در متن کامل مطلب وبلاگ "محراب انديشه" آمده است:
سخنان رييس جمهور در همايش مسوولان نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در خصوص حزب و وضعيت احزاب در کشور بار ديگر حرف و حديث هايي را در اين باب موجب شد. حرف و حديث هايي که اغلب به جاي "ماقال؟" تمرکز خويش را بر "من قال؟" قرار مي داد تا به اين بهانه در راستاي پروژه هاي سياسي رايج اين روزها که نيم نگاهي هم به انتخابات رياست جمهوري يازدهم دارند، اتهام تماميت خواهي يا حزب ستيزي را در فقدان تبيين درست تئوريک ماجرا متوجه رييس جمهور کنند.
احمدي نژاد در همايش مسئولان نهاد رهبري گفت:«آرمان ما کجاست؟ آيا انقلاب کرديم که يک عده يک زماني حکومت کنند و بعد آن عده کنار بروند و عده ديگر بيايند و چند حزب و دسته ايجاد شود؟ آيا براي اين امر نياز بود آنقدر مجاهدت و فداکاري شود و شهيد داده شود؟»
رييس جمهور ادامه داد:«از روزي که جناحبندي درست شد فاتحه برخي از آرمانها خوانده شده است و اين مساله چقدر ضربه زد.» وي همچنين گفت:«نظام يک حزب بيشتر ندارد و آن حزب حقيقي است. البته ديگران نيز آزاد هستند که فعاليت کنند مخالف نيستيم، ولي اصالت ندارند ولي يک حزب بيشتر نيست و آن حزب ولايت و انقلاب است. از روزي که انقلاب را دو شقه کردند برخي از آرمانهاي الهي را در داخل خفه و کاري کردند که اسم از امام حسين(ع) بردن و اسم از شهيد شدن محکوم شد و مقاله در اين ارتباط نوشتند و از سوي مسوولان نيز تشويق شدند.»
شايد بتوان پشتوانه تئوريک اظهارات رئيس جمهور در مورد تحزب را به تبيين هاي صورت پذيرفته از سوي چهره هايي چون آيت الله مصباح يزدي بازگرداند. چه آنکه استاد تا کنون چندين بار متعرض اين مقوله شده و با صراحت مدل حزبي رايج را به چالش کشيده است.
آيت الله مصباح يزدي در جمعي از دانش آموختگان طرح ولايت ضمن تاکيد بر ضرورت ارتباط و همکاري و هماهنگي بين نيروهاي انقلابي به طرح اين سوال مي پردازند که ارتباط چگونه باشد؟ در چه شکلي و بر چه اساسي باشد؟ در چه قالبي و مدلي باشد؟
او در پاسخ به اين سوال باب نقد مدل حزبي موجود را باز مي کند و مي گويد:«حقيقت اين است که در اوايل انقلاب يعني حدود 50 سال قبل، آن موقع وقتي گفته ميشد فعاليتهاي مشترک و ارتباطات تنها مدلي که وجود داشت، مدل حزب بود. در بين احزاب هم چيزي که بهعنوان حزب مبارز بود و ايدئولوژي مبارزه بود، حزبهاي مارکسيستي بود و غالباً آن وقتها کساني که ميخواستند به فعاليتهاي مبارزه اي بپردازند، کم و بيش از اين گرايش هاي مارکسيستي داشتند با مراتب مختلف. چون ايدئولوژي مبارزه را آنها خودشان القا مي کردند، اصلاً علم مارکسيست علم مبارزه است. کم کم قبل از انقلاب گروه هايي، احزابي تشکيل شد و بعد از انقلاب هم ابتدا با همان زمينه فکري در فکر تشکيل حزب بودند که چند تا هم حزب تشکيل شد که مهمترينش حزب جمهوري اسلامي بود، حزب خلق مسلمان، خلق عرب و غيره. ولي حقيقت اين است که اين تنها مدل صحيح نبود. امام هم چندان به اين علاقه اي نداشت بعد از مدتي هم دستور حذفش را دادند. هنوز ما در اين جهت پيشرفتي نکرديم که مدل هاي جديدي براي ارتباط خودمان ابتکار کنيم.»
