به گزارش مشرق، اگر چه سخن گفتن از بعضی موضوعات، از فرط تکرار، به نوعی سکون و در جا زدن میماند و لطف چندانی ندارد، اما گاهی اوقات، طرح این موضوعات تکراری، از سوی آنان که ترجیع بند گفتار و نوشتارشان، همین حرفهاست، ایجاب میکند تا باز هم به آن موضوع تکراری، البته از زاویه جدیدی پرداخته شود .
بله !... موضوع نخ نما شده و پرتکرار «ممیزی» یا به قول بعضی از نویسندگان و فیلم سازان «سانسور» که این واژه اخیر بنا به سابقه و قدمت آن، رعب و ترس بیشتری تولید میکند و درعین حال، حس کنجکاوی آفرینی درونیاش، افراد ساده و خام را، بهتر به سوی خودش جلب میکند، محور چند جملهای در این زمینه است.
۱ - به اذعان موافقان و مخالفان ممیزی، این امر در همه جای دنیا معمول و مرسوم است و تنها کم و کیف آن، بنا به شرایط فرهنگی و سیاسی و اجتماعی هر کشور، تفاوت دارد و چنین نیست که فیلم یا کتاب و مطبوعات، بیحساب و کتاب پخش و منتشر شوند مگر اینکه تولید و توزیع آنها، از راههای غیرقانونی و قاچاق صورت گیرد.
۲ - یک وقت «میگوییم» سانسور و اگر سن و سالمان اجازه دهد، به یاد سالهای پیش از انقلاب میافتیم که تهیه و خواندن یک کتاب یا جزوه، درباره مثلا جنایات آمریکا در ویتنام، با چه هول و هراسی همراه بود و باید در اختفای کامل مطالعه میشد و گرنه سر و کارمان به ساواک و بازجویی میافتاد و یک وقت هم بعضیها «میگویند» سانسور و منظورشان این است که در فلان کتاب، کلمات رکیک و صحنههای وقیح ارتباطهای جنسی اجازه چاپ و انتشار نیافتهاند، و میان این «میگوییم» و «میگویند» فاصله چه بسیار است.
۳ - اخیرا یکی از همین «میگویند»ها، یعنی یونس ترکمانی در مصاحبهای با خبرگزاری ایلنا، که تعدادی از نشریات زنجیرهای نیز (از جمله شرق دهم مرداد ۱۳۹۶) آن را باز نشر کردهاند، طی گفتوگوی مفصلی، سالهای بعد از انقلاب اسلامی را دوران رکود داستان نویسی نامیده و مقصر و عامل این رکود ادعایی را هم مطابق معمول، جمهوری اسلامی دانسته است. ایشان در آغاز صحبتهایشان، در پاسخ پرسش مصاحبهکننده مبنی بر اینکه دلیل تعامل نداشتن دو گروه از نویسندگان، بنا به تعریف سؤالکننده: «مذهبی، وابسته به حاکمیت، خودی و...» با «غیرمذهبی، مستقل، غیرخودی و...» چیست؟ میگوید: «اصلا متوجه نمیشوم اینطرفی و آنطرفی یعنی چه. اگر ما نویسندگی و شاعری را کاری خلاقه بدانیم، دیگر این طرف و آن طرف چه معنایی دارد.» خواننده ناآشنا با گرایشهای فکری - سیاسی مصاحبه شونده، در بدو امر با دیدن عبارت این طرفی و آن طرفی یعنی چه؟!...» پیش خودش گمان میکند چه خوب است که آقای ترکمانی خطکشی این طرفی و آن طرفی را قبول ندارد و اصلا اهل فاصلهاندازی میان نویسندگان نیست.
