چند سال پیش کتابی خواندم با عنوان بی‌شعوری. عنوان عجیب کتاب، کششی برای خواندن در من ایجاد کرد که ناگفتنی است.

به گزارش مشرق، چند سال پیش کتابی خواندم با عنوان بی‌شعوری. عنوان عجیب کتاب، کششی برای خواندن در من ایجاد کرد که ناگفتنی است. می‌گویم کشش برای خواندن، از آن جهت که همیشه با احتیاط واژه بی‌شعوری را به کار می‌بردم و از اینکه از گفتن آن به کسی بربخورد، هراسان بودم. در حالی که از بی‌شعوری بسیاری از افراد در عذاب بودم و هستم.

انسان‌هایی که با وقاحت اسباب آزار و اذیتم را فراهم می‌کردند. افرادی که خود را عقل کل می‌دانستند و من را حقیر و کوچک. تا آن که کتاب بی‌شعوری را خواندم. خواندن این کتاب به من که در حصار بی‌شعورها قرار گرفته بودم کمک کرد که بتوانم خود را از آزار بی‌شعوری‌های اطرافیانم کمی نجات دهم.

با خواندن این کتاب فهمیدم که چطور یک انسان می‌تواند بی‌شعور واقعی باشد و نسبت به این رفتار خود ناآگاه و تا وقتی هم که خود این انسان بی‌شعور باور نکند که بی‌شعور است نمی‌توان برای او کاری کرد. این موضوع دقیقاً حکایت همان آدمی است که خود را به خواب زده و تا وقتی که خود نخواهد بیدار شود با هیچ روشی نمی‌توان او را بیدار کرد.

به نظر نویسنده کتاب بی‌شعوری، بی‌شعورها احمق نیستند، اتفاقاً بیشتر آنها نابغه‌اند اما نابغه‌هایی خودخواه؛ مردم‌آزار، با اعتماد به نفس بالا و البته وقیح که نتیجه تیزبازی‌هایشان در نهایت به ضرر خودشان و اطرافیان‌شان تمام می‌شود.

نویسنده با شوخ‌طبعی و یک عالمه ماجراهای ساختگی (اما در واقع بسیار شبیه اتفاقاتی که هر روز دور و بر ما می‌افتد) نظریه شخصی خودش را مطرح می‌کند: بی‌شعوری یک بیماری مسری است و دارد دنیا را تهدید می‌کند!

باید کاری کرد و الا بی‌شعورها دنیا را نابود می‌کنند. حالا من هم می‌خواهم در مورد بی‌شعوری و بی‌شعورها بنویسم بدون آنکه قصد توهین به کسی را داشته باشم، چراکه به هر حال وجود بی‌شعوری و آدم‌های بی‌شعور واقعیت تلخ و محرزی است که دور و بر ما وجود دارد و نمی‌توانیم نسبت به آن بی‌تفاوت باشیم.  

دنیای بی‌شعورها بی‌شعور است!

هر یک از ما، در محل کار، خانواده و فامیل یا در کوچه و خیابان با افرادی برخورد می‌کنیم که با رفتارهای غیر‌عقلانی و غیراخلاقی خود باعث ناراحتی و دلخوری ما می‌شوند. افرادی که حق به جانب به ما زور می‌گویند. افرادی که با زرنگی از چراغ قرمز رد می‌شوند و در وسط چهارراه گره کور ترافیکی ایجاد می‌کنند. کسانی که چنان دروغ را راست جلوه می‌دهند و سر ما کلاه می‌گذارند که از حیرت انگشت به دهان می‌مانیم.

افرادی که در لباس دوست از محبت و اعتماد ما سوء‌استفاده می‌کنند و ما را بدهکار این بانک و آن بانک می‌کنند. افرادی که در بزرگراه‌ها با سرعت غیرمجاز ظرف یک بار مصرف خود را از پنجره خودرو به بیرون پرتاب می‌کنند و آن ظرف مستقیم به شیشه جلوی ماشین ما برخورد می‌کند.

