کد خبر 766965
تاریخ انتشار: ۴ شهریور ۱۳۹۶ - ۱۵:۵۵

بنا برآموزه های حضرات ائمه ی هُدی علیهم السلام این مطلب عینیّت و اساس دین است و دیـن و دیـن داری به غیر از این نیست.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق -  نظام مُدیریتی جهان بر اساس اراده ی خداوند به دو نوع می باشد. یکی نظام تکوینی است و دیگری نظام تشریعی. نظام تکوین، یعنی قوانین و نظام حاکم بر کلّ عالم و آدم که ارتباطی به حوزه ی اختیاری بشر ندارد. نظام تشریع، یعنی قوانینی که به حوزه ی فعالیت‏های اختیاری بشر مربوط است.

امام معصوم دارای شئون و مقاماتی هم در عالم تکوین و هم در عالم تشریع می باشد. امام در عالم تکوین به اذن خدا، قدرت بر ایجاد و یا عدم و تصرّف همه گونه در همه جای عالم دارد که از آن به ولایت تکوینی یاد می­شود. از دیدگاه مکتب شیعه، ولایت تکوینی برای معصومین علیهم السلام که شامل نبیّ مُکرّم اسلام(ص) و حضرت زهراء(س) و دوازده امام سلام الله علیهم اجمعین و انبیاء اولی العزم علی نبیّنا و آله و علیهم السلام میشود ، اثبات شده است و مُراد از ولایت تکوینی این است که زمام عالم در دست آنها است و آن حضرات حکومت  عام و سیطره تامّه بر تمامی عالم هستی دارند و قوام و پایداری تمامی مخلوقات بستگی به وجود مُبـارک ایشان دارد و الزامـاً تحت سیطره ی ولایت آن بزرگواران قرار دارند، چه حاضر باشند و چه غائب، چه رؤیت شوند و یا نشوند. وجود مقدّس آنان است که تمام عالم ملک و ملکوت را بر جای خود مُستقر نموده و حیات آنهـا را تنظیم نموده و به یُمن وجود ذیجودشان است که به مخلوقات رزق و روزی مناسب رسانده میشود و میتوانند هرجور که بخواهند تصرّف در عالم نمایند یعنی برای مثال چیزی را از بین ببرند و یا چیزی را بوجود بیاورند. البتّه لازم به ذکر است که اراده ی معصومین در طول اراده و خواست خداوند است و مُطابق با آن. بطور مُشخص یعنی قدرت تصرّف در عالم تکوین یا همان ولایت تکوینی اهلبیت عصمت علیهم السلام برای آن حضرات در طول ولایت عامّه و تامّه ی خداوند مُتعال و به امر و اقتدار خداوند است ، یعنی همانطور که خداوند قادر به ما قدرت داده است که افعال اختیاری خود مان را با کمال آزادی و اختیار انجام دهیم و در عین حال هم بتوانیم هیچ کاری نکنیم برای معصومین علیهم السلام نیز خداوند متعال این قدرت را عطا نموده است که هر تصرّفی را که بخواهند در عالم کون و هستی انجام دهند ، قادر باشند و هر وقت خداوند نخواهد آنان نیز هیچ کاری نمیتوانند انجام دهند.

مُفضّل از امام صادق علیه السلام نقل میکند که حضرت(ع) فرمودند: اگر به مـا اجازه داده شود که مردُم را از مقام و منزلت خود نزد خُـداوند آگاه سازیم، تاب و توان آن را نخواهند داشت. مُفضّل میگوید از امام صادق(ع) پرسیدم: آیـا نظر شما در مورد علم و دانش است؟ حضرت(ع) فرمودند: علم کمترین مرتبه ی آن است. همانا امــام آشیانه ی اراده ی خُـدای مُتعـال است. نمی خواهد به غیر آن را که خُـدا بخواهد.[1]

«تشریع از کلمه ی شرع آمده و به معنای راه اندازی و به عبارت ساده تر قانون گذاری است که از سوی خـداوند انجام میشود و شارع دین کسی است که راه های خُـدائی را به افراد می نمایاند و آنهـا را آشکارتر میسازد».[2]

منظور از ولایت تشریعی این است که خُـدای سُبحـان با جعل و وضع قوانین نورانی، انسانها را از ظلمت گنـاه به نور اطاعت، هـدایت می کند و آن همان جعل و ابلاغ احکام تکلیفی مانند نمـاز  یا احکام وضعی مانند طهارت در عبـادات و صحّت و فساد عقود و ایقات در مُعـاملات است. ولایت تشریعی، خـاص واجب الوجود است امّـا ولایت تشریعی پیـامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بدین معناست که رسول الله(ص) در مقام تصمیم گیری نسبت به اختیـار، اراده و انتخاب بنـدگان خُـدا، مُقـدّم بر آنان است. بعـد از پیـامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هر آنچه برای پیـامبر(ص) لازم بود تا بر مردُم حکومت کندو به اداره ی اُمـور مُسلمین بپردازد و جـامعه ای دین دار تشکیل دهد، همـان ویژگی ها برای امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام و امامان معصوم علیهم السلام بعد از ایشان هم لازم است. در عالم تشریع نیز امام شئوناتی دارد از جمله:

الف/ حکومت: که اجرای قانون عدل الهی است و مقابله با مُستکبران و پا برجــا نگاه داشتن دین خُـداست.

ب/ مرجعیّت: که تببین و تشریح کننده ی احکام و قوانین آسمانی و تعلیم علـوم قُــرآنی است.

ج/ هدایت باطنی: که بزرگ ترین و نافع ترین شان امام نسبت به عالم انسانی است که آدمی را در مرحله باطن اعمال عبــادی حرکت می­دهد و روح و جان او را به سوی عالم قُـرب بالا می برد.

امام معصوم در راستای ارشاد و هدایت ظاهری افراد اُمّت، دارای یک نوع هدایت و جذبه معنوی است که از سنخ عالم ملکوت می­باشد و به واسطه آن در قلوب افراد شایسته تأثیر می­گذارد و آن­ها را به سوی کمال هدایت می‌کند که از آن با عنوان هدایت باطنی یاد می­شود.

امام به وسیله هدایت باطنی که مُبتنی بر علم غیب است، قلب­ها را تطهیر و نورانی می­کند و جان­ها را به سوی خداوند حرکت می­دهد. امام به اذن خدا، بر جان و روح افراد اشراف دارد و قلوب شایسته و مُستعدی که نیاز دارند تا به گونه­ای مناسب به وادی کمال رهنمون شوند را در این مسیر یاری می­رساند. او همانند طبیبی است که مراقب و نگران حال بیمار می­باشد تا اختلالی در سلامت او پیدا نشود.[3]

امام به وسیله هدایت باطنی که مُبتنی بر علم غیب است، قلب­ها را تطهیر و نورانی می­کند و جان­ها را به سوی خداوند حرکت می­دهد. امام به اذن خدا، بر جان و روح افراد اشراف دارد و قلوب شایسته و مُستعدی که نیاز دارند تا به گونه­ای مناسب به وادی کمال رهنمون شوند را در این مسیر یاری می­رساند. او همانند طبیبی است که مراقب و نگران حال بیمار می­باشد تا اختلالی در سلامت او پیدا نشود.

