کد خبر 772734
تاریخ انتشار: ۱۹ شهریور ۱۳۹۶ - ۱۶:۳۲

محافظ رهبری در دهه شصت معتقد است جنس ترورها از سخت به نرم تغییر کرده است.

به گزارش مشرق، متن زیر حاصل مصاحبه با یکی از محافظ های باتجربه است که اکنون به کسوت استادی در آمده است.

 علی کنگاوری کارشناس پدافند غیرعامل در شرکت طوفان ذهنی‌فناوری و مدرس دانشگاه حفاظت شخصیت‌ها است کسی که روزگاری در تیمهای حفاظتی بوده و امروز هم تلاش دارد تجربیاتش را به جوانان بیاموزد. او خاطراتی از شهید بابایی و زندگی شخصی خودش را برایمان بازگو می‌کند.

چطور شد به سوی بادیگارد شدن یا حراست از شخصتهای نظام رفتید؟
من خیلی اتفاقی وارد این کار شدم یعنی اینطور نبود که به واسطه این شغل رشد کنم. در واقع به مناسبت ارتباطات شغلی که از ابتدای انقلاب داشتم با این زمینه‌ها درگیر بودیم و رشدم به جایی رسید که ۵ الی ۶ سالی است که این حرفه را تدریس می‌کنم.


البته نه تحت نام بادیگارد بلکه تحت نام واحد حفاظت شخصیت‌ها، این تدریس صورت می‌گیرد. این کلاس‌ها با محوریت شرکت طوفان‌ذهنی برگزار می‌شود. از نظر آموزش فنون هم بگویم که دارای کمربند مشکی هاپ‌کی‌دو، آی کی دو هستم و همچنین شتوگان و کنگ‌فو کار کرده‌ام. 

اولین باری که به عنوان مخافظ شخصیت‌ها فعالیتان شروع شد به خاطر دارید؟ چه سالی بود و برای چه شخصیتی؟
در یک مجموعه‌ای بودم که محافظت، جزیی از آن بوده ‌است و در قالب تیم حفاظت بوده‌ایم. اما اگر بخواهم شخصیت معروفی را نام ببرم که از آن حراست کردم، حفاظت از حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب در سفری در دهه ۶۰ بود. 

بیشتر برایمان توضیح می‌دهید؟
آن زمان آقای خامنه‌ای می‌خواستند با هواپیما به تبریز بروند که باید اسکورت می‌شدند؛ بنده هم در آن تیم اسکورت بودم. یاد دارم ضرب العجلی نمی‌دانستیم برای چه کاری است؛ ما را منتقل کردند به تهران؛ جالب بود سرپرست اسکورت شهید بابایی بود. شهید بابایی ما را جمع کرد گفت که کدام یک جا دارد چه کسی ندارد. در آن زمان حکم تشریفات فرماندهی برای او اجرا شد و قرار بود بروند اما شهید بابایی گفت تا زمانی که تمام پرسنلم شرایطشان مشخص نشود نمی‌روم.


قرارمان این بود که ساعت ۳ نصف شب همه دوباره جمع شویم، او از تک تک پرسید که خانه دارید یا نه، برای آنها که آشنایی در تهران داشتند وسیله گرفت که بروند و برای آنهایی که جایی نداشتند هتل رزو کرد. وقتی همه را راهی کرد خودش هم رفت. 

خاطره‌ای از شهید بابایی هنوز در ذهن دارید که خاص ایشان باشد؟
بله؛ شاید بهترین خاطره سادگی و ساده زیستی واقعی شهید بابایی است که برایم بسیار جالب است. همان شب یادم است که به دلیل همین سادگی وقتی شهید بابایی آمده بود به محل قرار، سرباز نگهبانی او را نشناخته و اجازه ورود نداده بود. همان موقع سرباز به افسر مافوق گفته بود فردی آمده که کارت سرهنگی دارد، اما قیافه‌اش به سرهنگ‌ها نمی‌خورد با یک وانت آمده است. افسر او را شناخته بود و گفته بود زنجیر را بندازید و احترام کرده بود. 



شهید بابایی با آن سربازی که او را نشناخته بود برخوردی نکرد ؟
نه؛ شهید بابایی وقتی آمد با همه خوش و بش کرد و گفت الان که کارمان شروع نمی‌شود من بروم برایتان صبحانه بگیرم. بچه‌ها شوخی می‌کردند و یکی می‌گفت الان با دیگ حلیم می‌آید یکی می‌گفت با کله پاچه می‌آید. سرانجام انتظارمان تمام شد و آمدند و دیدیم ۱۰ تا بربری گرفته‌ است با یک کیلو پنیر.


نشست روی خاک‌ها نان را روی یک پا گذاشت و پنیر را روی پای دیگر. تکه تکه نان و پنیر درست کرد و به هر کداممان داد. اخلاق شهید بابایی چنان بود که اصلاً ما گذشت زمان را احساس نمی‌کردیم. 

