با ما کرد و چنان شاداب راهی جبهه شد که گویی خبر از شهادت و ورود به بهشت ابدی را به او داده‌ بودند.

یک شب خانه مادرشوهرم بودم که برادر محمدعلی روزنامه‌ای گرفته بود که در آن اسامی شهدایی که به پزشکی قانونی انتقال داده بودند، نوشته شده بود. همان لحظه دوست همسرم آمد، گفت: «محمد‌علی مجروح شده و در بیمارستان بستری است»، اما کم کم فهمیدیم که او شهید شده است.

شهادت داماد 2 ماهه

هیچ وقت از جنگ و منطقه صحبت نمی‌کرد. همسرم در عملیات شهیدان رجایی و باهنر، از ناحیه چپ ترکش خورد، در جیب محمدعلی یک قرآن و هزار تومان پول بود که خونی شده بود، این اتفاق در منطقه سر پل ذهاب رخ داد. 2 ماه از عروسی ما گذشته بود که در 11 شهریور او به شهادت رسید و شانزدهم هم به خاک سپرده شد.

در شب دوم فروردین 61 مصادف با عملیات فتح المبین محمدمهدی پسرم به دنیا آمد ولی محمدعلی پسرش را ندید. در وصیت‌نامه همسرم بیشتر مناجات المحبین و معانی آن نوشته شده است. در پایان وصیت‌نامه نوشته است که پدر و مادرم صبر کنند و همسرم در نماز شب‌ برای امام زمان (عج) دعا کند. یک نامه هم برای من نوشته و گفته است که اسلام عزیز شهادت‌ها و اسارت‌ها دارد.

همسر شهید سخائی در ادامه گفت‌وگو در مورد مدافعان حرم می‌گوید: من کوچک‌تر از آن هستم که بخواهم در مورد مدافعان حرم صحبت کنم، این‌ رزمندگان و شهدا آنقدر قلبشان وسیع است؛ که عاقلانه و عاشقانه راه خود را انتخاب کرده و می‌پیمایند. وقتی ما اسلام را قبول کردیم از هر لحاظ باید تابع دین اسلام باشیم و پای همه چیز صبوری و ایستادگی کنیم؛ برای خانواده‌های این شهدا از خدا طلب صبر و پاداش می‌کنم، ان‌شاءالله آن دنیا شرمنده ائمه معصومین (ع) و شهدا نباشیم و راه آن‌ها را ادامه بدهیم.

گفت‌وگو از آرزو سادات سجادی

منبع: دفاع پرس

برچسب‌ها