سرویس جهان مشرق- جریانهای راست افراطی اروپا که لزوما ملیگرایی و مهاجرستیزی جزء لاینفک فلسفه آنهاست، طی چند سال اخیر در اروپا جان بیشتری گرفتهاند. گزارش حاضر، به بررسی اجمالی علل دخیل و تاثیرگذار رشد و تقویت آنها میپردازد.
جریانهای پوپولیست راست افراطی اروپا (PRR)، هم بسیج فراپارلمانی و هم احزاب سیاسی را در بر میگیرند و طی چند سال اخیر، در عرصه انتخابات تاثیر و جریانسازی قابل توجهی از خود نشان دادهاند. برای رشد و قدرتگیری این احزاب و جنبشها، عوامل بیرونی و درونی وجود دارد.
عوامل بیرونی: فرصتها و محدودیتهای سیاسی
محدودیتها و فرصتهای سیاسی ایجاد شده توسط نهادها در جریان انتخابات و یا به شکل فضای سیاسی باز، تاثیر بسزایی در خیزش و جان گرفتن جریان راست افراطی در اروپا داشته است.
چارچوب نهادی
یکی از بحثهای قدرتمند در رابطه با علل خیزش و تقویت جریانهای راست افراطی به «چارچوب»های نهادی بازمیگردد. نظامهای انتخاباتی کنونی اروپا، پذیرای ورود احزاب جدید هستند چرا که باور دارند که هواداران احزاب راست -با علم به اینکه حزب محبوبشان چندان شانسی برای غلبه بر احزاب رقیب ندارد- رای خود را به صندوق کاندیدای یکی از جریانات اصلی خواهند انداخت. بریتانیاییها چندان از این امر استقبال نمیکنند و هواداران جریانهای راست افراطی، چندان به نظام انتخاباتی این کشور که قواره «نظام انتخاباتی اکثریتی» را دارد، روی خوش نشان ندادند و البته تا بدین لحظه در مقابل آن موفقیتی درخور به غیر از مورد برگزیت -که آن هم سرنوشتاش مشخص نیست- به دست نیاوردهاند. پس، نظام انتخاباتی کشورهای اروپایی، لاجرم باید به احزاب راست افراطی فضا بدهند تا با سهمدهی به آنها، مشارکت را بالا ببرند.
یکی از احزاب راست افراطی آلمان با شعار «مرکل باید برود!»
فضای سیاسی
یکی دیگر از علل خیزش و تقویت جریانهای پوپولیست راست افراطی اروپا، قرار گرفتن احزاب سیاسی در فضای سیاسی است. فضای سیاسی مورد نظر، به میزان اشغال محدوده انتخاباتیِ راستهای افراطی توسط احزاب اصلی اطلاق میگردد. وقتی این همگرایی ایدئولوژیک صورت میگیرد، در بازار انتخاباتی یک شکاف به وجود میآید. «کریسی» -اندیشمند سیاسی- معتقد است آنجا که احزاب اصلی به دنبال خوشایند و خرسندی حامیان «جهانی سازی» به عنوان «فاتحان» میروند، فرصت را برای خلق جریانات راست به عنوان نماینده «مغلوبان» فراهم میسازند.
حامیان «جنبش طلوع طلایی» یونان
احزاب جریان اصلی سه گزینه در اختیار دارند: در مورد یک موضوع خاص، سکوت اختیار کنند (که انصراف محسوب میگردد)؛ خود را از افکار بومیگرایانه جدا کنند (که دشمنپروری داخلی است)؛ و یا اینکه موقعیت مشابه را بپذیرند (که مناسب است). فقط زمانی احزاب اصلی در نگاه احزاب افراطی مقبول میشوند که رسما به «احزاب غیر» که بر گفتمانی دیگر قائلاند (هم از آن دست که وارد فضاهای سیاسی مورد سرزنش رقبا میشوند)، بتازند و حمله کنند. اگر احزاب اصلی به سمت استفاده از تاکتیکهای متناسب بروند، حمایت انتخاباتی از جریان راست افراطی کم میشود. بسیاری از صاحبنظران معتقدند که هر گاه احزاب اصلی به سمت حمایت از قوانین محدودکننده مهاجرتی میروند، میهنپرستان نزدیکی بیشتری به آنها احساس میکنند و با اینکه راستهای افراطی در حمایت از بومیگرایی بسیار تندتر هستند، اما همین میهنپرستان از راستهای افراطی فاصله میگیرند. البته این رویکرد، میتواند روی دیگر هم داشته باشد: ممکن است همین آداپته شدن با قوانین ضد مهاجرتی و مهاجرستیزی، مشروعیت جریانهای راست را بیشتر کند و این خطرناک است.