در واقع آيت الله مصباح يزدي معتقدند امام نيز نظر چندان مثبتي در خصوص احزاب نداشته اند. ايشان در جاي ديگر در اين باره چنين مي گويد:«از حدود يک قرن پيش تا به حال، چنين وانمود شده که اگر بخواهيم کار اجتماعى در قالب تشکل باشد، بايد به صورت حزب باشد. از صدر مشروطيت تا به حال هم احزابى که تشکيل شده کارنامه هاى خوبى ندارند، حتى بعد از پيروزى انقلاب اسلامى هم احزابى که تشکيل شد، چندان چنگى به دل نمىزد. اگر به ياد داشته باشيد، با اين که مؤسسان حزب جمهورى اسلامى، مرحوم دکتر بهشتى، دکتر باهنر، مقام معظم رهبرى و آقاىهاشمى بودند، اما امام(قدس سره)خيلى تأکيد نکردند که حزب تشکيل شود. ايشان فرمودند اگر مىخواهيد حزب داشته باشيد، حزبِ جمهورى اسلامى باشد. اين تعبير تفاوت دارد با اين که حتماً برويد حزب تشکيل بدهيد. به هر حال، اين گونه براى ما توجيه شده است که در مسائل سياسى و اجتماعى، کار يا فردى و يا حزبى است. از کار حزبى هم که دل خوشى نداريم، لذا کار فردى انجام مىدهيم. غافل از اين که شکل سومى هم هست. هيچ کدام از اين ها مدل اسلامى نيست؛ مدل اسلامى همان است که خود امام(قدس سره) به آن رسيد، ولى متأسفانه در مورد آن پژوهش لازم و تلاش کافى انجام نگرفت.»
گفته مي شود حزب جمهوري بعد از رايزني هايي که شهيد بهشتي براي جلب نظر امام انجام داد، تأسيس شد و امام ابتداً نظر چندان مثبتي در اين خصوص نداشتند. اسدالله بادامچيان در خصوص بازه زماني فعاليت حزب مي نويسد:«يکي دو بار حضرت امام به آيتالله خامنهاي و حجتالاسلام والمسلمين رفسنجاني پيام دادند که من نسبت به اين حزب نگران هستم، لذا پس از بحثهايي اعضا به اين نتيجه رسيدند که يا حزب منحل شود و يا در صورت بقا چگونه ماندن آن تعيين گردد.»
در نامه آيت الله خامنه اي و هاشمي رفسنجاني به امام در خصوص انحلال حزب نيز به مسائل مهمي در اين خصوص اشاره شده است:«اکنون به فضل الهى نهادهاى جمهورى اسلامى تثبيت شده و سطح آگاهى و درک سياسى آحاد ملت انقلاب را از جهات عديده آسيب ناپذير ساخته و روشن بينى و توکل و قوّت اراده آن رهبر عاليقدر و فداکارى و آمادگى مردم حزب اللَّه توطئههاى ضدانقلاب داخلى و استکبار جهانى را بىاثر و کم خطر نموده است. لذا احساس مىشود که وجود حزب، ديگر آن منافع و فوايد آغاز کار را نداشته، و بعکس، ممکن است تحزّب در شرايط کنونى بهانهاى براى ايجاد اختلاف و دودستگى و موجب خدشه در وحدت و انسجام ملت گردد، و حتى نيروها را صرف مقابله با يکديگر و خنثى سازى يکديگر کند. لذا، همانطور که قبلًا نيز کراراً عرض شد، شوراى مرکزى پس از بحث و بررسى مبسوط و مستوفا با اکثريت قاطع به اين نتيجه رسيد که مصلحت کنونى انقلاب در آن است که "حزب جمهورى اسلامى" تعطيل و فعاليتهاى آن بکلى متوقف گردد.» اين نامه با موافقت امام راحل مواجه شد و پس از آن بود که رسما انحلال حزب جمهوري در خرداد 66 اعلام شد.