حضرت سُلطان امام علیّ بن موُسی الرضا علیه السلام میفرمایند: ألإمامُ ألأنیسُ ألرَّفیقُ وَ ألوالِدُ ألشَفیقُ وَ ألاُمُّ ألبَرَّةُ بِألوَلَدِ ألصَغیِرِ. امام مونسی دلسوز، پدری مهربان و برادری همدل  و همانند مادری نیک رفتار به فرزند صغیر خویش است.[4]

یک پدر دلسوز در مقابل فرزند خود احساس مسئولیت می کند و نگران او است. پدر، بیش از آنکه به فکر راحتی خود باشد، به آسایش فرزندانش می اندیشد و می کوشد تا بهترین امکانات را برای آنها فراهم آورد. رأفت امام شبیه به آن پدر دلسوزی است که از هیچ ارشاد و هدایتی دریغ نمی ورزد و تمامی تلاش و مساعی خود را برای راهنمائی و شناساندن بهترین مسیر زندگی و نهایتاً عاقبت بخیری فرزندانش بکار می بندد. از آنجا که نبّی مُکرم اسلام(ص) فرمودند: أنا وَ عَلیّ أَبَواهُ هَذهِ ألاُمّه[5] یعنی من(ص) و علی(ع) پدران این اُمّت هستیم، لذاست که از این روایت برداشت میگردد که پیروان ائمه ی معصومین یعنی شیعیان و مُحبّین همانند فرزندان حضرات معصومین سلام الله علیهم اجمعین میباشند و همانگونه که یک پدر نسبت به تربیّت و سلامتی اعم از سلامت روح و جسم فرزندانش حسّاس است، به همان ترتیب نیز ائمه هُدی علیهم السلام نسبت به شیعیان و مُحبّین، این حسّاسیت و بلکه بیشتر از آن را دارند. کلمه ی بیشتر را در پایان جمله ی قبلی بدان علّت بکار میبریم  که در ادامه ی روایت، حضرت رضا علیه السلام نقشی دیگر برای امام معصوم نسبت به پیروانش مُتصور هستند و آن نقش ألأخُ ألشَقیقٌُ یعنی برادری همدل و نیز برتر از آن فرموده اند: وَ ألاُمُّ ألبَرَّةُ بِالوَلَدِ ألصَغیِرِ یعنی مـادری که برای فرزند صغیرش بهترین روشها و رفتارها را دارد، می باشد.

 در روایت دیگری امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: شنیدم از پیامبر اکرم(ص) که فرمودند: وَ لِحَقُّنَا عَلَیهِم أعظَمُ مِن حَقِّ أبَویِ وِلادَتِهِم؛ حقّ ما بر اُمّت بزرگتر از حقّ پدر و فرزندی است.[6]

به جهت همین وظیفه ایکه امام در خصوص هدایت باطنی افراد اُمّت دارد و دلسوزی پدرانه ایکه برای پیروانش دارد است که اعمال آنها به دفعات چه در روز و شب و چه هفته و ماه و بصورت کلّی در سال به محضر امام معصوم عرضه میشود. موسی بن یسار نقل کرده است که به همراه حضرت امام رضا علیه السلام به سمت طوس در حرکت بودیم. هنگامی که به نزدیکی دیوارهای شهر طوس رسیدیم، ناگهان صدای ناله و فریادی شنیدم و به دنبال آن صدا رفتم که صاحب آن را بیابم. دیدم جنـازه ای در آنجا افتاده و همینکه چشمانم به آن جنازه اُفتاد، آقا و سرورم حضرت رضا(ع) را دیدم که از اسب پیاده شدند و سپس به طرف آن جنازه آمدند و او را بلند کردند و همانند برّه ای که مادرش را در بر میگیرد و به او می چسبد جنازه را در بر گرفت و آنگاه رو به من کردند و فرمودند:

ای موسی بن یسار؛ هر کس جنازه ی دوستی از دوستان ما را تشییع کند، از گنـاهان خارج می شود همانند روزی که از مادر مُتولد شده است و هیچ گونه گناهی ندارد.

و چون آن جنـازه را مردم به کنار قبر منتقل کردند، دیدم که سرورم جلو آمدند و مردم را کنار زدند تا میّت برای ایشان پدیدار شد. در آن زمان دست مُبـارک خود را بر روی سینه ی او نهادند و به او فرمودند:

ای فلان ابن فلان؛ تو را بشارت باد به بهشت، و بعد از این تا ساعتی دیگر هراس و وحشتی نخواهی داشت.

موسی بن یسار نقل میکند که چون این رفتار امام(ع) و فرمایش ایشان را با آن میّت مشاهده نمودم، به حضرت(ع) عرض کردم: آیا مگر شما این مرد را می شناسید؟ به خُـدا قسم که این سرزمینی است که قبلاً در آن قدم نگذاشته بودید.

حضرت امام رضا علیه السلام رو به من کردند و فرمودند: ای موسی بن یسار؛ آیـا نمی دانی که اعمـال شیعیان هر صُبح و شام به مـا عرضه میگردد؟ اگر در اعمـال آنان تقصیری مُشاهده کنیم از خداوند گذشت و بخشش برای آنان طلب می نمائیم و اگر عملکردشان عالی باشد و اعمال نیکو در آن ثبت شده باشد توفیقات بیشتر و شکر الهی را برای آن نیکوکاران تقاضا مینمائیم. [7]

ملاحظه میشود که در بخش آخر روایت موسی بن یسار، در رابطه با عرضه ی اعمال شیعیان به محضر مُقدّس  حضرت امام رضا علیه السلام، آن بزرگوار میفرمایند برای تقصیر و گناه و کوتاهی شیعه و مُحبّشان از خداوند طلب گذشت و بخشش می نمایند و آیا این رفتار  و این گونه دعا کردن به جُز از پدری دلسوز و دل نگران از شخص دیگری متصور می شود؟ و تنها پدر مشفق است که اینگونه برای عذاب نکشیدن فرزندانش به درگاه ربوبی دعا می کند. سیّد بن طاووس رحمت الله علیه می‌فرماید: در یک سحرگاه در سرداب مُطهر (منزل حضرت ولیّ عصر سلام الله علیه در سامرا) از حضرت صاحب الامر ارواحنافداه این مُنـاجات را شنیدم که می فرمود: «اَللهُم اِنَّ شِیعَتَنا خُلقَت مِن شُعاعِ اَنوارِنا وَ بَقِیَةِ طِینَتِنا وَ قَد فَعَلوا ذُنوباً کَثیرَةً اِتِکالاً عَلی حُبِّنا وَ وِلایَتِنا فَاِن کانَت ذُنوبُهُم بَینَکَ وَ بَینَهُم فَاصفِح عَنهُم فَقَد رَضینا وَ مَا کانَ مِنها فِیما بَینَهُم فَاصلِح بَینَهُم وَ قاص بها عَن خُمسِنا وَ اَدخِلهُم الجَنَّةَ وَ زَحزِحهُم عَن النارِ وَ لا تَجمَع بَینَهُم و بَینَ اَعدائِنا فِی سَخَطِک».

خدایا؛ شیعیان ما را از شعاع نور ما و بقیّه ی طینت ما خلق کرده‌ای، آنها گناهان زیادی با اتکاء بر مُحبّت به ما و ولایت ما کرده‌اند، اگر گناهان آنها گناهی است که در ارتباط با توست از آنها بگذر که ما را راضی کرده‌ای و آنچه از گناهان آنها که در ارتباط با خودشان است، خودت بین آنها را اصلاح کن و از خمسی که حقّ ماست به آنها بده تا راضی شوند و آنها را از آتش جهنم نجات بده و آنان را با دُشمنان ما در خشم و سخط خود جمع نفرما. [8]

همچنین آن عـالم جلیل القدر در کتاب مُهَجُ ألدَّعَوات خویش آورده که: در شب چهارشنبه 23 ذیقعدة الحرام سال 638 قمری در سامرا بودم، سحرگاه در سرداب مُطّهر می شنیدم که آن حضرت (علیه السلام) در حقّ شیعیان خود این دعا را می فرمود:  

اِلهی بحَقِ مَن نَاجَاکَ وَ بِحَقِّ مَن دَعاکَ فِی البَرِّ وَ البَحرِ تَفضَّل عَلی فُقَراءِ المُومنین وَ المُومِناتِ بِالغِناءِ وَ الثَروَةِ وَ عَلی مَرضَی المُومنین وَ المُومناتِ بِالشَفاءِ وَ الصِّحَّةّ وَ عَلی اَحیاءِ المُومنین وَ المُومنات بِاللُطفِ وَ الکَرَمِ وَ عَلی اَمواتِ المُومنین و المومنات بالمَغفِرَةِ و الرَحمَةِ وَ عَلی غُرَباءِ المُومنین و المومنات بالرَّدِ الی اَوطانِهِم سَالِمِین.

