و اینجا از همه چیز به خدانزدیکتریم ،فکر نکنید که اینجا زمینش از سایر جاها بلندتر است.نه ! صفا و صمیمیت و ایثاری که بین بسیجی های پایین شهری است از هر عسلی و هر چه فکر می کنید، شیرین تر است.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - آنچه در ادامه می خوانید، وصیتنامه شهید جمشید قاسمی است که در دبیرستان سپاه تهران تحصیل می کرد و در دوران دبیرستان به جبهه رفت و شهید شد.

اللَّهُمَّ ارْزُقْناٰ تَوفیٖق شَهَادَةً فِی سَبِیلِکَ

دلی پر از گفته ها دارم.
زبانی پر از رازها دارم.
اما بایستی گفته ها و رازها مستور بماند اگر گویم شاید توجهی به آن نشود بهتر است ، خود تجربه کرد.
بایستی در کولاک سختی ها و مشقت ها قرار گرفت. حقایق به آسانی به دست نمی آید.

دلی حقیقت جو و جوینده ای پر حرص احتیاج دارد.

خدایا بنویسم یانه؟!
نمی خواهم دیگران بفهمند.
اما نمی خواهم دیگران به آن دچار شوند.
که اگر شوند......


روز دوشنبه است و ما غذایمان را خورده ایم قبل از اینکه اینجا بیایم. امید سالها زندگی داشتم.
اما وقتی در این موقعیت که خیلی به عملیات نزدیک است عمرم را کوتاه می بینم حالا حس می کنم که می گویند : از وقت تان خوب استفاده کنید و یا قدر هم دیگر را بدانید یعنی چه. چرا که همه این ها بسته به یک شب ِ چند ساعته دارد.

شبی که خیلی ها می روند و خیلی ها می آیند. مواظب خود و دوستان خود باشید. قدر همدیگر را بدانید.

مخصوصاً مواظب نَفْسِ تان باشید ،عقل رابر نفس تان غلبه دهید ،اینجا حس میکنم که بارم سبک شده.
نمازم لذت بخش برایم شده است.
و اینجا از همه چیز به خدانزدیکتریم ،فکر نکنید که اینجا زمینش از سایر جاها بلندتر است.نه ! صفا و صمیمیت و ایثاری که بین بسیجی های پایین شهری است از هر عسلی و هر چه فکر می کنید ، شیرین تر است.

به دنیا کم دل ببندید ، که همچون خانه ی عنکبوت است.
که روزی به هم خواهد ریخت.
و همه در صحرای محشر جمع خواهیم شد و نکند که آنجا حسرت بخورید نکند که به دوستان نگاه کنید و آنها را در مقام عالی ببینید و خودتان را در پایین.

خودتان را به قافله ای که از هابیل ها شروع شده تا به الان برسانید!

راه مشکل است و عمر کم !

محبت بین تان را زیاد کنید به همدیگر علاقه داشته باشید.
نه ظاهری و نه اینکه خدای نکرده برای غیر خدا. دوستی تان برای خدا باشد!

قسمتی از اعظم سرنوشتم را مدیون استادم (علی) می دانم اما علی ها رو ، ملجم ها به شهادت رساندن اما همیشه در یاد ها زنده اند !

دوستانم :
رضا ، محسن ، داوود ، قاسم ، هادی و سعیدها.....بودند.
که از آنها اخلاق حسنه را در خود آزمودم و فهمیدم که چند مَرده حلّاجم !

خدایا همه شان را موفّق کن ،
تا آنها مسئولیت شان که تربیت نسل آینده هستند ، حفظ کن ! امّا زندگی اجتماعی را در مکتب ، یاد گرفتم قدر آنجا را بدانید و خوب استفاده کنید !

از حقّ پشتیبانی کنید و از هیچ چیز نترسید !

و ان شاءاللّه خداوند خانواده ام را در سایه فضل و رحمت خودش به سعادت برساند.

امّا تو مادرم! نمی گویم که بعد از من ناراحت نباش چرا که هیچ مادری نیست که در فقدان پسرش ناراحت نباشد. امّا صبور باش !

شاید نتوانم کربلا را ببینم امّا تو مادرم ،
به جای من قبر ابا عبداللّه الحسین علیه السّلام رابگیر و با او درد دل کن !

اِنْ شاءَاللّه تعالیٰ
جمشید قاسمی - ۱۳۶۴/۱۱/۱۴