فیلم بادیگارد چقدر با واقعیت شغل بادیگارها تطابق دارد؟
من فیلم را دوبار دیدم. کارگردان سعی کرده بود تا حدودی واقعیت هایی که یک بادیگارد باید داشته باشد مطرح کند و البته یک سری آرمان‌ها و جلوه‌های ویژه هم داشت که برای جذابیت فیلم بود. در ابتدای فیلم بادیگارد گفت که اینجا حفاظت نشده است در حالی که معاون شخصیت گفت که چطور دلتان می‌آید این مردم را که با اشتیاق می‌آیند، شخصیت مورد علاقه‌شان را نبینید. در این صحنه واقعیت بادیگارد آن است که باید پافشاری می‌کرد و اجازه نمی‌داد این دیدار صورت گیرد در حالی که در فیلم آن شخص این اعتماد به نفس را نداشت و تسلیم حرف فرد سیاسی شد. 

یعنی اگر بادیگارد اجازه ندهد شخصیت نباید حتی با طرفدارانش دیدار کند؟
اینجا یک تناقض وجود دارد. در کلاس‌ها به بادیگاردها گفته می‌شود که نباید از خواست سوژه تبعیت کنند. اما مانند بسیاری از کارها که ما یک تئوری داریم یک عمل، در عمل به هر حال این شخصیت است که اگر یک نگاه خشم آلود به بادیگارد کند او دچار مشکل می‌شود. از طرف دیگر در تئوری به بادیگارد گفته‌اند که نباید مطیع خواست سوژه باشید، اما این تناقض وجود دارد که از بخش‌های سخت این حرفه است. یک خاطره بگویم؟ 

بله حتما بفرمایید؟
یادم است، در زمانی که هواپیمای الجزایری‌ها را در منطقه سرنگون کرده بودند و می‌خواستند اینطور القا کنند که کار جمهوری اسلامی است، شهید بابایی یک مأموریتی به ما داد. در دزفول بودیم و در آنجا بدون برگه مأموریت سردرگم بودیم. ناگهان دیدیم ماشین شهید بابایی هم آنجاست. او از تهران ما را با هواپیما فرستاده بود خودش با ماشین آمده بود. ۵ نفری، منتظر ماندیم تا نماز ظهر که شهید بابایی از جلسه بیرون آمد. به ما گفت اینجا چه کار می‌کنید شما که باید صبح باز می‌گشتید؟ گفتیم ما را سوار هواپیما نمی‌کنند چون نه برگه مأموریت داریم نه کارت شناسایی، یک نگاهی به بادیگارد خود کرد و گفت تو نیا من این ۵ نفر را می‌برم. بادیگاردش گفت آخر من باید باشم گفت می‌خواهی در صندق عقب بشینی؟! آنوقت ما را با خود برگرداند.

نکته‌ای در مورد این حرفه وجود دارد که در فیلم بادیگارد هم بود، آیا بادیگارد به حفاظت از شخصیت نظام می‌پردازد یا شخصیت‌های نظام؟
توضیح می‌خواهد، در حوزه حفاظت شخصیت‌ها یک اصل حفاظت شخصی، یک اصل هم حفاظت شخصیت‌ها داریم. در حفاظت شخصی هر کسی باید مراقب خود باشد و تفاوتی نمی‌کند که چه کسی باشد. مثلا شما به نوعی باید مراقب خود باشید تا مورد بازخواست خانواده قرار نگیرید که از چگونه غذا خوردن را شامل می‌شود تا حفاظت‌های فنی و سایر امور. حفاظت شخصیت‌ها هم دو دسته است. یک دسته این است که سیستم‌های اداری مسئولین، مسئولیت حفاظت از جان زیر دستان خود را دارند. مثل اینکه در ادارات و مراکز کاری کپسول آتش نشانی باید باشد. نکته دیگر حفاظت شخصیت‌ها است. اینکه فردی یا تیمی تشکیل می‌شود که از شخصیتی محافظت شود. اینجا یک نگاه مستقیم به موضوع داریم که متوجه شخص بادیگارد می‌شود و یک نگاه غیر مستقیم داریم که در فیلم بادیگارد هم می‌خواست به صورت لایه به لایه آن را نشان دهد. 

بیشتر توضیح می‌دهید؟
نگاه مستقیم این است که فرد می‌گوید من به هر قیمتی حتی به قیمت از دست دادن جانم از شخصیت‌ها حفاظت کنم. نگاه غیرمستقیم این است که این شخصیت برای نظام است و باید حفظ شود. این دو نگاه مثل پوست و استخوان است که نمی‌شود از هم جدا شود. حال هر چقدر این حفاظت برگرفته از نگاه و رفتار اعتقادی و ریشه‌ای باشد ارزش دارتر می‌شود. یک بار رفتم استخر دیدم یک شخصیتی در حال شنا است. کنجکاو شدم محافظ او کجاست، که دیدم محافظ در رختکن نشسته است، به‌ او گفتم اگر شخصیت مورد حمله سوء قصد قرار بگیرد چه می‌کنید؟! گفت نه اینجا امن است به او گفتم دقیقا اشتباه همین جاست نقطه‌ای که فکر می‌کنی امن است دقیقاً پر خطرترین منطقه است که دشمن از همان‌جا نفوذ می‌کند. نوع رفتار محافظ باز می‌گردد به همان آموزه‌های ایدئولوژیک که فرد به این حرفه به عنوان شغل نگاه کند یا دفاع از نظام و شخصیت‌های نظام. 

