به گزارش مشرق، پروفسور جیمز گلوین (James Gelvin) کارشناس آمریکایی تاریخ خاورمیانه است. او از سال ۱۹۹۵ تاکنون عضو هیئت علمی دانشکده تاریخ دانشگاه کالیفرنیا، لس آنجلس (UCLA) بوده و بهطور گسترده در حوزه تاریخ معاصر خاورمیانه با گرایش ناسیونالیسم و تاریخ اجتماعی و فرهنگی فعالیت کردهاست.
آنها روابط دیپلماتیک خود با قطر را قطع کردند، به ملیتهای قطری دو هفته فرصت دادند تا خاک این کشورها را ترک کنند، حق عبور و فرود هواپیماهای قطری را محدود و یا ممنوع کردند، سفر مردم خود را به قطر ممنوع کردند و آبهای سرزمینی خود را به روی کشتیهایی که مبدأ و یا مقصدشان قطر بود، بستند.
گلوین قبل از پیوستن به دانشگاه کالیفرنیا در امآیتی (MIT)، کالج بوستون و دانشگاه هاروارد تدریس کرده و آخرین تألیف او «خاورمیانه جدید: آنچه هر کس باید بداند» در سال ۲۰۱۷ از سوی انتشارات آکسفورد منتشر میشود.
پروفسور جیمز گلوین در یادداشت اختصاصی خود برای پایگاه علم و دانشپژوهی هادی به بررسی ریشههای جنگ سرد میان عربستان سعودی و قطر پرداختهاست.
علاوه بر این عربستان سعودی مرزهای سرزمینی خود با قطر را بست که یک مجازات بسیار خشن محسوب میشود؛ چراکه ۴۰ درصد از ذخیره غذایی قطر از این مرزها عبور میکند.
عربستان سعودی و قطر، هر دو از اعضای شورای همکاری خلیجفارس که اتحادی از پادشاهیهای منطقهای به شمار میرود، هستند. این شورا برای ایجاد هماهنگی خط مشی اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی ایجاد شد. اسلام وهابی که نسخهی بنیادگرا و تحتاللفظی از اسلام به شمار میرود، فرقه مسلط در این دو کشور و نه جاهای دیگر است. بااینوجود، در ۵ ژوئن ۲۰۱۷، عربستان سعودی با همراهی امارات متحده عربی، بحرین، مصر، یمن، لیبی و مالدیو علیه این پادشاهی کوچک تحریمهایی را وضع کردند.
آنها روابط دیپلماتیک خود با قطر را قطع کردند، به ملیتهای قطری دو هفته فرصت دادند تا خاک این کشورها را ترک کنند، حق عبور و فرود هواپیماهای قطری را محدود و یا ممنوع کردند، سفر مردم خود را به قطر ممنوع کردند و آبهای سرزمینی خود را به روی کشتیهایی که مبدأ و یا مقصدشان قطر بود، بستند.
علاوه بر این عربستان سعودی مرزهای سرزمینی خود با قطر را بست که یک مجازات بسیار خشن محسوب میشود؛ چراکه ۴۰ درصد از ذخیره غذایی قطر از این مرزها عبور میکند.
عربستان سعودی اقدامات علیه قطر را شروع کرد و سایر کشورها نیز که به حمایتهای مالی، نظامی و یا سیاسی سعودیها متکی هستند، این کشور را دنبال کردند.
امارات متحده عربی همراه با همسایه بسیار بزرگتر خود در این مسیر گام برمیدارد.
عربستان سعودی یکی از سرمایهگذاران اصلی کودتای ۲۰۱۳ عبدالفتاح السیسی علیه رئیسجمهور اخوان المسلمین مصر بود.
عربستان سعودی نیروهای خود را در سال ۲۰۱۱ به بحرین فرستاد تا به سرکوب قیام بحرین کمک کند؛ قیامی که تهدیدکننده سرنگونی حکومت پادشاهی بحرین بود.
در حال حاضر ارتش عربستان سعودی در حال مبارزه با جنبش مردمی یمن است.
و عربستان سعودی، ژنرال خلیفه حفتر را حمایت میکند؛ کسی که فرمانده ارتش ملی لیبی است و با شبهنظامیان مختلف اسلامگرا مبارزه میکند.
