مرداد ماه 94 در راستای رهنمودهای مقام معظم رهبری در خصوص تبیین عالمانه و کارشناسانه توافق هسته‌ای نشستی برای تبیین برجام و بررسی الزامات پیش‌رو در دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

********

همه‌پرسی موزائیکی را نمی‌پذیریم

سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:


همه‌پرسی سوم مهرماه آینده منطقه کردی عراق برخلاف آنچه نوعاً تصور می‌شود آغازی بر حل یک مسئله تاریخی نیست بلکه آغازی بر یک مشغله امنیتی و سیاسی برای منطقه‌ای است که هنوز از بحران‌های قبلی قامت راست نکرده است. براین اساس می‌توان گفت همه‌پرسی یا بقول عراقی‌ها «استفتاء» بار دیگر عراق را با بحرانی سیاسی امنیتی مواجه می‌گرداند. در این خصوص توجه به نکات زیر ضرورت دارد:


1- مناطق کردی بخشی از حاکمیت کشوری تاریخی است و جدایی آن از سرزمین مادر می‌تواند سرآغاز فروپاشی هویتی ذیل نام الهام‌بخش «عراق» باشد. اگر این اتفاق بیفتد، تکرار آن در بخش سنی‌نشین غرب عراق دور از انتظار نیست و این در حالی است که هر وضع جدید مستلزم روی دادن بسیاری از قضایای ریز و درشتی است که هر کدام توان و زمان زیادی را به خود اختصاص می‌دهد. چه‌کسی نمی‌داند که هنوز یونان، قبرس، ترکیه، مجارستان و بسیاری دیگر از کشورهایی که با ماجرای صلح پاریس وضع جدیدی پیدا کردند؛ با گذشت نزدیک به 100سال هنوز درگیر انواعی از مشکلات امنیتی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی هستند و باز چه کسی نمی‌داند که هنوز پس از حدود یکصد سال که از امضای موافقت نامه سایکس و پیکو بین انگلیس و فرانسه و ایجاد وضع جدید در سرزمین‌هایی که شامل عراق، سوریه، لبنان، اردن و فلسطین در سال 1916 می‌شد، این منطقه عربی با انواعی از بحران‌های امنیتی دست به گریبان هستند این در حالی است که از یک طرف ملت‌ها در این منطقه در عربیت اشتراک دارند و موافقت‌نامه سایکس‌پیکو از سوی قدرت‌های جهانی بطور کامل حمایت شده است. پس کاملاً واضح است که انتزاع منطقه کردی از سرزمین مادر با پیامدهایی به مراتب بیش از آنچه درباره سرزمین‌های جنوب و شرق اروپا و نیز در منطقه عربی عراق و شامات روی داده است روبرو خواهد بود.


2- گرچه نمی‌توان این تئوری را پذیرفت که کردهای آن‌سوی مرزهای ایران همواره زمانی دست به اقدامات تحریک‌آمیز جدایی‌طلبی زده‌اند که از سوی قدرت‌های جهانی مورد حمایت جدی قرار گرفته‌اند اما می‌توان گفت در این مقطع زمانی به احتمال خیلی زیاد آنان روی حمایت‌های آمریکا، اروپا و بعضی از کشورهای منطقه از استفتاء انتزاع حساب کرده‌اند بدون آنکه محاسبه دقیقی از حجم، اندازه، زمان و تأثیر این حمایت‌ها داشته باشند. بعضی خبرها بیانگر آن است که فرستادگان «مسعود بارزانی» در جلب حمایت مؤثر خارجی موفق نبوده‌اند. واقعیت هم این است که غربی‌ها تنها زمانی پای کار انتزاع منطقه کردی عراق می‌آیند که نقشه کامل برای تغییرات در منطقه وجود داشته باشد و زمان حرکت هر قطعه از موزائیک منطقه به سمت انتزاع از سرزمین مادر فرا رسیده باشد اما در شرایط فعلی جدایی موزائیک کردی عراق حساسیت مشترک عربی، ترکی و فارسی منطقه را در پی می‌آورد و این در حالی است که برای غرب حفظ روابط با کشورهای ثروتمند عربی و ترکی اولویت و منفعت بیشتری دارد تا همراهی با کردها و خریدن اعتراضات اقوام و گروه‌های اجتماعی بزرگ در منطقه.


3- پیروزی در همه‌پرسی سوم مهر ماه برای روی کار آمدن دولتی مستقل در مناطق شمالی عراق کافی نیست. فردای پیروزی در استفتائیه آغاز کشمکش‌های خونین در مناطق کردی است چرا که این همه‌پرسی پیش از آن صورت می‌گیرد که رهبران و نخبگان کردی درباره اختلافات میان خودشان که هم اینک دستکم 20 سال از آغاز آن می‌گذرد به نقطه تفاهمی رسیده باشند هم اینک لااقل سه گروه عمده شامل اتحادیه میهنی، گوران و احزاب اسلامی کرد نسبت به نیات واقعی مسعود بارزانی تردید دارند هم اینک بخصوص دو گروه اول می‌پرسند اگر توافق ملی نیاز است این توافق باید اولاً با اثبات پایبند بودن بارزانی به تعهدات شروع شود. چه اینکه او حداقل دو مرتبه بصورت غیرقانونی بار دیگر بر کرسی ریاست اقلیم کردی تکیه زده است. مسعود بارزانی اصرار دارد که همه‌پرسی با استاندارهایی که از سوی خود او منصوب شده‌اند برگزار شود تا پس از آن گفته شود کردها یکپارچه با بارزانی همراه شده‌اند.