اگر یک محافظ به این نتیجه برسد که فردی که حراستش را بر عهده دارد با اندیشه و آرمان‌هایش همخوانی ندارد؛ می‌تواند از ادامه محافظت از آن خودداری کند؟
پاسخ شما را با آموزه‌های دینی قدیمی می‌دهیم. قدیمی‌ها می‌گفتند اگر پشت سر کسی نماز خواندی و غیبت آن را کردی دیگر نمی‌توانی پشت سرش نماز بخوانی. به جنس اعتقاد، جنس ماهیت امنیت ملی کاری نداریم، یک اصل اساسی وجود دارد و آن اینکه محافظی که ذره‌ای تردید درباره سوژه خود داشته باشد دیگر به درد محافظت نمی‌خورد، چرا که در اصل اول یعنی پذیرش ماهیت وجودی شخصیت ابراز تردید دارد. 

یعنی تیم حفاظت اشخاص بر اساس ماهیت فکری شخصیت تعیین نمی‌شود؟
نه، دقیقاً همین طور تعیین می‌شود. شما نمی‌توانید برای کسی که دیدگاه اصلاح طلب دارد یک محافظ اصول‌گرا بگذارید یا بلعکس. هر دو باید همسو و همفکر باشند که بتوانند در کنار هم قرار گیرند. این که از کجا این امر هماهنگی محقق می‌شود به مرور و مجموعه سنجش‌هایی که صورت می‌گیرد این مسئله محقق می‌شود. باید در نظر داشت که اگر میان محافظ و شخصیت همخوانی نباشد مشکلات بسیاری ایجاد می‌کند چنانکه در تاریخ هم داشته‌ایم که نارضایتی زمینه ساز خیانت محافظ شده

اول انقلاب مسئولین می‌گفتند ما محافظ نمی‌خواهیم یک آیه «وَ جَعَلْنَا...» می‌گوییم و می‌آییم بیرون. اما الان باید به برخی یاد داد که اگر لپ‌تاپت گم شد و دو هفته بعد تصادفی آوردند در خانه نباید آن را بگیری چون قطعا اتفاقی نبوده است. ما کلاس‌هایی داشته‌ایم برای حفاظت و آموزش نمایندگان مجلس اما آنها بسیار کم و پراکنده مشارکت داشتند. در دوره حاضر کشتن و حذف فیزیکی دیگر معمول نیست بلکه با ترور شخصیت و صدها بلای دیگر در این حوزه‌ها برسر افراد می‌آورند نه تنها او بلکه نظام و کشور و اسلام را ترور می‌کنند

است. 

پس می‌توان گفت که محافظ حق انتخاب شخصیت را ندارد بلکه این شخصیت است که بر اساس تفکرات و دیدگاهش محافظ را انتخاب می‌کند؟
بله همین طور است. 

هر کسی می‌تواند وارد این حرفه شود؟
در این حرفه فاکتورها و معیارهای متعددی وجود دارد باید مناسب باشد. یکی را می‌بینی که سلطان جلاالدین محمد خوارزم‌شاه است که فقط قدرت بدنی دارد و فکر ندارد و هر چه به دستش بیاید نابود می‌کند. یکی هم هست که توان جسمی بالایی ندارد اما قدرت فکر و روحیه بسیار خوبی دارد، لذا باید فردی انتخاب شود که تمام ویژگی‌های مثبت را تا حدودی داشته باشد. ما اصطلاحی داریم و آن اینکه محافظ نباید انگشت به ماشه باشد همیشه راه حل با ماشه نیست بلکه در حفاظت نرم و پنهان کاری است. 

وقتی خطری روی داد اولویت با درگیری است یا حفظ سوژه است؟
اولویت اصلی حفظ سوژه است حال اگر لازم باشد باید از محل گریخت و اصلاً به دنبال درگیری نبود. هیچ موقع اطمینان کامل بر حفاظت نباید داشت و گفت که اکنون مکان امن است و مشکلی پیش نمی‌آید هر لحظه باید آماده بود و حتی می‌توان گفت اطمینان از حفاظت خطر اول است. یک محافظ نباید احساس امنیت کند. این احساس خسارت‌های بسیاری از ابتدای انقلاب برای ما داشته که شهادت شهدای محراب و ده‌ها شخصیت دیگر نمونه‌ای از آن است. 