خُدایا! به حقّ آنکه با تو مُناجات کرد و به حقّ آنکه در خُشکی و دریا تو را خواند بر مُؤمنان فقیر، غناء و ثروت و بر بیمارانشان شفاء و سلامتی و بر زندگانشان لُطف و کرم و بر گذشتگانشان مغفرت و رحمت و بر مسافران و غریبانشان بازگشت به وطنهایشان، تفضل فرما.

پدر دلسوز اگر ببیند که فرزندش راه خطا می رود و اشتباهی را مرتکب می شود، با مهربانی و ملاطفت، او را از خطایش بازمی دارد و به هر قیمتی که شده از سقوط در انحراف نجاتش می دهد. کودکی را فرض کنید که میخواهد تازه راه رفتن را بیـاموزد و یا در مسیری تاریک و نا معلوم قدم گذارد. کسی که دست این کودک را میگیرد و با دلسوزی تمام و شفقت او را کمک میکند تا آرام آرام راه رفتن را بیـاموزد و یا در تاریکی مسیر بیراهه نرود، پدر مهربان و دلسوز آن کودک است و رفتـار مهربانانه و مُحبّت آمیـز پدر در اینجا باعث میشود که کودک با اطمینان از اینکه پدرش همواره بر راه رفتن و آموزش او نظارت دارد و دائماً از هر حیث مُراقب اوست تا گمـراه نگردد، براحتی به او تکیّه میکند و به مسیرش ادامه میدهد. در واقع کودک در آن مقطع زمـانی و نیز سایر مقاطع، شخصی را دلسوز تر از پـدر نمی یابد و نخواهد یافت. نقش امـام نیز برای افراد بشر همینگونه است. در ظلمت و تاریکی مسیرهای پُر پیچ و خم دُنیـا، چه تکیه گاهی برای بشریّت مُطمئن تر از امـام معصوم وجود دارد؟ و چه هـادی و راهنمـائی بهتـر از امـام معصوم که ولیّ مُطلق خُـداست و دارای علوم بیکران الهی است و قُدرتی منشعب از قُدرت لایزال الهی را دارا می باشد میتواند انسانهـا را به سر منزل تعـالی و سعادت راهنمـائی نماید؟ بندگان خُدا همـانند کودکانی هستند که باید دست در دست مُرّبی و پــدر خود، راه بندگی خُدا را طیّ کنند تا در این راه از شرّ شیاطین و حیله های آنان و کژراهه ها و بیراهه ها مصوُن و محفوظ بمانند. بنـده ی مؤمن خُـدا که راهنمـائی و تربیّت اینچنینی امـام معصوم را میپـذیرد در حقیقت ولایت امام که ولیّ مُطلق خداست را پذیرفته است و همـانطور که قبل تر نیز اشاره شد، این ولایت در طول و ادامه ی ولایت خُـداوند قادر مُتعـال است و اساساً همـان است. اهل معرفت ولایت امام معصوم را ملجأ و پنــاه گاه خود میـدانند و بواسطه ی این ولایت از گمراهی ها و ضلالت ها نجات می یابند امّا کسی که امام ندارد و ولایت چنین شخصی را گردن ننهاده است، همچون کودکِ بی پدری است که خودش راه را بلد نیست امّا می خواهد با اُفت و خیزهـا و حرکات کودکانه مسیری را طیّ کند که بُزرگان در آن مسیر به زمین خورده اند. آیا امکان پذیر هست؟! چنین کسی پناهی ندارد و در مشکلات خود را بی پناه احساس می کند.

امامـان معصوم برای اُمّت خویش چنین هستند؛ برادری همراه با احساس مسؤولیت پدرانه و دارای عاطفة مادری. اگر این سه نوع مُحبّت را با هم جمع کنیم، درمیابیم که مُحبّت امام به دوستان و پیروانش چگونه است. این سه وصف امام همه یک پیام دارند و آن لطف و مُحبّت شدید حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین نسبت به بندگان خُـدا می باشد.

در اینجا خالی از لطف نیست که به نکته ای ظریف و مُهم اشاره ای کوتاه شود. به اعتقاد نگارنده رأفت و محبّت معصومین علیهم سلام الله، که مورد این بحث است مقامی رفیع تر و والاتر از آنچه که تا کنون بدان اشاره کردیم دارد. همه میدانیم که هر مـادری بصورت فطری و ذاتی به فرزند خود نهایت عشق و علاقه و رأفت را دارد و این عشق و محبّت مادری در میـان مردُم مَثَل و زبانزد بوده و هست و هیچ کس را نمیتوان دلسوز تر، خیر اندیش تر و نیکو رفتار تر از مـادر برای فرزند یافت. این وضعیت در مورد کودکان شیرخوار و نوباوگان، از مـادر بسیار پررنگ تر و با جلوه ی بیشتری دیده میشود. امّا به نصّ صریح قرآن در آیات ابتدائی سوره ی مُبارکه ی حج همین مـادر که بیشترین عاطفه و مهر را نسبت به کودک شیرخوارش دارد، در روز قیامت فرزندش را رها میکند و حتی از او میگریزد. یعنی هول و اضطراب افراد در قیامت طبق بیان رسای قرآن بگونه ایست که انسان نزدیکترین افراد همانند فرزند، برادر، پـدر و مـادر خود را نه تنها از یاد می برد و فراموش میکند، بلکه از آنها مُتواری هم میشود.

یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ؛ یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَی النَّاسَ سُکاری‏ وَ مَا هُمْ بِسُکاری‏ وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ. ای مردم ! تقوای پروردگارتان را پیشه کنید که زلزله رستاخیز چیزی است هول انگیز؛ روزی که آن را ببینید زنان شیرده از شدت هول آن، شیرخوار خویش را از یاد ببرند وهر بارداری، بار خویش بیندازند و مردمان به نظرت مست آیند ولی مست نیستند بلکه سختی عذاب خدا ایشان را بی‏خود کرده است.[9]

مُفسر گرانقدر مرحوم علامه ی طباطبائی رضوان الله تعالی علیه در تفسیر این آیه مینویسد: « مُرضِعِه» آن زنی است که در حال شیر دادن باشد و پستان را به دهان کودک گذاشته باشد و کودکش در حال مکیدن باشد. و امّا« مُرضِع» آن زنی است که شأنیت این کار را داشته باشد، هر چند که الآن مشغول شیر دادن نباشد. در آیه شریفه کلمه «مُرضِعِه» را به کار برده تا دلالت کند بر اینکه دهشت و هول قیامت، آن چنان سخت است که وقتی ناگهانی می‏رسد، مادری که پستان در دهان بچّه‏اش گذاشته آن را از دهان او بیرون می‏کشد.آن گاه گفته: اگر بگویی چرا اوّل فرمود: « تَرَوُنَ» و سپس فرمود: « تَرَی»، اوّل جمع آورد، و بار دوّم مفرد؟ در پاسخ می‏گوییم: برای اینکه رؤیت در اوّل مربوط شده به زلزله، که قبلا آن را به رُخ همه مردُم می‏کشید، لذا به همه فرمود:« تَرَوُنَ: می‏بینید» و امّا در آخر آیه مُعلّق شده به یک چیز، و آن هم حالت مستی مردم است، پس باید یک یک مردُم را بیننده حال سایرین فرض کرد، لذا آن را مُفرد آورده‏. در جمله‏ ی « وَ تَرَی النَّاسَ سُکاری‏ وَ ما هُمْ بِسُکاری‏» که خودش قبلا فرموده بود که « ایشان را مست می‏بینی» و این بدان منظور است که دلالت کند بر اینکه مستی ایشان و اینکه عقلهایشان را از دست داده و دُچار دهشت و حیرت شده‏اند، از شراب نیست، بلکه از شدّت عذاب خُـدا است که ایشان را به آن حالت افکنده است.[10]

در این وضعیت هولناکی که قرآن کریم از قیامت به تصویر می کشد و بیان میدارد که انسان ها از نزدیکترین افرادشان میگریزند و حتّی مـادر با آن مهر و محبّت مثال زدنی اش کودک شیرخوارش را از یاد میبرد، امّـا معصومین علیهم السلام به دُنبـال مُحبّین خود میگردند تا آنهـا را مورد الطاف کریمـانه ی خود قرار دهند و از سختی ها، رنجها و وحشت قیامت برهانند و آرامشی عمیق با شفاعتی که مینمایند بر وجود آنها حاکم سازند. در سه روایتی که در پی می آید، مُشخص میگردد که چگونه ذوات مُقدّسه صلوات الله علیهم در قیامت در پی دوستانشان و حتّی دوستان دوستانشان میگردند که آنها را مورد مهر و عطوفت خود قرار دهند و اصل مفهوم و معنای رأفتی که نشان دهنده ی رأفت رحمانی است و ریشه در عُمق جریان بیکران لطافت و رأفات الهی دارد را برای تمام مخلوقات از ازل تا ابد به نمایش درآورند، و این همان جلوه ی رحمانی حضرات معصومین علیهم السلام است که به تمام و کمال در عرصه ی محشر بروز و ظهور می یابد.

