ابراهیم هادی نامی آشنا برای بچه‌هایی است که پس از جنگ به دنیا آمدند. ابراهیم هادی همچون نام و فامیلش همانند یک پدر مهربان و هدایتگر، چراغ راه نسلی شده است...

گروه جهاد و مقاومت مشرق - ابراهیم هادی نامی آشنا برای بچه‌هایی است که پس از جنگ به دنیا آمدند. ابراهیم هادی همچون نام و فامیلش همانند یک پدر مهربان و هدایتگر، چراغ راه نسلی شده است که بیشتر از هر چیزی به افرادی با مختصات شخصیتی او نیاز دارند. شهدای مدافع حرم با الگوگیری از این شهید مفقودالاثر بیشتر از هر زمان دیگری نامش را زنده کردند. گویی ابراهیم هادی دوباره در میانه‌های دهه 90 از تونل زمان گذشته و در کالبد جوانانی با ویژگی‌هایی شبیه به او زنده شده است. بسیاری از شهیدان مدافع حرم، هادی را به عنوان دوست شهید خود برگزیدند و سعی کردند با مطالعه زندگی و ویژگی‌های رفتاری و شخصیتی‌اش، از راه، سیره و منش او الگوگیری کنند. ابراهیم هادی مثل یک نور هدایتگر همیشه جاویدان، بر اثر گذشت زمان خاموش نمی‌شود و روح‌های تشنه و دنبال حقیقت را سیراب می‌کند.


 چرا ابراهیم هادی؟
ابراهیم ابهت خاصی دارد. راه رفتنش، بدن تنومند ورزشکاری‌اش، قوت بازویش و حتی محبت کردنش همه را جذب خود می‌کرد. حضور در هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر علامه محمدتقی جعفری بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم مؤثر بود. همزمان با فراگیری علم در بازار هم کار می‌کرد. اهل ورزش بود. قوت جسم را با ورزش باستانی که پرورش‌ دهنده خصوصیات پهلوانی است آغاز کرد و بعد در والیبال و کشتی چیره‌دست شد.
هر چه خوبان عالم داشتند، ابراهیم یک جا در وجودش جمع کرده بود. از مرام و مسلک مردانه‌اش تا خوش مشربی و علم آموزی‌ همه را شیفته و مجذوب می‌کرد. پدر ابراهیم، او را بیشتر از دیگر فرزندانش دوست داشت. علاقه‌ای وصف‌ناشدنی میان پدر و پسر حکمفرما بود. پدر درباره ابراهیم می‌گفت: «این پسر حالت عجیبی داره! من مطمئن هستم که این پسر من بنده خوب خدا میشه، من یقین دارم که ابراهیم اسم من رو زنده میکنه.»
هنگامی که در بازار کار می‌کرد، کارتن‌ها را روی دوشش می‌گذاشت و جابه‌جا می‌کرد. وقتی یکی از دوستانش او را در این وضعیت می‌بیند، جلو می‌رود و می‌گوید: «آقا ابراهیم! این کار باربرهاست و درست نیست شما انجام دهید. » ابراهیم نگاهی به دوستش می‌اندازد و پاسخ می‌دهد: «‌کار که عیب نیست، بیکاری عیبه! این کاری که من انجام میدهم چیزی نیست و برای خودم خوبه. مطمئن میشم هیچی نیستم و جلوی غرورم رو میگیرم.» وقتی می‌پرسند اگر کسی شما را ببیند چطور؟ می‌گوید: « همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاید، نه مردم.»
شروع جنگ اوج تجلی روحیات خالصانه ابراهیم بود. بارها به دیگران گفته‌ بود که بدن تنومندش را برای این روزها آماده کرده‌است. برای روزهایی که از اسلام دفاع کند. در تمام روزهای جنگ یک بسیجی ساده ماند و هیچ‌گاه به دنبال مسئولیت و درجه نبود.
قبل از شروع عملیات والفجر مقدماتی ابراهیم روی زمین می‌خوابید. می‌گفتم برادر چرا روی زمین می‌خوابی؟ می‌گفت: «می‌خواهم تنم به این زمین عادت کند.» ابراهیم در عملیات «والفجر مقدماتی»، پنج روز به همراه بچه‌های گردان «کمیل» و «حنظله» در کانال‌های «فکه» مقاومت کردند و تسلیم دشمن نشدند. سرانجام در ۲۲ بهمن ماه سال ۶۱ بعد از فرستادن بچه‌های باقیمانده به عقب تنهای تنها با خدا همراه شد و از آن روز به بعد کسی او را ندید. همیشه از خدا خواسته بود تا گمنام بماند، چراکه گمنامی صفت یاران خداست، خدا هم دعایش را مستجاب کرد. به همرزمانش درباره شهادتش چنین گفته بود: «من مادرم را آماده کردم. گفتم منتظر من نباشه حتی گفتم برام دعا کنه که گمنام شهید بشم.» ابراهیم سال‌هاست گمنام و تنها در فکه مانده است تا آن دیار را به میعادگاهی برای آیندگان تبدیل کند.


