چاپ ۱۱۴ کتاب «سلام بر ابراهیم» از کتاب‌های تألیفی پرفروش طرح تابستانه کتاب، روانه بازار شد.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - «سلام بر ابراهیم» که در میان کتاب‌های تألیفی پرفروش طرح تابستانه کتاب شناخته‌شده است،‌ تاکنون نزدیک به 700 هزار نسخه از آن کتاب منتشر شده و چاپ 114 این کتاب نیز روز گذشته روانه بازار نشر شده است.
«سلام بر ابراهیم» کتابی است درباره خاطرات و زندگی شهید ابراهیم هادی که شامل ۶۹ خاطره از این شهید است. این کتاب حاصل بیش از 50 مصاحبه از خانواده، یاران و دوستان آن شهید است. نخستین‌بار این کتاب در خرداد ماه سال 1388 منتشر شد.


 شهید هادی در اول اردیبهشت سال ۳۶ متولد و پس از 27 سال زندگی، در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه فکه، بیست و دوم بهمن سال ۶۱ به درجه رفیع شهادت نائل شد.
او همانطور که از خداوند می‌خواست، پیکر پاکش در کربلای فکه گمنام ماند و هیچ‌وقت تفحص نشد. حالا در بهشت زهرای تهران و بالای مزار یک شهید گمنام، یادمانی برای شهید هادی ساخته شده است که عده‌ای به اشتباه فکر می‌کنند این مزار ابراهیم هادی است.
«سلام بر ابراهیم» بازتاب‌های گسترده بین‌المللی هم داشته و تاکنون به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، ژاپنی و… ترجمه شده است. این کتاب توانست آمار فروش حیرت‌انگیزی را در میان آثار مکتوب دفاع مقدس کسب و توجه بسیاری از جوانان را به خودش جلب کرده و آنها را شیفته منش پهلوانی شهید هادی کند.

پهلوان ابراهیم
هنوز هم برای بسیاری «داش ابرام» است. برای آنهایی که انگار نه انگار 36 سال از آخرین روزهایی که در کوچه و پس‌کوچه‌های تهران قدم زده می‌گذرد و هنوز به گونه‌ای از او سخن می‌گویند که گویی هنوز نفس می‌کشد.
بسیاری اما او را از روی سطرهای کتاب «سلام بر ابراهیم» عمادی می‌شناسند، اما هر دو گروه، هنوز هم گیر مرام و معرفتش هستند. آقای محمد انصاری، بازیکن پرسپولیس می‌گوید سال 90 با خواندن کتاب سلام بر ابراهیم، با داش ابرام آشنا شده است و حالا آنقدر گرفتار مرام و معرفت این شهید شده که مدرسه فوتبالی تأسیس کرده که ورزش و اخلاق را در کنار هم داشته باشد.

چه کرده است؟
آقای محسن عمادی درباره ویژگی‌های شهید هادی می‌گوید: وقتی آخرین‌بار در سال 60 به جبهه اعزام شد، به رفیقش گفته بود: «این‌بار می‌خواهم جوری بروم که هیچ‌چیز از من بر نگردد...» در فینال مسابقات کشتی انتخابی تیم ملی، در عین اقتدار و توانایی فوق‌العاده بدنی، وقتی متوجه می‌شود خانواده نامزد حریفش در سالن هستند، آنقدر با حریفش مدارا می‌کند که سه اخطاره می‌شود و کشتی را می‌بازد تا مرام و معرفت را ببرد.
وی ادامه می‌دهد: شهید هادی بدن ورزیده و تراشیده‌ای داشت. یک روز شخصی از هیکل و تیپ شهید هادی تعریف می‌کند و بعد از آن روز شهید هادی در پوشش خودش تغییراتی می‌دهد و لباس‌های گشادتر به تن می‌کند. حتی این حرکت شهید پس از سال‌ها روی دختر خانمی تأثیر می‌گذارد و با خواندن یا شنیدن این خاطره در نحوه پوشش خودش تجدید نظر کرده و چادر به سر می‌کند.