همسایه بی‌ملاحظه‌ای که کیسه آشغال خود را آب‌چکان از راه پله به بیرون می‌برد و جلوی در خانه رهایش می‌کند. پزشکی که بعد از ساعت‌ها انتظار و پرداخت هزینه‌ بالای ویزیت، بدون آنکه اجازه بدهد در مورد بیماری‌مان توضیحی بدهیم شروع به نوشتن نسخه می‌کند یا رئیسی که فقط توهین به کارمند خود را بلد است و بس.

تقریباً اکثر ما هنگام مواجهه با چنین آدم‌هایی با خود می‌گوییم: «عجب آدم بی‌شعوری!» آدم‌هایی که بدون آنکه برای لحظه‌ای، از نتیجه و عواقب اعمال خود ناراحت شوند و با وجودی که از تأثیر احتمالی آن بر دیگران آگاه هستند دست به انجام آن می‌زنند. این‌ها در نظام هستی اختلال ایجاد می‌کنند. این افراد با اعمال خود در نظم جامعه اختلال ایجاد می‌کنند.

بعضی‌ها اطلاق واژه بی‌شعوری را توهین به دیگری قلمداد می‌کنند و معتقدند این واژه در مقام تحقیر و استهزای افراد است و ما نباید در مورد افراد جامعه این واژه را به کار ببریم، در حالی که همان طور که پیش‌تر گفتیم، باید بپذیریم استفاده از این واژه توهین به هیچ کس نیست بلکه نقد یک بیماری فردی و اجتماعی است که موجب آزار دیگران می‌شود. بیماری‌ای که توأم با یک نوع اعتیاد به قدرت، وظیفه‌نشناسی بی‌حد و میل تسلط بر دیگران است، این بیماری تعادل درونی قربانی خود را به‌هم می‌زند.

آنها می‌توانند در قالب دوست، همکار، همسر، پزشک، راننده تاکسی، فروشنده، رهگذر یا هر فرد دیگری در هر شغلی باشند. حتی می‌توانند در نقش والدین یا فرزندان هم ظاهر شوند. در واقع فرقی ندارد که فرد در چه جایگاه و موقعیت اجتماعی است وقتی مبتلا به این بیماری است، پس او هم در این طیف محسوب می‌شود. آنها قوانین نانوشته‌ای برای خود دارند. درواقع آنها بر این باورند که قانون در رابطه با آن‌ها تعریف و معین می‌شود و آنها تافته‌های جدا بافته‌ای هستند که حق انجام هر کاری را که اراده می‌کنند، دارند حتی اگر منجر به سوءاستفاده از دیگران شود. آنها بی‌مسئولیت‌ترین افراد هستند. آنها معتقدند تمام مشکلات را دیگران به وجود آورده‌اند.

اصلاً نیازی به ریشه‌یابی مشکلات نمی‌بینند، فقط یکی را پیدا می‌کنند و تقصیر را به گردنش می‌اندازند. اصلاً کم نمی‌آورند، تمام کاستی‌ها و خطاها را به راحتی در پشت نقابی از خودخواهی پنهان می‌کنند. بی‌قانونی یکی از شاخصه‌های آنهاست. هر زمان که از قانونی خسته شدند آن را نقض می‌کنند و برای خود قانون جدیدی می‌سازند اما به محض آن که به خواسته‌شان رسیدند آن را هم نقض می‌کنند. آنها هرگز در صف نمی‌ایستند.

هرگز خواهش نمی‌کنند. همیشه دستور می‌دهند. نیشدار و با فریاد با دیگران صحبت می‌کنند. دوست دارند کار دیگران را به اسم خودشان تمام کنند. به هیچ وجه ظرفیت ندارند که با آنها شوخی کنید. به دنبال شاد کردن شما هم نیستند. به جای آن، تمسخر کردن، پوزخند زدن و به بدبختی دیگران خندیدن را دوست دارند. آنها عاشق موقعیت، مقام، ثروت و نظرات خودشان هستند. آنها تنها عاشق خودشان هستند و بس. آنها اعتقاد دارند خشم بهترین ابزار برای پیشبرد اهدافشان است. در یک کلام دنیای این آدم‌ها از شعور خالی است.