آيت الله مصباح ضمن اشاره به تجربه غرب از تحزب و در باب تعهدات حزبي و آسيب هاي ساختار حزبي مي گويد:«آنجا يک تعهدات حزبي است که صرفاً براي اهداف سياسي است که نتيجتاً برميگردد به اينکه يک عده اي خدمتگزار يک گروه ديگر است اسمش اين است که هدفشان مشترک است. اينکه دمکراسي و مردمسالاري که اين همه روي آن مانور ميدهند، ملاحظه ميکنيد که آخرش حکومت يک عده سرمايه دار پشت اين جمع است. اين مردم بيچاره خيال مي کنند که اينها حاکمند. اکثر مردم مي گويند فلان کار را نکن، ما راضي نيستيم، اينها گوش نمي دهند. خوشان هم حتي اگر ايده اي داشته باشند، بخواهند کاري انجام بدهند، گروه هاي پشت پرده نمي گذارند. مجبور ميشوند نظرشان را تغيير بدهند و تسليم بشوند. نمونه هايش را مي بينيد. اسمش مردم سالاري است، آنچه که نيست و منشأ اثر نيست، مردم هستند. گروه هاي خاصي هستند، به اسم مردم مي آيند حکومت ميکنند. در احزاب هم همينطوراست، احزاب ابزار کار همين ها هستند. اما اگر تجمع و همکاري بر اساس اهداف معنوي و الهي و خدمت به خدا و پرستش خدا و خدمت به خلق بود، شکلش خيلي تفاوت مي کند.»
آيت الله مصباح يزدي در باب نقد مدل حزبي اين گونه ادامه مي دهند:«اين يک مدل غربي است با مقدماتي که تعريف خاصي دارد و اين در واقع يک الگو گيري از تفکر غربي بود، تعارف نمي کنيم اما اينکه به فکر اين باشيم که ارتباطات بر يک اساسي باشد که با بينش هاي اسلامي سازگارتر باشد، عوامل رشد درش بيشتر باشد، سوء استفاده در آن کمتر باشد، گروه گرايي در آن کمتر باشد، خلاصه عوامل ايجابي و مثبتاش زياد باشد و زمينه رشد ارزشهاي اسلامي در آن فراوانتر باشد، در اين زمينه ها کم کار کرديم.»
آيت الله مصباح معتقد است همچنان در اين مقوله نيازمند کار پژوهشي جدي هستيم و مدل رايج کنوني پاسخگوي نيازهاي نهادهاي ديني نيست. او مي گويد:«يکي از زمينه هاي پژوهشي که مي شود در آن کار کرد براي کساني که علاقه دارند به زمينه کار در مسائل اجتماعي سياسي، خوب است يکي از پروژه هاي تحقيقيشان را همين قرار بدهند که غير از حزب، از چه مدل ارتباطاطي ديگري مي شود استفاده کرد براي مشارکت در فعاليتهاي اجتماعي سياسي، به صورتي که با ارزشهاي اسلامي سازگارتر باشد و کارآمدتر باشد؟»
آيت الله مصباح اگرچه بر ضرورت پژوهش جدي در اين حوزه تکيه مي کند، اما در عين خود نياز بارها به مدل هاي ممکن جايگزين اشاره مي نمايد. استاد مصباح يزدي مي گويد:«راه هاي ساده اي که همه جاي دنيا وجود دارد و هميشه وجود داشته، تشکيل انجمن ها يا با هر اسم ديگري، اين قبل از اسلام هم همينگونه بود. در زمان پيغمبر(ص)، همه مي دانيد، قبل از اينکه به رسالت مبعوث بشوند، در يک جمع جوانان مکه عضويت داشتند. يک عده جوانهاي جوانمرد در زمان خودشان با آن ارزشهايي که متناسب آن زمان بود، جمع شدند و يک سوگندنامهاي تهيه کردند و قسم خوردند و هم قسم شدند که جلوي بعضي ظلم ها و نامردي ها را بگيرند. اين هم قسم شدن، اسمش "حلف الفضول" بود. معروف است در تاريخ. پيغمبر اکرم قبل از بعثتشان که البته موحد بودند، نمازخوان بودند که هيچ وقت به بت ها سجده نکردند، اما با همين بت پرستها هم پيمان شدند براي يک کار اجتماعي، جلوي ظلم را بگيرند. در بعد از اسلام هم از آن ياد ميکردند گويا مباهات نيز مي کردند.»