 شیفتگان جوان ابراهیم هادی
ابراهیم عقیده داشت اگر قرار است انقلاب پایدار بماند و نسل‌های بعدی هم انقلابی باشند، باید در مدرسه‌ها فعالیت کنیم. چون آینده مملکت به دست کسانی سپرده می‌شود که شرایط دوران طاغوت را کمتر حس کرده‌اند. بسیاری از شهیدان جوان مدافع حرم الگوی‌شان ابراهیم هادی بود. در زمان مطالعه و برای اوقات فراغت زندگی این شهید را مرور می‌کردند و درس‌هایی که باید می‌آموختند را جایی گوشه ذهن‌شان ذخیره می‌کردند.
شهید سیدمصطفی صدرزاده به عشق ابراهیم هادی، نام جهادی‌اش را سید ابراهیم گذاشت. مرتب کتاب ابراهیم را تهیه می‌کرد و می‌نوشت: «وقف در گردش» و به دیگران می‌داد. همچنین شهید سیدمیلاد مصطفوی دیگر شهید مدافع حرم هرطور بود در راهیان نور به کانال کمیل می‌رفت و با ابراهیمش خلوت می‌کرد. شهید حسین معزغلامی نیز از شیفتگان ابراهیم هادی بود و در هفته به مزار این شهید می‌رفت.
شهید عباس دانشگر هر زمان یکی از اساتید دانشگاه که همرزم ابراهیم بود را می‌دید، از او می‌خواست چند جمله‌ای از ابراهیم بگوید. شهید هادی ذوالفقاری نام جهادی‌اش را گذاشته بود؛ ابراهیم هادی ذوالفقاری. ابراهیم، تمام زندگی هادی شده بود. شهید علی امرایی بیشتر کتاب‌هایی را که درباره شهید هادی بود خوانده بود و در کنار مزار یادبودش عکس یادگاری گرفته بود.
شهید حاج حمیداسداللهی از عاشقان ابراهیم بود. روی برخی داستان‌های آموزنده او تمرکز خاصی داشت. شهید محمد کامران از هم محله‌ای‌های ابراهیم بود، او را الگوی خودش قرار داد و در مسیر ابراهیم قدم برداشت. شهید مهدی نوروزی ارادت قلبی به ابراهیم داشت. بارها خاطراتش را از او شنیده بودیم. شهید مرتضی عطایی از مسئولان فاطمیون نیز عاشق ابراهیم بود. یکی از مسئولان لشکر فاطمیون تعریف می‌کند: برای اوقات بیکاری رزمندگان احتیاج به کتاب داریم. تعداد زیادی از کتاب‌ها از جمله «سلام بر ابراهیم» به آنها هدیه شد. بعدها از برکات حضور ابراهیم در جمع مدافعان حرم بسیار شنیدیم و آنها علاقه‌مند به زندگی شهید شدند.
اما در گذشته ابراهیم چه خبر است که سرگذشتش تا این اندازه برای دیگران جذاب است. برادر بزرگ‌تر شهید می‌گوید: « دستگیری‌های ابراهیم بسیار معروف بود. هیچ فرقی بین دوستانش نمی‌گذاشت. از هر مدلی دوست و رفیق داشت. طوری که برخی ایراد می‌گرفتند تو چرا با این آدم‌ها رفت و آمد می‌کنی؟ خیلی‌ها را می‌شناختم که اهل هیچ چیز نبودند، اما با رفتارهای ابراهیم جذب شده بودند. ابراهیم نظریه‌ای داشت. می‌گفت این بچه‌ها را وارد هیئت و دستگاه امام حسین کنید. آقا خودش دستشان را می‌گیرد. ابراهیم یک موتور گازی داشت که وقتی مشکلی پیش می‌آمد در سرمای هوا پیت‌های نفت را جابه‌جا می‌کرد. می‌گفت شما در ناز و نعمت زندگی‌ می‌کنید، اما آنها سردشان می‌شود. خیابان ۱۷ شهریور جوی‌های بزرگی داشت. وقتی باران می‌گرفت سیل راه می‌افتاد. کار ابراهیم بود که کنار جوی بایستد و به پیرزن و پیرمردهایی که گیر می‌کردند کمک کند.»

منبع: روزنامه جوان