مردم، پیچیدگی مردان سیاست را ندارند! و ما هم کاش به صرف یک رأی متفاوت، مردم را نه اهل کوفه بخوانیم و نه لزوما با همان چوب برانیم که اصحاب سیاست را!

به گزارش مشرق، «حسین قدیانی» در یادداشت روزنامه «وطن امروز» نوشت:

غصه ریزش‌ها تلخ است اما قصه رویش‌ها شیرین! و این قصه، شیرین‌تر هم می‌شود، اگر به فصل شهادت برسد که هنوز هم «در باغ شهادت، باز باز است!» یادش به خیر روزگار خوش ابتدایی! حتی به «حسین فهمیده» ۱۳ ساله هم به چشم برادر بزرگ‌تر نگاه می‌کردیم! رهبر ما این طفل ۱۳ ساله بود یا «بهنام محمدی» چه فرقی می‌کند؟! هر دو شهید ما بودند و هر دو افتخار ما بودند و هر دو بزرگ ما بودند، حتی به لحاظ سن و سال!

الان را نگاه نکن که چند سال مانده تا ۴۰ سالگی، اغلب شهدای مدافع حرم را در سن و سالی کوچک‌تر از خود می‌بینم! حتی سال ۸۸ شهدایی چون «حسین غلام‌کبیری» و «امیرحسام ذوالعلی» که فی‌الواقع شهدای دفاع از ۴۰ میلیون رأی مردم بودند و شهدای راه پاسداری از انتخابات بودند و شهدای دفاع از حریم جمهوریت بودند و شهدای مبارزه با فتنه علیه صندوق آرا بودند و شهدای مقابله با توحش متوهمینی بودند که وسط رأی‌گیری، چونان مجانین بی‌خرد، اعلام پیروزی کردند، سالیانی از ما کوچک‌تر بودند!

آری! گذشت روزگاری که به هر شهیدی برمی‌خوردیم، او را هم‌سن پدر خود می‌دیدیم یا حداقل در سن و سالی بیشتر از خود! همین شهدای مدافع حرم! بعضا ۵ سال و بلکه هم بیشتر، کمتر از راقم این سطور در این دنیا زندگی کردند! البته که برای امثال من، هم جای حسرت است و هم جای حسادت اما برای انقلاب اسلامی و رهبر آن، گمان نکنم چیزی شیرین‌تر از این قصه خوش رویش‌ها باشد! که ما شهیدی داشته باشیم و افتخاری داشته باشیم که نه روزگار انقلاب را و نه روزگار امام را و نه روزگار جنگ را درک کرد، لیکن به کوری چشم بدخواهان، هم انقلاب را و هم امام را و هم جنگ را درک کرد! فرمانده کل قوا اگر ولی‌فقیه باشد و همه توجه او اگر به خدا باشد، هر نسلی و هر فصلی، مصطفای شهید خود را پیدا خواهد کرد! دیروز چمران و امروز احمدی‌روشن و فردا هم شهید دیگری! برداشتند برای خود شعار درست کردند که «بسیجی واقعی، همت بود و باکری»!

اما یادشان رفت که شهدایی چون «غلام‌کبیری» و «ذوالعلی» واقعی‌ترین شاگردان مکتب شهدای دوران دفاع مقدس بودند که در برابر تیر فتنه علیه آرای مردم، سینه سپر کردند تا «۲۲ خرداد ۸۸» تحت امامت حکیمانه رهبر انقلاب، هرگز آخرین انتخابات این نظام مقدس و البته مظلوم نباشد! قدر مسلم، من و امثال من که در آستانه ۴۰ سالگی به سر می‌بریم، اگر دهه ۶۰ مفتخر به شهدایی بودیم بزرگ‌تر از سن خود، اینک سالیانی است مفتخر به شهدایی هستیم کوچک‌تر از سال خود! و البته به عاقبت سرخ سراسر بهشتی این عزیزان، غبطه‌ها می‌خوریم! و از خدای بزرگ، با علم به اینکه برای این آرزو، اصلا و اساسا لیاقت نداریم لیکن تمنا داریم مرگ ما را هم، شهادت قرار دهد! تا خدای متعال چه کند با این دعا، به اختصار، الباقی متن را بنویسم و خلاص!