درباره ترورهای بیولوژیک هم آموزش می‌دهید؟ این‌ روزها انگار خیلی مرسوم شده است؟
ترور بیولوژیک از قدیم هم بوده است. در تاریخ می‌توان گفت که معاویه ید طولایی در این نوع ترورها داشته است. امروز این ترورها بسیار پیچیده‌تر شده است. به هر حال بر اساس حرفه خود تجربیاتی در این زمینه دارم. در این زمینه کار کرده‌ام. در زمانی شخص را مستقیما ترور می‌کردند اکنون دیگر چنین رویکردی معمول نیست.


امروزه ترور شخصیت افراد معمول شده است. در فضای روانی و به ویژه فضای مجازی چنان افراد را تخریب می‌کنند که دیگر در میان افکار عمومی جایگاهی نداشته باشد. شخصیت سازی منفی چنان است که در زمانی که فرد در مسند قدرت است، حرفش برای مردم خریدار نداشته باشد و زمانی که از کار کنار رفت دیگر هیچ اقبالی به آن وجود نداشته باشد. متأسفانه می‌بینیم که بسیاری از افراد به دلیل نداشتن تخصص حفاظت شخصی موجب می‌شوند تا فضای تخریب علیه آنها به راحتی صورت گیرد و این همان مدل جدید ترور بیولوژیک است.


یکی از اصول مهم آن است که شخصیت‌ها طوری رفتار کنند که نتوانند به آن برچسب زده و آن را تخریب سازند. دشمن همیشه به دنبال ضعف مدیریتی و نقاط ضعفی است که بتواند با آن جایگاه مردمی افراد را تخریب و آن را به حاشیه براند که در عمل می‌شود همان ترور بیولوژیک. 

مقامات برای حفاظت از خودشان در این زمینه آموزش می‌بینند؟
معمولا جدی نمی‌گیرند. مثال سختش این است که اول انقلاب مسئولین می‌گفتند ما محافظ نمی‌خواهیم یک آیه «وَ جَعَلْنَا...» می‌گوییم و می‌آییم بیرون. اما الان باید به برخی یاد داد که اگر لپ‌تاپت گم شد و دو هفته بعد تصادفی آوردند در خانه نباید آن را بگیری چون قطعا اتفاقی نبوده است. ما کلاس‌هایی داشته‌ایم برای حفاظت و آموزش نمایندگان مجلس اما آنها بسیار کم و پراکنده مشارکت داشتند. در دوره حاضر کشتن و حذف فیزیکی دیگر معمول نیست بلکه با ترور شخصیت و صدها بلای دیگر در این حوزه‌ها برسر افراد می‌آورند نه تنها او بلکه نظام و کشور و اسلام را ترور می‌کنند.


بیوتروریسم از زیست می‌آید که لایه‌های مختلفی دارد که یکی از لایه‌های آن بدن است که همان ترور بیولوژیک و شیمیایی است. یک لایه آن اخلاقیات است. امروز ایدئولوژی فردی آرمان‌های نظام و انقلاب است و کاری می‌کنند که فرد از این آرمان‌ها فاصله گرفته و حتی مقابل آن قرار گیرد که متأسفانه در قبال شخصیت‌های جمهوری اسلامی ابعاد گسترده‌ای از این طراحی را در دست اجرا دارند. این رفتارها به واسطه دو عامل اول دشمنی و دیگری نقاط ضعف خود افراد پیش می‌رود. 

یعنی خود فرد عامل این نوع ترور می‌شود؟
بله. مثلا فردی می‌آید از فقر سخن می‌گوید در حالی که در خانه چند میلیاردی زندگی می‌کند، این فرد عملا خود را ترور شخصیت کرده‌. فردی می‌رود سخنرانی از ساده زیستی می‌گوید بعد وقتی کارش تمام شد با ماشین آنچنانی می‌رود. خب مردم آن را دیده و این دوگانگی عملا ترور شخصیت فرد را رقم می‌زند. 

نقش بادیگارد در مقابله با این فرآیندها چیست؟
در دنیای امروز حفاظت دیگر با آن معنای قدیمی‌اش که فردی را مأمور حفاظت از شخصیتی می‌کردند متفاوت است. اکنون ترورها از وادی ترور فیزیکی خارج شده و به عرصه‌های نرمی چون ترور شخصیت و حتی مسموم سازی و مرگ تدریجی بدون آنکه اثری از آن مشخص شود وارد شده است. به همین دلیل اکنون بادیگاردها با اصول روز آشنا شده و برای جلوگیری از این نوع ترورها آموزش می‌بینند. یکی از اصول بادیگاردی این است که حفاظت در خفا باشد و بویژه به بخش‌های نرم ترور توجه ویژه داشته باشند. مسئله حفاظت فردی را باید از دوران کودکی به افراد آموخت و در آنها نهادینه کرد. 

