به گزارش مشرق، «جواد منصوری» در یادداشت روزنامه «حمایت» نوشت:
تشدید تنشها بین آمریکا و کره شمالی طی روزهای گذشته در حالی است که پیونگ یانگ، آزمایش موشکی در رزمایش اخیر سئول و واشنگتن را رسماً «آغازگر عملیات نظامی در اقیانوس آرام» توصیف کرده است. از سوی دیگر، «ولادیمیر پوتین»، رئیسجمهور روسیه نیز با توجه به شرایط پیشآمده، دستور تخلیه مناطق مسکونی مجاور با کره شمالی را صادر کرد و نسبت به آغاز جنگی بزرگ در شبهجزیره کره هشدار داد. ازاینرو، برای واکاوی آنچه در حال حاضر در شبهجزیره کره رخداده و آنچه احتمالاً در آینده به وقوع میپیوندد، لازم است نگاهی به راهبرد کلی آمریکا در قبال این منطقه داشته باشیم.
۱. استراتژیستهای آمریکایی از ابتدای قرن بیست و یکم، در تحلیل سیاست خارجی کاخ سفید به این جمعبندی رسیدهاند که غرب آسیا دیگر مانند گذشته نمیتواند حیات خلوت این کشور محسوب شود و منافع کلانی به همراه داشته باشد. ازنظر آنها، با ارتقاء جایگاه کشورهای تأثیرگذاری نظیر ایران در خاورمیانه، دردسرهای کاخ سفید آنقدر زیاد خواهد بود که هم هزینههای دولت آمریکا را افزایش میدهد و هم، موقعیت متزلزل این کشور را بیش از گذشته به چالش خواهد کشاند. این ارزیابی در گزارشهای وزارت دفاع و حتی وزارت خارجه آمریکا در دهه اول قرن جاری به اشکال مختلفی مطرح شد و طراحان سیاستهای بلندمدت واشنگتن درنهایت، نقطه ثقل سرمایهگذاری و حضور آمریکا را از غرب آسیا بر کشورهای حوزه اقیانوس آرام متمرکز کردند.
در این منطقه، آمریکا از متحدین ثروتمندی همچون ژاپن، استرالیا و تا حدودی کره جنوبی و تایوان برخوردار است که میتوانند تضمینکننده منافع عظیم کاخ سفید در سطح جهانی باشند. ازاینرو، از حدود ۱۵ سال پیش، تشنج بین آمریکا، چین و کره شمالی رو به افزایش گذاشت؛ زیرا حضور پررنگ واشنگتن در این منطقه، با منافع کشورهایی مانند چین، روسیه و کره شمالی در تضاد بود. لذا از یکسو، حجم همکاریها و سرمایهگذاریها بین آمریکا و متحدینش در اقیانوس آرام افزایش یافت که فروش تجهیزات موشکی آمریکا به کره جنوبی یک نمونه از آن است؛ و از سوی دیگر، چالشهای جدیدی در عرصه دیپلماتیک و اقتصادی میان آمریکا و شرکایش با روسیه و چین سر باز کرد.
۲. نکتهای که در اینجا باید بدان اشاره کرد اینکه در بدنه حاکمیت آمریکا نسبت به چین بهعنوان حامی سنتی کره شمالی دو رویکرد متفاوت وجود دارد؛ چراکه آمریکا برای برخورد با کره شمالی و تقویت منافع خود، به تضعیف چین نیازمند است. جمهوری خواهان معتقدند که بهجای برگزیدن سیاست تقابل، باید وارد تعامل و شراکت با چین شد و در سطح بینالمللی، منافع مشترکی را با این کشور تعریف کرد. استدلال این حزب آن است که خواهناخواه، چین به قدرت اول یا دوم دنیا تبدیل خواهد شد ولی دموکراتها، چین را یک رقیب جدی قلمداد کرده و بر این عقیده پافشاری میکنند که باید مانع از ترقی این کشور در سطح بینالمللی شد. با عنایت به این رویکرد، در زمان ریاست جمهوری دموکراتها، چالشهای بیشتری با چین نسبت به دوره حاکمیت جمهوری خواهان دیدهشده است و مقامات چینی هم به این مسئله اذعان دارند. بهعنوان نمونه، چین در شیوع بیماری «سارس» در سال ۲۰۱۴، دولت دموکرات اوباما را مقصر عنوان کرد که باعث شد در آستانه شکوفایی اقتصادی، سالها از گردونه رقابت تولید ارزانقیمت بهواسطه تعطیلی کارخانههایش عقب بیفتد.