او به مدل مطلوبي که آغاز انقلاب از سوي امام راحل توصيه شد نيز اشاره مي کند:«اوايل نهضت، کسانى که به امام(قدس سره)علاقه داشتند و فدايى امامرحمة الله عليه بودند ـ به خصوص از تهران خدمت ايشان آمدند و عرض کردند که آقا! جان و مال ما در اختيار شما، شما بگوييد که چه کار کنيم، شما روش کار را به ما ياد بدهيد. اين افراد چند هيأت سينه زنى و مذهبى داشتند؛ امامرحمة الله عليه فرمود بياييد اين هيأت ها را به هم نزديک کنيد، ائتلاف کنيد. هيأت ها جدا باشند، هر هيأتى سر جاى خود و در محله خود باشد، هر کدام هم اعضاى خود را داشته باشند، روش کار هيأت را هم خودتان انتخاب کنيد، گوينده، منبرى و مداح هيأت به انتخاب خودتان باشد، اما سعى کنيد با هيأتى که در همسايگى شماست رابطه برقرار کنيد، در مشترکات با هم همکارى کنيد، بنشينيد اصول مشترکى تنظيم کنيد، يا اين هيأت ها با حفظ استقلال داخلى خود، با هم در امور مشترک ائتلاف کنند. خوف اين دارم که اگر اين حرف را بزنم، بار سياسى داشته باشد. اسم هيأت هاى مؤتلفه از آن جا پيدا شد و حالا اسم گروهى شده است؛ من نمىخواهم از آن گروه حمايت کنم و بگويم درست است يا نه، و يا اين که انتقادهايى به ايشان وارد هست يا نيست، الان در مقام اين بحث نيستم. اصل مدل اين کار از امامرحمة الله عليه بود، فرمود هيأت هاى مذهبى با هم ائتلاف کنند و به صورت هيأت هاى مؤتلفه در بيايند. در ابتدا چهار هيأت بود، يکى از آن ها را مقام معظم رهبرى هدايت مىکردند، ديگرى را آقاىهاشمى، يکى را هم آقاى باهنر، بنده هم بعضى گوشه ها در خدمتشان بودم. بعداً اين هيأت ها براى اين که با هم ائتلاف داشته باشند، از امام رحمة الله عليه خواستند که نماينده اى تعيين کنند و امام مرحوم دکتر بهشتى را تعيين فرمودند. امروز هم ما اگر بخواهيم کار کنيم، گرچه مىگويم بايد تشکل داشته باشيم و به هم پيوسته باشيم، اما مقصودم تشکيل حزب نيست. حزب را نفى نمىکنم، بلکه مىگويم بهترين شکلى که با ارزش هاى اسلامى مناسبت دارد همان الگويى است که امامرحمة الله عليه عرضه کرد. حزب اشکالاتى دارد که در اين روش نيست.»
آيت الله مصباح معتقد است در ساختارهاي رايج غربي چند نفر خاص در راس حزب قرار مي گيرند و راي گيري و انتخابات نيز گاه وجه سمبليک پيدا مي کند و در نهايت انگيزه هايي نظير قدرت طلبي يا نفع مالي برجسته مي شود. او مي گويد:«انگيزه هاى مادى و دنيوى در فعاليت هاى حزبى بسيار مؤثر است. شايد شنيده باشيد که بعضى از احزاب براى پيروزى در انتخابات از اموال شهردارى، کارکنان شهردارى، ماشين هاى شهردارى، اموال بانک ها، امکانات دانشگاه ها، امکانات وزارت آموزش و پرورش و مدارس و از خيلى چيزهاى ديگر ـ با اين که تمام اين ها در قانون آمده است که ممنوع مىباشد ـ اما در موارد زيادى، از همه اين ها استفاده کردند!»