4- موضوع مهم دیگر مناطق «متنازع فیه» بخصوص دو استان سنی‌نشین کرکوک و دیالی می‌باشد. برگزاری همه‌پرسی در سه استان نسبتاً یکپارچه سلیمانیه، اربیل و دهوک چندان پیچیده نیست اما وقتی این موضوع به استانهایی می‌رسد که کردها در آن اکثریت را ندارند بشدت پیچیده می‌شود این در حالی است که از نظر بسیاری از رهبران کرد عراق، بدون الحاق مناطق متنازع فیه، تشکیل حکومت کرد در استان‌های شمالی به جایی نمی‌رسد و این در حالی است که هرگونه دست‌اندازی حکومت کردی به استان‌هایی نظیر کرکوک و دیاله به بروز جنگ‌های خونین میان اعراب، مسیحی‌ها و ترکمان‌ها از یک‌سو و حکومت مرکزی از سوی دیگر مواجه خواهد شد. به این نکته باید اضافه کرد که حیات حکومت کردی وابسته به نفت و گاز مناطق متنازع فیه می‌باشد. دقیقا به همین دلیل وقتی پای صحبت رقبای درون کردی بارزانی نظیر رهبران اتحادیه میهنی و گوران بنشینیم می‌گوید زمان برای برگزاری رفراندوم به هیچ وجه مناسب نیست.


5- رهبران اقلیم کردی و بیش از همه خود مسعود بارزانی تلاش وسیعی به کار بسته‌اند تا موافقت مقامات آمریکا را با برگزاری همه‌پرسی جلب نموده و از پوشش حمایتی این کشور برخوردار باشد اما ظاهرا آمریکایی‌ها تنها با برگزاری همه‌پرسی ابراز موافقت کرده‌اند اما هرگونه همکاری را به پس از 2025 موکول کرده‌اند. این در حالی است که رهبران کرد عراقی نمی‌توانند خشم نزدیک چهار کشور اطراف خود را با جلب لبخند دور یک کشور معاوضه نمایند. در این بین ترکیه به دلیل آنکه نمی‌خواهد با تکرار مسائل در استان‌های شرقی خود مواجه شود، با تمام قوا درصدد تخریب حکومت کردی برخواهد آمد. با این وصف رهبران کردی برای آنکه به هدف استقلال کردستان عراق دست یابند باید محاسبه خیلی از رویدادهای سهمگین را کرده باشند. ترکیه در منطقه بیش از هر کشور دیگر طعم انفصال بخش‌های پیرامونی از پیکره مرکزی خویش را احساس می‌کند و از آنجا که با دو اقلیت پرقدرت قومی و مذهبی- کردها و علویان- مواجه است به هیچ وجه نمی‌خواهد فرایندی سازنده از شکل‌گیری دولتی کردی در اذهان جای گیرد.


همان‌طور که جرج هالیدی می‌گوید برای تثبیت حکومت کردی، حمایت قوی ترکیه لازم است چرا که هیچ کشوری در منطقه به اندازه ترکیه سرشار از جمعیت کردی نیست و از سوی دیگر تنها کشوری که از قدرت‌یابی کردها آسیب می‌بیند، ترکیه است پس مسعود بارزانی نباید فریب قراردادهایی با ترکیه را بخورد و به آن دل خوش کند که پیش از بحث استفتائیه منعقد شده‌اند.


6- کردهای عراق در طول دورانی که با حکومت مرکزی درگیر بوده‌اند از حمایت و پشتیبانی ایران برخوردار بوده و از این رو توانسته‌اند به بسیاری از اقدامات محدودکننده علیه خود غلبه نمایند. از آنجا که حرکت اقلیم به سمت جدایی موقعیت دولت مرکزی را به شدت تضعیف کرده و تحت تاثیر قرار می‌دهد، دولت جمهوری اسلامی ایران نمی‌تواند ناظر منفعل صحنه باشد. ایران روی استقرار یک دولت قوی که بتواند همه معضل‌های امنیتی، سیاسی، اقتصادی و... را حل کرده و مانع نفوذ آمریکا و گروه‌های تروریستی به این کشور شوند حساب جدی باز کرده است. در ایران در ماه‌های اخیر این جمع‌بندی پدید آمد که کماکان نقطه تهدید امنیتی ایران در مناطق شمال غربی است. ایران نمی‌تواند برای یک دوره دست‌کم چهل ساله چشم خویش را بر روی ناامنی روزافزون منطقه شمال غربی خود و آنچه در آن سوی مرزهای غربی خود به شکل سیاست‌های لرزان و پرنوسان می‌گذرد، ببندد. چنین وضعیتی بدون شک پای دشمنان اسلام و مسلمانان را بار دیگر به این منطقه می‌کشاند و این موضوع زمینه هرگونه رودربایستی را از ما می‌گیرد.

گله‌ داری گرگ ‌ها

محمدکاظم انبارلویی در روزنامه رسالت نوشت:

 

این روزها در کریدورهای سیا ، پنتاگون و وزارت خارجه آمریکا چه می‌گذرد؟ آنها مشغول چه کاری هستند؟ همکاری آنها با سرویس‌های امنیتی انگلیس، رژیم صهیونیستی و فرانسه روی چه پروژه یا پروژه هایی است؟ بیشترین مشغولیت ذهنی و عملی آنها به چه امور خطیری اختصاص یافته است؟ پروژه گرگ‌ها چیست؟ گله‌داری گرگ‌ها چه بخشی از راهبردهای غرب در مهار جنبش‌های اسلامی و پیشگیری از سونامی بیداری اسلامی را پوشش می دهد؟

هژمونی غرب در ایران و سپس در منطقه و دنیای اسلام با ظهور انقلاب اسلامی به خطر افتاد. نفوذ آمریکا و هم‌پیمانان غربی او روز به روز رو به کاهش است و صورت بندی‌های سلطه در منطقه در هم شکسته است. برنامه‌های کوتاه مدت و بلند مدت آنها شکست خورده است.