رؤیای صادقانه
عمادی درباره رؤیایش می‌گوید: تابستان1386بود، در مسجد امین‌الدوله تهران مشغول نماز جماعت مغرب و عشا بودم. تمام نمازگزاران، از علما و بزرگان هم بودند. من در گوشه سمت راست صف دوم جماعت ایستاده بودم. بعد از نماز مغرب، وقتی به اطراف خود نگاه کردم، با کمال تعجب حس کردم اطراف محل نمازجماعت را آب گرفته است.
 درست مثل اینکه مسجد،‌ جزیره‌ای در میان دریاست. امام جماعت پیرمردی نورانی با عمامه‌ای سفید بود. از جا برخاست و رو به جمعیت شروع به صحبت کرد. از پیرمردی که کنارم بود پرسیدم: امام جماعت را می‌شناسی؟
گفت: «حاج شیخ محمد حسین زاهد هستند. استاد حاج‌آقا حق‌شناس و حاج‌آقا مجتهدی.»
من از بزرگی شیخ حسین زاهد بسیار شنیده بودم و با دقت تمام به سخنانش گوش کردم. درباره عرفان و اخلاق سخن می‌گفت: «دوستان، رفقا، مردم ما را بزرگان عرفان و اخلاق می‌دانند و.... اما رفقای عزیز، بزرگان اخلاق و عرفان عملی، این‌ها هستند.» بعد تصویر بزرگی را در دست گرفت، از جای خود نیم‌خیز شدم تا بتوانم خوب نگاه کنم. تصویر، چهره مردی با محاسن بلند را نشان می‌داد که لباس قهوه‌ای به تن داشت. خوب به عکس خیره شدم. کاملاً او را شناختم. چهره او را بارها و بارها دیده بودم. شک نداشتم که خودش است. ابراهیم بود، ابراهیم هادی.
سخنان او برای من عجیب بود. شیخ حسین زاهد، استاد عرفان و اخلاق که علمای بسیاری در محضرش شاگردی کرده‌اند، چنین سخن می‌گوید. او ابراهیم را استاد اخلاق عملی معرفی کرد؟ در همین حال با خودم گفتم: شیخ حسین زاهد که... سال‌ها قبل از دنیا رفته است. از خواب پریدم، ساعت 3بامداد روز بیستم مرداد 1386 مطابق با بیست و هفتم رجب و مبعث حضرت رسول‌اکرم؟ص؟ بود. دیگر خواب به چشمانم نمی‌آمد. در ذهن، خاطراتی که از ابراهیم هادی شنیده بودم را مرور کردم.

معجزه قرآن
«بار سفر را بستم. نزدیک به 2سال تلاش، 60مصاحبه، چندین سفر کاری و چندین‌بار تنظیم متن و... انجام شد تا کتاب ابراهیم هادی به سرانجام رسید. دوست داشتم نام مناسبی برای کتاب بگذارم که با روحیات ابراهیم هماهنگ باشد. از خیلی‌ها کمک گرفتم. بسیاری پیشنهاد دادند. یکی گفت ابراهیم را به اذان‌هایش می‌شناختند بگذارید «اذان» چرا که با شنیدن صدای اذان در یکی از عملیات‌ها یک گروهان از عراقی‌ها خودشان را تسلیم می‌کنند و می‌گویند ما یاد کربلا افتادیم. یکی دیگر گفت بگذارید «عارف پهلوان». در ذهن خودم هم نام «معجزه اذان» بود. مدت‌ها به اسم کتاب فکر می‌کردم که چشمم به قرآن افتاد. با خودم گفتم خدایا من نه استخاره می‌دانم و نه می‌توانم مفهوم آیات را درست برداشت کنم. بسم‌الله گفتم. حمد را خواندم و قرآن را باز کردم. آن را روی میز گذاشتم. صفحه‌ای که باز شد را با دقت نگاه کردم. با دیدن آیات بالای صفحه رنگ از چهره‌ام پرید. اشک در چشمانم حلقه زد. در بالای صفحه آیات 109به بعد سوره صافات جلوه‌گری می‌کرد که می‌فرماید:
سلام بر ابراهیم
اینگونه نیکوکاران را جزا می‌دهیم
به درستی که او از بندگان مؤمن ما بود.

* روزنامه صبح نو