شیخ صدوق رحمت الله علیه در کتاب عُیون اخبار الرضا(ع) می نویسد: داود بن سُلیمان از حضرت امام رضا علیه السلام و آن حضرت(ع) نیز از پدران گرامیشان علیهم السلام از امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام نقل میکند که حضرتش فرمودند:

رسول خُـدا(ص) به من فرمودند: روز رستاخیـز، حسابرسی شیعیانمان به مـا واگذار میشود. پس هر کس که میان او و خُـدایش گُنـاهی باشد، مـا در مورد آن داوری می نمائیم و هر چه مـا داوری کُنیم آن پذیرفته میشود، و هر کس که میان او و مردُم گُنـاهی باشد، از مردُم برایش طلب عفو و بخشش می نمائیم و او را به خاطر مـا می بخشند، و هر که میان خودش و مـا گُنـاهی داشته باشد، مـا از همه بر عفو و بخشش سزاوارتریم که از او عفو کرده و ببخشیم.[11]

در روایت دیگری حضرت امام مُحمّد بـاقر علیه السلام میفرمـایند: پدرم از جدّم رسول خُـدا(ص) حدیث کردند که : در روز قیامت منبرهائی از نـور برای انبیـاء نصب مینمایند و منبر من از همه بلند تر است. آنگاه خُـداوند میفرماید: ای مُحمّد(ص)! خُطبه بخوان ومن خُطبه ای می خوانم که هیچ یک از پیامبران نشنیده باشند و پس از آن برای اوصیـاء منبرهای نورانی نصب مینمایند و منبر وصیّ من علی بن ابی طالِب علیهما السلام از همه ی منبرها بلندتر است و بدستور حقّ جلّ و علی خُطبه ای می خواند که اوصیاء نشنیده باشند. جبرائیل(ع) نـدا میدهد که: هــان! اهل محشر؛ سرهایتان را به گریبان کشید و دیده های خود را ببندید، همـانا فــاطمه(س) به جانب بهشت عبور می کند. سپس فاطمه ی زهرا(س) در مُلازمت فرشتگان با جلال و جبروت بر در بهشت فرود می آید. پس فاطمه(س) توقف می نماید و التفاتش به جانب صحرای محشر است. خطاب میرسد: ای دُختـر حبیب مـن ! اینک که دستور داده ام به بهشت بروی، نگران چه هستی؟ و او عرض میکند: ای پروردگار من ! دوست دارم چنین روزی مقام و منزلتم نزد اهل محشر معلوم گردد. در این وضعیت نـدا میرسد: ای دُختـر حبیب من ! برگرد و در مردُم بنگرو هر کس را که در قلبش دوستی تو یا یکی از فرزندان تو هست را داخل بهشت گردان.

رسول خُـدا(ص) فرمودند: روز رستاخیـز، حسابرسی شیعیانمان به مـا واگذار میشود. پس هر کس که میان او و خُـدایش گُنـاهی باشد، مـا در مورد آن داوری می نمائیم و هر چه مـا داوری کُنیم آن پذیرفته میشود، و هر کس که میان او و مردُم گُنـاهی باشد، از مردُم برایش طلب عفو و بخشش می نمائیم و او را به خاطر مـا می بخشند، و هر که میان خودش و مـا گُنـاهی داشته باشد، مـا از همه بر عفو و بخشش سزاوارتریم که از او عفو کرده و ببخشیم.

سپس در اینجـا امام مُحمّد باقـر علیه السلام فرمودند: به خُـدا سوگند که در آن روز، فـاطمه(س) شیعیان و دوستان خود را از میـان مردُم چنان جُـدا مینماید که مُـرغ دانه های خوب را از بد جُـدا میکند. آنگاه فاطمه(س) با شیعیان خود در بهشت حـاضر میشوند. خُـداوند در ایشان می افکند تا دوباره به محشر التفات میکنند. در آن موقع خطاب میرسد: این نگرانی شما برای چیست؟ همـانا دُختر حبیب من از شما شفاعت کرد. آنهـا عرض می کنند: خُـدایـا ! دوست داریم قَـدر مـا در چنین روزی معلوم گردد. خُـداوند مهربان میفرمـاید: ای دوستـان من ! در میان جمعیّت بنگرید، هر کس که به خـاطر دوستی فـاطمه(س) شما را دوست داشت، هر کس که به خـاطر محبّت فـاطمه(س) به شما طعامی داده و یا به خـاطر محبّت فـاطمه(س) به شما لباسی پوشانده، و به خـاطر محبّت فـاطمه(س) شما را به جام آبی سیراب نموده، یا غیبتی را از شما دور گردانیده دست او را بگیرید و همراه خود وارد بهشت کنیـد.   سپس امام مُحمّد بـاقر(ع) فرمودند: به خُــدا سوگند که در محشر نماند به جُز کـافر و مُنـافق و شکاک.[12]

 همچنین در روایت دیگری از حضرت امام مُحمّدباقر علیه‌السلام نقل شده است که فرمودند: وَ اللهِ لَنشفَعَنَّ فِی‌ألمُذْنِبینَ مِن شیعَتِنا حَتّی یَقولَ أََعداؤُنا... فَما لَنا مِن شافِعینَ وَلا صدیقٍ حَمیم!
به خدا قسم در آن روز گنهکاران شیعیانمان را شفاعت خواهیم کرد آنچنان که دشمنان ما خواهند گفت ما (چرا) نه شفاعت‌کننده‌ای داریم و نه دوست صمیمی (که به داد ما برسدِ!).[13]   

ضروریست به این نکته ی مُهم دیگر نیز  اشاره شود که مُحبّت ائمه ی هُدی در عـالم خـاکی و دُنیـا، تنهـا ویژه ی شیعیان و مُحبّین نیست، بلکه خلایق را به تمام و کمال شامل میگردد. حضرت امـام رضا علیه السلام فرمودند: ألامـام مَفزَعُ ألعِبـاد فِی ألدّاهیّة ألنّـاد یعنی امام پنـاهگاه بندگان خُداست در رنج و سختی های عظیم. جالب اینست که حضرت(ع) در اینجا از کلمه ی عبـاد یعنی بندگان استفاده فرموده اند. یعنی این معنای ملجـأ و پنـاه بودن امام فقط مُختص شیعیـان و مُحبّین نیست بلکه عُمومیّت دارد برای تمامی بنـدگان خُـدا و در حقیقت همه ی عبـاد خُـداوند از کنار این سفره ی با برکت امـام معصوم به قدر معرفت و درک و رُشد و تعـالی خود، بهـره ی خود را میبرند و مُتنـعم میگردند. او پناهگاه عباد است در داهیه ناد، در آن سختی های عظیمی که برایشان پیش می آید. پیرامون این مطلب، قرآن کریم در آیه 128 سوره توبه بیانی ظریف درباره وجود مُبارک پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم دارد که جزو آن لطیف ترین و شیرین ترین آیات قرآن کریم است. آنجا که میفرماید: لَقَد جَاءَکُم رَسوُلٌ مِن أَنفُسِکُم عَزیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنینَ رَؤُفٌ رَّحِیمٌ.  یعنی: همـانا رسولی از جنس شما برای هدایت خلق آمد که از فرط مُحبّت، فقر و پریشانی و فلاکت شما بر او بسیار سخت می آید و برای نجات شما بسیار حریص و به مؤمنـان رئوف و مهربان است. اگر این فرمایش اخیرالذکر حضرت امام رضا علیه السلام را  در تفسیر این آیه قرار دهیم به گزاف نگفته ایم. همین بحث که درباره وجود مُبارک پیغمبر اکرم (ص) به این صورت مطرح گردیده است، برای امامان که همان اوصیای معصوم بعد از پیامبر(ص) می باشند نیز صادق است. عَزیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکُم به معنای اینست که او خیلی حریص است بر شما نسبت به راهنمائی و سعادت شما وَ بِالمُؤمِنیِنَ رَؤُفٌ رَّحیِمٌ و همراه با آن رأفت و رحمت خاص برای مؤمنین نیـز دارد. آن قدر برای رساندن مردُم به سعادت حرص داشت، تا این که آیه ای با این مضمون آمد: فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفسَکَ عَلی ءاَثارِهِم إن لَم یؤمِنوُا بِهَذَا ألحَدیثِ أسَفَا. ای رسول ما؛ نزدیک است که اگر اُمّت تو، به قرآن ایمان نیاورند، جانت را از شدّت حُزن وتأسف هلاک سازی.[14]