در مقابل مي توان ساختار مدنظر امام را تعريف کرد که در آن انگيزه هاي ديني موضوعيت دارد:«اما در روشى که امام(قدس سره)پيشنهاد کرد اين حرف ها جايى ندارد، در هيأت هاى مذهبى انگيزه دين است و اگر کسى در ميان جمعيت يا هيأتى انتخاب مىشود که نقش بيش ترى ايفا کند، براى اين است که واقعاً تشخيص داده اند او واقعاً مىتواند بيش تر خدمت بکند. چيز ديگرى در اين گونه تشکل ها نيست. در حزب امکان سوء استفاده از امکانات خارجى يا تبليغات سوء و مسائلى از اين قبيل هست، اما در هيأت هاى مذهبى نيست و يا خيلى کم است. با يکديگر قابل مقايسه نيستند؛ کسانى که در هيئات شرکت مىکنند، انگيزه دينى دارند. سعى مىکنند خوب بشناسند؛ و بالاخره آفت بزرگ احزاب، رقابت هايى است که بين آن ها واقع مىشود. کانديداهايى که اين حزب تأييد کرده است، اگر بپرسيد که فلان کانديدايى که حزب ديگر معرفى کرده، انصافاً از اين کانديداى شما اصلح نيست؟ گاهى به زبان هم مىآورد که اصلح است. اما به هر حال، حزب تصميم گرفته! خط سياسى است! جبهه ما اين گونه اقتضا مىکند! قول داديم به تصميمات هم جبهه اى خود وفادار باشيم! اما در هيئات دينى اين حرف ها نيست.»
استاد اين گونه نتيجه مي گيرد:«پس تأکيد بر اين است که ما بايد تشکل هاى دينى قوى داشته باشيم، اما نه با مدل غربىِ حزب، ما در اسلام مدل حزب نداريم. اين ها همه از غرب است. ممکن است که از بعضى جهات محسناتى هم داشته باشد، اما جهات عيبى هم دارد که اگر روش بهترى داشته باشيم، چرا آن را انتخاب نکنيم؟ روش بومى خودمان، روش اسلامى خودمان، هيأت هاى مذهبى. اما سعى کنيم هيأت هاى مذهبى با هم رابطه داشته باشند؛ اين مسأله دوم. مسأله اول مبارزه با تساهل و تسامح، تقويت روح غيرت و حساسيت دينى بود؛ دوم مبارزه با فردگرايى و تکروى؛ بايد اين فرهنگ را در خودمان تقويت کنيم که براى مبارزه با شياطينى که کيان ما، نظام و دين ما را هدف گرفته اند، با کار فردى نمىتوان مقابله کرد، بايد کار جمعى کرد؛ کار جمعى هم تشکل، ارتباط و همبستگى مىخواهد. اگر هيچ راه ديگرى غير از حزب نبود، حزب هم تجويز مىشد. بالاخره امام(قدس سره)حزب را نفى نکرد، اما آنچه نظر اصلى خود ايشان بود و در اول نهضت هم سفارش کرد، مسأله هيأت هاى مذهبى بود.»
استاد به عنوان يک راهکار عملي اين گونه توصيه مي کند:«پيشنهاد بنده اين است: سعى کنيد هر کدام از شما در محله خودتان مسجدى که نسبتاً جامعيت و امکانات بيش ترى دارد انتخاب کنيد، سعى کنيد همه بچه هاى محل را به آن مسجد دعوت کنيد، هر کسى را به صورتى؛ راه دعوت کردن ديگران را و اين که چگونه نوجوانان بر يکديگر اثر بگذارند، به طور طبيعى خودشان به خوبى بلد هستند؛ در کلاس اگر شاگرد ممتازى باشد که امتيازى داشته باشد، مىتواند به تنهايى تمام کلاس را به دنبال خود بکشد؛ نوجوان ها خوب مىدانند که چه کار بکنند. شما سعى کنيد بچه ها را تشويق کنيد که همه بچه هاى محل را جمع کنند. اما آيا اگر ضد انقلاب هم باشند؟ البته ضد انقلاب بودن بچه ـ اگر هم باشد ـ از روى ناآگاهى است؛ اين مورد را بايد نخست در خارج از هيأت روى او کار کنند، تماس بگيرند و سعى کنند او را هدايت کنند. زمانى که رسماً مىخواهد جزء تشکل شما بشود، بايد فردى باشد که به او اطمينان داريد. بعد از تشکيل اين هيأت ها سعى کنيد از ميان افرادى که هستند کسانى که کارآيى بيش ترى دارند، کارها را به عهده گرفته، بيش تر فعاليت کنند؛ شورا تشکيل بدهند، جلسات مشورتى داشته باشند، فکرهايشان را صادقانه روى هم بريزند، سعى کنند خودشان فکر کنند، خودشان تصميم بگيرند؛ چنين نظامى، مردمى خواهد بود، مردم سالارى که غربى ها مىگويند ـ واللّه ـ دروغ است. نود درصد مردم هيچ نقشى در آن ندارند.»
