وقتی از چمران می‌گوییم از چه حرف می‌زنیم؟ گستردگی ابعاد شخصیتی مصطفی چمران به حدی است که برای پرداختن به هر وجه از شخصیت او، باید ساعت‌ها مطالعه و پژوهش کرد.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - وقتی از چمران می‌گوییم از چه حرف می‌زنیم؟ گستردگی ابعاد شخصیتی مصطفی چمران به حدی است که برای پرداختن به هر وجه از شخصیت او، باید ساعت‌ها مطالعه و پژوهش کرد. فیزیکدان، عکاس، نقاش، عارف، چریک و یک مبارز تمام‌عیار تنها بخش‌های کوچکی برای معرفی این مرد بزرگ است. هرچند زندگی دراماتیک او که دامنه‌اش از امریکا به لبنان و کردستان می‌رسد به سینما، ‌تئاتر و کتاب‌ رسیده ولی هر هنر توانسته گوشه‌ای از حق مطلب را ادا کند و باز هم صدها حرف نگفته در مورد «چریک تنها» باقی مانده است. مصطفی چمران همانقدر که بخش‌های کشف شده و روشن دارد به همان اندازه هم بخش‌هایی از وجودش نیاز به کنکاش دارد. 31 خرداد امسال 36 سال از شهادت چمران می‌گذرد و هر سال نوشتن و گفتن از او تازگی‌های خودش را دارد. چمران به گواه تاریخ نه یک شخص، بلکه یک مکتب است. مکتبی که در آن همه چیز با عیار اسلام سنجیده می‌شود، خدا بالاترین جایگاه را دارد، علم و عشق موتور محرکش است و مبارزه و دفاع بستری برای شناخت حق و خودسازی.


 از تفسیر قرآن تا کلاس فلسفه
شاید پیچیدگی‌های شرایط سیاسی دوران نوجوانی و جوانی مصطفی چمران از او در سنین بالاتر شخصیتی متمایز ساخت. نوجوان 15 ساله‌ای که کلاس‌تفسیر قرآن را در مدرسه هدایت نزد روحانی بزرگی چون آیت‌الله طالقانی بیاموزد و بعدها در کلاس‌های فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری بنشیند، باید با کوله‌باری پربار در انتظار آینده بنشیند. به خصوص اگر روزهای پرالتهاب دهه 20 و 30 خورشیدی را که منجر به ملی‌شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد شد درک کرده باشی و سال‌های جوانی‌ات به قیام 15 خرداد برسد، درکت از شرایط و فضای سیاسی کشور به بالاترین حد خواهد رسید.
چمران در چنین دوره‌ای رشد کرد و از هر لحاظ بزرگ شد. در تمام سال‌های دانشگاه شاگرد اول بود و زمانی که در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به امریکا اعزام شد، یکی از بنام‌ترین استادان در رشته الکترونیک و فیزیک پلاسما شد. او اولین کسی بود که در رشته فیزیک پلاسما توانست دکترایش را در دانشگاه برکلی کالیفرنیا دریافت کند.  دکتر چمران خودش را تنها در درس محدود نکرد. پس از قیام 15 خرداد به همراه جمعی از دوستان مؤمن و همفکرش برای گذراندن سخت‌ترین دوره‌های چریکی و پارتیزانی راهی مصر شد. بینش بالای او در درک شرایط روز، ‌نکته‌ای مهم را در ذهنش جاری می‌کند. چریک فعال که مخالف ملی‌گرایی محض و به دور از اسلام است به جمال عبدالناصر رهبر وقت مصر معترض می‌شود که جریان ناسیونالیسم عربی که گاهی رگه‌هایی از افراطی‌گری در آن دیده می‌شود، باعث جدایی و تفرقه میان مسلمانان می‌شود و عبدالناصر به خیال اینکه این جریان هیچ‌گاه طعم شکست و تفرقه را نخواهد دید، حرف چمران را رد می‌کند. هرچند که گذر زمان رهبر مصر را متوجه اشتباهش می‌کند و او شاهد شکست جریان عربی است.


 آشنایی با امام موسی صدر
آشنایی با امام موسی صدر دریچه‌ای تازه پیش چشمان چمران می‌گشاید. مبارز خستگی‌ناپذیر در وصیتنامه‌ا‌ش در سال 1355 برای امام موسی‌صدر چنین می‌نویسد: «‌‌ای محبوب من، دنیایی جدید به من گشودی که خدای بزرگ مرا بهتر و بیشتر آزمایش کند. تو به من مجال دادی تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا عشق بورزم، تا قدرت‌های بی‌نظیر انسانی خود را به ظهور برسانم، از شرق به غرب و از شمال تا جنوب لبنان را زیر پا بگذارم و ارزش‌های الهی را به همگان عرضه کنم، تا راهی جدید و قوی و الهی بنمایانم، تا مظهر باشم، تا عشق شوم، تا نور گردم، از وجود خود جدا شوم و در اجتماع حل گردم، تا دیگر خود را نبینم و خود را نخواهم، جز محبوب کسی را نبینم، جز عشق و فداکاری طریقی نگزینم، تا با مرگ آشنا و دوست گردم و از تمام قید و بندهای مادی آزاد شوم.. .»