راه حل آنها برای برون رفت از این بن بست راهبردی، تربیت گرگ و گله‌داری گرگ‌ها و هدایت آنها به بلاد اسلامی است. آنها نیک می دانند این پروژه فوق‌العاده خطرناک است، چرا که هزینه تامین و نگهداری و کوچاندن گرگ ها ممکن است گاهی بیشتر از سودی که فکر می کنند از کل پروژه حاصل می‌شود، درآید.

پدیده روی آوردن استراتژیست‌های سیاسی و نظامی غرب به تروریسم برای مقابله با اسلام و انقلاب اسلامی و تراشکاری ذهنی مشتی از خدا بی‌خبر در دنیای اسلام با چاشنی فکری وهابیت و تفکرات تکفیری و تبلیغ و ترویج افراطی‌گری و خشونت عریان که در زنده‌سوزی‌ها و سربریدن ها و تجاوز به نوامیس دنیای اسلام و به بردگی‌کشاندن زنان و دختران با بهره‌گیری از آخرین تکنیک‌های فنی هالیوودی برای تربیت گرگ و گله‌داری گرگ‌ها و کوچاندن آن در سرتاسر بلاد اسلامی، خود را نشان می دهد، از مصیبت‌های عظیم امروز بشر معاصر است.

این پروژه یک پشتوانه نظری و معرفتی و فلسفی هم دارد که از توماس هابز گرفته‌اند. او معتقد است انسان، گرگ انسان است. آنها هیچ شناخت درستی از انسان ، تاریخ و هستی ندارند. آمریکایی ها قبول ندارند«بنی آدم در آفرینش از یک گوهر»است.آنها انسان ها را اعضای یکدیگر نمی دانند.

غربی ها  به سمتی حرکت می کنند که هدم انسانیت و نابودی بشریت جزء اهداف اجنتناب‌ناپذیرآنان است. تکیه آنها بر انبوهی از سلاح‌های کشتار جمعی و سلاح‌های هسته‌ای و شیمیایی و دپوکردن آنها در انبارهای استراتژیک که یک دهم آنها قادر است چندین بار کره زمین را نابود کند، ناشی از همین گرگ صفتی است و نگاه گرگ به گرگ است. ملت‌های جهان هر از چندی می‌بینند برخی رهبران جهان در گروه 8 ، گروه 20 نشست‌هایی دارند. این نشست‌ها معمولا به صورت یک میزگرد برگزار می شود که همه شرکت‌کنندگان چهره به چهره هم گفتگو می کنند.

این ایده از این نگاه برداشته شده است که می گویند گرگ‌ها حتی موقع خوابیدن روبه‌روی هم می‌خوابند و مراقب هستند که نیمه شب کسی از جمع آنها قصد پاره کردن دیگری را نداشته باشد.

این جماعت در جنگ جهانی اول و دوم، میلیون‌ها انسان را به کام مرگ کشاندند و صدها کشور را به آتش کشیدند و فجایعی به وجود آوردند که در جنگ‌های تاریخ بشر نظیر نداشته است.

برگردیم به پروژه یا عملیات گله‌داری گرگ‌ها!

اینکه گاهی شنیده می شود در پاریس و لندن و برخی کشورهای اروپایی یا در خود آمریکا به طور مشخص حادثه 11 سپتامبر، گرگ‌ها صاحبان گله را پاره پاره می کنند، این جزء هزینه‌ها و سختی کار پروژه گله داری گرگ‌هاست. آمریکایی‌ها یک بار اوایل انقلاب این پروژه را در تحریک صدام به عنوان یک گرگ منطقه‌ای برای حمله به ایران تجربه کردند.

این روزها سالگرد پذیرش قطعنامه 598 از سوی امام (ره) برای پایان دادن به 8 سال دفاع مقدس و جنگ خانمانسوز است . هر کس که بیانیه 9833 کلمه ای امام در مورد پذیرش قطعنامه را بخواند، می فهمد چیزی که در این بیانیه نیامده است پذیرش صلح با آمریکا و شرکای منطقه‌ای آن است. ادامه نبرد با آمریکا و رژیم صهیونیستی تا برافراشته شدن پرچم لا اله ‌الا ‌الله بر قلل رفیع جهان در این بیانیه هدفگذاری شده است . امام با پذیرش قطعنامه 598 همان گرگ را به جان آمریکا و شرکای منطقه‌ای او انداخت. حوادث پس از پذیرش قطعنامه این حقیقت را به طور روشن نشان می دهد. آنها دیدند صدام پس از پایان جنگ، پاچه خود آنها و شرکای منطقه‌ای آنان را گرفت، اما از این درس نگرفتند. امروز در عراق و سوریه، گله گرگ‌های تربیت شده آمریکا و سرویس‌های موساد در قالب گروه های تکفیری چه می کنند؟ نیروهای مردمی به زودی آنها را جمع و از کشورشان بیرون می کنند. مردم عراق، سوریه، لیبی، یمن و ... گرگ‌ها را به اروپا و آمریکا کوچ خواهند داد. در این هیچ تردیدی نیست، به زودی صدای ترقه بازی‌های آنها در خیابان‌های پاریس و لندن، بن، برلین و... شنیده خواهد شد. شکی در آن نیست.