آن جا که حضرت مُحمّد(ص) آن حرص را برای مردم دارد مخصوص مؤمنین نیست بلکه مخصوص عباد پروردگار است. پیـامبر اکرم(ص) نسبت به هـدایت همه حریص است ولی نسبت به مؤمنین علاوه بر آن، رؤوف و رحیم نیز هست. البته رأفت و رحمت او عام است چون مظهر این اسم است  و رحمتٌ للعالمین است، ولی نسبت به مؤمنین، مخصوص است.

نقل است که در ایّام زندگانی حضرت امام زین العابدین علیه السلام، چهار گروه در مدینه ساکن بودند. شیعه، سنّی، مسیحی و یهودی، و در میان آنها فقرای بسیاری بودند. پس از شهادت امام سجّاد(ع) روزی که حضرت امام مُحمّد باقر(ع) مشغول غسل بدن شریف پدر بزرگوارشان بودند، افراد حاضر در آنجا به شدّت و بلند بلند میگریستند. وقتی امام باقر(ع) مقداری بدن شریف پدر را حرکت دادند، چشمان آن جماعت به زخمهائی در پشت کتف امام زین العابدین(ع) اُفتاد که پوست آن منطقه از بدن را جمع نموده و سیاه شده بود و در این حال گریه ی حُضّار بیشتر و بلند تر گردید. برخی از افراد از امام باقر(ع) سئوال کردند که: ای پسر رسول خدا(ص)؛ در کربلا با چه حربه ای بر پشت کتف پدر بزرگوارتان زده بودند که در طیّ این قریب به سی سال بهبود نیافته بود!؟ امام مُحمّد باقر(ع) فرمودند: این زخم ها مربوط به ضربات کربلا نیست. پدرم هر شب لباس ، خرما و غذا به دوش می‏گرفت و به درب خانه فقرای مدینه ، شیعه ، سنی ، یهودی و مسیحی می‏برد ، این اثر همان انبان‏ها است.[15]

شمس الدّین مُحمّد بن احمد ذهبی نیز در کتاب سیر اعلام ألنُّبلاء از قول مُحمّد بن اسحاق میگوید: مردمی در مدینه زندگی میکردند که نمیدانستند معـاش آنها از کُجا تأمین میشود و با شهادت حضرت علی بن الحُسین علیهما السلام غذا های شبانه ی آنها قطع گردیده بود.

این نوع عملکرد امام زین العابدین(ع) ناشی از همان رأفت و رحمت عـام معصوم نسبت به بنـدگان خُـداست که شامل همه میشود. همانند خورشید، که وقتی صُبح طلوع می کند، برایش هیچ یک از خلایق تفاوتی ندارند و به تمام مخلوقات خداوند اعم از جاندار و بی جان بصورت یکسان تابش خود را پراکنده میسازد. برای خورشید اهمیّتی ندارد که کدام خانه، خانه ی فقیر است و کدام خانه، منزل شخصی مُتمول است، لذا بر هر دوی آنها یکسان می تابد. البتّه همانگونه که پیش تر نیز ذکر شد و به آیه ی شریفه ی 128 سوره ی مُبارکه ی توبه نیز اشاره شد، رأفت و رحمت امام معصوم شمول عمومی دارد ولی نسبت به مؤمنین این وضعیّتت حالت اختصاصی می یابد.( وَ بِألمُؤمِنینَ رَؤُفٌ رَحیِمٌ).

یک نکته ی ظریف در این میان قابل تأمل و بررسی است و آن اینست که در مُقابل این رأفت و مهربانی حضرات معصومین علیهم السلام، وظیفه ی مؤمنین چه میتواند باشد؟ به قول صائب تبریزی:

عشق مـا را پی کاری بـه جهـان آورده است    ادب اینست کـــه مشغول تمــاشا نشویـم

 اگر شخصی به انسان مُحبّتی کرد، قطعاً انسان در مُقابل لطفی که به او شده است وظیفه ی سپاسگزاری و قدر شناسی نسبت به آن لطف و شخص مُحبّت کننده را دارد و لازمست که تا حدّ مُمکن بکوشد تا مرحمت طرف مُقـابل را جُبران نمـاید. مؤمنین نیز در مُقابل این الطاف کریمانه ی معصومین علیهم السلام باید سپاسگزار بوده و قدر آن را به نیکی بشناسند. یعنی باید با تقویت معرفت درونی خویش نسبت به امـام و جایگاه و  ارزش و منزلت او شناخت کامل پیدا کنند و با ابراز مُحبّت قلبی و زبانی نسبت به ایشان قدر شناسی خود را به مطلوب ترین وجه اثبات نمایند.

در باب معرفت نسبت به امام معصوم حدّاقل کاری که میشود انجام داد شناخت امام زمان خویش است. حضرت امام صادق علیه السلام میفرمایند: امام آن شاخص آشکار است که بین خدای عزّ و جلّ و خلقش قرار گرفته است. پس هر کس او را شناخت، مؤمن می‏گردد و هر کس او را انکار کرد،کافر می‏گردد.[16]  ملاحظه میگردد که در این روایت پر مُحتوی مسئله ی مؤمن بودن، فرع بر شناخت امام است و شناخت امام در اینجا موضوع  است. در این باره روایتی از حضرت امام رضا علیه السلام نقل شده که فرمودند:« هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مُرده است». مُحمّد بن علاء جُرجانی گفت: در زمان حجّ امام رضا علیه السلام را در حال طواف دیدم، به ایشان عرض کردم: فدایت شوم، آیا این روایت از پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل شده است که فرموده اند: « هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است»؟ امام(ع) فرمودند: بلی، پدرم، از جدّم، از حُسین بن علی، از علی بن أبی طالب علیهم السلام نقل فرمودند که رسول گرامی اسلام(ص) فرمودند: « هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مُرده است». مُحمّد بن علاء گفت که از امام(ع) سؤال کردم: فدایت شوم، مراد از مرگ جاهلی چیست؟ فرمود: «یعنی مُشرک مُرده است». [17]

 حضرت امام صادق علیه السلام میفرمایند: امام آن شاخص آشکار است که بین خدای عزّ و جلّ و خلقش قرار گرفته است. پس هر کس او را شناخت، مؤمن می‏گردد و هر کس او را انکار کرد،کافر می‏گردد.

