انقلاب اسلامی متعلق به جبهه استضعاف است. با هر ملیتی، قومیتی و حتی هر مذهب و هر دینی. هر کسی که این معنی را درک کرده باشد، در صف استضعاف و اسلام ناب‌محمدی قرار می‌گیرد.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - انقلاب اسلامی متعلق به جبهه استضعاف است. با هر ملیتی، قومیتی و حتی هر مذهب و هر دینی. هر کسی که این معنی را درک کرده باشد، در صف استضعاف و اسلام ناب‌محمدی قرار می‌گیرد. وقایع مختلفی که در طول عمر سی و چند ساله نظام اسلامی رخ داده، حقیقت این سخن را فاش کرده است. همانند دفاع مقدس که در آن شیعه و سنی، عرب و عجم و اقوام مختلف ایرانی در کنار یکدیگر حضور یافتند و با دشمن متجاوز جنگیدند. شهید ادریس ایل‌بیگی از هموطنان اهل سنت مریوانی در زمره چنین رزمندگانی بود که در دفاع مقدس و بعد از آن برای اعتلای نظام اسلامی جنگید و عاقبت در سال 1371 توسط ضد انقلاب به شهادت رسید. وقتی با زندگی این شهید گرانقدر آشنا شدیم، نکات جالبی پیش‌روی‌مان قرار گرفت. شهید ایل‌بیگی چند ماه پیش از شهادت مزاری برای خودش ساخت و پیش‌بینی شهادتش را در کمتر از یک‌سال بعد کرد. پیش‌بینی که هشت ماه بعد در غروب یکی از روزهای تیرماهی به حقیقت مبدل شد. گفت‌وگوی ما با شهین ایل‌بیگی دختر و فرهاد نجفی داماد شهید را پیش‌رو دارید.


دختر شهید
اگر می‌شود سردار گمنامی مثل شهید ایل‌بیگی را بیشتر برای خوانندگان روزنامه «جوان» معرفی کنید.
بابا متولد اول اسفندماه 1346 در روستای ونینه سفلی از توابع مریوان بود. ایشان یک خانواده مذهبی داشت و پدر و پدربزرگش روحانی بودند. مهر امام‌خمینی(ره) از همان بدو تولد بابا در این خانواده وجود داشت و شنیده‌ام که پدربزرگم در شناساندن نهضت اسلامی حضرت‌امام به مردم منطقه نقش داشته است. پدربزرگم سال 51 مرحوم شد، اما در منطقه ما اینطور پیچیده که ایشان را ایادی رژیم شاه مسموم کرده‌اند. بعد از فوت پدربزرگ هم بابا از همان کودکی سرپرستی خانواده را به عهده می‌گیرد و زندگی‌شان با سختی سپری می‌شود. بعد از پیروزی انقلاب بابا به جهت پیشینیه انقلابی خانواده‌شان به عنوان پیشمرگه کرد مسلمان به جبهه می‌رود و بعد عضو سپاه می‌شود. سال 71 هم که به شهادت می‌رسد.
موقع شهادت ایشان چند سال داشتید؟ خاطره‌ای از بابا به یاد دارید؟
من آن زمان 15 ماه داشتم و متأسفانه هیچ خاطره‌ای از بابا به یاد ندارم. ایشان 25 سال داشت که شهید شد. تقریباً در سن و سال من بود. الان که فکرش را می‌کنم می‌بینم چقدر جوان بوده و با وجود جوانی چه کارهای ماندگاری انجام داده و چقدر خاطره از خودش در ذهن دیگران به جا گذاشته است؟ من هرچه از ایشان می‌دانم را از مادرم و دیگران شنیده‌ام.
پدری که ندیده‌اید و خاطره‌ای از ایشان ندارید را چطور شناختید؟ اولین بار چه زمانی فهمیدید که پدرتان به شهادت رسیده است؟
راستش تا مدت‌ها فکر می‌کردم مادرم خواهرم است و پدربزرگ و مادربزرگ مادری‌ام والدین واقعی من هستند. عکس بابا را دیده بودم اما نمی‌دانستم که ایشان پدرم هستند. خلاصه تا اول راهنمایی چیزی از شهادت ایشان نمی‌دانستم. در همان سن و سال مادرم حقیقت را به من توضیح داد. شاید 12 سالم بود که فهمیدم دختر شهید هستم. این خبر آنقدر رویم تأثیرگذاشت که تا یک هفته مدرسه نرفتم. کم‌کم با این واقعیت کنار آمدم. اما در مورد اینکه بابا را چطور شناختم همین اندازه بگویم که من از دینداری و مردمداری‌اش شنیده‌ام. از نماز، روزه و تقید به امور مذهبی‌اش. بابا رابطه خیلی خوبی با مردم منطقه داشت و این را نه تنها از خانواده که از سایرین نیز شنیده‌ام.
