ملی پوش سابق والیبال گفت: کمتر ورزشکاری شانس می آورد در روزهای بزرگ یا تاریخی ورزش مملکتش از دنیای قهرمانی خداحافظی کند که البته من جزو همان عده معدود بودم.

سرویس ورزش مشرق – در حاشیه اتفاق بزرگی که در ژاپن برای تیم ملی والیبال کشورمان رخ داد فرهاد نظری افشار از ملی پوشان با سابقه این رشته هم از تیم ملی خداحافظی کرد. او در پایان دیدار با فرانسه که آخرین دیدار تیم ملی مان بود و سومی کشورمان هم پیش از آغاز آن دیدار مسجل شده بود چهارگوشه زمین را بوسید و با همراهی هم تیمی هایش از تیم ملی جدا شد.

فرهاد نظری افشار در گفت و گو با مشرق، درباره همه چیز حتی میزان علاقمندی فرزندانش به والیبال هم حرف زد.

متن کامل صحبت های وی را در ادامه می خوانید:

* با تیم ملی خداحافظی کردی؟

- دیگر بس بود. همیشه دوست داشتم در اوج خداحافظی کنم. خدا دوستم داشت و توانستم در اوج و در یکی از بهترین شب های والیبال کشورم در تاریخ این رشته از والیبال خداحافظی کنم.

* دلت تنگ نمی شوی؟

- هنوز هستم و اتفاقا برنامه ویژه ای داریم تا با تیم پیکان در لیگ برتر قهرمان شویم. پس از آن هم به لیگ آسیایی برویم و اتفاقات خوب دیگر. یکی پس از دیگری.

* خیلی امیدوارانه حرف می زنی؟

- همیشه با امید زندگی کرده ام و با همین روند بود که توانستم به دنیای والیبال در سطح ملی برگردم. اتفاقی که با توجه به آسیب دیدگی من شاید کمتر کسی می توانست به آن برسد.

* چه سالی این مشکل برایت بوجود آمد؟

- سال 2011 بود که مصدومیت سراغم آمد و خیلی ها تصور کردند من دیگر نمی توانم به دنیای حرفه ای برگردم...

* ...خاطره تلخی از آن روزها داری؟

- تلخ ترین اتفاق در آن روزها فراموش شدن بود. همه مرا فراموش کردند. دلخوری هم از کسی ندارم چون رسم روزگار همین است. تا هستید همه سراغتان را می گیرند و به محض دور شدن از سطح اول والیبال یا هر رشته ای دیگر کسی سراغتان نمی آید. خیلی سخت بود. برای همین هم همواره برای همه دعا می کنم که از یاد نروند. آسیب نبینند و سلامتی شان را از دست ندهند تا همیشه در یادها باشند.

* ظاهرا خیلی روزهای سختی را پشت سر گذاشتی؟

- خیلی سخت بود. من با تمرینات فیزیوتراپی و درمان های مداوم توانستم سلامتی ام را بدست بیاورم و کارم را دوباره از تیم "متین ورامین" استارت بزنم. من بچه اسلامشهر هستم و این روحیه جنگندگی در خودم و خانواده ام وجود داشته است. امیدواری به اتفاقات خوب، همیشه به من کمک کرده است. پس از آن به ارومیه رفتم و آنجا بازی کردم. وقتی شرایط کتفم بهتر و بهتر شد برای بانک سامان بازی کردم تا در نهایت به پیکان رسیدم. سرانجام اینقدر تلاش کردم تا دوباره با اردوی تیم ملی هم دعوت شدم. اتفاقی که برایم حکم تولد دوباره را داشت.

* آن زمان چه حسی داشتی؟

- عالی بود. وقتی توانستم در جمع 14 نفره تیم ملی باشم حس همان سالی را داشتم که برای اولین بار به اردوی تیم ملی دعوت شده بودم.

* چه عاملی باعث شد این همه انگیزه داشته باشی؟

- اینکه کار نیمه تمامم را تمام کنم. می خواستم اتفاقی بزرگ در دوران ملی پوش بودنم داشته باشم. من از سال 2007 که به اردوی تیم ملی آمدم همیشه دوست داشتم با تیم به المپیک بروم ولی این اتفاق در آستانه رقم خوردن برایم محقق نشد و باید این آرزو را تا پایان عمر همراهم داشته باشم. برای همین در این یک سال اخیر دو برابر قبل تمرین می کردم و همواره به خودم می گفتم باید یک کار بزرگ با تیم ملی انجام بدهم که شکر خدا این اتفاق در ژاپن با سومی ایران در مسابقات قهرمانان بزرگ جهانی رخ داد و برای اولین بار توانستیم روی سکوی جهانی بایستیم. دوست داشتم از آبروی والیبالی خودم دفاع کنم. همان جا تصمیم گرفتم که از تیم ملی خداحافظی کنم. همانطور که دوست داشتم در اوج.

* برنامه ات بعد از بازی کردن چیست؟

- فعلا که در رده باشگاهی کلی برنامه دارم و پس از آن هم فکر کنم 4، 5 سال بعد سراغ مربیگری بروم. البته همین الان هم کارت درجه یک مربیگری را دارم ولی خب باید از نظر تجربی کنار مربیان بایستم. هرچند که والیبال مسایل چندان پیچیده ای برای مربیگری ندارد. اما به هر حال باید این کار را هم به موقع تجربه کنم.