استاد ادامه مي دهد:«توصيه مىکنم جلسات مذهبى را احيا کنيد، محور آن ها را مسجد قرار دهيد، سعى کنيد که همه اهل محل، از کسانى که ايمان به اسلام دارند، مىخواهند احکام اسلام پياده شود و ولىّ فقيه را قبول دارند، همه را دعوت کنيد، با همه مهربان باشيد، با همه صميمى باشيد، از اشتباهات آن ها صرف نظر کنيد، اشتباهات کوچک را به رخ ديگران نکشيد، تا اندازه اى که مىتوانيد به ايشان کمک کنيد؛ اگر از مال دنيا هم دستتان خالى است و نمىتوانيد کمک مالى کنيد، حداقل با زبان خوش کمک کنيد، «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَة،»1 همان روحيه اى که در ايام انقلاب و بعد از انقلاب در زمان جنگ بود که مردم از نان شب خود و از خوراک فرزندانشان مىزدند؛ اين روحيه را احيا کنيد، تا همبستگى بيش ترى پيدا شود و مسلمانان حکم پيکر واحد را پيدا کنند.»
آيت الله مصباح معتقد است مي توان از عزاداري هاي محرم شروع کرد:«هنگامى که دهه عاشورا تمام مىشود، مجالس سينه زنى و عزادارى تدريجاً کم و تعطيل مىشود، و اين حرارت و شور و شوقى را که در سايه نام سيدالشهداء(عليه السلام) پيدا کرديم از دست مىدهيم؛ در حالى که اين برنامه ها بايد آغازى باشد براى اين که کار اصلى ما شروع شود و آن را ادامه دهيم؛ نورانيتى را که در سايه عزادارى سيدالشهداء(عليه السلام) پيدا کرديم، حفظ کنيم، وحدت و همدلى که براى ما ميسر شده تقويت کنيم؛ نه اين که تا سال بعد رها کنيم. از همين امشب تصميم بگيريد ـ البته بنده جسارت نمىکنم و نمىخواهم دستور بدهم، اما چون مکرراً سؤال شده که چه کنيم، بنده آنچه به ذهنم مىرسد مىگويم، اگر شما راه بهترى سراغ داريد، به من هم بگوييد تا بر اساس آن عمل کنم ـ از همين امشب تصميم بگيريد، فردا سعى کنيد بچه هاى محل را در هيأتى سازماندهى کنيد، ممکن است در ابتدا اين کار عملى نشود، اما به تدريج در ظرف مدتى مىتوانيد تمام بچه هاى محل را سازماندهى کنيد؛ با يک هيأت پاک و بى غل و غش، براى اين که دين را بهتر ياد بگيريم و در موقع مقتضى از اين اجتماع بهتر استفاده کنيم. بعد از اين که اين هيأت قوام يافت، سعى کنيم با هيأت مجاور رابطه بر قرار کنيم. اگر شهر شما بيست محله دارد، بيست نماينده ـ از هر هيأتى يک يا دو نفر ـ جمع شوند، براى اين که کار هيأت ها را هماهنگ کنند. شورايى تشکيل دهند، اگر لازم شد اطلاعاتى به همه برسد، فوراً به وسيله همين اعضا طى مدت کوتاهى به تمام افراد هيأت مىرسد؛ بايد به خاطر داشته باشيد اوايل انقلاب زمانى که پيام امام(قدس سره)مىرسيد، چگونه ظرف يک شب توزيع مىشد؛ روح همبستگى بين مردم پيدا شده بود، اما اين روحيه را زود از دست داديم؛ البته الحمد للّه هنوز به طور کلى از دست نداده ايم، ولى ضعيف شده است. اين روحيه را احيا کنيد. راه پيروزى بر دشمنان اسلام، تقويت روابط انسانى و اسلامى ميان افراد مسلمانى است که به احکام اسلام و ولايت فقيه معتقد هستند. اگر شما اين رابطه را تحقق بخشيديد و تقويت کرديد، مطمئن باشيد که آمريکا که هيچ، اگر تمام عالم پشت به پشت هم بدهند، هيچ ضررى به شما نخواهند زد.»
