کد خبر 732956
تاریخ انتشار: ۱۳ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۸:۲۸

در یکی از روز های حضور در جبهه و جنگ جنازه یکی از نیروهای خودی را در بالای تپه مشاهده کرد، تپه‌ای که با حضور سربازان عراقی امکان نزدیک شدن به آن وجود نداشت.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، ناصر شهبازی از جمله فرماندهان واحد اطلاعات و عملیات لشکر۱۷علی‌ابن ابی‌طالب(ع) در دوران دفاع مقدس است. او در روستا «یاس کن» در زنجان به دنیا آمد. پدرش با کشاورزی این امکان را برای خانواده پنج نفره‌اش فراهم آورد که از نظر مالی در وضع مناسبی باشند. ناصر هنوز به مدرسه نرفته بود که او را به مکتبخانه فرستادند تا به فرا گیری قرآن بپردازد.

 تحصیلات ابتدایی خود را در سال ۱۳۴۸ در دبستان حکمت آغاز کرد و زمانی که می‌رفت کلاس پنجم ابتدایی را به پایان برساند پدرش از دنیا رفت. شوک از مرگ پدر سبب شد تا در سه درس تجدید شود که در شهریور ماه همان سال با آوردن نمره قبولی مقطع دبستان را به پایان برساند.

تحصیلات راهنمایی را در سال ۱۳۵۳ در مدرسه روستای یاس کن، که اینک شریعتی نام دارد آغاز کرد. او با ورود به مرحله جدیدی از زندگی وتحصیل، دوران فقر ناشی از مرگ پدر را هم به مرور زمان تجربه کرد.

بعد از پایان دوره راهنمایی، خانواده شهبازی تصمیم گرفتند برای ادامه زندگی به شهرستان زنجان نقل مکان کنند. برای همین ناصر تحصیلات متوسطه را در سال ۱۳۵۵ در دبیرستان شهید محمد منتظری فعلی آغاز کرد. او مجبور شد در کنار تحصیل در یک مغازه کبابی مشغول کار شود. در همین سنین بود که مطالعه کتب سیاسی و مذهبی را آغاز کرد.

کار و فعالیت‌های انقلابی علیه شاه

در این زمان خانواده شهبازی برای بار دوم مجبور به ترک دیار شدند. در سال ۱۳۵۶ به تهران مهاجرت کردند. اما ناصر به رفت آمد خود به زادگاهش ادامه می‌دهد. او مسئولیت کتابخانه مسجد جامع روستا را به عهده گرفت. با رشد جنب و جوش انقلابی مردم، ناصر هم بر فعالیت‌های انقلابی خود افزود به گونه‌ ای که اعلامیه‌هایی را شخصا می‌نوشت و مخفیانه توزیع می‌کرد.

همین امر سبب شد که مسئولین امنیتی منطقه، کتابخانه مسجد جامع را تعطیل کنند. با پیروزی انقلاب اسلامی، او تحصیلاتش را در مقطع دوم و سوم در رشته اقتصاد در دبیرستان «زهرا ملک پور» در تهران ادامه داد. سال ۱۳۵۷ انقلاب اسلامی مردم ایران علیه حکومت شاه به پیروزی رسید.

در سال ۱۳۵۸ هنگامی که در سال چهارم مشغول به تحصیل بود، درس و مدرسه را رها کرد و به سپاه پاسدراران انقلاب اسلامی پیوست. با شروع جنگ تحمیلی در سال ۱۳۵۹ به ستاد جنگ‌های نامنظم شهید چمران پیوست و به سوی جبهه‌ها شتافت. بعد از مدتی حضور در جبهه‌های جنگ، ناصر به عضویت جهاد سازندگی در آمد. اما فعالیت او در این جهاد دیر زمانی نپایید و بار دیگر به سوی جبهه جنگ شتافت و در طول حضور سه ساله‌اش در جبهه‌های جنگ، دو مرتبه از ناحیه پا و چشم مجروح شد.

ماجرای ازدواج

در سال ۱۳۶۴ روزی با در دست داشتن مبلغی پول به منزل آمد. مشاهده دسته‌های اسکناس باعث شگفتی اهل خانه از جمله مادرش شد. ماجرا را جویا شدند. ناصر در جواب گفت: «این وامی است که سپاه برای ازدواج در اختیار من قرار داده است.» به این ترتیب برای اولین مرتبه در خواست ازدواج را مطرح کرد.