برای هرکدام از این کشورها غیر معقولانه بود تا از خیرخواهشان بگذرند؛ به عبارتی آنها بدون توجه به اینکه دنبالهروی عربستان، چقدر ممکن است آرمانگرایی باشد، دست به عمل زدند.
عربستان سعودی، امارات متحده عربی و بحرین در سال ۲۰۱۴ به دلیل حمایت قطر از محمد مرسی، رئیسجمهور اخوانالمسلمین مصر، سفرای خود را از قطر فراخواندند. این بحران هشت ماه بهطول انجامید و در نهایت بعدازاینکه السیسی قدرت خود را مستحکم کرد و بر دشمنان غلبه پیدا کرد، به پایان رسید. این بار مجازات قطر برای تخلفات ادعا شده، جدیتر است. حال سؤال اینجاست چرا اینطور است و چه چیزی زمانبندی به خصوص این شکافت را توضیح میدهد؟
نفاق سعودی در مبارزه با تروریسم
ظاهراً بحران کنونی بر اساس یک داستان خبری که توسط خبرگزاری قطر منتشر شده، ایجاد شده است. بنابر این داستان - قطریها ادعا میکنند که خبر جعلی بوده که بهوسیله هکرها ایجاد شده است. شیخ تمیم بن حمد، امیر قطر ظاهراً گفته است «دلیل وجود پشت خصومت عربها در مقابل ایران وجود ندارد». او همچنین ایران را به عنوان «یک دولت قدرتمند که به ثبات منطقه کمک میکند» توصیف کرده است. بن حمد در ادامه رابطه قطر با اخوان المسلمین و جنبش مقاومت اسلامی فلسطین را ستوده است. سعودیها و اماراتیها انتخاب کردند داستان را در ظاهر امر بپذیرند تا اینکه بخواهند با بیاعتنایی از کنار آن بگذرند.
با توجه به سابقه عربستان سعودی، برآشفتگیشان نسبت به حمایت قطر از گروههایی که آن را تروریستی میخوانند، خندهدار است؛ بنابراین سرزنش سعودیها نسبت به احترام پیشفرض قطر به کشوری است (ایران) که عربستان منافق ادعا میکند بزرگترین حامی تروریست در منطقه است. درحالیکه داستان اخبار فاش شده برای اقدامات عربستان سعودی توضیح منطقی را فراهم میکند؛ دلایل واقعی برای این آشوب عمیقتر و پیچیدهتر هستند.
نزاع قطری-سعودی میتواند به فتوحاتی بازگردد که به تأسیس عربستان سعودی در ۱۹۳۲ منجر شد. تنها این حقیقت که قطر در آن زمان تحتالحمایه انگلستان بود، مانع از این شد که عربستان سعودی بتواند این سرزمین کوچک را ببلعد. در سالهای بعد، یعنی زمانی که قطر در ۱۹۷۱ استقلال خود را به دست آورد، قطریها و سعودیها بر سر مسائل مرزی به نزاع بر خواستند. قطر همچنین تلاش میکند در امور خارجی، خود را از زیر سایه همسایهاش خارج کند.
سپس در سال ۱۹۹۵ شیخ تمیم بن حمد، امیر فعلی قطر، طی کودتایی، قدرت را از پدرش تصاحب کرد. پادشاهان عربستان سعودی و امارات متحده عربی کودتا را به عنوان سنت خطرناکی نگریستند و یک ضد کودتا را طرحریزی کردند. شیخ میبایست ترور میشد. تمیم به نقشه پی برد و آن را در هم شکست؛ اما اثرات آن به جا ماند.
استراتژی بقا
سریع به سال ۲۰۱۰-۲۰۱۱ میرویم. در جریان بیداری اسلامی، عربستان سعودی و قطر دوباره خود را در مشاجره یافتند. قطر از طریق امپراتوری خبری خود (الجزیره) و همچنین کمکهای مالی و حتی نظامی به برخی از جنبشهای مخالف تبدیل به رهبری برای جنبشها شد. در مقابل عربستان سعودی به مرکز مهار انقلاب تبدیل شد. با توجه به استراتژیهای بقا کاملاً متفاوتی که بهوسیله دو پادشاهی اعمال شد، واگرایی آنها اجتنابناپذیر بود.