گله‌داری گرگ‌ها آخرین راهبرد آمریکا، رژیم صهیونیستی و انگلیس برای حفظ هژمونی استکبار جهانی در منطقه است.

به زودی تحولات منطقه و جهان اسلام بر مدار بیداری اسلامی خواهد چرخید. گرگ‌های منافق تکفیری نفس‌های آخر را می کشند.

دلواپسی‌های دیرهنگام ظریف

فرهاد نظریان سامانی در روزنامه جوان نوشت:

مرداد ماه 94 بود که در راستای رهنمودهای مقام معظم رهبری در خصوص تبیین عالمانه و کارشناسانه توافق هسته‌ای نشستی برای تبیین برجام و بررسی الزامات پیش‌رو با حضور رئیس شورا، وزیر امور خارجه، معاونانش و جمعی از استادان حقوق بین‌الملل عمومی و روابط بین‌الملل در دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد.

در این نشست سؤالات زیادی از سوی کارشناسان مطرح و از سوی وزیر خارجه و معاونانش پاسخ داده می‌شد. یکی از مهم‌ترین سؤالات که دغدغه بسیاری از دلسوزان انقلاب هم بود، مربوط به سؤال آقای دکتر فؤاد ایزدی بود که خیلی شفاف از وزیر محترم خارجه پرسیدند که چه تضمینی به رعایت و اجرای مفاد برجام از سوی دولت بعدی در امریکا وجود دارد و اصولاً آیا این موضوع و التزام دولت بعدی برای نادیده نگرفتن برجام، لحاظ شده است یا خیر؟ چرا که زمانی دولت در امریکا تغییر می‌کند که ما تمام تعهداتمان را به نحو احسن انجام داده‌ایم و حال نوبت امریکاست که تعهداتش را اجرا کند.

 در پاسخ به این سؤال آقای ظریف از تئوری‌های بین‌الملل یاد می‌کند و صراحتاً و با اعتماد به نفس و اطمینان خاطر می‌گوید که «مبنای مقبولیتی» بین‌الملل این توافقنامه، هیچ‌گاه نخواهد گذاشت که امریکا بخواهد نسبت به برجام خدشه یا  کارشکنی کند و اگر با امضای رئیس‌جمهور بعدی امریکا، برجام لغو و تحریم جدید اعمال شود، پس از آن هیچ کسی در بین‌الملل پیدا نخواهد شد که از وی تبعیت کند، چرا که مبنای مقبولیتی برجام اجازه چنین کاری را نمی‌دهد.

امروز پس از گذشت تقریباً دوسال از این نشست، وقتی صحبت‌ها و مواضع آقای ظریف را دنبال می‌کنم، به یک چرخش گفتمانی و رفتاری می‌رسم که کاملاً متضاد با سخنانی است که در اوایل انعقاد برجام، از ایشان و همکارانش می‌دیدیم. امروز آقای ظریف بسیار دلواپس‌تر از دلواپسان شده است ولی چه فایده که بسیار دیرهنگام است.

 امروز وقتی زمان نشان داده است که امریکا پایبند به برجام نیست و هر کشوری در جهان بین‌الملل بخواهد کوچک‌ترین حرکت با موضوعیت ایران انجام دهد باید حتماً از کانال مجوزی امریکا تردد کند و حتی بزرگ‌ترین هلدینگ‌ها و شرکت‌های فراملیتی هم با اجازه امریکا می‌توانند به قصد بستن قرارداد به ایران سفرکنند که نمونه عینی آن توتال است که مسئولان خودمان به صراحت گفتند که قطعاً توتال با امریکا برای آمدن به ایران مشورت کرده است و حتی پس از بستن قرارداد با ایران، توتال اعلام می‌دارد که اگر تحریمی اعمال شود، ناچاراً از آن تحریم تبعیت می‌کند، یعنی اینکه امریکا، امریکاست و نمی‌توان آن را با چند تئوری بین‌الملل تحلیل کرد و گفت امریکا، اروپاست یا یک کشور دیگر است.

مشکل اساسی نیروهای انقلاب با مذاکرات هسته‌ای و تمام دلواپسی‌های آنها در موضوع برجام، این بود که چرا اینقدر ساده‌انگارانه به امریکا نگریسته می‌شود و چرا تعاریف تیم مذاکره‌کننده از مفهوم امریکا، بویی از خصم نمی‌دهد و جلوه دیگری از آن را مفهوم‌شناسی کرده‌اند که هیچ گاه در ادبیات انقلاب دیده نشده است.

 خوی استکباری امریکا در وجدان تمام مسئولان امریکایی وجود دارد و سیاه و سفید، جمهوریخواه و دموکرات نمی‌شناسد و متأسفانه این موضوع به‌رغم تأکیدات فراوان، همیشه به سخره گرفته می‌شد و طوری رفتار می‌شد که انگار هیچ کس جز تیم مذاکره کننده، سواد روابط بین‌الملل ندارد.