خواهر شهید منصور سودی را خواستگاری می‌کنند. ناصر با نوشتن بعضی از عقاید و افکار خود برای وی ، علاقه او و والدینش را نسبت به خود جلب می‌کند و ازدواج آنها انجام می‌شود.

 بعد از گذشت زمانی با پیشنهاد شهید میرزا علی رستم خانی،  به سوی جبهه‌های جنگ شتافت و به فرماندهی اطلاعات و عملیات را در لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) متقبل شد. او با اندک آشنایی که با زبان عربی داشت مرتبا به رادیو عراق گوش می‌داد و نکاتی را که فکر می‌کرد اهمیت دارند یادداشت و در اختیار فرماندهان قرار می‌داد.

بازگرداندن پیکر همرزم در تاریکی شب

در یکی از روز های حضور در جبهه و جنگ جنازه یکی از نیروهای خودی را در بالای تپه مشاهده کرد، تپه‌ای که با حضور سربازان عراقی امکان نزدیک شدن به آن وجود نداشت. مشاهده این صحنه ناصر را تحت تاثیر قرار داد و احساسی آزار دهنده در او شعله‌ور کرد . برای رهایی از این احساس ، به دوستان همرزمش پیشنهاد کرد به اتفاق همدیگر جنازه شهید را انتقال دهند اما آنها پاسخ می‌دهند که این حیله ترفند دشمن است. اما ناصر تصمیم می‌گیرد به تنهایی اقدام کند.

 در نزدیکی صبح هنگامی که همراه جنازه بر می‌گردد به یکی از همرزمانش می‌گوید:«حالا می توانم راحت بخوابم.»

ساخت ماکت منطقه عملیاتی با کارتن

در همین دوران، شهبازی تصمیم گرفت ماکت جنگی منطقفه عملیاتی را تهیه کند. او کار را با رسم منحنی‌هایی روی کاغذ آغاز کرد و بر اساس اندازه‌های محاسبه شده به برش کارتن‌های مقوایی پرداخت و با دقت و حوصله خاصی تکه‌های آن را در کنار یکدیگر قرار داد و ماکتی ساخت که همرزمانش با مشاهده آن، توانایی‌ها و دقت او را تحسین کردند.

او چنان پایبند جبهه و جنگ بود که بعد از گذشت سه ماه از آخرین حضورش در کنار خانواده به دیدار همسرش که به تازگی با او ازدواج کرده بود، نرفت و در جواب همرزم و داماد خانواده که از او می‌خواهد به مرخصی برود، فقط گفت: «سلام مرا برسانید.»

دلیل خوابیدن در قبر

ناصر در طول حضور در جبهه عادت خاصی را در خود پرورانده بود. عادتی که توجه دیگران را به طرف او معطوف کرده بود. در جایی که دیگران زمین را می‌کندند تا در آن جانشان را از خطر محفوظ دارند او هم زمین را می‌کند و قبری برای خود تهیه می‌کرد و در آن می‌خوابید تا شهادت را زود تر ملاقات کند و به دیدار خدابرود .

قابلیت‌های شهبازی در امور رزمی در حدی بود که سبب بروز اختلاف بین دو لشکر سپاه پاسداران انقلاب شد. از یک طرف لشکر عاشورا می‌خواست که او را در واحدهای عملیاتی تحت نظارت خود به کار گیرد و در طرف مقابل لشکر علی بن ابیطالب (ع) از ترخیص او خود داری می‌کرد.

آخرین پیکار

او قول می‌دهد بعد از عملیات «کربلای ۴» به لشکر عاشورا خواهد پیوست. اما عملیات کربلای ۴ آخرین عملیاتی بود که ناصر شهبازی در آن شرکت کرد . در این عملیات شهبازی در جزیره بوارین در ۳ دی ۱۳۶۵ مورد اصابت  گلوله مستقیم دشمن قرار گرفت و از ناحیه سر به شدت مجروح شد .

همرزمان شهبازی تصمیم می‌گیرند او را به عقب منتقل کنند اما عقب نشینی فوری و اجباری نیروها این فرصت را از آنها گرفت . جنازه این شهید پس از ۱۶روز در عملیات کربلای۵ به دست رزمندگان اسلام افتاد و پس از انتقال به زادگاهش ، در گلستان شهدای زنجان به خاک سپرده شد .

منبع: ایسنا