براساس یک مصلحت، مجموعه نظام، خیلی بنا نداشت به شکل امروز، رسانه‌ای کند قصه مدافعان حرم و شهدایش را! دقت شود! دارم درباره حدود ۵ سال پیش سخن می‌گویم که لابد قبول می‌کنید با این کم و کیف، رسانه‌ای نمی‌شد کار این عزیزان! اصل قصه البته از همان اول هم واضح بود! و واضح بود که در عراق و سوریه، ما در اصل داریم برای خودمان می‌جنگیم! این مهم، بله! هم «دفاع از حرم اهل بیت» بود و هم «برخاسته از روح تعالیم اسلامی» لیکن لعین تکفیری اگر در موصل و حلب متوقف نمی‌ماند، لاجرم ما باید در همین ایران خودمان به مصاف زبان‌نفهم‌ترین حرامیان می‌رفتیم! پس پشت قصه حضور ما در خط مقدم مقاومت، اتفاقا یک محاسبه عاقلانه هم وجود دارد! با این همه، خیلی صلاح بر این دیده نمی‌شد که موضوع، به این شکلی که امروز رسانه‌ای شده، رسانه‌ای شود! سد این مصلحت را اما چه کسی شکست؟!

خود مردم! شگفتا! مجموعه نظام از قضا یکی هم ناظر بر عواطف و احساسات مردم، خیلی بنای بر پر و بال دادن به مدافعان حرم و شهدایش را نداشت اما خود مردم به انحای مختلف، آرام آرام به مجموعه نظام نشان دادند هرگز بیمی از قصه شیرین شهادت ندارند، بلکه کاملا هم آماده‌اند!

ناگهان دیدیم فوتبالیستی، بعد از زدن گل، پیراهن خود را می‌دهد بالا، تا همه دوربین‌ها، عکس شهید مدافع حرم را نشان دهند! ناگهان دیدیم بازیگری که خیلی هم از او موضع‌گیری‌های این‌چنینی متوقع نبود، به صحنه آمده و دارد تبیین حقیقت می‌کند و ابراز وفاداری می‌کند به شیربچه‌های سپاه قدس!

ناگهان دیدیم همه جا سخن از «حاج‌قاسم سلیمانی» است! و شگفتا! با آن همه تلاش در دیده نشدن و با آن همه تحفظ در سخن، در هر کوی و برزنی، سخن از محبوبیت ویژه او بود! از این دست نمونه‌ها، البته زیاد است! الغرض! مردم خوب و قدرشناسی داریم ما که حتی آنجا که مصلحتی ناظر بر آرامش بیشتر خودشان توسط نظام سنجیده می‌شود، به اشکال مختلف، تجلی این مهم می‌شوند که «ما زنده به‌آنیم که آرام نگیریم، موجیم که آسودگی ما عدم ماست!»


پس برای این مردم، فرقی نمی‌کند که شهید، شهید دهه ۶۰ باشد یا شهید دهه خودشان! شهید دهلاویه باشد یا شهید هسته‌ای! شاهرخ ضرغام باشد یا داریوش رضایی‌نژاد! برای این مردم، شهید، «شهید» است! و همیشه هم شهید است!

بسی اشتباه بزرگی است که مردم رأی‌دهنده به یک عنصر سیاسی را، لزوما همان‌گونه تصور و تصویر کنیم که آن عنصر سیاسی را! نه! مردم، پیچیدگی مردان سیاست را ندارند! و ما هم کاش به صرف یک رأی متفاوت، مردم را نه اهل کوفه بخوانیم و نه لزوما با همان چوب برانیم که اصحاب سیاست را!

به‌رغم میل طراحان شعار «بسیجی واقعی، همت بود و باکری» اینک در هر گلزار شهدایی، مزار شهدای مدافع حرم، همان‌قدر زائر دارد که مزار شهدای دوران دفاع‌مقدس! آنکه امروز شعار «بسیجی واقعی، همت بود و باکری» را طراحی می‌کند، همان است که زمان جنگ، همین همت و همین باکری را خشونت‌طلب و متحجر و افراطی و تندرو و لابد بی‌شناسنامه و تازه‌ به دوران رسیده می‌خواند! و چند صباح دیگر، من نویسنده مرده و شمای خواننده زنده! اگر همین شهدای امروز مدافع حرم را بر سر بسیجیان آن روزگار نکوفتند! اما باکی نیست!

فردا هم این رهبر نورانی و این راه آسمانی، رویش‌های سرخ خود را خواهند داشت! و خمینی هم از قبل، این را گفته بود که دفتر و کتاب شهادت، هرگز برای این ملت، بسته نخواهد شد! جمله آخر! «مرده» آن انقلابی است که نسل شهدایش نوبه‌نو نشود! و تازه نشود!