صدام تقريباً دوازده روز قبل از آغاز رسمي جنگ به طور يک طرفه اراضي مورد ادعاي خود را اشغال کرده بود و ديگر زميني در ايرا ن نبود که مورد ادعاي او باشد.

مشرق - شامگاه روز بيست و ششم شهريور ماه سال 1359 صدام نمايندگان مجلس ملي عراق را براي تشکيل جلسه فوق‌العاده‌اي دعوت مي‌کند. پس از تشکيل جلسه پشت تريبون مي‌رود و ضمن سخنراني مفصلي مي‌گويد: «من در برابر شما اعلام مي‌کنم که ما موافقت‌نامه ششم مارس الجزيره را به طور کامل ملغي مي‌دانيم.» (بررسي تاريخي اختلافات مرزي ايران و عراق، اصغر جعفري ولداني)
پنج روز بعد از لغو اين قرارداد، يعني در ساعت يک و سي دقيقه بعد از ظهر روز سي و يکم شهريور ما هسال 1359 يکصد و نود و دو هواپيماي جنگنده نيروي هوايي عراق به خاک ايران حمله مي‌کنند و فرودگاه‌ها و پايگاه‌هاي دوازده شهر بزرگ ايران را مورد هدف قرار مي‌دهند. جنگ در زمين و هوا و دريا آغاز مي‌شود. در اين روز، صدام به مرکز فرماندهي ارتش مي‌آيد تا در اتاق عمليات از نزديک در جريان اولين روز جنگ با ايران قرار گيرد. روزي که او نام يوم‌الرعد يا روز صاعقه را بر آن نهاده بود. صدام در حالي که چفيه قرمز رنگي به سر داشت و نوار فشنگي به دور کمرش بسته بود وارد اتاق اصلي عمليات شد. عدنان خيرالله وزير دفاع عراق به او گفت: «سرورم! جوانان ما بيست دقيقه پيش به پرواز در آمدند.»
صدام در پاسخ گفت: «نيم ساعت ديگر کمر ايران را خواهند شکست.» (ويرانه دروازه شرقي، ژنرال عراقي وفيق السامرايي)
پيش‌بيني صدام براي جنگ کوتاه مدت عليه ايران درست از آب در نيامد و جنگي را که او آغاز کرد 2887 روز و در جبهه‌اي به طول 1200 و به عمق 80 کيلومتر در امتداد مرزهاي دو کشور به درازا کشيد.
قرارداد ششم مارس 1975 الجزيره [23 خرداد ماه 1354] که صدام آن را لغو کرد هجدهمين قرارداد مرزي ايران و عراق بود و جنگ هشت‌ساله او نيز بيست و پنجمين جنگي بود که بين ايران و همسايه غربي‌اش در چهار قرن اخير در مي‌گرفت. تعداد زياد اين قراردادها و جنگ‌ها نشان دهنده اختلاف جدي ميان اين دو کشور است.
قرارداد الجزيره چون دربرگيرنده حل همه اختلافات ايران و عراق هست، براي هر دو کشور اهميت زيادي دارد. اين قرارداد براي حل هر اختلافي چه اختلاف در مرزهاي آبيع مرز‌هاي زميني، مداخله در امور داخلي يکديگر، جنگ سرد تبليغاتي و چه اختلاف درباره کردهاي مقيم شمال عراق چاره‌جويي کرده بودع به نحوي که طرفين قرارداد به قطع فوري جنگ اقدام و از هرگونه اختلاف عليه يکديگر پرهيز کردند.
ماده 4 از قرارداد 1975 تأييد مي‌کند که اين عهدنامه و سه پروتکل و ضميمه‌هاي آنها مقرراتي قطعي دائمي و غيرقابل نقض هستند. بنابراين قرارداد الجزيره در همه زمان‌ها معتبر است و جنگ نمي‌تواند به اعتبار آن خللي وارد کند. به موجب اصول و مقررات حقوق بين‌الملل نيز لغو يک جانبه آن چه از طرف ايران باشد و چه از طرف عراق محکوم است و اين قرارداد همچنان معتبر بوده و هست.
تا امروز که بيست سال از شروع آخرين جنگ عراق با ايران مي‌گذرد؛ آثار و اسناد فراواني درباره علل و زمينه‌هاي اين جنگ از سوي محققين و پژوهشگران نظامي و سياسي در جهان منتشر شده است. هريک از اين صاحب‌نظران به دلايل بروز جنگ ميان عراق و ايران پرداخته و از منظرهاي گوناگوني به نتايجي دست يافته‌اند که مي‌تواند براي هر مطالعه کننده عادي تا حد زيادي متقاعد کننده باشد. آنچه در اين تحليل‌ها جايگاه ويژه دارد و محققان منصف بر آن صحه گذاشته‌اند به زانو در آوردن انقلاب و تجزيه ايران بزرگ به پنج ايران کوچک بوده است.
صدام براي برافروختن شعله جنگ ابزار لازم را داشت؛ «اراده» و «بهانه» دو عنصر اصلي بود که صدام آنها را پنهان نمي‌کرد. اراده‌اش از ايدئولوژي حزب بعث، ثروت سرشار و کمک‌هاي جهاني سرچشمه مي‌گرفت. از سوي ديگر توازن قوا را به نفع خود مي‌ديد چون ارتش ايران در شرايط نامساعد و نامتعادل بسر مي‌برد. بهانه صدام نيز قرارداد ششم مارس 1975 الجزيره بود که ادعا مي‌کرد آن زمان امتياز زيادي به ايران داده و اين قرارداد به او تحميل شده است.
اگر بپذيريم که اين ادعا درست باشد، صدام تقريباً دوازده روز قبل از آغاز رسمي جنگ به طور يک طرفه اراضي مورد ادعاي خود را اشغال کرده بود و ديگر زميني در ايرا ننبود که مورد ادعاي او باشد. موضوع ديگر در قرارداد الجزيره حاکميت هر دو کشور طبق حقوق بين‌الملل بر رودخانه اروندرود بود که بايد از اين رود براساس خط «تال‌وگ» (تال‌وگ – Talweg يا خط‌القعر از اتصال عميق‌ترين نقاط بستر يک رود يا دره به دست مي‌آيد.) بهره‌برداري مي‌کردند و عراق و ايران چاره‌اي جز پذيرش اين حقوق جهاني نداشتند. پس انگيزه حمله گسترده و سراسر عراق به ايران چه مي‌توانست باشد؟
به يقين در آينده پاسخ اين سؤال و سؤال‌هاي ديگر با تحليل‌ها و ژرف‌نگري‌ها در جزئيات با تکيه به اسناد داده خواهد شد. اما آنچه امروز روشن شده است روياي تسلط بي‌چون و چراي صدام به منطقه و دنياي اعراب بود و اين تحقق نمي‌پذيرفت جز با انهدام انقلاب و تجزيه ايران و ضميمه شدن استان نفت‌خيز خوزستان به جغرافياي عراق.
حرف ما اين است:
امروز ايران و انقلاب بزرگش را خطرهاي جدي‌تر تهديد مي‌کند. آيا سرگرم شدن توانگران سياسي و نظامي به مسائل نازل داخلي نوعي غفلت از خطرهاي بزرگ‌تر محسوب نمي‌شود؟

* مرتضي سرهنگي