مهمترین خلاء حفاظتی را اکنون چه چیزی می‌بینید؟
به نظر من بالاترین خلاء، فرهنگ‌سازی حفاظت شخصی است. چند روز پیش در خیابان می‌رفتم فردی کیف پولش را بالا گرفته بود و دست دیگرش هم مشغول بود خب به راحتی می‌توان این کیف را دزدید. این نکته‌ای کوچک از عدم فرهنگ سازی حفاظت شخصی است.


این امر در سایر سطوح جامعه حتی در اندازه مسئولان نیز ادامه دارد. طرف می‌گوید بادیگارد من ۲۰ سال است که کنار من است و هیچ اتفاقی نیفتاده و ماشاء الله در این سالها ۳۰ کیلو وزن اضافه کرده و توان دویدن ندارد. خب این خودش یک جایگاه نفوذ برای ترور است. یا در همین اتفاق تروریستی مجلس یکی از دوستان در تلگرام نوشته بود که اینها با نقشه آمده بودند اما شکست خورده بودند. به او گفتم اگر با نقشه بودند که کارشان را انجام می‌دادند.

به نظر من آنها فقط می‌دانستند اگر در اول را رد کنند در دوم باز است و می‌توانند بروند نزدیک نمایندگان. یعنی در اصل حفره امنیتی را پیدا کرده بودند و می‌خواستند نفوذ کنند اما خدا خواست و آن فردی که شهید هم شد در اول را بست و طرحشان پیش نرفت. پاشنه آشیل دشمن این است که اطلاعاتی درباره ما ندارد. نقطه قوت ما کجاست؟ این است که نقاط ضعف خود را رو نکرده و آرام به دنبال ترمیم آن باشیم. باید به سمت فرهنگ سازی پیش برویم واقعا باید تلاش‌های اطلاعات، سپاه و سربازان گمنام امام زمان را قدر دانست که تلاش بسیاری برای امنیت و حفاظت کشور می‌کنند. 

خطرات تروریستی نسبت به اوایل انقلاب کمتر شده است؟
نه اتفاقاً، ما اینکه ضربه نمی‌خوریم به معنای این نیست که دشمن به دنبال ضربه زدن نیست نه به این معناست که ما توانسته‌ایم اطلاعات را خود حفظ کنیم. در راهبرد امروز بادیگاردی، گفته می‌شود که یک لشگر راه نیندازید چون شناسایی راحت‌تر می‌شود بلکه باید بر اساس اصول مخفی و پوشش این کار را انجام داد. 

با بسیاری از افرادی که صحبت می‌کنیم می‌گویند هر چه کمتر از مسئله ترور و انواع آن بدانیم راحت‌تر هستیم.شما به عنوان کسی که اطلاعات بسیاری درباره مسئله انواع ترورها دارید برایتان دردسر ایجاد نشده و یا زندگی خصوصی‌تان سخت نشده است؟
برای من دردسر ایجاد نشده و حتی آدم نوعی امنیت نیز احساس می‌کند. به هر حال هر کسی به اندازه ظرفیتش باید بداند. مثلا مادر من وقتی داعش در تهران آن حادثه تروریستی را رغم زد هر روز می‌گفت آیا داعش به خانه من هم می‌آید که گفتم نه. البته دانستن اصول اولیه حفاظت شخصی را همه افراد باید داشته باشند که ساده‌ترین امور روزمره را نیز شامل می‌شود. اما باید حیطه بندی را بلد باشیم یعنی بدانیم چه میزان به افراد اطلاعات داده شود و از چه راهی. این مسئله برای فرهنگ سازی حفاظت شخصی بسیار مهم است.
 
همسرتان با شغلتان مخالفت نداشت؟
نه؛ چون چندان در جریان شغلم نبود. 

اینکه می‌رفتید کشور دیگر یا مأموریت شک برانگیز نبود؟
من ۱۰ سالی است که بازنشست شده‌ام. تا سال ۸۲ که مکه بودم و پسرم تصادف سختی کرده بود، همسرم نمی‌دانست در این شغل هستم آنجا هم از دوستانم فهمیده بود که کارم چیست و کنار آمد. 

مهمترین مشکل این شغل چیست؟
یک بادیگارد از نظر فیزیولوژیکی اصلا برنامه‌ریزی ندارد و بر اساس برنامه شخصیت است که برنامه‌اش تنظیم می‌شود و این برای خانواده‌ها خیلی سخت است. نکته دیگر آنکه شخصیت اصلا با بادیگارد هم مرام نیست و این چیزی است که در فیلم بادیگارد به خوبی نشان داد. شخصیت می‌گوید چرا دنبال من می‌آیی چرا دائماً حواست به همه جا هست اینجا کار سختی است که بخواهی او را توجیه کنی که دهها مورد امنیتی و نفوذ وجود دارد که باید خنثی شود. بعضی وقت‌ها تمکین کردن از شخصیت کار دست بادیگارد می‌دهد و خسارت آور است. فشار روحی و عصبی نیز از دیگر مشکلات بادیگاردها است. نکته دیگر رسالتی که فرد دارد بسیار سخت است. از نظر قوای جسمانی باید قوی باشد و سالم و حداقل روزی ۲ ساعت ورزش کند.
یک نکته مهم دیگر هماهنگ شدن بادیگارد و سوژه است فردی را می‌شناسم که ۱۷ سال است بازنشسته است و پیرمرد شده و یک سمت مشاور دارد بادیگارد او هم تمام این سالها با او بوده است و الان هر دو پیرمرد شده‌اند. 