آيت الله مصباح يزدي در جاي ديگر در مورد مدل مطلوب نظر امام راحل ضمن اشاره به جريانات سياسي و احزاب قبل از انقلاب اين گونه مي گويد:«در آن شرايط، مرحوم امام با آن فراست و درک و بينش بالاى سياسى که از همان ابتدا داشت، دريافت که اين فعاليت هاى سياسى که توسط گروه هاى مختلفى از نخبگان صورت مىپذيرد، اگر هم به سرانجامى برسد در نهايت به نفع اسلام نخواهد بود؛ حتى آنهايى که با نام اسلام کار مىکردند. تنها راهى که به نظر امام وجود داشت و مثمر ثمر بود، به صحنه کشاندن توده مردم مسلمان بود. امام معتقد بود که اين احزاب و گروه ها نمىتوانند يک حرکت اسلامى قوى و فراگير که به تشکيل حکومت اسلامى بينجامد، انجام دهند.»
استاد به سرمايه گذاري امام بر روي توده ها اشاره مي کند و توضيح مي دهد:«البته تئورى حضرت امام، در فلسفه سياسى معاضر پذيرفته نبود و هنوز هم نيست؛ آنها معتقدند که هر جا فعاليت سياسى به هر صورتى بخواهد انجام بگيرد و نتيجه داشته باشد حتماً بايد در قالب حزب و تشکيلات حزبى با آن فرمول ها و روابط خاص باشد، و يک چنين حرکتى که عموم آحاد مردم در آن مشارکت داشته باشند و همه احساس مسؤوليت کنند و به صورت يک پارچه حرکت کنند، در نظريه هاى کلاسيک علوم سياسى جايى نداشت و ندارد. اگر امام مىخواست حرف خودش را به صورت يک نظريه علمى مطرح کند و درباره آن بحث و استدلال نمايد، کسى گوش به حرف ايشان نمىداد. امام به جاى مطرح کردن اين مطلب سياسى در قالب يک نظريه علمى، عملا آن را به کار گرفت و مصمّم شد که توده هاى مردم را به ميدان بکشاند و اين احساس مسؤوليت را در عموم مردم به وجود آورد که به عنوان مسلمان وظيفه دارند در امور سياسى کشورشان دخالت کنند. اين کار مانند بسيارى از کارها و انديشه هاى ديگر امام، يک انديشه ابتکارى بود و اگر امام مسيرى غير از اين را دنبال کرده بود هيچ تحول قابل اعتنايى نمىتوانست ايجاد کند. امام با به ميدان آوردن توده عظيم مردم بود که موفق شد اين نهضت بى سابقه را پديد آورد؛ کارى که هيچ يک از آن گروه هاى سياسى، چه چپ، چه ملّى و چه مذهبى، به اعتراف دوست و دشمن هرگز قادر به انجام آن نبودند. اين امام بود که با تشخيص انرژى نهفته در توده هاى عظيم ملت و با استفاده از انگيزه هاى اسلامى و دينى آنان، يک جريان هدف دار سراسرى به راه انداخت. ما هنوز فراموش نکرده ايم و خود از نزديک شاهد بوديم که جوان هاى عاطل و باطلى را که سر کوچه و خيابان ها پرسه مىزدند، امام آن چنان متحول و هدفمند کرد که در جريان انقلاب مىآمدند وسط خيابان، سينه اشان را سپر مىکردند و به سربازان رژيم شاه مىگفتند: بزن! امام با بيدار کردن حس مسؤوليت دينى در مردم، و با نيت خالصى که داشت، کارى کرد که بجاى روابط محدود و خشک حزبى، يک رابطه عميق عاطفى با مردم ايجاد کرد و مردم به ايشان عشق مىوزيدند و پروانهوار گرد شمع وجودش مىچرخيدند. اين رهبرى بى همتاى امام بود و ما همچنان آثار اين پيوند عميق عاطفى را مىبينيم که حتى پس از سال ها از رحلت ايشان هنوز هم وقتى نام ايشان برده مىشود با احترام و تکريم خاصى همراه است.»