* با کدام مربیان در رده ملی کار کردی؟

- گاییچ، کیاچ، زنده یاد حسین معدنی، ولاسکو، لوزانو، ایگور و کولاکوویچ. یادم هست زمانی که گاییچ سرمربی تیم ملی روسیه بود به عنوان سرمربی پروازی هدایت تیم ملی ایران را هم قبول کرده بود.

* از این مسابقات اخیر چه خاطره خوبی داری؟

- امسال دو اتفاق جالب برایم رخ داد که یکی از آنها در لهستان رخ داد. وقتی برای بازی تدارکاتی به آنجا رفته بودیم به محض ورودم به سالن از بلندگوی ورزشگاه اسمم را صدا زدند و همه تماشاگران سرود تولد را برایم خواندند. اینقدر برایم جالب بود که هر چه بگویم کم گفته ام. دومین اتفاق خوب امسالم هم خداحافظی در شب کسب اولین مدال جهانی والیبال ایران بود که هرگز از ذهن تاریخ فراموش نخواهد شد.

* رقابت ها را چطور ارزیابی می کنی؟

- سطح بسیار بالایی داشت. فکر نکنم حالا حالاها آمریکایی ها با آن یال و کوپال را در مسابقات اینچنینی در رده چهارم ببینید. اینقدر فاصله تیم ها به هم نزدیک بود که تیم قهرمان هم با یک باخت به این عنوان رسید و ما هم فقط با تعداد ست های برده کمتر سوم شدیم.

* کمی هم از خانواده ات حرف بزن! چند فرزند داری؟

- امیر محمدم کلاس چهارم است و امیرسام پیش دبستانی. همسرم در غیاب من روزها و شب های سختی را سپری می کند. به هر حال سروکله زدن با دوتا پسر بچه، انرژی زیادی می برد که واقعا از این بابت ممنون همسرم هستم که همیشه کمک می کند تا من بتوانم تمام و کمال در خدمت والیبالم باشم. چه تا قبل از این در تیم ملی و چه در باشگاه.

* برای بچه هایت وقت صرف می کنی؟

- اتفاقا همان روز که از ژاپن به تهران برگشتم آنها را برای دوچرخه سواری به پارک نزدیک خانه بردم.

* اینکه کار سختی نبود؟

- البته باید بدانید که ما 26 ساعت در مسیر بازگشت بودیم. بعد از پارک آنها را به گردش بردم و کلی هم برای خانه خرید داشتیم که با همسرم به فروشگاه رفتیم.

* پسرهایت هم عشق والیبال هستند؟

- هنوز فرصت نکرده ام در این باره خیلی جزیی با آنها حرف بزنم. البته امیرمحمدم را یک روز به تمرین پیکان بردم و اساتید بزرگی که آنجا بودند او را دیدند ولی قطعا در انتخاب مسیر آینده هرگز چیزی را به آنها تحمیل نمی کنم.

* راستی چه شد که تصمیم گرفتی بعد از خداحافظی از تیم ملی چهارگوشه زمین را ببوسی؟ این حرکتت در ژاپن برای آنها عجیب نبود؟

- ما معدود بازیکنان و ورزشکارانی داشتیم که در چنین شرایط ویژه ای با دنیای قهرمانی یا تیم ملی خداحافظی کرده باشند. باعث خوشحالی و افتخارم است که این شرایط نصیبم شد. ضمن اینکه این سبک خداحافظی سبک ما ایرانی هاست و من هم دوست داشتم به همان سبک کار کنم.

* چطور احساساتی نشدی و فقط می خندیدی؟

- البته وقتی داشتم هم تیمی هایی که سالها بود با آنها دوست هستم را بغل می کردم کم کم بغض راه گلویم را بست و داشتم احساساتی می شدم ولی جلوی خودم را گرفتم و در نهایت هم با خنده به کارم پایان دادم. شرایط آن دقایق برایم قابل توصیف نیستند.

* آرزوی ورزشی ات چیست؟

- المپیک بود که نشد بروم. اما در عوض شرایط خوبی برای خداحافظی ام رقم خورد. آرزوی خاصی ندارم مگر سرمربیگری تیم ملی والیبال ایران که انشااله آن زمان تیم را به المپیک ببرم.

* آرزوی خودت در زندگی شخصی چیست؟

- صحت و سلامتی خانواده ام که بزرگترین ثروت برای هر کسی است. چون دوران آسیب دیدگی را سپری کرده ام. این را از ته قلبم برای همه آرزو می کنم. بیماری و مصدومیت اتفاقات بدی هستند که آرزو می کنم برای هیچ کس رخ ندهد. یک آرزوی کلی هم برای مردم ایران دارم که همیشه خنده رضایت روی لبانشان باشد.

* حرف پایانی؟

- باز هم از همسرم که یار و یاورم در همه این سالها بوده تشکر می کنم و امیدوارم بتوانم خوشبختش کنم. همچنین با کمک او فرزندان شایسته ای به جامعه تحویل بدهیم. در پایان از همه کسانی که حتی نقشی اندک در موفقیت های من داشتند تشکر می کنم.