حقوقی که به بادیگارد می‌دهند کفاف زندگی او را می‌دهد؟
تا حدودی حواسشان هست. البته مهم این است که بادیگارد سطح خود را چگونه می‌بیند. به هر حال یک نگاه ایدئولوژیک برای بادیگارد مطرح است که مقداری از آن نگاه مالی می‌کاهد.
شاید شخصیتی که بادیگارد از او حراست می‌کند چندان ساده زیست نباشد و این احتمالا روی نگاه مالی بادیگارد نیز تأثیرگذار خواهد بود؟
گاهی بادیگارد کنار شخصیتی قرار می‌گیرد که چیزهایی می‌بیند که در زندگی شخصی ندیده است، برای اینکه خللی در کارکرد بادیگارد ایجاد نشود شخصیت باید حواسش به این مسائل باشد. بعضاً برخی تشویقی‌ها و اختصاص منابعی است که موجب شود تا به قولی فرد فیلش یاد هندوستان نکند و به مأموریت خود که همان دفاع از شخصیت است بپردازد. 

از خانواده شما فرزندانتان و یا اطرافیانتان کسی بوده که بخواهد بادیگارد شود و شما کمکش کنید؟
نه چون کسی از شغل من آگاهی نداشته است. 

اگر زمانی پسرتان می‌خواست که شغل حفاظت و حراست از شخصیت‌ها را در پیش بگیرد به آن اجازه می‌دادید؟
نه. 

چرا؟
استعداد حرف اول را می‌زند و او استعداد این کار را ندارد ولی در زمینه‌های دیگر استعداد خوبی دارد. 

به خاطر استعداد می‌گویید یا به خاطر مخاطرات آن؟
هر کاری مخاطراتی دارد شما دست فروش هم که باشی مخاطره دارد. 

به هر حال مخاطره این دو با هم فرق دارد؟
درست است اما اگر فرد با استعداد و تیز هوش باشد قطعا می‌تواند موفق باشد. وقتی وارد این کار شدم به ما گفتند حفاظت گفتار، حفاظت کلام را باید رعایت کرد. اینکه صراحتا می‌گفتم نه، برای استعداد است اگر استعداد

امروزه ترور شخصیت‌ها معمول شده است. در فضای روانی و بویژه فضای مجازی چنان افراد را تخریب می‌کنند که دیگر در میان افکار عمومی جایگاهی نداشته باشند

این کار را داشت قطعا خودم پیشنهاد آن را می‌دادم. 

با همه سختی‌های که دارد واقعاً اگر پسرتان استعداد داشت اجازه می‌دادید وارد حرفه‌ شما شود؟
با توجه به آن اعتقادها و آرمانهایی که برای نظام دارم آری. 

آیا محافظ خانم هم داریم؟
خانم برای خانم داریم؛ در حد ویژه تا زمانی که من بودم نه. محافظ خانم برای شخصیت هایی مانند وزیر زن و معاون آن داریم در سطح مشخص و محدودی داریم و تیم حفاظت در رده‌های دیگر مراقبت‌های خود را دارد. 

چرا امور کلان حفاظتی به زنان واگذار نمی‌شود؟
شرایط زنان در جمهوری اسلامی با زنان در کشورهای غربی متفاوت است چه از نظر روحی و چه از مسئله پوشش ظاهری. در کشورهای خارجی در حوزه امنیتی از هر ابزاری برای حفاظت استفاده می‌کنند اما بر اساس آموزه‌های دینی ما خیلی امور را رعایت کرده و انجام نمی‌دهیم که البته دشمن در برخی مواقع از این مسئله برای ضربه زدن استفاده کرده است. 

نگاه مردم به بادیگاردها چگونه است؟
به نظر من یک نگاه فیزیولوژیک توأم با آموزش‌های سخت و خشن. 

یعنی فکر می‌کنند بادیگارد یک شخصیت با هیکلی درشت و خشن و بدون انعطاف است؟
بله دقیقا آنها اصلا تصوراتی از قدرت نرم یک بادیگارد و آنچه باید بدانند ندارند. در حالی که اصل مهم برای حفاظت همان بخش نرم است.
نکته قابل توجه این است که ترور در قالب سخت یا همان با گلوله و اسلحه راحت تر از ترور نرم یا همان ترور شخصیت افراد برای بدبین‌سازی و دور ساختن مردم از آنها است. این ترور نرم را نمی‌توان اندازه گرفت و یا آن را جمع کرد.