شهید چمران درباره وضعیت شیعیان لبنان در آن سال‌ها می‌گوید: «...به غیر از اینکه شیعیان اوضاع اقتصادی خوبی نداشتند، فرهنگ شیعه هم در حال نابودی بود تا حتی که آنان وحشت می‌کردند که بگویند شیعه هستند و تقیه می‌کردند و می‌ترسیدند.» او به کمک امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومان و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را بر اساس اصول و مبانی اسلامی پی‌ریزی می‌نماید.
 ازدواج با غاده
چریک انقلابی در لبنان با غاده آشنا می‌شود. دختری از خانواده‌ای متمول و مرفه که 20سال از چمران کوچک‌تر بود. آن زمان چمران به همراه دوستانش مؤسسه‌ای برای نگهداری از بچه‌های یتیم تأسیس کرده و پدر صدها بچه شیعه بود. غاده با اینکه در رفاه کامل زندگی کرده بود ولی نمی‌خواست مثل میلیون‌ها آدم دیگر زندگی کند. دنبال کسی با روح بزرگ می‌گشت کسی که از دنیا و متعلقاتش آزاد باشد و مصطفی درست همین آدم بود.  امام موسی صدر به غاده گفته بود شما با مرد بزرگی ازدواج کرده‌اید، خدا بزرگ‌ترین چیز در عالم را به شما داده. خودش هم همیشه فکر می‌کرد بزرگ‌ترین سعادت برای یک انسان این است که با یک روح بزرگ در زندگی‌اش برخورد کند، اما انگار رسم خلقت این است که بزرگ‌ترین سعادت‌ها بزرگ‌ترین رنج‌ها هم در خودشان داشته باشند.
غاده با فرهنگ اروپایی بزرگ شده بود. حجاب درستی نداشت اما دوست داشت جور دیگری باشد، دوست داشت چیز دیگری ببیند. غاده تعریف می‌کند: «در یکی از سفرهایی که به روستا‌ها می‌رفت همراهش بودم. داخل ماشین هدیه‌ای به من داد، اولین هدیه‌اش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم. خیلی خوشحال شدم و‌‌ همانجا بازکردم دیدم روسری است، یک روسری قرمز با گل‌های درشت. من جا خوردم، اما او لبخند زد و با شیرینی گفت: بچه‌ها دوست دارند شما را با روسری ببینند. از آن وقت روسری گذاشتم و مانده.»
زندگی با مصطفی، غاده را با دنیای دیگری آشنا می‌کند. دنیایی پر از درد، سختی و رنج توأمان با عشق. این همه اتفاقات که افتاده، عین رحمت خدا برای آنهاست که قلبشان متوجه خدا بشود. بعضی از درد‌ها کثیف است ولی دردهایی که برای خداست، خیلی زیباست.
برای غاده این عجیب بود مصطفی که در وسط بمباران خم به ابرویش نمی‌آورد، در مقابل این زیبایی که از خدا می‌دید اشکش سرازیر می‌شد. در وسط مرگ متوجه قدرت خدا و زیبایی غروب بود و اصلاً او از مرگ ترسی نداشت. در نوشته‌هایش هست که: «من به ملکه مرگ حمله می‌کنم تا او را در آغوش بگیرم و او از من فرار می‌کند. بالا‌ترین لذت، لذت مرگ و قربانی شدن برای خدا است.» هیچ وقت نشد با محافظ جایی برود. می‌گفتم: «خب حالا که محافظ نمی‌برید، من می‌آیم و محافظ شما می‌شوم. کلاشنیکف را آماده می‌گذارم، اگر کسی خواست به تو حمله کند تیراندازی می‌کنم.» می‌گفت: «نه! محافظ من خداست. نه من، نه شما، نه هزار محافظ اگر تقدیر خدا تعلق بگیرد برچیزی نمی‌توانید آن را تغییر دهید.»در لبنان همینگونه بود و وقتی به ایران و اهواز و کردستان هم رفت همینطور ماند.
هشت روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران مصطفی چمران به‌همراه 92 نفر لبنانی به ایران آمد و به زیارت حضرت امام(ره) رفت. امام(ره) به دکتر چمران فرمودند: «در ایران بمان». او همچون سربازی مطیع روی حرف فرمانده‌اش ماند تا در روزهای جنگ و سختی به کمک کشور بیاید.