شاید این سؤال کمی عجیب باشد، به نظر شما اگر پدر بود در شرایط کنونی مدافع حرم می‌شد؟
به جرئت می‌توانم بگویم بله می‌شد. چون بابا آدم غیرتمندی بود و از کنار وقایع پیرامونش به راحتی عبور نمی‌کرد. ایشان مثل هر پدری برای من که تنها فرزندش بودم آرزوهای زیادی داشت ولی در عین حال آرزوی شهادت می‌کرد و چند ماه قبل از شهادت برای خودش مزاری ساخته بود. چنین آدمی به حتم اهل ایثار و شهادت بود و مطمئنم که بابا با خصوصیات اخلاقی که داشت مدافع حرم می‌شد.
به عنوان یک هموطن اهل سنت نظر شما در خصوص شهید محسن حججی چیست؟
من روزی که تصویر شهید حججی را دیدم، خودم را جای او گذاشتم و به نحوه شهادتش غبطه خوردم. این مدافعان حرم مدافع عزت، آبروی شرافت اسلام و مسلمین هم هستند. اگر خودم مرد بودم شک نکنید عازم دفاع از حریم اسلام و مسلمانان می‌شدم. دفاع از حرم اهل‌بیت که ما دوست‌شان داریم، دفاع از حریم همه مسلمانان است. خدا محسن حججی را رحمت کند. نحوه شهادت ایشان و سایر مدافعان حرم درس مردی و مردانگی را به همه ما می‌دهد.
پدر چه آرزویی برای شما داشت؟
اتفاقاً قبل از اینکه شما تماس بگیرید، مادرم لیلا صحرایی می‌گفتند که بابا آرزو داشت من بزرگ شوم و به این آب و خاک خدمت کنم. بابا عاشق لباس پاسداری‌اش بود و حتی یک لباس کوچک پاسداری با آرم سپاه برای من دوخته بود که با آن عکس گرفته‌ام.
شما فرزند هم دارید؟ از پدرتان به او چه گفته‌اید؟
من یک دختر دو ونیم ساله به نام هایا دارم. هنوز خیلی کوچک است که از شهید برایش بگویم. اما به او گفته‌ام که بابا بزرگ رفته بهشت و هایا هم هر وقت عکس شهید را می‌بیند می‌گوید بابا بزرگ رفته بهشت.


  داماد شهید
شما پدرخانمتان را دیده بودید؟
ما با هم رابطه خویشاوندی داریم و مادر زنم دختر عمه من است. من کوچک بودم که پدر خانمم به شهادت رسید. اما او را خوب به یاد دارم. شهید ایل‌بیگی یک اخلاق خوبی که داشت، به بچه‌ها خیلی محبت می‌کرد. یادم است از بقالی برایمان پفک و تنقلات می‌خرید و بین‌مان پخش می‌کرد. بچه‌های فامیل و روستا خیلی به ایشان علاقه داشتند و هر وقت او را می‌دیدند دورش را می‌گرفتند. شهید ایل‌بیگی نمونه‌ای از یک پاسدار با اخلاق و مردمدار بود. ایشان حتی در مورد دشمنانش هم جوانمرد بود و با گذشت و جوانمردی با آنها برخورد می‌کرد.
گویا شهید ایل‌بیگی از دوران دفاع مقدس در جبهه حضور داشت؟
کلاً خانواده و اقوام ما از انقلابیون شناخته شده منطقه هستند و غیر از شهید ایل‌بیگی عموی‌شان حسین ایل‌بیگی نیز از شهدای دفاع مقدس هستند. دایی خود من هم پاسدار بازنشسته است و از اقوام و نزدیکان‌مان خیلی‌ها در جبهه حضور داشتند. شهید ادریس ایل‌بیگی در دوران جنگ مدتی بسیجی‌وار جزو نیروهای پیشمرگه کرد مسلمان به جبهه می‌رود. ایشان سابقه حضور در مناطقی چون جزیره مجنون و فاو را هم دارد. کمی بعد از حضور در جبهه عضو سپاه می‌شود و بعد از دفاع مقدس هم در مقابل ضد انقلاب می‌جنگند و به این ترتیب تا پایان عمرش به عنوان یک رزمنده خدمت می‌کند.
در صحبت‌های‌تان گفتید که شهید ایل‌بیگی حتی با دشمنانش هم با جوانمردی برخورد می‌کرد، خاطره‌ای از رفتارهای شهید دارید؟
همرزمانش تعریف می‌کردند در یک عملیات ضدانقلابی را به اسارت در می‌آورند. همرزمانش با اسیر به تندی برخورد می‌کنند اما شهید ایل‌بیگی مانع می‌شود و می‌گوید ما باید واقعیت نظام اسلامی را با حسن رفتارمان به این اسیر نشان دهیم. رفتار ما باید باعث جذب افراد شود نه اینکه دفع‌شان کند. با چنین رفتارهایی شهید ایل‌بیگی حتی در بین دشمنانش هم صاحب احترام بود. مردم محلی که دیگر احترام زیادی برای ایشان قائل بودند.