قبلا گفتم شخصیت‌های جمهوری اسلامی اغلب ترور شخصیت شده‌اند. الان از هیچ کس خوب گفته نمی‌شود چرا چون دشمن در ابعاد گسترده‌ای ترور شخصیت‌ها را اجرا می‌کند. آیا در کشورهای دیگر شخصیت‌ها خطایی ندارند؟! قطعا دارند و بسیار بیشتر از ایران است اما سریع فروکش می‌کند اما درباره مثلا یک مسئله اقتصادی رئیس‌جمهور و یا شخصیت‌های ایرانی دست‌بردار نیستند و دائما به آن می‌پردازند تا آن چهره را نزد مردم تخریب کنند که تماما در قالب همان ترور نرم صورت می‌گیرد.


متأسفانه بخش عمده‌ای از مسئولان ما اصلاً جنگ نرم را قبول ندارند و این مشکلی بزرگ است که موجب می‌شود تا مقابله با دشمن در این حوزه مشکل شود. جامعه ما نمی‌داند که چگونه باید با ترور شخصیت خود یا دیگران و در نهایت این جنگ نرمی که علیه کشور ایجاد شده مقابله کند. سوال اینجاست که مثلاً اگر آن تروریست‌ها می‌رفتند مجلس آیا نمایندگان بلد بودند شیرجه بروند روی زمین که آسیب نبینند؟ این آموزه‌ها باید از ابتدا داده شود که در جامعه رشد و نهادینه شود البته برای هر فردی به اندازه ظرفیت و توانش و اصولی که برای حفظ خود و کشور بداند. 

آیا دلیل این امر این نیست که اهداف سیاسی و شخصی جایگزین منافع ملی شده بگونه‌ای که دیگر اهمیتی داده نمی‌شود که ترور چیست یا جنگ نرم و تبعات مخرب آن برای کشور چیست و همین که جناح رقیب تخریب می‌شود برای عده‌ای کافی است؟
یک بحث همین است. در اصل نفود، مقام معظم رهبری جمله‌ای دارند که می‌گویند دشمن در لایه‌هایی از ساختار تصمیم گیر کشور نفود کرده است و روزنه نفوذ اختلاف میان جناح‌ها است.
آن سیستمی که می‌گویم ضعف داریم همین است که باید یک سیستمی باشد که همه این حربه‌ها را به مقامات نشان داده و آن را در مسیر مقابله با این وضعیت قرار دهد. مثلاً به آقای روحانی گفته شود آقای رئیس جمهور شما دو طیف مخالف داری یکی دسته‌ای است که صادقانه است و نقد مشفقانه دارد و دیگری آن است که دشمن از آستین آن خارج می‌شود، شما به عنوان رئیس جمهور هر وقت صحبت می‌کنید دائما گلایه از منتقدان و یا اینکه نمی‌گذارند کار کنم نداشته باشید. دشمن همین دو قطبی شدن را می‌خواهد.


نگاه کنید مقام معظم رهبری دائماً در حال مقابله با تهدیدات نرم هستند چنانکه حتی خارجی‌ها اذعان کردند که ایشان کاری کرد که حتی ضد انقلاب هم پای صندوق رأی آمد. موقعیت سنجی هم یک اصل خیلی مهم است مثلاً ما باید می‌دانستیم که جوان ما را از مکه می‌دزدند. یا اینکه مغزهای متفکر هسته‌ای ما را ترور می‌کنند. 

آیا در دنیا برای این مسایل به شخصیتها آموزش داده می‌شود؟
هیج جای دنیا قوانینی برای این مسئله وجود ندارد. خلاء امنیتی مانند یک مو در ماست است. 

یعنی قبل از اینکه اتفاقی بیفتد باید یک سیستمی باشد که جلوی آن را بگیرد؟
دقیقاً نیازمند یک ساختار سیستماتیک به هم پیوسته است. مثلاً در سیستم باید دوربین مدار بسته‌ای باشد که فردی پای آن باشد که همه چیز را آنالیز کند و بسنده به این نکنیم که دوربین هست. ما در پیش بینی کم نداریم ولی به خواب خرگوشی رفتن زیاد داریم. یک کلیپی درباره حرم پخش شد که مهاجمین آمدند لباس عوض کردند و اسلحه‌ها را برداشتند و وارد شدند. آنجا نگهبان و دوربین داشت اما چرا چنین شد؟! چوب خلاء وجود داشت وقتی دوربین می‌گذاری باید کسی باشد که دائماً نگاهش به دوربین باشد.
یا مثلا در لب مرز تانکر گاز می‌رود به سمت پالایشگاه باید احتمال بدهی که شاید دشمن بخواهد با چسباندن و کارگذاشتن بمب در آن خرابکاری کند. که اتفاقا هم شد، وقتی راننده مشغول صبحانه می‌شود، دشمن از آن خلاء استفاده کرده و بمب را به زیر ماشین می‌چسباند حال این تیزهوشی نگهبان بود که موقع ورود کامیون بمب را دیده و توانستند به موقع ماشین را خارج سازند و از یک فاجعه جلوگیری کنند. 

