شهید نصیری همیشه می‌گفت: من سرباز نظام هستم، آنقدر به جهاد می‌‎روم تا در زمان ظهور امام زمان (عج) نیز سرباز ایشان باشم.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، اسمش شعبان است و در آخرین روز از ماه شعبان به شهادت رسید. هرکس که زندگی سراسر مجاهدانه «شعبان نصیری» را بداند به حال او غبطه می‌خورد که چه خوب زندگی‌اش را وقف جهاد در راه دین کرد و در آخر مزدش را با شهادت گرفت.

متولد سال 1338 و از پاسداران کهنه کار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که در 8 سال دفاع مقدس در جبهه‌های نبرد حضور یافت. او که به واسطه ارتباطش با نیروهای سپاه بدر عراق که در خلال دوران دفاع مقدس متشکل از اسرای پناهنده به ایران شکل گرفته بود برای نبرد با نیروهای تکفیری به عراق رفت و در چهار سال حضور مداوم خود در عراق مدتی پیش از ناحیه دست و کتف مجروح شد و با وجود عدم بهبودی کامل به عراق بازگشت.

اما معراج الشهدا پر شده است از مشتاقان شهدا که برای وداع را پیکر شهید نصیری به دیدار او آمده‌اند. همسر، فرزندان، پدر و مادر شهید و برادرها و خواهرها هم زودتر از موعد تعیین شده در معراج حاضر هستند که در میان گریه جمع و صدای نوحه، پیکر شهید وارد حسینیه معراج الشهدا می‌شود. برخی با حسرت از دست دادن مردی بزرگ و برخی مشتاق از برآورده شدن آرزوی شهید، نگاهشان را بدرقه تابوت مزین شده به پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی می‌کنند. روضه وداع حضرت زینب (س) با سالار شهیدان پس‌زمینه صحنه شورانگیز خداحافظی بستگان و دوستان با شهید می‌شود.

شهید نصیری ما را به راه آورد

«امیرحسین نصیری» پدر شهید شعبان نصیری درباره خصوصیات اخلاقی فرزندش می‌گوید: اخلاقش بسیار خوب بود، همه در خانواده تعریفش را می‌کردند. بعد از اینکه خبر شهادتش را دادند هرکس که ما را دید، گفت: چه پسری داشتید ما به بی‌راهه می‌رفتیم، شهید ما را به راه آورد.

پدر شهید نصیری ادامه می‌دهد: از ابتدای دفاع مقدس مسئول مجاهدین عراقی بود. چند سال است که مرتب به عراق می‌رفت. این اواخر مجروح شد و مدتی در بیمارستان بود اما بار دیگر سه هفته پیش با وجودی که دستش خوب نشده بود خبر دادند که باید برود و رفت.

پدر ادامه داد: آخرین بار خیلی فوری به عراق رفت و فرصت نشد با ما خداحافظی کند. سال پیش که همراه مادرش به کربلا رفتیم مادرش را با ویلچر همه جا گرداند. دو نیروی عراقی به دنبالش آمدند و خبر دادند که باید به عملیات برود لذا به کاظمین رفت.

اسیری حضرت زینب (س) نگذاشت، بگویم نرود

مادر شهید با نفس‌های بریده بریده از فرزندش اینطور روایت می‌کند: عاشق انقلاب بود. همیشه به بزرگترانش احترام می‌گذاشت. خیلی با گذشت بود. دوست داشت به دیگران کمک کند. همیشه می‌گفت مادرجان بروم کربلا دعایت می‌کنم.

مادر شهید نصیری ادامه داد: 8 سال جبهه خودمان بود، مدام زنگ می‌زدند که تیر خورده و مجروح است خودش می‌گفت به کسی نگویید. وقتی به عراق رفت گفتم تو 8 سال در دفاع مقدس بودی بگذار بقیه بروند، گفت من نروم که بیایند ایران را بگیرند؟! مدام می‌گفت برای رهبر و انقلاب دعا کنید.

مادر شهید نصیری از دلتنگی‌هایش می‌گوید: با رفتنش دلتنگی می‌کردم اما به خاطر امام حسین (ع) و حضرت زهرا (س) چیزی نمی‌گفتم. به خودش می‌گفتم ان‌شاءالله بعد 120 سال و بعد از اینکه امام زمان (عج) را دیدی شهید بشوی. دلم نمی‌آمد به خاطر حضرت زهرا (س) و اسیری حضرت زینب (س) بگویم، نرود.

وی از آخرین صحبتش با شهید اینطور می‌گوید: بار آخر که تماس گرفت گفت آمده‌ام روی پشت بام با تو تماس می‌گیرم. گفتم برای ماه رمضان برمی‌گردی؟ گفت نه، تازه آمده‌ام، به من احتیاج دارند برای عید فطر می‌آیم، اما عید نشده برگشت.

تا ظهور امام زمان(عج) سرباز نظام می‌مانم

«معصومه موذنیان» همسر سردار شهید شعبان نصیری در خصوص سال‌ها مجاهدت شهید می‌گوید: 4 سال است که شهید در عراق به عنوان مستشار نظامی حضور دارد. احساس مسئولیت کرد و به عراق رفت، گفت اگر نرویم کسی نیست که جلوی داعش بایستد.

وی از دلیل حضور همسرش در جبهه عراق می‌گوید و ادامه می‌دهد: همیشه او را در صف اول جبهه 8 سال دفاع مقدس دیده بودیم و می‌دانستیم که نمی‌تواند به جنگ عراق بی‌تفاوت باشد. همیشه می‌گفت من سرباز نظام هستم، آنقدر به جهاد می‌روم تا در زمان ظهور امام زمان(عج) نیز سرباز ایشان باشم.

موذنیان از آخرین گفت‌وگوی خود با شهید اینطور روایت می‌کند: چند روز پیش بود که تماس گرفت و درباره انتخابات با من صحبت کرد و گفت ما به وظیفه خود در انتخابات عمل کردیم و هر اتفاقی بیفتد قطعا مصلحت خدا است.

همسر شهید نصیری از آرزوی شهید برای شهادت می‌گوید: همیشه وقتی مدافعین حرم را در تلویزیون می‌دید، می‌گفت یک روز نوبت من می‌شود و تو باید مثل همسران شهدا صحبت کنی.

منبع: دفاع پرس