آيت الله مصباح يزدي ضمن نقد مدل حزبي و مرور راهکارهاي جايگزين تجربه شده نسبت به برخي تلقي هاي نادرست نيز به شدت هشدار مي دهد:«دسته دسته و گروه گروه شدن، يک عذاب الهي است، نه يک هنر يا خدمت تا کثرتگرايان(پلوراليستها)، به نام توسعة سياسي، آن را به مردم هديه دهند. اينگونه تفکرات، در راستاي تخريب نعمت خداست، چرا که وحدت بر جامعه حاکم بود و آنان، به بهانة خدمت، اين وحدت را گرفتند و پيشنهاد دادند که کثرت را بپذيريد، احزاب متعدد داشته باشيد و در جبهههاي متعدد عليه يکديگر به فعاليت مشغول شويد. در اين صورت توانها صرف مبارزه با يکديگر خواهد شد و بازدهي و برآيند، صفر، و حتي زير صفر، خواهد گرديد، چرا که در نتيجة مبارزة دو نيروي مخالف، دو نتيجه ممکن است به دست آيد؛ اگر هر دو طرف مساوي باشند، برآيند صفر خواهد شد و اگر يکي از ديگري قويتر باشد، ديگري را شکست خواهد داد، ولي آن چيزي را هم که دارد از دست ميدهد. بنابراين، بدترين عقوبتي که بر يک ملت نازل ميشود، دسته دسته و گروه گروه شدن است که نتيجهاي جز به جان هم افتادن ندارد. خداوند اين چند دستگي و اختلاف را عذاب ميداند، ليکن برخي آن را براي خود افتخار ميدانند. از اين رو، حاضر ميشوند که از سهم بيت المال براي ايجاد حزب خرج نمايند.... حضرت علي(ع)، در ادامة خطبة 192، از مردم زمانة خود چنين گله ميکند: وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَة أَعْرَاباً وَ بَعْدَ الْمُوَالَاة أَحْزَاباً مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْاًّسْلَامِ اًّلَّا بِاسْمِهِ وَ لَا تَعْرِفُونَ مِنَ الْاًّيمَانِ اًّلَّا رَسْمَه؛30 بدانيد که پس از هجرت، دوباره چونان اعراب باديه نشين شدهايد و پس از وحدت و برادري به احزاب گوناگون تبديل گشتهايد، از اسلام تنها نام آن و از ايمان جز نشاني را نميشناسيد.»
او در جاي ديگر نيز مي گويد:«يکي از عذابهاي اجتماعي که ممکن است خدا جامعهاي را به آن مبتلا کند، پيدايش اختلاف بين مردم است؛ جامعهاي که نسبت به احکام اسلامي قدردان و نسبت به نظام اسلامي شکرگزار نباشد، نسبت به ولي امر مسلمين وفادار نباشد، مؤاخذه خواهد شد و مؤاخذه چنين جامعهاي پيدا شدن اختلاف و چند دستگي در آن جامعه است. اين يکي از بزرگترين عذابهاي الهي است که ما از آن غافليم و فکر ميکنيم کثرتگرايي، تکثر و وجود احزاب مختلف، پيشرفت و توسعه سياسي است! خدا اين اختلافات را عذاب ميداند! و چنين جامعة پراکندهاي مبتلا به عذاب خداست هر چند خودشان نميفهمند.»
به نظر مي رسد کساني که بعد از به هم ريختن دوقطبي اصولگرا-اصلاح طلب دنبال مدل جايگزين اين چنيني مي گردند و همچنان قدرت را در پرتو احزاب جستجو مي کنند، راه به خطا برده باشند. شايد ابراز نگراني ها در مورد سخنان رييس جمهور هم به همين جا برگردد. يعني آنجا که برخي موقعيت خود را با سخنان اين چنيني متزلزل مي بينند و از اين مي ترسند که جريان فراحزبي اي که عمارگونه در جريان فتنه حاضر شد و در سوم تير هم دست رد به سينه همه احزاب زد، باز پا به ميدان بگذارد.
محمد مهدي تهراني در جديدترين مطلب وبلاگ خود به بهانه سخنان اخير رئيس جمهور در مورد احزاب به بازخواني مواضع صريح آيت الله مصباح يزدي در مورد تحزب پرداخته است.