شهید یک فضای لایتناهی است. یک کهکشان است که اصلا نمی شود آن را توصیف کرد. وقتی کسی مثل دایی من اینگونه بود، پس ببینید که شهدای کربلا چقدر خواستنی و ملکوتی بودند.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - رابطه بین این دایی و خواهرزاده خیلی ویژه است. پارسا داد الهی را چند ساعت بعد از انتشار خبر شهادت سردار نصیری در خانه شهید دیدیم و در گوشه ای از حیاط با او همکلام شدیم. آنچه در ادامه می آید، حاصل این همکلامیِ کوتاه است.

آخرین باری که شهید نصیری را دیدی کِی بود؟

آخرین بار در منزل مادربزرگمان یک دورهمی بود که آنجا دایی شعبان را دیدم.

حال مادربزرگتان چطور است؟

شکر خدا بهترند. البته شبی که می خواستیم خبر شهادت دایی را به پدربزرگ و مادربزرگمان بدهیم، جان دادیم! خانواده شهدا وقتی خبر شهادت فرزندشان را می شنوند دگرگون می شوند اما کم کم خدا کمک می کند و روحشان استقامت پیدا می کند.

دوستی داشتم به نام عباس آسمیه که در فردیس کرج و در مجموعه بسیج فعال بود و در مراسم ها با هم بودیم و به سوریه رفت و شهید شد. پیکرش هم هنوز برنگشته است. من با دو نفر از این شهیدان زندگی کرده ام و رابطه داشته ام. می خواهم بگویم کسانی که شهید می شوند، زندگی به خصوصی داشته اند و با دقت در زندگی همین دو نفر می شود فهمید که سبک زندگی شهدا چگونه باید باشد. دایی من پوشش خیلی ساده ای داشت. اصلا تجمل گرا نبود. وقتی مهمانی می گرفت، سفره اش ساده بود. از نظر زبان و کلام هم کاملا دلنشین بود. حاج شعبان چند سال پیش در امامزاده حسن(ع) کرج شروع کردند به کار فرهنگی و هیئتی را راه انداختند که خیلی گرفت و مرحوم حاج عباس ثبتی هم در آن جا می خواندند. افکار داییِ شهیدم اصلا در جای دیگری بود. دایی حبیبم به من می گفت: دایی شعبان چون می داند که کار موصل در حال اتمام است، خیلی غصه دارد که سفره شهادت دارد از عراق جمع می شود... دایی شعبان نگران بود که بعد از این همه سال مجاهدت، شهید نشود و در بستر بیماری به رحمت خدا برود.

پارسا داد الهی در کنار دایی شهیدش

دیشب یکی از سخت ترین شب های زندگی ام بود. چون باید حواسم به همه می بود. هم پدربزرگ و هم مادربزرگم عمل قلب داشته اند که این نگرانی ما را بیشتر می کرد.

توصیفتان از شهید نصیری چیست؟

شهید یک فضای لایتناهی است. یک کهکشان است که اصلا نمی شود آن را توصیف کرد. وقتی کسی مثل دایی من اینگونه بود، پس ببینید که شهدای کربلا چقدر خواستنی و ملکوتی بودند و به همین ترتیب، می شود تا حدودی به بزرگی شخص حضرت امام حسین علیه السلام رسید که وقتی یارانشان اینگونه بودند، پس خودشان چه مقامی داشتند.

اما چیزی که به ذهنم می آید این است که رمز موفقیت دایی شعبان این بود که خیلی به امام حسین (ع) عشق می ورزید. در ظاهرش شاید چیزی نشان نمی داد اما واقعا عاشق بود. ویژگی بعدی اش ساده پوشی و ساده زیستی او بود.

* میثم رشیدی مهرآبادی