  

نوع برخورد ما، راه فراری برای ما

روانشناسان معتقدند «اصلاح آدم بی‌شعوری که از بی‌شعوری خود پشیمان نیست، محال است». پس بهتر است تصمیم به اصلاح چنین انسانی نگیریم اما نوع رفتار خود را در مقابل این افراد می‌توانیم تغییر دهیم. اگر گیر یک همکار یا رئیس از این گروه افتادیم بهتر است خود را به دام بحث با او گرفتار نکنیم. اینطوری خود را از شر آزارهای احتمالی‌شان نجات داده‌ایم. اگر روزی نسبت به بی‌شعوری دوست‌مان مطمئن شدیم یا دوستی با او را تمام کنیم چون با وجود چنین دوستی نیازی به دشمن نداریم یا اگر توان قطع ارتباط با او را نداریم چاره‌ای جز مدارا نیست ولی توصیه صریح بزرگان دین ما این است که به شدت از دوستی و تعامل با افراد این‌چنینی بپرهیزیم. 


اما این نکته را هم نباید فراموش کنیم که این بیماری به شدت واگیر دارد، تا آنجا که حتی ممکن است یک روانپزشک قوی و بااراده، به راحتی تحت تأثیر استدلال‌ها و دفاعیات فردی که مبتلا به این بیماری است قرار گیرد. بنابراین تا آنجا که امکان دارد از مخالفت با چنین افرادی ابایی نداشته باشیم و تعارف نکنیم چراکه همین ملاحظات و تعارف‌هاست که باعث می‌شود چنین افرادی خود را محق بدانند. 

  

زیر ذره‌بین رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی

شاید هر یک از ما هم در مواقعی که تصور می‌کنیم کار و رفتار درستی را انجام می‌دهیم در واقع از نگاه دیگران رفتارمان غلط باشد. مهم‌ترین نکته ماجرا این است که همه مردم به رفتار و اعمالی که انجام می‌دهند آگاه هستند. خیلی خوب می‌دانند که نباید از چراغ قرمز رد شوند ولی آگاهانه و خودخواهانه رد می‌شوند. می‌دانند که نباید زباله‌های خود را بر روی زمین بریزند ولی خیلی راحت و بدون عذاب وجدان این کار را می‌کنند. می‌دانند نباید به صندلی‌های وسایل نقلیه عمومی بعد از باخت تیم مورد علاقه‌شان آسیب بزنند ولی خشم خود را اینگونه خالی می‌کنند.

بی‌شک رسانه‌ها مهم‌ترین نقش را در رفع یا کاهش چنین رفتارهای نابهنجاری دارند. همین برنامه دورهمی که از تلویزیون ملی پخش می‌شود یکی از بهترین برنامه‌ها در چند سال اخیر در این زمینه بوده است. از این جهت که خیلی ساده و زیبا و با زبان طنز بسیاری از رفتارهای ناهنجاری که در جامعه شاهد هستیم را بازگو می‌کند. درواقع این برنامه حکم یک آینه را برای مخاطبین خود دارد. زشتی رفتارهایی که بی‌شعوری افراد را ثابت می‌کند را نمایش می‌دهد.

دورهمی، این رفتارها را از همان زاویه‌ای که خود مردم به آن نگاه می‌کنند کالبدشکافی کرده و زشتی‌های آن را نمایان می‌سازد. در واقع این برنامه با نمایش و کلام طنز، زشتی رفتاری که در جامعه داریم را به رخ ما می‌کشد تا شاید وجدان خفته‌مان بیدار شود. بنابراین مسئولان صدا و سیما جا دارد که با استمرار ساختن برنامه‌هایی از این دست به حل معضل بی‌شعوری در جامعه کمک کنند. مردم نیز با تذکرات بجا به آدم‌های این‌چنینی قبح رفتارهای آنان را گوشزد کنند.

شبکه‌های اجتماعی هم در سال‌های اخیر در بازتاب رفتارهای ناهنجار، بسیار خوب عمل کرده‌اند. انتشار تصاویر یا حکایت‌هایی که در طول روز هر یک از ما را آزار می‌دهد باعث شده است افراد جامعه کمی نسبت به اعمال و گفتار خود محتاط‌تر باشند، زیرا کسانی هستند که ما را زیر ذره‌بین خود، خیلی سریع نقد می‌کنند.

منبع: روزنامه جوان