پس هنوز تهدیدات سخت هم وجود دارد؟
بله اما بیولوژیکی خیلی بیشتر شده البته از قبل هم بود، یادم هست در سال ۱۳۶۳ در دانشگاه استاد سروری بحث انسان‌شناسی جسمانی بحث بیولوژیک را مطرح کرد. دکتر سروری آن سال می‌گفت هیچ مواد غذایی خارجی در خانه استفاده نمی‌کنیم چون از ماهیت آن هیچ اطلاعی نداریم. شما می‌دانید الان سیستم بیوتروریسم به صورت زیر زمینی کار می‌کند که بخشی از آن در قالب همین مواد غذایی است. به عنوان مثال به این فکر می‌کنند که چگونه هورمون ترس را در میان جوانان کشور هدف تقویت کنند که اگر زمانی اتفاقی افتاد یا جنگی در گرفت دیگر جوانها جبهه نروند. آنها از طریق مواد غذایی یا کودهای شیمیایی که به کشورها و از جمله کشور ما داده و می‌دهند این اقدامات را صورت می‌دهند و ما نمی‌دانیم که ماهیت واقعی آنها چیست. آیا واقعا کود است یا ترکیبی بیولوژیک در آنها نهفته است. بدانید که اسراییل در حال اجرای طرحی است که بر اساس آن تلاش می‌کنند تا نسل اعراب را چنان کنند که یک نسل ناب نباشند و در برابر دشمن مقاومتی نداشته باشند. 

اینها در عالم واقعی عملیاتی می‌شود یا در حد فرضیه است؟
ببینید بگذارید مثالی بزنم تحقیقی درباره خودکشی داشتم. رسیدیم به اینکه مشکلات از جمله فقر و مسائل روحی موجب می‌شود تا افراد به سمت خودکشی بروند این مرا قانع نکرد چون خودکشی فقط در میان فقرا نیست. تحقیقات بسیاری کردم و به این نتیجه رسیدم که انگلیسی‌ها ژنی یافته‌اند که عامل تحریک به خودکشی است. اینکه مثلاً در ایلام آمار خودکشی بالاست و می‌گویند ارثی است در اصل همین ژن است که زود تحریک می‌شود.


دشمن روی این مسائل بسیار کار می‌کند و سیستم امنیتی باید به دنبال یافتن روزنه‌های نفوذ و مقابله با این ترورهای بیوتروریسم باشد. دکتر سروری می‌گفت که یک سال عضو انستیتویی بودم که مواد غذایی وارداتی را استاندارد سنجی می‌کردیم. می‌گفت زمانی به من خبر دادند که کَره‌ای وارد شده که ماهیت آن مشخص نیست و نمی‌دانیم دانه‌های گیاهی است یا منابع حیوانی. دکتر سروری می‌گفت من خودم آن را آزمایش کردم و دیدم ترکیبات ناشناخته‌ای در آن است لذا همه آنها را معدوم کردیم. اما چند بار یک کشور می‌تواند چنین خسارت‌هایی را بپردازد که مانع از اقدامات خرابکارانه شود؟ متأسفانه اکنون منافع عاملان بیوتروریسم با منافع اقتصادی شرکت‌های چند ملیتی که نمی‌خواهند متضرر شوند گره خورده و به توزیع این مواد در جهان می‌پردازند. 

درباره هارپ هم اطلاعاتی دارید واقعی است یا نه یک جنگ تبلیغاتی است؟
سه مستند از هارپ دارم. نظریه‌ها دو دسته است یک عده‌ای قائل بر این هستند که این تولید الکتریسیته حقیقی است و عده‌ای اعتقاد دارند که این امر وجود دارد اما نه به این شدت بلکه آمریکا این بزرگنمایی را صورت می‌دهد برای جهان سوم تا آنها را ترسانده و مطیع خود سازد.


مثل اینکه آمریکایی‌ها در گذشته برای اینکه قدرت نمایی کنند می‌گفتند در کره ماه انسان فرستادند و تصاویر آن را پخش می‌کردند. بنده خود قائل به این هستم که تا حدودی می‌توان الکتریسیته درست کرد ولی تا این حد که می‌گویند غلو است و برای برای ترساندن جهان به کار می‌رود. 

ممنون از وقتی که گذاشتید؛ نکته خاص دیگری مانده؟
یک سری از حرفه‌ها مظلوم هستند و آنچه مشکلات دارند را نمی‌توانند رو کنند و نه آنچه که می‌خواهند را می‌توانند بگویند. اگر بخواهند از خواسته‌های خود بگویند از نظر ایدئولوژی زیر سوال می‌روند. همکاران ما حتی پس از گذشت سالها از پایان انجام خدمتشان هم تعریف ماجراهایی که گذراندند هم برایشان مقدور نیست به جز برخی کلی گویی‌ها چرا که خود حفره ایجاد می‌کند.

منبع: سیاست روز