استراتژی بقا عربستان سعودی بر دو پایه استوار است. اولین آنها «تقدیر باوری» است؛ به عبارتی جدایی اسلام از سیاست. این آموزه به الهیات قرن هجدهم تعلق دارد. جایی که محمد بن عبدالوهاب، یک واعظ دورهگرد بر محمد بن سعود، مؤسس خاندان آل سعود تأثیر گذاشت.
عبدالوهاب به پیروانش قبولاند تا از سیاست اجتناب کنند و بیان داشت «من مسئول گوش دادن و اطاعت از امیران مسلمان هستم؛ چه اینکه آنها درستکار باشند یا گناهکار. این تا زمانی است که آنها در برابر خدا نافرمانی نکنند.» وفاداری به یک حاکم و یک وظیفه دینی برای محمد بن سعود و فرزندانش به دلیل علل آشکاری مفید واقع شد.
از زمان تأسیس عربستان سعودی، ادعا پادشاهی عربستان مبنی بر رهبری مسلمانان سنی جهان بهوسیله جنبشهای اسلامی معروفی به چالش کشیده شده است. این جنبشها هیچ شک و شبههای در خصوص ادغام دین و سیاست نداشتهاند. اخوان المسلمین، بهویژه شاخه مصری آن، که در سراسر جهان اسلام دولتها را به مبارزه طلبیدهاند، منسجمترین مخالف عربستان سعدی بودهاند.
آنها نفرت خود را نسبت به خانواده سلطنتی سعودی پنهان نکردهاند. جای تعجب ندارد که بگوییم سعودیها در نتیجه حمایت قطر از اخوان المسلمین در مصر، تونس، سوریه و هر جای دیگری در طول جنبشهای ۲۰۱۰-۲۰۱۱ ترسیده بودند.
دومین سنگ بنای استراتژی بقاء عربستان سعودی، حفظ وضعیت موجود در جهان عرب بوده است. برای سعودیها هرگونه اختلال در وضعیت موجود، محیط حفاظتشده ضروری برای بقای پادشاهی متزلزل سعودی را تهدید میکند.
از نگاه سعودیها، بزرگترین تهدید فعلی برای وضعیت موجود ایران است. کشوری که به گفته سعودیها، از سال ۱۹۷۹ تلاش کرده است تا مدل انقلابیاش را صادر کند. سعودیها معتقدند که جنبشهای ۲۰۱۰-۲۰۱۱ فرصت ایده آلی را فراهم کرد تا در سوریه، بحرین، یمن و جاهای دیگر کارهای زیادی انجام دهد.
از سوی دیگر برای قطر ایران هم یک تهدید بالقوه است و هم یک سپر. ازاینرو قطر با توجه به نارضایتی سعودیها تلاش کرده است تا با همسایه خود در خلیجفارس تطابق پیدا کند. این کشور حتی بزرگترین میدان گاز طبیعی جهان را با ایران به اشتراک گذاشته است. ممکن است مقابله با قطر گزینهای برای عربستان سعودی با ۲۳ میلیون شهروند به شمار رود. درصورتیکه این گزینه برای قطر که کشوری با ۳۰۰ هزار شهروند مطرح نیست.
قطر همچنین به دنبال تطابق با اسلام سیاسی است. برای قطر، محبوبیت گروهها و احزاب اسلامی متعدد در سراسر جهان اسلام حاکی از این موضوع است که آنها موجی از آینده را نمایندگی میکنند. قطر به دنبال آن بوده است تا به جای اینکه این موج را فرونشاند، آن را براند.
سفر ترامپ به منطقه و تشدید بحرانها
اگرچه خصومت قطری-سعودی برای مدت طولانی در حال جوشش بوده است؛ اما سفر دونالد ترامپ به عربستان سعودی و حمایتش از ائتلاف سنی سعودی محور در برابر ایران بود که آتش این دشمنی را شعلهور ساخت.