علاوه بر این حدّاقل شناخت، لازم است که انسان مُحبِّ اهل معرفت، جـایگاه امام معصوم را به عنوان خلیفه ی خُـدا ، برترین عـالِم علوم الهی، تعیین کننده ی مُقدرّات خلایق از جانب خُـداوند مُتعـال، تدبیـر کننده ی امور عـوالم و کلّ هستی، صاحب اختیار و قدرت ازسوی پروردگار عالمیـان بدرستی بشناسد و به آن یقین داشته باشد و از باب سپاسگزاری نیز همانگونه که در قُرآن کریم نیز به آن بصورت مُستقیم اشاره گردیده است و به آیه ی مودّت نیز معروف شده است، آنجا که فرموده است:  {قُلْ لاَ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْناً إِنَّ اللهَ غَفُورٌ شَکُورٌ.(ای پیامبر ما!) بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم در خواست نمی کنم، جُز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم)» و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکی اش می افزاییم; چرا که خُداوند آمرزنده و شکور است}.[18] می باید نسبت به ایشان نهایت مُحبّت و ولایت پذیری را از دل و با زبان ابراز و نسبت به دُشمنان و مُخالفین آن بزرگواران نیز بصورت جدّی برائت جوید. و این مطلب در فروع دین مـا به عنوان دو نکتـه ی اساسی تحت عُنوان تولّی و تبرّی مطرح گردیده و به میزان نماز، روزه، حجّ، و جهـاد مُهم بوده و شاید نیز برتر و مُهم تر باشد. زیرا بدون تولّی و تبری اساساً سایر فروعات دین و عبـادات مورد پذیرش و قبول درگاه احدّیت قرار نمی گیرند و در این خصوص روایات مُتعددی از پیامبر اکرم(ص) و ائمه بزرگوار به طُرق صحیح نقل گردیده است که ان شاءالله سعی میشود در فرصت مُناسب دیگری به آن پرداخته شود.

 امّا فایده و منفعت اصلی ابراز این مُحبّت به ذوات مُقدّسه، برای حضرات معصومین علیهم السلام نیست و ابراز مُحبّت  و ولایت پذیری خلایق از ایشان سودی به آن کریمان نمی رساند و زیانی هم بر آنان وارد نمی کند. معصوم که وجود مُبارکش بنابر روایات مُعتبره هزاران سال قبل از خلقت هر موجودی خلق گردیده و نور او در عالیترین مکان در جوار قرب و رحمت پروردگار به تسبیح و تحمید و تهلیل و تکبیر الهی مشغول بوده و این تسبیحات و تحمیدات و تهلیلات را به ملائک آموزش میداده، چه منفعتی میتواند از ابراز مُحبّت خلایق برایش متصور شد !؟ و اساساً این امام با این شرایطی که دارد، اصلاً چه نیـازی به عالم خاکی و حضور در این عالم دارد. آیا حضور امام معصوم در این عالم خاکی تنها برای هدایت و رُشد و تعالی بشر، دلیل دیگری میتواند داشته باشد؟ مگر نه اینست که امام معصوم از مقام نورانیّت خود نزول کرده تا در عالم مـادّه ظهور و بروز فیزیکی داشته باشد تا بر مخلوقات جلوه ی مُلکی بنماید و با راهنمائی بشریّت، انسان ها را در مسیر سعادت قرار دهد و به سعادت اخروی برساند؟ لازمه ی برخورداری خلایق از این تجلّی امام معصوم پای بندی مُصرّانه به مُحبّت و ولایت او و ابراز و افشاء آنست و ثمره اش فقط و فقط برای خود شخص ابراز کننده ی مُحبّت است، زیرا در عالم پس از مرگ مُهم ترین سرمـایه ایکه میتواند انسان را از هلکات یوم ألحشر برهاند سرمـایه ی دوستی و مُحبّت و ولایت امامان معصوم علیهم السلام است و در دار تکلیف و  حیات دنیا نیز رسیدن به کمـال و تعالی یافتن انسان امتیاز مُهم این امر است و اجری که برای آن جهت مؤمنین در نظر گرفته شده است آمُرزش گنـاهان، دارا بودن ایمـان کامل و اجر شهید در راه خُـداست. در روایتی از رسول مُکرّم اسلام(ص) نقل شده است که فرمودند: «مَنْ مـاتَ عَلی حُبِّ آلِ مُحَمَّد مَـاتَ شَهیداً.هر کس با عشق و علاقه و مُحبّت اهل بیت پیامبر اسلام(ص) از دنیا برود، در صف شهیدان است.»  [19] و در روایت دیگری فرموده اند: «أَلا وَمَنْ مـاتَ عَلی حُبِّ آلِ مُحَمّد(ص) مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ. (ای مردم!) آگاه باشید: کسی که با مُحبّت و عشق آل محمّد(ص) بدرود حیات بگوید آمرزیده و بخشوده خواهد بود».[20]

در فراز زیبایی از زیارت مُقدّسه ی جامعه ی کبیره میخوانیم: وَمَن أحَبَّکُم فَقَد أَحَبَّ ألله، وَمَن أبغَضَکُم فَقَد أبغَضَ ألله. آنکه شما را دوست بدارد خُـدا را دوست دارد و آنکه با شما دُشمنی کند با خُـدا دُشمنی کرده است. دارا بودن مُحبّت ذوات مُقدّسه علیهم صلوات الله موجبات اطاعت و بندگی و مُحبّت داشتن نسبت به خُـداوند است و دوست داشتن آنان دوست داشتن خُداست و روی گرداندن از ایشان روی گرداندن از خُدا و موجب تباهی است. در فراز زیبائی از حدیث شریف کساء به نکته ای بسیار مُهم بر میخوریم و آن دلیل خلق عالم هستی از دیدگاه خُـداوند قادر حکیم است. خُداوند مُتعال در این بخش از حدیث شریف به توسط امین وحی بر پیامبر عظیم ألشأن اسلام(ص) سلام و درود و تحیّت میفرستد و هدف از خلقت تمامی مخلوقات را با ذکر قسم بیان میفرماید: وَعِزَّتی وَجَلالی اِنّی ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیَّهً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّهً وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضَّیئَهً وَلا فَلَکاً یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْری وَلا فُلْکاً یَسْری اِلاّ لاَِجْلِکُمْ وَمَحَبَّتِکُمْ (به عزّت و جلالم سوگند؛ که من نیافریدم آسمان بنا شده را و نه زمین گسترده را و نه ماه تابان را و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه دریای روان و نه کشتی درجریان را مگر برای خاطر شما و مُحبّت و دوستی شما). یعنی آنچه پروردگار عـالم خلقت نموده است تنها و تنها بخاطر مُحبّت و برای خاطر اهل بیت عصمت و طهارت بوده است و برای همین دلیل الهی است که مخلوقات امر به مُحبّت و ولایت حضرات ذوات مُقدّسه گردیده اند.

بنا برآموزه های حضرات ائمه ی هُدی علیهم السلام این مطلب عینیّت و اساس دین است و دیـن و دیـن داری به غیر از این نیست. قاضی نُعمـان مغربی در جلد یکم کتاب دعائم الاسلام می نویسد: مردی از خُراسان راهی طولانی را به سمت مدینه پیموده بود و رنج فراوانی کشیده بود تا به مقصد برسد؛ چرا که با پای پیاده آمده بود. کفش هایش از بین رفته و پایش ترک خورده و پاشنه آن شکاف زیادی برداشته بود. وقتی وارد مدینه شد، مُستقیم به خدمت امام باقر (علیه السلام) شرفیاب شد. وقتی حضرت(ع) را دید، خُدا را شکر کرد که بالأخره به مقصود خویش رسید. امام مُحمّد باقر علیه السلام تا پای مجروح او را دیدند، فرمودند: این چیست؟ مرد گفت: ای پسر رسول خدا(ص) براثر طیّ نمودن مسافت بسیار است که پایم اینگونه شده. به خدا سوگند، مرا از دیار خویش، جُز دوستی شما اهل بیت(ع)، بدین جا نیاورد. امام باقر علیه السلام در جواب مرد خراسانی فرمودند: مُژده باد بر تو که به خدا سوگند، با ما محشور می‏شوی. آن مرد با تعجّب گفت: ای پسر رسول خدا(ص)، آیــا با شما؟

حضرت(ع) فرمودند: آری ! هیچ بنده‏ای ما (اهل بیت) را دوست نمی ‏دارد، جُز آن که خُداوند، او را با ما محشور خواهد کرد. مگر دین، چیزی جُز دوستی و مُحبّت است؟ خداوند عزّوجلّ در قرآن کریم می‏ فرماید: «بگو: اگر خدا را دوست می‏دارید، از من (پیـامبر) پیروی کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد.»[21]