امروز ما در عرصه اجرای تعهدات برجام از سوی امریکا و سایر کشورها دچار یک دریوزگی پنهان شده‌ایم. کم کم پس از عدم رفع بسیاری از تحریم‌ها که وعده آن به صراحت از سوی رئیس‌جمهور و تیم مذاکره‌کننده به سمع و نظر ملت شریف و صبور ایران رسید و همچنین اذعان «جریان‌ساز» رئیس بانک مرکزی که «تقریباً هیچ چیزی در موضوع برجام اتفاق نیفتاده است»، فشارهای ایمیلی و توئیتری افزون گشت و این هم دیگر جواب نداده است و حالا تمام زحمات تیم هسته‌ای در حال به باد رفتن است و امروز این گله‌مندی از امریکا از زبان تیم مذاکره‌کننده شنیده می‌شود و آقای ظریف عیناً سخنانی را به زبان جاری می‌سازد و مواضعی را اتخاذ می‌کند که پیش‌تر مورد تمسخر و حتی عصبانیت وی و معاونانش قرار می‌گرفت.

این روزها را وقتی دنبال می‌کنیم، فقط یک موضوع دلمان را امیدوار نگه داشته است و آن پیش‌بینی‌های راهبردی و خلل‌ناپذیر رهبر فرزانه انقلاب است که این چنین هوشمندانه زمان و آینده را ترسیم می‌کنند. ایشان در تاریخ 11مرداد95 پیرامون این بدعهدی‌های امریکا این‌چنین می‌فرمایند: «این تجربه [برجام] به ما نشان داد که ما در هیچ مسئله‌ای نمی‌توانیم [با امریکا] مثل یک طرف مورد اعتماد بنشینیم صحبت کنیم. انسان گاهی با دشمن هم حرف می‌زند امّا دشمنی که به حرف خودش پایبند باشد و انسان بتواند اعتماد کند که او به هر دلیلی زیر قول خود و زیر تعهّدات خود نخواهد زد. با این دشمن می‌شود حرف هم زد، بله؛ امّا وقتی ثابت شد که دشمن، دشمن نابکار است، دشمنی است که در عمل، از نقض عهد هیچ ابایی ندارد و نقض عهد می‌کند، بعد هم وقتی می‌گوییم آقا چرا [نقض عهد] کردی، باز لبخند می‌زند، باز زبان چرب و نرم را باز می‌کند و یک جوری توجیه می‌کند، با این [دشمن‌] نمی‌شود وارد مذاکره شد. اینکه بنده سال‌ها است دائم تکرار می‌کنم که با امریکا مذاکره نمی‌کنیم علّتش این است. این نشان‌دهنده‌ این است که [مشکلات‌] ما در این مسئله، در مسائل مربوط به منطقه، در مسائل گوناگونی که داریم، در مشکلاتی که با امریکا و امثال امریکا داریم، با مذاکره حل نمی‌شود؛ ما یک راهی باید خودمان انتخاب بکنیم، آن راهمان را برویم؛ بگذارید دشمن دنبال شما بدود، بگذارید دشمن دنبال شما بدود.

مسئولان سیاسی و دیپلماسی ما صریحاً می‌گویند که امریکایی‌ها می‌خواهند همه چیز را بگیرند، [امّا] هیچ‌چیز ندهند! [اگر] یک قدم شما عقب رفتی، یک قدم جلو می‌آیند. اینکه ما مدام می‌گوییم مذاکره نمی‌کنیم، [ولی‌] بعضی‌ها می‌گویند آقا مذاکره که اشکالی ندارد، اشکال مذاکره این است: شما را از راه صحیح خودت منحرف می‌کند، امتیاز را از شما می‌گیرد -وقتی مذاکره کردید یعنی یک امتیازی بدهید، یک امتیاز بگیرید دیگر؛ معنای مذاکره این است دیگر؛ مذاکره، نشستن و گعده کردن و حرف زدن و گفت و شنود و خنده و شوخی که نیست، مذاکره یعنی یک چیزی بده، یک چیزی بگیر- و آنچه را باید بدهی از شما می‌گیرد، [امّا] آنچه را باید بدهد، به شما نمی‌دهد؛ زورگویی می‌کند؛ خب مستکبر یعنی همین، استکبار جهانی یعنی همین، یعنی زورگویی‌کردن، خودش را برتر دانستن، پایبند به حرف خود نبودن، خود را متعهّد ندانستن؛ این معنای استکبار است، وعده‌هایش را تخلّف می‌کند.»

چرانتانیاهونگران است

امیرحسین یزدان پناه در روزنامه خراسان نوشت:

حال نتانیاهو را درک می کنم! وقتی درباره جایگاه ایران در منطقه حرف می زند؛ اگر از او سوال کنی، حق دارد که بگوید قرار نبود ایران در منطقه چنین جایگاهی داشته باشد. اگر از دوران جنگ تحمیلی و فشارهای سیاسی و اقتصادی مستقیم به ایران بگذریم، واقعیتش این است که قرار بود در سال 2006 حزب ا... لبنان به عنوان اصلی ترین متحد ایران در منطقه نابود شود، اما اهالی شهرها و روستاهای مارون الراس، بنت جبیل و النبطیه در جنوب لبنان هنوز هم بقایای تانک های مرکاوای اسرائیلی را می بینند تا خاطرات شیرین مقاومت در جنگ 33 روزه را فراموش نکنند. قرار بود طرح انحراف بیداری اسلامی سال های 2008 و 2009 در منطقه و ورود ده ها هزار تروریست به عراق و سوریه، آشوب ها و ناامنی های تروریستی را به سمت مرزهای ایران بکشاند. داعش حتی تا «جلولا»  و «خانقین» یعنی  تا 40 کیلومتری مرز خسروی هم آمد اما ضرب شست های نظامی ایران آن ها را به فواصل دورتر کشاند. قرار بود بحران سوریه، دودمان بشار اسد و محور مقاومت و در یک کلمه سرپنجه های قدرت ایران در منطقه را به نابودی بکشاند؛ واقعا قرار نبود اسرائیل که تا 5-6 سال پیش در سودای فتح دمشق بود امروز با این کشور و آن کشور گفت و گو کند تا حالا ایران را از سوریه بیرون کند. اعلام مخالفت بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی با آتش بس اخیر در سوریه یکی از آخرین مواضع او درباره سوریه و ایران است که نشان دهنده واقعیت های منطقه است؛ جایی که او برای مخالفتش با طرح اخیر آتش بس در سوریه یک دلیل دارد: «چون حضور ایران را در سوریه استمرار می دهد.» این که واقعیت و جزئیات طرحی که به عنوان آتش بس در برخی مناطق سوریه اجرا می شود و حدود 2 هفته پیش با توافق روسای جمهور آمریکا و روسیه اعلام عمومی شد، چیست؟ موضوعی است که درباره آن کمتر جزئیاتی منتشر شده و ابهام های جدی درباره آن وجود دارد. اما این که چرا نتانیاهو «کاملا» با آن مخالف است پرسشی است که از 3 منظر می توان به آن نگریست.