در شرایط فعلی، «ترامپ» یک استثناء به شمار میآید؛ به این مفهوم که در ظاهر، به حزب جمهوریخواه وابسته است و درعینحال، به روش دموکراتها با چین برخورد میکند. این در حالی است که علیرغم اختلافات رو به گسترش رسانههای آمریکایی با ترامپ، در خصوص مخالفت با سیاستهای چین، هیچ اختلافی میان کاخ سفید و رسانهها در این خصوص وجود ندارد. چندی پیش یکی از مجلههای آمریکا با انتشار کاریکاتوری، «شی جین پینگ»، رئیسجمهور چین را درحالیکه کره زمین، روی انگشت سبابه او در حال چرخش بود، ترسیم کرد که حاکی از عقیده واشنگتن مبنی بر حاکمیت چین بر دنیا است. به همین دلیل است که شاهدیم کره شمالی، چین و روسیه نیز رویکرد سرسختانهتری نسبت به آمریکا اتخاذ کردهاند. بهعبارتدیگر، میتوان گفت که مواضع صریح، شدید و بیپرده کره شمالی، پاسخی است به سیاستهای توسعهطلبانه دولت آمریکا در منطقه اقیانوس آرام.
۳. جالب اینجاست که آمریکا نه تنها چین را حامی کره شمالی میداند، بلکه روسیه را نیز در ردیف شرکای این کشور قرار داده است و ازاینرو، میبینیم که رئیسجمهور آمریکا از سیاستهای روسیه و چین اظهار استیصال کرده و عنوان میکند که این دو کشور، آمریکا را در این منطقه به بازی گرفتهاند. بنابراین، کره شمالی در استراتژی آمریکا، حکم سنگر خط مقدم را دارد که با آتش سنگین، مانع پیشروی دشمن میشود و سقوط این سنگر، زمینه فتح سنگر بعدی که غلبه بر سیاستهای چین است را برای کاخ سفید مهیا میکند.
اما سؤال اینجاست که آمریکاییها با وجود مشکلات اقتصادی فراوان، حاضرند که جبهه و جنگ جدیدی را با کره شمالی باز کنند ؟ آیا در صورت آغاز جنگ، نتیجه مطلوب کاخ سفید حاصل میشود و متحدین منطقهای آمریکا، این ماجراجویی را تائید و حمایت میکنند ؟ قرائن نشان میدهند که متحدین آمریکا اصلاً تمایلی به آغاز جنگ در منطقه ندارند و کره جنوبی هم به صراحت این مطلب را اعلام کرده است. حتی وقتیکه هفته گذشته ترامپ گفته بود: «حرف زدن مشکل کره شمالی را حل نمیکند»؛ «جیمز متیس»، وزیر دفاع آمریکا بلافاصله درصدد اصلاح ترامپ برآمد و از وجود فرصت برای یافتن راهحل دیپلماتیک به منظور حل مناقشه با کره شمالی سخن به میان آورده بود.
۴. نکته دیگری که در این میان حائز اهمیت است؛ دامن زدن آمریکا به تنش میان دو کره برای مصرف داخلی این کشور است. وضعیت نابسامان داخلی آمریکا به گونهای است که اعتراضات مردمی نسبت به مواضع ترامپ، همیشه در جریان است که آخرین نمونه آن، اظهارات نژادپرستانه وی در ماجرای شهر «شارتسویل» بود. ازاینرو، مقامات آمریکایی با اغراق درباره حمله هستهای کره شمالی، تلاش میکنند افکار عمومی را از توجه به معضلات ناشی از سیل «هیوستون»، اختلاف و تبعیض نژادی منحرف کرده و از فشارهای روزافزون به کاخ سفید تا حدی بکاهند.
بنابراین، رجزخوانی ترامپ چیزی بیش از یک بلوف سیاسی و تهدید توخالی برای عقب راندن چین و بهتبع آن، کره شمالی و روسیه برای اجرای استراتژی کلان آمریکا در اقیانوس آرام نیست و طبعاً تا زمانی که کره شمالی از مواضع خود کوتاه نیاید، عربدهکشیهای آمریکا هم ادامه خواهد یافت. درعینحال، شرایط به گونهای است که پیشبینی آینده به صورت قطعی امکانپذیر نیست چراکه پیونگ یانگ، ابداً به راهحل سیاسی مدنظر آمریکا اعتماد ندارد و حتی مذاکرات مخفی و دیپلماسی پنهانی که آمریکاییها برای معامله کره شمالی بکار گرفتند، فاقد نتیجه بود؛ از این منظر، پایان یافتن تنش در این منطقه در آینده نزدیک، محتمل به نظر نمیرسد و باید منتظر تحولات آینده باشیم.