گروه جهاد و مقاومت مشرق - مهدی خدادادی، نویسنده کتاب شرف خاک در مطلبی در فضای مجازی نوشت:
بیبی سلیمه دندان کبابخوری داشت ولی دلش را نه!
کسی یاد نداشت لب به کباب زده باشد.
امید همینطور که داشت چانههای گوشت را با آبدست روی سیخها بند میکرد با خود گفت مگر غذایی لذیذتر از کباب هم هست ، آن هم با گوشت تازه شیشک!
طاقت نیاورد همینطور که کبابهای بیات شده را از روی زیرسری برمیداشت تا روی آن گل بیندازد گفت:« بیبی ، این کباب لطیفه مثل پنبه، بذاری تو دهن آب میشه، تازه تو که دندون هم داری! به خدا دست و بالم رو هم شستم تا کباب به دل همه بشینه»
بیبی تلخندی روی لبهایش نشست و گفت« نَنَه، به خدا بوش که میپیچه مینه پِتِم دنیا رو سَرُم خِراب اِوا، وقتی بمب خونه زندگیمو تیفوند همین بو رو اِشنَفتَم، بو تنه سوخته اکبر و لیلا و سکینهام. »
سیخهای کباب با گلهای مرتب و منظم روی زیرسری خودنمایی میکرد ولی امید به جای کباب هایش پای منقل وا رفته بود.
امروز سالگرد بمب باران هیروشیماست فکر کنم در آن حوالی هم هنوز کسانی هستند که دندان کبابخوری دارند ولی دلش را نه!