1- نتانیاهو یک شومن است


نتانیاهو یک شومن رسانه ای است؛ او ابایی ندارد از این که در سازمان ملل با نقاشی یک بمب شبیه نقاشی های میکی موس، جهان را از بمب اتمی نداشته ایران بترساند! یا پاورپوینت درست کند و در کنگره آمریکا ایران را به یک هشت پا که در سراسر دنیا دارای عناصر قدرت است، مانند کند  یا حتی در حالی  که او یکی از کسانی بود که برای حدود 2 دهه ایران را متهم به ساخت سلاح اتمی می کرد امروز با توافق هسته ای که جلوی ساخت سلاح ادعایی او را می گیرد هم مخالف باشد تا مثلا پلیس بدی باشد برای آن که نکند ایران به تعهداتش عمل نکند. لذا دور از ذهن نیست که امروز او خود را مخالف آتش بسی نشان دهد که به گفته خودش ایران را از سرزمین های تحت اشغال این رژیم دور می کند تا به این وسیله ایران متحدانش را وادار کند که زیر بار آن آتش بس بروند. هرچند شواهد بعدی که به آن می پردازیم این گمانه را تضعیف می کند .


2- جزئیات آتش بس به نفع نتانیاهو نیست


وجه دیگر مخالفت نتانیاهو با آتش بس ممکن است به جزئیات این طرح بگردد.جزئیاتی که البته هنوز ما اطلاعی از آن نداریم و حتی وزارت خارجه نیز در موضع خود تاکید کرده بود که درباره آن «ابهام» دارد. با این حال آن طور که از کلیات بر می آید این آتش بس شامل برخی مناطقی است که حضور ایران و متحدانش در آن مشهود بوده است؛ برخی  تحلیل گران داخلی می گویند برخی نقاط حساس آتش بس اساسا نقاطی است که غیر فعال است اما  «راشا اینسایدر» اخیرا دلیل مخالفت نتانیاهو را اینگونه نوشت: «یکی از نگرانی های اصلی اسرائیل این است که چگونه آتش بس در مناطق نزدیک به مرزهای اسرائیل و اردن اجرا می شود و چه کسی مسئول اجرای آن خواهد بود.» طبعا اگر چنان آتش بسی قرار باشد اجرا شود توسط کشورهایی اجرا می شود که ابتکار عمل و قدرت را روی زمین در دست دارند. یکی از این کشورها ایران است که به عرصه های قدرت در سوریه مسلط است و قاعدتا در برخی نقاط آتش بس ناظر خواهد بود. چیزی شبیه نیروهای حافظ صلح. بهرام قاسمی سخنگوی وزارت خارجه چندی قبل در گفت و گویی درباره چنین نیروهایی گفته بود: «البته این نیروها عملیاتی و جنگنده نیستند و در واقع به نوعی شبیه همان پاسداران حافظ صلح هستند.» کابوس نتانیاهو همین است که قرار بود متحد ایران یعنی اسد را از دمشق بیرون کند اما حالا نیروهای حافظ صلح ایران باید در سوریه مستقر شوند!


3- تبدیل تهدید بحران سوریه به فرصت

واقعیت این است که باید با تکرار گفت که آنچه آمریکا، عربستان و اسرائیل را عصبانی کرده  ومی کند، این است که ایران تهدیدی را که روزی ماهیت قدرتش را هدف قرار داده بود با تصمیم های حکیمانه و حضور استراتژیک در صحنه های مقابله با تروریست ها در سوریه و عراق  به یک «فرصت» تبدیل کرد. اگر روزی که مستشاران مظلوم ایران در خاک شام و عراق غریبانه پا گذاشتند و برای امنیت مردم ایران خون پاکشان بر زمین ریخت به این سرزمین های ناامن نمی رفتند، امروز معلوم نبود در کدام شهر و روستای ایران باید با تروریست ها می جنگیدیم. حالا نه تنها در میدان بلکه در صحنه دیپلماتیک نیز مسیر «آستانه» که به ابتکار و حضور جدی ایران ایجاد شد معادلات را پیش می برد. «آستانه» ای که در آن آمریکا نقشی ندارد و یک عضو ناظر است!