این حباب خوش خیالی اما، خیلی زود میترکد و ایشان فقط و فقط سه سطر بعد، بحث این طرفیها و آن طرفیها را پیش میکشد و در ادامه، بارها و بارها آن را تکرار و ضمن توهینهای بسیار به نویسندگان غیر هم فکر خودش، به این نتیجه میرسد که هر دو طرف، سانسور را کم و بیش پذیرفتهاند و حاصل این پذیرش، ادبیات متوسط چهل سال گذشته است.... آقای تراکمه برای داستان نویسی در ایران به زعم خود، دو دوره شصت و چهل ساله را در نظر میگیرند، که حاصل شصت سال اول (پیش از انقلاب) با وجود هدایت، جمال زاده، چوبک، ساعدی، گلستان و گلشیری پربار است و این چهل سال دوم (بعد از انقلاب) کم مایه و متوسط ... و البته معلوم نیست که اگر نتیجه چهار دهه فعالیت نویسندگانی، با صفات روشنفکر، مستقل، ژرفاندیش، غیر حکومتی، این چنین کممایه و حقیر و موجب دل زدگی و نا امیدی است، پس این همه سر و صدا و جار و جنجال، طی این همه سال، برای چه بوده و هست ؟... پاسخ میشنویم ممیزی و سانسور!... ممیزی و سانسور نگذاشته است نویسندگان دیگری همتای آن چهار - پنج نفر نام برده شده، ظهور و بروز پیدا کنند.
فارغ از صحت و سقم این موضوع که محصول شصت سال داستاننویسی پیش از انقلاب کدام کیانند و چه تعدادند و ارزیابی آثارشان، اما این واقعیت روشن در پرده ابهام میماند که با این وصف، در تقریبا چهار دهه پس از انقلاب، از میان نویسندگان ایرانی خارجنشین، که بیقید و شرط نوشته و بیحذف و سانسور چاپ کردهاند، پس چرا نویسنده بزرگی مطابق میل و معیارهای شما ظهور نکرده است؟ نویسندگان فراری از کشور، که تعدادشان کم هم نیست و مانع و رادعی در برابر خود نداشته و ندارند و تا آنجا که دلشان خواسته و توانستهاند، به قول شما «خلاقیت» به خرج داده و نوشتههای سراسر تحریف و دشنام را به چاپ سپردهاند، چرا شما را به آرزوی چهل سالهتان نرساندهاند؟..
۴- آقای تراکمه البته برای نویسندگان هیچ حد و مرزی در نوشتن را قبول ندارند و از آنجا که خود دستپرورده هوشنگ گلشیری هستند، برای ادای دین به ایشان میگویند اگر حد و مرزی هم در نویسندگی هست، این گلشیری و گلشیریها هستند که باید آن را تعیین کنند و به نویسنده بگویند چه بنویس، چه ننویس !.. گویی تنها در این صورت است که، این چه بنویس، چه ننویسها، مجاز است و به «خلاقیت» نویسنده، کمترین لطمهای وارد نمیکند.
با همه اینها، ایشان و امثال ایشان، با سانسور مشکلی ندارند به شرطی که به قول خودشان «ایدئولوژیک» نباشد: «موضوع سانسور در این مملکت مختص امروز نیست. قبل از انقلاب هم نویسندگان با سانسور و سانسورچیها درگیر بودند.
منتها یک تفاوت عمده بین سانسور در آن زمان و سانسور در این دوران وجود دارد. اصولا بدترین نوع سانسور، سانسور ایدئولوژیک است... حتی در حکومتهای لیبرالیستی و در خود آمریکا هم نوعی سانسور وجود دارد مثل سانسور اقتصادی و... ولی اینجور سانسورها به اندازه سانسور ایدئولوژیک خطرناک نیستند.» به بیان دیگر، ترجمه فارسی به فارسی(!) گفته ایشان این است که سانسور در زمینههای مختلف، بلامانع است و میشود با آن کنار آمد، ممیزی فقط زمانی بد و غیرقابل تحمل میشود که نویسنده لامذهب، نتواند دین و مذهب را آماج هجوم و تمسخر قرار دهد؛ که در اینجا باید از ایشان پرسید، همان به قول شما سانسور اقتصادی که در آمریکا وجود دارد، آیا نشأت گرفته از ایدئولوژی مادی و سرمایهداری نیست؟!