زمانی که باراک اوباما رئیسجمهور بود، تلاش کرد تا درگیریهای بیشمار خاورمیانه را حل کند و یا راه را برای حل آن هموار کند. بهاینترتیب بود که ایالاتمتحده توانست خود را از قید منطقه آزاد کند؛ منطقهای که به اعتقاد اوباما چیزی جز منبعی از مشکلات نبود. پسازآن آمریکا توانست توجهش را به شرق دور معطوف کند؛ جایی که اوباما معتقد بود آینده جهان در آنجا مشخص خواهد شد.
به همین دلیل است که اوباما توانست سربازان آمریکایی را از عراق بیرون بکشد و از فرورفتن در باتلاق لیبی و سوریه جلوگیری کند. او حتی تلاش کرد تا نزاع فلسطین-اسرائیل را حل کند. همچنین این همان دلیلی است که اوباما تلاش کرد تا ایران را به گفتوگوهای بینالمللی بکشاند. او توافق هستهای با ایران را امضا کرد و مشارکت ایرانیان را در کنفرانس بینالمللی برای حل بحران سوریه وتو نکرد. اوباما همچنین در خصوص ایران با سعودیها بیپرده سخن گفت.
او مستقیماً به آنها گفت که مجبورند یاد بگیرند تا «همسایگی را با ایران به اشتراک بگذارند» و به یک «صلح سرد» با این کشور عادت کنند. به همین دلایل سعودیها خشمگین بودند.
به نظر میرسد سیاست خارجی دونالد ترامپ یادآوری اقدامات اوباما و سپس عمل برخلاف آن باشد:
اوباما جنگ جهانی جورج بوش علیه تروریسم را به «عملیاتهای پیش نشده فرامرزی» تنزل داد؛ ترامپ تروریسم را بزرگترین تهدید برای ایالاتمتحده میداند و کمپین آمریکایی ضد تروریسم را گسترش داده است.
اوباما روابط سردی با رهبران اسرائیل و عربستان سعودی داشت؛ اورشلیم و ریاض دو توقف گاه اولین سفر بینالمللی ترامپ به عنوان رئیسجمهور آمریکا بودند.
اوباما سعودیها را کسانی نامیده بود که به دنبال «سواری مجانی» هستند و تأثیر چندانی در دفاع از خودشان و دفاع از همسایگانشان ندارند؛ ترامپ در گروه مشورتی مشترک استراتژیک به عربستان سعودی پیوست تا «مشارکت استراتژیک» خود را طرحریزی کنند.
اوباما تلاش کرد تا تنشها را در منطقه خلیجفارس فرونشاند و ایران را به عنوان یک شرکتکننده و نه بر هم زننده وارد امور منطقهای کند؛ ترامپ با بیان اینکه «همه ملتها باید با یکدیگر همکاری کنند تا ایران را منزوی کنند» منطقه را به سمت قطببندی بیشتر سوق داد.
به طور خلاصه، اگرچه دونالد ترامپ رئیسجمهور است اما این عربستان سعودی است که دستور کار آمریکا را در خاورمیانه تنظیم میکند. با توجه به این موضوع که دست ایالاتمتحده در جیب عربستان سعودی است، کمتر از یک ماه به طول میانجامد تا عربستان سعودی فشارها را بر روی قطر افزایش دهد.
وارون نمایی آن است که تلاش برای منزوی کردن قطر تنها باعث میشود این کشور بیشتر بهسوی ایران سوق پیدا کند. بااینحال، همچنان یک چیز خوب برای خروج از این بحران وجود دارد.
در طول چند سال گذشته، ناظران خاورمیانه در خصوص فرقهگرایی در منطقه استدلال کردهاند. برخی ادعا میکنند که هویت فرقهای سرنوشت منطقه است و اینکه درگیری میان عربستان سعودی سنی و ایران شیعی نتیجهای غیرقابلاجتناب از هویتهای فرقهای ناسازگار آنهاست. برخی دیگر مدعی هستند که فرقهگرایی تقسیمات مصیب بار منطقه را ایجاد نمیکند؛ بلکه این تقسیمات منطقهای است که فرقهگرایی را به وجود میآورد. اکنون که عربستان سعودی وهابی، قطر وهابی را به آغوش ایران انداخته است، این پرسش در نهایت حلشده است.
منبع: پایگاه هادی