به گزارش مشرق، متهم مرد ۳۳ سالهای است که روز جمعه۲۷ مردادماه امسال، زن جوانی را به خانهاش در شهر اندیشه دعوت کرده و به قتل رساند. وی صبح دیروز در حالی که گریه میکرد از سوی قاضی سهرابی، بازپرس شعبه نهم دادسرای امور جنایی تهران مورد بازجویی قرار گرفت.
خودت را معرفی کن؟
مجتبی هستم ۳۳ سال دارم.
چقدر درس خواندی؟
دیپلم برق دارم.
متأهلی ؟
بله. یک پسر سهماهه دارم.
با همسرت اختلاف داری؟
نه. همسرم، دختر داییام است و ما عاشق هم هستیم.
روز حادثه خانوادهات کجا بودند؟
چند روز قبل پدرزنم به تهران آمد و همسر و فرزندم را به شهرستان برد. قرار بود چند روز بعد من هم بروم که این اتفاق افتاد.
چرا شهرستان نرفتی؟
من در یک شرکت کار میکنم. محل کارم خیلی سخت مرخصی میدهند، به همین دلیل من نرفتم، اما قصد داشتم هفته بعد بروم.
چطور با مقتول آشنا شدی؟
پنجماه قبل یک راننده تاکسی شماره تلفن مقتول را به من داد. همان روز با مقتول تماس گرفتم که او از من خواست مزاحمش نشوم و من هم دیگر با او تماس نگرفتم تا اینکه مدتی بعد او با من تماس گرفت و درباره تماس قبلیام سؤال کرد که همین موضوع باعث ارتباط تلفنی بعدی ما شد.
چرا او را به خانهات دعوت کردی؟
وقتی همسرم به شهرستان رفت، شیطان مرا وسوسه کرد و با مقتول تماس گرفتم و او را به خانهام دعوت کردم. روز حادثه پشیمان شدم، اما وقتی تماس گرفتم، گفت که در نزدیکی خانهام است و وارد خانه من شد.
در خانهات با او ارتباط داشتی؟
نه. من اصلاً دست به او نزدم. باور کنید پشیمان شدم و هیچ ارتباطی با او برقرار نکردم.
پس چرا او را به قتل رساندی؟
او مرا داخل خانهام گروگان گرفته بود.
چطوری؟
از او خواستم خانهام را ترک کند، اما او درخواست ۳۰۰ هزار تومان پول کرد. من ۱۵۰ هزار تومان بیشتر نداشتم و به او دادم، اما مقتول قبول نکرد و تهدید کرد با داد و فریاد همسایهها را خبردار میکند. وقتی شروع به داد و فریاد کرد، دهانش را گرفتم که انگشتم را گاز گرفت. با دست دیگرم دهانش را فشار دادم که از هوش رفت و روی زمین افتاد.
بعد چه شد؟
خیلی ترسیده بودم. به صورتش آب پاشیدم، اما بیدار نشد و فهمیدم که فوت کرده است. به پارکینگ رفتم، ساعتی گریه کردم و بعد به خاطر اینکه جسد را به بیرون منتقل کنم، ساکی از بازار به مبلغ ۴۰ هزار تومان خریدم و به خانه برگشتم. داخل ساک جا نشد که مثله کردم.
چرا آتش زدی؟
فقط میخواستم ردی از خودم بهجای نگذارم.
عذاب وجدان نداشتی؟
آنقدر عذاب وجدان داشتم که هر شب کابوس میدیدم و در این مدت یکساعت هم خواب راحت نداشتم.
پس از حادثه با همسرت حرف نزدی؟
من هر شب با همسرم تلفنی حرف میزدم. او متوجه رفتارهای من شده بود و مدام علتش را سؤال میکرد، اما واقعیتش را نگفتم.
حرف آخر؟
من پشیمان هستم و میدانم که اشتباه بزرگی انجام دادم. من قصد قتل نداشتم و فقط میخواستم آبرویم پیش همسرم و همسایهها نرود که دهان او را گرفتم و بعد هم که دیگر نفهمیدم چه کار کردم.
منبع: روزنامه جوان