همچنین در روایت دیگری از فضیل بن یسار منقول است که میگوید از حضرت امام صادق علیه السلام سئوال کردم: آیا حُبّ و بُغض از ایمان است؟ آن حضرت(ع) در پاسخ فرمودند: هَلِ ألایمـَانَ إلّا ألحُبِّ وَألبُغض؟ آیـا ایمان چیزی به غیر از حُبّ و بُغض است؟[22]

جالب این است که محور سؤال فضیل با محور پاسخ امام علیه السلام مُغایرت دارد. علی الظاهر تردید او در این بوده که دوستی و دشمنی جزو ایمان است، یعنی در گوهر ایمان داخل است‏ یا از آن، خارج است؟ به اصطلاح اهل منطق، آیا مقوم و داخل ذات ایمان است و یا عارض آن و خارج از ذات ایمان؟ پس محور سؤال، جُزئیت ‏حُب و بُغض یا عرضیت آن است ولی محور جواب نه جُزئیت است و نه عرضیّت، بلکه عینیّت را می­رساند. اگر بخواهیم این مطلب را قدری تحلیل کنیم باید بگوییم: ایمان، مُرکّب از دو جزء حُبّ و بُغض نیست. چرا که در روایات مُتعدد ایمان همان دوستی، و دوستی همان ایمان معرفی شده است. دوستی هر چیزی ملازم است ‏با دشمن داشتن ضد آن، دوستی و دشمنی مانند ایمان و کفر است. کلمه توحید، از «لا إله‏» شروع می‏شود و به «إلا الله‏» ختم می‏شود. تا انسان نفی همه خُدایان نکند، چگونه می‏تواند به «إلا الله‏» برسد. هرگاه به مُقتضای روایات بپذیریم که دین همان مُحبّت است، و در گوهر ناب و پاک دین هیچ عُنصری راه ندارد و هیچ چیزی به عنوان جنس و فصل و صورت و مادّه و مقوم ذات در ساختار آن نیست، باید بپذیریم که دین و مُحبّت، دو مفهوم مُتساوق( مُنسجم) دارند. یعنی مفهوم آنها مغایر و مصداقها یکی است.[23] اما لازمه این مُحبّتی که عین دین است، بُغض و عداوت است. هر جاذبه‏ای همراه با دافعه‏ای است بنابراین، دین واقعی همان مُحبّت، و مُحبّت واقعی همان دین است. مُحبّت ماندگار و پایدار، مُحبّت واقعی است. امّا مُحبّتهای ناماندگار و ناپایدار، مُحبّت غیر واقعی است. حُبّ مال و جاه و مقام و زن و فرزند و برادر و خواهر و پدر و مادر و سایر بستگان، نمی‏توانند مُحبّت واقعی باشند، مگر این که پیوند با دین داشته باشند. هر مُحبّتی که دنیوی و مادّی است و هدف و مقصودی جز دُنیا و زرق و برق آن ندارد، مجازی و سراب است و هر مُحبّتی که دینی بلکه خود دین است  حقیقی و نه سراب، بلکه آب است که جان را نشاط می‏بخشد و عطش روح را فرو می‏نشاند.

ابوالفتح مُحمّد بن علی بن عُثمان کراجکی در کتاب کنز ألفوائد نوشته است که علیّ بن مُحمّد بن بشیر نقل میکند که امام مُحمّد بـاقر علیه السلام فرمودند: همانا مُحبّت مـا اهل بیت چیزی است که خُـداوند در قسمت راست قلب مؤمن مینویسد، و کسی که خداوند در قلبش چنین چیزی بنویسد، هیچ کس نمی تواند آن را از بین ببرد. مگر نشنیده ای که خُـدای سُبحـان در قرآن کریم فرموده است: « أولئِکَ کَتَبَ فِی قُلوُبِهِم ُ ألایمـانَ وَ أَیَّدَهُم بِروحٍ مِنهُ. آنان کسانی هستند که خُـداوند ایمان را بر دلهایشان نوشته و با روحی از جانب خودش آنها را تأیید نموده است».[24] بنــابر این، مُحبّت مـا خـاندان همـان ایمـان است. 

در این روایت به دو نکته ی مُهم اشاره شده است. اوّل اینکه مُحبّت داشتن نسبت به اهل بیت علیهم السلام منشأ ملکوتی و آسمـانی دارد و مُحبّ آن بزرگواران تأیید گردیده و مورد عنایت و امداد از سوی خداوند تبارک و تعالی است و دیگر اینکه این نوع مُحبّت را هیچ کس نمیتواند از مؤمن بگیرد و کسی نیز توانائی امحاء آنرا ندارد.

ابـراز مُحبّت بر پـایه ی شناخت و معرفت، به امـام معصوم از دو طریق امکان پـذیر میشود. طریق اوّل بیان مناقب و فضائل و کرامات ائمه معصومین علیهم السلام در میان شیعیان و مُحبّین و ارادتمندان، و برگزاری مجالسی به این منظور است و همچنین در ایّامی که منسوب به ائمه طاهرین علیهم السلام است معرفت و قدر شناسی از طریق برگزاری مجالس شادمانی در شادیها و مجالس عزاداری و ذکر مصائب در ایّام عزای ایشان ابراز و افشاء میگردد. حضرت امام صادق علیه السلام به فضیل فرمودند: آیا مینشینید و درباره ی ما صُحبت میکنید؟ عرض کرد: بلی، فدایتان شوم. حضرت(ع) فرمودند: من آن مجالس را دوست می دارم پس امر ما را ای فضیل زنده نگا ه دارید. خُـدا رحمت کند هرکه امر ما را زنده کند. ای فضیل هرکس یاد ما بکند یا نزد او ذکر ما بشود و از چشم او به قدر بال مگسی اشک بیاید خداوند گناهان او را می بخشاید اگر چه بیشتر از کفهائی باشد که بر روی دریا جمع میشود.[25]

و بـاز در حدیثی دیگر امام صادق(ع) فرمودند: مَن ذِکرُنا عِندَهُ فَفاضَت عَینَاهُ حرِّمَ اللهُ وَجهَهُ عَلَیَ ألنَّارِ. نزد هر کس که از ما (و مظلومیت ما) یاد شود و چشمانش پر از اشک گردد، خداوند چهره اش را بر آتش دوزخ حرام می کند.[26]

همچنین در حدیثی دیگر حضرت امام رضا علیه السلام فرمودند: مَن جَلَسَ مَجلِساً یَحییَ فیِهِ أَمرُنَا لَم یَمُت قَلبُهُ یَومَ تَموُتَ ألقُلوُبِ. هر کس در مجلسی بنشیند که در آن، امر (و خط و مرام ما) احیا می شود، دلش در روزی که دلها می میرند، نمی میرد.[27] 