اولین دست‌نگاشته او را که بعد از ورود به ایران نوشته است، بسیار زیباست. او به مادر بزرگوارمان این‌گونه خطاب می‌کند: «چندین سال پیش که من از ایران رفتم تو در گوش من گفتی: «هیچ‌چیز از تو نمی‌خواهم جز اینکه خدا را فراموش نکنی» و به تو قول می‌دهم که در این مدت طولانی خدا را حتی برای لحظه‌ای فراموش نکردم.»
  رفیقی صمیمی و مهربان
رهبر انقلاب ویژگی‌های رفتاری شهید چمران را چنین برمی‌شمارد: «یک آدم صمیمی بود، یعنی آدم دروغگو و متظاهری نبود. دکتر چمران را من در مجموع یک فرد ممتاز دیدم. و این امتیاز به خاطر ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری زیبایی بود که در شخصیت او وجود داشت و داشتن همه اینها با هم یک چهره خاصی از چمران ساخته بود که بعضی از اینها را از قبیل تواضع و صمیمیت و مهربانی و غیره اشاره کردم و به اضافه اینها مردی هنرمند و نقاش بود، عکاس ماهری بود که در محیط کار با زیر دستانش یک حالت مهربانی داشت و با دوستانش یک حالت صمیمانه داشت و با کسانی که به آنها ارادت می‌ورزید یک حالت احترام‌آمیز خیلی زیادی داشت و لذا اهل پرخاشگری با این و آن نبود و از مهم‌ترین خصوصیاتش این بود که اهل تظاهر به معنای خود مطرح کردن در جامعه هم نبود. کم مصاحبه می‌کرد و کم خودش را مطرح می‌کرد. به رغم روحیه نظامی‌گری اهل مطالعه و دانشمند بود. مرد شجاعی بود که اصلاً از دشمن و نیروهای دشمن نمی‌ترسید.»
در ستاد جنگ‌های نامنظم رفاقت زیادی با نیروهایش داشت. جاذبه حضور در این ستاد افراد زیادی از قشرهای مختلف را جذب کرده بود. همه عاشقانه در ستاد جمع شده بودند و پروانه‌وار دور فرمانده‌شان می‌گشتند. منش و روش دکتر چمران چنان جذابیتی برای نیروها داشت که در اولین برخورد شیفته شخصیت او می‌شدند. مردی وارسته، متواضع و خاکی که همه جا سعی می‌کرد خودش کمتر از دیگران داشته باشد.
نیروهای شهید چمران در ستاد جنگ‌های نامنظم تأکید می‌کنند که فرمانده‌شان همیشه جلوتر از بقیه حرکت می‌کرد و دیگران پشت سرش می‌آمدند. شهید چمران در اوج درگیری‌های جنگ و حتی در زمان استراحت که نیروهای خودی عقب می‌آمدند، برای آنها به ویژه بچه‌های دانشگاه، آزمایشگاه علمی راه‌اندازی کرده بود که مثلاً چطور مین‌ها را بتوان خنثی کرد یا چگونه موشک ساخت و حتی در یک سال اول زیردریایی برای شناسایی دشمن ساخته شد.
  دوست داشتن خدا
در سحرگاه سی و یکم خردادماه 60، پس از شهادت ایرج رستمی، چمران رو به رزمندگان می‌گوید: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، می‌برد». لحظاتی بعد ترکش خمپاره دشمن به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و ترکش‌های دیگر صورت و سینه دو یارش را که در کنارش ایستاده بودند، شکافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران باوفایش به آسمان برخاست. پیکر خونین فرمانده را سوار آمبولانس کردند تا او آخرین جملاتش را که «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» بود زمزمه کرد.
شهید چمران، ابرمردی با خصایص خدایی بود که علی‌وار زیست. الگویش حضرت علی(ع) و هدفش کمک به شیعیان بود. شهید مصطفی چمران قبل از شهادت، در مناجات‌هایش گفته بود: «خدایا از تو می‌خواهم که طبع ما را آنقدر بلند کنی که در برابر هیچ چیز جز خدا تسلیم نشویم. دنیا ما را نفریبد، خودخواهی ما را کور نکند. سیاهی گناه و فساد و تهمت و دروغ و غیبت، قلب‌های ما را تیره و تار ننماید. خدایا! به ما آنقدر ظرفیت ده که در برابر پیروزی‌ها سرمست و مغرور نشویم. خدایا به من آنقدر توان ده که کوچکی و بیچارگی خویش را فراموش نکنم و در برابرعظمت تو خود را نبینم.»
خصوصیات اخلاقی شهید چمران به‌گونه‌ای بود که صفات متضادی را در خود جمع کرده بود. او دارای روحیه‌ای لطیف، طبع شاعرانه و دانشمندی بزرگ و عارفی برجسته بود که او را به الگویی بی‌مانند و مثال برای همه دوران‌ها تبدیل کرد.

منبع: روزنامه جوان / احمد محمدتبریزی

برچسب‌ها