شهید ایل‌بیگی چه سمتی داشتند؟ دختر شهید از علاقه ایشان به سپاه می‌گفتند.
ایشان مسئول آموزش پایگاه‌های منطقه بودند. واقعاً هم به کارشان‌ علاقه داشتند. سپاه را یک نهاد مقدس می‌دانستند و افتخار می‌کردند عضو پاسدارها هستند. خیلی از عکس‌های‌شان را با لباس پاسداری انداخته‌اند و با رفتار حسنه‌شان باعث می‌شدند دید مردم منطقه نسبت به پاسدارهای انقلاب مثبت باشد.
شاید برای برخی از خوانندگان این سؤال پیش بیاید چطور یک نفر اهل سنت به این اندازه در جهت اعتلای انقلاب اسلامی ایران که از رهبری مرجعیت شیعه برخوردار است تلاش می‌کند؟
برای شهید و امثال او اسلام مهم بود. آنها می‌دانستند نهضت حضرت امام برای اعتلای اسلام ناب‌محمدی است و به همین خاطر برایش تلاش می‌کردند. پدر و پدربزرگ شهید نیز روحانی بودند و دل‌شان برای اسلام می‌تپید. اگر کسی چنین دیدی داشته باشد آن وقت به تفاوت‌های مذهبی نگاه نمی‌کند، بلکه به اصل دین که همان اسلام است توجه می‌کند. شهید ایل‌بیگی واقعاً عاشق حضرت امام و مقام‌معظم رهبری بود. توصیه‌اش به ما نیز پیروی از حضرت آقا بود.
ماجرای عکسی که شهید ایل‌بیگی کنار مزارشان انداخته‌اند چیست؟
ایشان تقریباً هشت ماه قبل از شهادت برای خودشان قبری تدارک می‌بینند. یک مزار نسبتاً بزرگ که کنارش عکس می‌اندازند و می‌گویند به یک سال نرسیده، من به شهادت می‌رسم! یک تعبیر زیبایی هم داشتند که می‌گویند دوست دارم هم منزل ابدی‌ام در این دنیا فراخ باشد و هم جایگاهم در آن دنیا دلباز و وسیع باشد. جالب است که هشت ماه بعد عین پیش‌بینی‌ که داشتند به شهادت می‌رسند و در همین مزار دفن می‌شوند.
نحوه شهادت‌شان چطور بود؟
من شهادت‌شان را به یاد دارم. ایشان در روستای بنیه‌الیا که محل خدمت‌شان بود شهید شدند. آن موقع ما هم در همین روستا زندگی می‌کردیم. غروب نهم تیرماه 1371 بود که دیدم شهید ایل‌بیگی به روستا آمدند. همیشه برای ما بچه‌ها تنقلات می‌خرید و با دیدنش به طرفش رفتیم. طبق معمول برایمان پفک خرید و بعد سوار بر موتورش رفت. یادم است در آن غروب دلگیر، آفتاب کاملاً سرخ شده بود. یکی از بچه‌ها به من گفت امروز در روستا درگیری می‌شود چون آفتاب سرخ است. من گفتم نفوس بد نزن ان‌شاءالله چیزی نمی‌شود. خلاصه شب در خانه کنار پدرم بودم که ناگهان صدای شلیکی آمد و انگار چیزی روی در خانه‌مان افتاد. با پدرم سریع بیرون دویدیم و دیدیم ضد انقلاب سه گلوله به پا، ران و شکم (کلیه) شهید شلیک کرده‌اند. ایشان را سریع به اسلام دشت منتقل کردیم و از آنجا به سنندج انتقالش داده بودند. دو روز در بیمارستان ماند و همان جا در روز یازدهم تیرماه 1371 به شهادت رسید. شب حادثه در درگیری‌های پیش آمده یکی از ضد انقلاب هم زخمی و دیگری کشته می‌شود. پیکر سردار شهید ادریس ایل‌بیگی در کنار شهیدان علی بهرامی، حبیب‌الله علیپور و عمویش حسین ایل‌بیگی در قبرستان عمومی روستای بنیه‌الیا به خاک سپرده شد.
نظر مردم منطقه شما در خصوص مفهوم شهادت چیست؟ چه نگاهی به شهدا دارند؟
مردم منطقه عموماً دوستدار شهدا و راه و مرام‌شان هستند. هر چند همه جا آدم‌هایی با تفکرات مختلف وجود دارد و گاه می‌شود که برخی بخواهند خصوصیات قومی را به اشتراکات دینی و ملی ترجیح بدهند، اما ما معتقدیم همگی ایرانی هستیم و اکراد هم که از ایرانی‌های اصیل هستند، بنابر این همه باید خودمان را مدیون خون شهدا بدانیم و برای اعتلای ایران عزیزمان تلاش کنیم.

منبع: روزنامه جوان