اینجا از جمع روایاتی که در اینخصوص و ثوابهای مُترتب بر این امر از لسان مُبـارک معصومین علیهم صلوات الله نقل گردیده است، به همین سه روایت اخیر که ذکر شد بسنده میشود و به جهت جلوگیری از اطاله ی کلام به طریق دوّم ابراز مُحبّت نسبت به ائمه ی طاهرین سلام الله علیهم اجمعین پرداخته میشود. طریق دوّم برای اثبات ارادت و ابراز مُحبّت به آن بزرگواران برآوردن حاجات مؤمنین و مُحبّین اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است و تلاش در راستای رفع مشکلات و گرفتاریهای آنان. چنانچه انسان شخصی را دوست بدارد و بخواهد به او مُحبّتی نماید، گاهی اوقات دیده میشود که برای نشان دادن این دوستی، به فرزندان و نزدیکان آن شخص مُحبّت میکند و خواسته های فرزندان و نزدیکان آن شخص را برآورده مینماید. علّت این امر این است که میداند فرزندان و أقربای آن شخص برایش خیلی عزیز هستند، فلذا به این صورت مُحبّت خود را بروز میدهد. در بخشهای نخست این نوشتار به روایتی از نبیّ مُکرّم اسلام(ص) اشاره شد که حضرت وجود مُبـارکشان(ص) و امیرألمؤمنین حضرت علی(ع) را پـدران اُمّت مُعرفی نموده بودند. و بیان شد که پدر مهربان همواره دلسوز و نگران فرزندان خویش است. پس تلاش در جهت رفع مُشکلات و گرفتاریهای شیعیان و مُحبّین امریست که رضایت پیـامبر عظیم ألشأن اسلام(ص) و حضرات ائمه ی هُدی علیهم السلام را در پی دارد و موجب خوشنودی ایشان میگردد. در این زمینه حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: قَضاءُ حاجَةِ الْمُؤْمِنِ أفْضَلُ مِنْ ألْفِ حَجَّة مُتَقَبَّلة بِمَناسِکِها، وَ عِتْقِ ألْفِ رَقَبَة لِوَجْهِ اللهِ، وَ حِمْلانِ ألْفِ فَرَس فی سَبیلِ اللهِ بِسَرْجِها وَ لَحْمِها. برآوردن حوائج و نیازمندی های مؤمن از هزار حجّ مقبول و آزادی هزار بنده و فرستادن هزار اسب مُجهّز در راه خدا، بالاتر و والاتر است. [28]

باید به این نکته نیز عنایت خاص داشت که اگر توفیقی برای رفع مُشکلات مؤمنین نصیبمان گشت، این از نعمت های خُـدای تبارک و تعالی است و بر اساس آمـوزه های قُـرآن کریم برای وجود نعمت می باید شکر بجا آورد و سپاسگزار پروردگار بود که حلّ مُشکلی از یکی از موالیـان حضرات معصومین سلام الله علیهم اجمعین به مــا ارجاع گردیده است و لازمه ی اقدام در جهت این امر، داشتن روی خوش عدم ملالت و خستگی و تلاش برای به ثمر رساندن کار در حدّ امکان است. حضرت سیّدالشهداء امام حُسین علیه السلام فرمودند:  اِعلَموا اَنَّ حَوائِجَ النّاسِ اِلَیکُم مِن نِعَمِ اللهِ عَلَیکُم، فَلا تَمَلُّوا النِّعَمَ فَتُحَوَّلَ اِلی غَیرِکُم.  بدانید که نیازمندیهای مردم به شما، از نعمتهای الهی بر شماست. پس از این نعمتها خسته نشوید که هر آینه به سوی دیگران سوق یابد.[29]

مرحوم کلینی روایتی در کتاب شریف کافی از امام صادق(ع) نقل می‌کند که حقیقتاً حیرت‌آور است. ابان بن تغلب می‌گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که فرمودند: هرکس خانه خدا را طواف کند، خداوند عزّوجلّ شش هزار حسنه برای او می‌نویسد و شش هزار گناه از او می‌آمرزد و شش هزار درجه به وی عطا می‌فرماید و شش هزار حاجت از او برآورده می‌سازد. سپس فرمودند: «قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ طَوَافٍ وَ طَوَافٍ حَتَّی عَدَّ عَشْراً. گره‌گشایی از کار یک مؤمن، ده برابر این طواف فضیلت دارد».![30]

جمع روایات ذکر شده از امام حُسین علیه السلام و امام صادق علیه السلام به این نکته اشاره دارند که تلاش برای رفع حوائج مؤمنین نعمتی است که دارای فضیلت های بسیاری نیز هست و علاوه بر اینکه خوشنودی معصومین علیهم السلام و در پی آن خوشنودی پروردگار عالم را بدنبـال دارد، اجـرهای بسیاری نیز برایش در نظر گرفته شده است.

اُمید آن داریم که خـالق بی همتا در جهت شناخت حقوق امامان بزرگوارمان(ع) ما را یاری فرماید، چرا که زندگی و مرگ بدون شناخت امام معصوم زمان، مرگ و زندگی جاهلیّت است و این نوع مرگ چیزی به همراه ندارد مگر تبـاهی و دوزخ. ونیز یاریمان دهد که به وظایفمان بیشتر از گذشته آشنا گردیم و در مقام عمل نیز به احسن وجه عمل نمائیم و نهایتاً رضایت و خوشنودیش را از اعمالمان و عملکردمان در دفتر اعمال ما ثبت و ضبط نمایند و با رویی سفید و فراغ خاطر در محضر ربوبیّتش حاضر گردیده و شرمنده ی او و حضرات معصومین علیهم السلام نگردیم. والسلام علیکم و رحمت الله.

نویسنده : علی لاجوری

منـابع:

  1. بحارألانوار، مجلسی مُحمّدباقر، ج25، ص385 – ألمحتضر، حسن بن سُلیمان حلّی، ص128
  2. توحید در قرآن، آیت الله جوادی آملی، چاپ اول، قم، اسراء، ۱۳۸۳
  3. حضرت رضا(علیه السلام) مظهر رافت خدا، آیت الله سید محمّد ضیاء آبادی، ص 32
  4. مسند ألامام رضا(ع)، عطاردی عزیزالله، ج1، ص69 – بحار ألانوار، مجلسی مُحمّدباقر، ج25، ص125
  5.  بحــــار الانــوار، مجلسی مُحمّدباقر، ج 16، ص 95
  6. همـــان
  7. مناقب ابن شهر آشوب ج4، ص341 و بحـار ألأنوار، مجلسی مُحمّد باقر، ج 49، ص 98 و مدینة المعـاجز، بحرانی سیّد هاشم، ج7، ص228
  8. مُلحقات کتاب انیس العابدین، مُحمّد بن مُحمّد الطبیب -  نجم الثاقب، مرحوم مُحدث نوری(ره)،باب هفتم، حکایت نوزده
  9. سوره ی مُبارکه ی حج، آیات اوّل و دوّم
  10.  تفسیر ألمیزان، طباطبائی مُحمّد حُسین، ج14، ص478
  11.  عیون اخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج2، ص58 -  بحـار ألانوار، مجلسی مُحمّد باقر، ج8، ص40 - تفسیر بُرهـان، بحرانی سیّدهاشم، ج4، ص455
  12.  زندگانی حضرت زهرا(س)، روحانی علی آبادی مُحمّد، ص 342.
  13.  لئالی ألاخبـار، تویسرکانی مُحمّدنبیّ، ج4، ص321
  14. سوره ی مُبارکه ی کهف، آیـه ی ششم
  15. حلیة الاولیاء، ج ۳، ص ۱۳۶- کشف الغمه، ج ۲، ص ۷۷ -  مناقب، ج ۴، ص ۱۵۴ -  صفة الصفوة، ج ۲، ص ۱۵۴ -  خصال، ص ۶۱۶ -  علل الشرایع، ص ۲۳۱ - زندگانی علی بن الحسین(ع)، صص ۱۴۷-۱۴۸.
  16.  میزان ألحکمه، آیت الله مُحمّد مُحمّدی ری شهری، ج1، ص839
  17.  الثاقب فی المناقب، عمادالدّین ابی جعفر مُحمّد بن علی الطوسی(ره)، ص 495
  18.  سوره ی مُبارکه شوری، آیه بیست و سوّم
  19.  بحــار الأنوار، مجلسی مُحمّدباقر، ج 23، ص233
  20.  همان
  21.  سوره مُبارکه آل عمران، آیه سی و یکم
  22.  بحـار الأنـوار، مجلسی مُحمّدباقر، ج69، ص 421
  23.  پایگاه اطلاع رسانی حوزه
  24.  سوره مُبارکه مُجـادله، آیه بیست و دوّم
  25.  وسائل ألشیعه،شیخ حُر عاملی(ره)، ج 10، ص392
  26. بحـار الأنـوار،مجلسی مُحمّدباقر، ج44، ص258
  27. همان، ج 44، ص 278
  28. امـالی، شیخ صدوق(ره)، ص197
  29.  مُستدرک الوسائل، مُحدث نوری(ره)، ج12، ص209
  30.  اصول کافی، ثقة الاسلام کُلینی (ره)، ج 3، ص 278