حضور عزتمندانه و استراتژیک ایران در عرصه سیاسی و میدانی سوریه هنوز هم ادامه دارد تا جمهوری اسلامی که روزی اشغال عراق توسط آمریکا را که یک تهدید بالقوه بود با هوش و حکمت داهیانه خود به یک فرصت تبدیل کرد،نشان دهد، امروزهم  برای تبدیل «تهدید» بحران سوریه به یک «فرصت» همان هوش و حکمت را در کنار قدرت نظامی و امنیتی خود به کار گرفته است. زمستان 93 وقتی نتانیاهو در کنگره آمریکا از قدرت روز افزون ایران گفت، من از حرف ها و اعتراف های این دشمن اصلی ام درباره قدرت ایران احساس  خوبی داشتم  و در یادداشتی از آن به «سخنرانی غرور آفرین نتانیاهو!» یاد کردم. امروز هم شاید همه مردم ایران حال او را درک می کنند، از نظر او «قرار نبود این چنین شود اما شد».

نماینده اسرائیل یا جمهوری آذربایجان؟

عبدالرضا رئیسی در روزنامه ایران نوشت:

برخی خارج از وظایف ذاتی خود، خواسته یا ناخواسته بلندگوی دشمن می‌شوند و به جای تلاش برای حسن همجواری در ایجاد اختلال در روابط دوستانه دو کشور مسلمان آذربایجان و ایران گام برمی‌دارند و آتش بیار معرکه هستند. «یئودا آبراموف»، نماینده مجلس ملی جمهوری آذربایجان و رئیس گروه دوستی پارلمانی جمهوری آذربایجان با رژیم صهیونیستی اخیراً در اظهاراتی دولتمردان کشورمان را به بی‌سیاستی متهم کرده و به جای توجه به منافع ملی جمهوری آذربایجان، از منافع رژیم اشغالگر قدس حمایت کرده و بر حضور هرچه پررنگ‌تر رژیم غاصب در منطقه تأکید کرده است. از تلخندهای دنیای سیاست است که فردی عنوان معاونت کمیسیون حقوق بشر مجلس ملی کشوری را عهده‌دار باشد ولی در مورد توسعه روابط نظامی و خرید تسلیحات نظامی از رژیم ضد حقوق بشری و صهیونیستی اسرائیل حرف بزند و چشم‌هایش را بر واقعیت‌های حاکم در سرزمین‌های اشغالی ببندد. و برخی رسانه‌های وابسته به محافل صهیونیستی که همواره درصدد تحریک ایران نسبت به جمهوری آذربایجان و تحت‌الشعاع قرار دادن روابط ایران و جمهوری آذربابجان هستند با تمسک به اینگونه اظهارات و با اهتمام خاص همکاری‌های رژیم صهیونیستی با جمهوری آذربایجان را بزرگنمایی کنند. ملت غیور جمهوری آذربایجان و مقامات دلسوز آن بخوبی می‌دانند که رژیم کودک‌کش نه به فکر اقلیت بسیار اندک یهودی جمهوری آذربایجان است و نه در صدد توسعه مناسبات دوستانه با این کشور و تمام هم و غم این رژیم صهیونیستی ایجاد بحران و تداوم به بقای منحط خود با ایجاد بلوا و آشوب در خانه دیگران است و صرفاً به دلیل دشمنی با جمهوری اسلامی ایران است که درصدد ایجاد روابط نامیمون با جمهوری آذربایجان است. در واقع اقدام به گسترش روابط با جمهوری آذربایجان نه از روی اصل علاقه و ارادت به این کشور بلکه به علت بغض، عداوت و دشمنی با جمهوری اسلامی ایران است.


رژیم اشغالگر قدس با رصد موذیانه روابط دو کشور ایران و آذربایجان تلاش می‌کند با شبیه‌سازی و رقابت در حوزه‌های همکاری در روابط ایران و آذربایجان اخلال ایجاد کند که نمونه بارز آن حضور گروه پزشکی «هورِو» در خاک این کشور با هدف تخریب و تحت‌الشعاع قراردادن همکاری‌های پزشکی جمهوری اسلامی ایران و آذربایجان است. در مورد سیاست و درایت دولتمردان ایرانی، آقای آبراموف را دعوت می‌کنم تا گشت وگذاری در کشور زیبای آذربایجان بکند و با نظاره‌گر شدن بر آثار و سوابق تاریخی و هنری ایرانیان، نیم نگاهی به کتیبه‌های فارسی و دیوان نظامی گنجوی نماید تا با تاریخ جمهوری آذربایجان و اوج سیاست و ذکاوت سیاستمداران ایرانی در همدلی با مردم آن کشور بیشتر آشنا شود. برای روشن شدن حافظه تاریخی و معاصر ایشان همین بس که به مذاکرات هسته‌ای ایران و 1+5 نیم نگاهی اندازند.


مذاکراتی که به اعتراف دوست و دشمن یکی از پیچیده‌ترین و طاقت فرساترین مذاکرات دیپلماتیک بعداز جنگ جهانی دوم بشمار می‌آید. جمهوری اسلامی ایران با احترام به اصل حاکمیت و تمامیت ارضی کشورها، همواره بر این مهم تأکید داشته که مناقشه قره‌باغ باید از راه گفت‌وگو، به‌صورت مسالمت‌آمیز و با مساعی جمیله حل و فصل شود و جمهوری آذربایجان و ارمنستان نباید اجازه دهند برخی کشورها از بحران قره‌باغ به‌عنوان کارت بازی در برابر این دو کشور استفاده کرده و با این بهانه منابع انسانی و مادی آنها را چپاول کنند. دشمنان به‌ظاهر دوست‌نما بدانند که تاریخ جمهوری آذربایجان بخش مهمی از تاریخ عمومی ایران است و اشتراکات ریشه دار تمدنی، فرهنگی و دینی چنان پیوستگی و چسبندگی بین ملل دو کشور ایجاد کرده که نمی‌توان در آن خللی ایجاد نمود. پیشرفت و سعادت مردم جمهوری آذربایجان و حفظ استقلال و حاکمیت ملی این کشور آرزوی قلبی ایرانی‌ها است و تاریخ نشان داده جمهوری اسلامی ایران در دوستی با کشور آذربایجان همواره ثابت قدم بوده و خواهد بود.

ابزارهای ترامپ علیه ایران

فریدون مجلسی در روزنامه شرق نوشت:

ترامپ در جوی که پیش از انتخابات آمریکا با مداخله لابی‌های اسرائیل و عربستان ایجاد شده بود، برهم‌زدن برجام را به‌عنوان یکی از کارت‌های برنده خود برای جلب آرای مردم آن کشور به کار برد. اکنون آن جو تغییری نکرده است. ممکن است کنگره و مطبوعات آمریکا برخی کارهای نامتعارف این رئیس‌جمهور ویژه را نپسندند یا حتی موضوع استیضاح یا عدم کفایت او را مطرح کنند، اما درباره سیاست ایران‌ستیزی با او همراه‌اند. اگر دادگاه‌های آمریکایی اجرای فرمان‌های عدم صدور ویزای او را نمی‌پذیرند برای این است که نمی‌خواهند به استناد اقدامی‌ خلاف اصول اخلاقی و حقوق‌بشری، اتباع کشور دیگری را به اتهام عدم رعایت حقوق بشر، از دیدار بستگان خود محروم کنند. آمریکا می‌داند که دولت پیشین آن کشور ملغی‌کردن تحریم‌های شورای امنیت را با صدور قطع‌نامه، دیگر پذیرفته و در گزارش‌های خود به کنگره نیز  پایبندی ایران را به تعهدات برجامی ‌تأیید کرده است، اما برجام سند دوستی ایران و آمریکا نیست. ظاهرا تنها موضوعی که هر دو کشور درباره آن توافق دارند، تداوم شرایط گذشته است. وزیر نفت ایران چندین‌مرتبه اعلام کرده درهای صنعت نفت ایران برای همکاری با شرکت‌های آمریکایی در چارچوب قراردادهای منصفانه باز است، با توجه به اینکه شرایط از جهاتی مهیا نیست. باید دید ریشه اصلی اختلاف در کجاست. طرح مسئله ضدیت آمریکا با مصدق و حمایت آن کشور از دولت زاهدی عملا به تاریخ پیوسته است. 

موضوع پذیرش شاه بیمار ایران نیز با مرگ او و قرارداد الجزایر منتفی است، اما مسئله و بهانه اصلی این خصومت، نگرانی اسرائیل و آمریکا از تداوم سیاست‌های تهدیدآمیز نسبت به اسرائیل است. با اینکه وزیر خارجه ایران چندبار اعلام کرده که ایران در اقدام نظامی ‌علیه هیچ کشوری پیش‌قدم نخواهد شد، این بهانه مطرح است که ایران، اسرائیل را یک کشور نمی‌داند. همچنین ادامه حمایت ایران از گروه‌های مقاومت فلسطینی به این نگرانی دامن‌ می‌زند. ترامپ جایی برای تردید باقی نگذاشته است که تمایلی به درگیری نظامی‌ و رویارویی پیاده‌نظامش با ایران ندارد، بلکه ترجیح‌ می‌دهد کشورهای رقیب را در منطقه به جان یکدیگر بیندازد و آنها را تضعیف کند. آمریکا و اسرائیل از اینکه عربستان به‌شدت مسلح شود نیز در درازمدت خشنود نیستند زیرا نگران آن هستند که تغییری ناگهانی در نظام سلطنتی، عربستان را نیز وارد جرگه مقاومت علیه اسرائیل کند، اما عجالتا عربستان از تحولات عراق و انسجام دولت مرکزی متکی به حمایت اکثریت شیعه نیز راضی نیست و دست از تحریک برای تضعیف آن برنخواهد داشت، زیرا عراق ثروتمند توانایی آن را دارد که راه صنعتی‌شدن و پیشرفت را با سرعت بیشتری بپیماید. عربستان برای تضعیف عراق از ضربه‌زدن‌های نیابتی به آن کشور فروگذار نخواهد کرد. اظهارات اخیر تیلرسون، وزیر خارجه آمریکا، در پاسخ تقاضاهای صریح عربستان و امارات درباره تلاش برای تغییر نظام ایران را نیز می‌توان در قالب همان حمایت بی‌قیدوشرط آمریکا از اسرائیل و درواقع پاسخی به تبلیغات پیشین درباره تغییر نظام در ایران دانست. آمریکا می‌کوشد با ادامه تهدید و ایجاد مزاحمت، با روند توسعه اقتصادی ایران مقابله کند، زیرا این توسعه در شرایط آرامش و تعامل بین‌المللی امکان‌پذیر است؛ به همین دلیل در توافق با روسیه نیز ناحیه مجاور جنوب لبنان و بلندی‌های جولان و بخشی از مرز اردن را مشمول آتش‌بس کرده است تا درواقع اسرائیل گذشته از بلندی‌های جولان، دارای سپر حفاظتی مضاعفی شود. به‌هرحال در این رابطه حمایت ایران از قطع‌نامه‌های شورای امنیت و پشتیبانی از حقوق مردم فلسطین با همراهی کشورهای عربی‌ می‌تواند از فشارها بکاهد.