از چپ به راست: مارین لوپن (رهبر راستهای افراطی فرانسه)، نایجل فاراژ (رهبر راستهای افراطی انگلیس)، و خیرت ویلدرس (رهبر راستهای افراطی هلند)
فضای سیاسی در برهههای زمانی مختلف، تعابیر گوناگونی دارد. لذا، مطالعات مربوط به تاثیر برنامه سیاسی دیگر احزاب بر محبوبیت راست افراطی، مجموعا «تصویری مرکب» به دست میدهد. اما در نقطه مقابل «فاندر بروگ» -اندیشمند سیاسی- معتقد است که زمانی که احزاب «پوپولیست راست میانهرو» به سمت مرکزگرایی -فضای حائل بین چپ و راست- میروند، موفقیت راست رادیکال بیشتر میشود. و وقتی دادههای مطالعات مربوط به انتخابات مختلف اروپا از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۹ مورد بررسی قرار گرفت، این نتیجه دست داد که احزاب جریان اصلی که مخالف مهاجرستیزی احزاب راست ملیگرا-افراطی هستند، این احزاب را فاقد موضوع فکری مشخص میدانند و مؤلفههای مرتبط همچون «ملی زیستن» و مقابله با «چندفرهنگگرایی» را زیر سوال میبرند.
نقش محیط رسانهای
نقش محیط رسانهای، تعاریف فوق را تکمیل میکند و بسان سومین حلقه از زنجیر عوامل برونی عمل میکند. فرصتها و محدویتهای سیاسی در قاب فضای سیاسی، با ظهور رسمی در مقابل دیدگان مردم، تصویر ملموستری از نقش عوامل خیزش و رشد راستهای رادیکال اروپا میدهد. جنبشهای پوپولیست، قویا به رسانه وابستهاند. چرا که از ابزار مالی و سازمانی کافی برای رساندن حرفشان به گوش حامیانشان محروماند. ادبیات چالشبرانگیز رهبران جریانهای راست افراطی، در آن «منطق رسانهای» شکوفا میشود که خبره بودناش بطور تصاعدی بر پایه تنش و شانتاژ پیش میرود.
متغیرهای مستقل مرتبط به رسانه به دو گروه تقسیم میشوند: (۱) توجه به موضوعات مرتبط به احزاب راست افراطی (۲) توجه به بازیگران جریانهای راست افراطی. طبق یافتههای تجربی، پوشش خبری رسانهها برای موضوعات «تحت مالکیت ادبیات راستهای رادیکال» -همچون موضوعات مربوط به مهاجرت و قانون و نظم- موجب افزایش جذابیت انتخاباتی این جریانات میشود.
رسانه به قدری تاثیرگذار است که با راهیابی «ژان-ماری لوپن» در سال ۱۹۸۴ به تلویزیون ملی برای اولین بار، «جبهه ملی» تحت رهبری وی، توانست در انتخابات توفیق قابل قبولی داشته باشد. نمونه واضح دیگر، حمایت «کرونن زایتونگ» -بزرگترین روزنامه اتریش- از «یورگن هایدر» رهبر راستهای افراطی اتریش در دهه ۱۹۹۰ و اوایل هزاره سوم بود که موجب قدرتگیری قابل توجه وی در میان مردم شد. «فلیخنتارت» -پژوهشگر سیاسی- معتقد است که با تفاسیری که موجود است -اعم از تاثیرات مثبت یا منفی رسانه بر جریانات راست افراطی- در مقابل دیدگان مردم بودن، بسیار به سود این جریانات است. طبق پژوهش وی در سال ۲۰۱۲، ۵ حزب از ۶ حزب ضد مهاجرت مورد بررسی -شامل «لامز بلانگ» فنلاند (Vlaams Belang)، «حزب آزادی» هلند (PVV)، «حزب جمهوریخواه» آلمان (Republikaner)، «حزب دموکراتیک ملی» آلمان (NPD)، و «اتحادیه خلق» آلمان (DVU)- به لطف حضور در دایره دید مردم، در جریانات انتخاباتی به خوبی شناخته شده و به موفقیتهایی دست یافتهاند. تنها «دموکراتهای مرکزگرا»یِ هلند (CD) نتوانستند -احتمالا به همان دلیل مرکزگرا و میانهرو بودن- به موفقیت برسند.
«یورگن هایدر» رهبر راستهای افراطی اتریش
«موئیسز» -پژوهشگر سیاسی- در بررسی سال ۲۰۱۵ به این نتیجه رسید که علت عدم موفقیت «دموکراتهای مرکزگرا»یِ هلند (CD) این بود که اسیر «حضور منفی» در جامعه شدند. گاها، اگر یک جریان راست رادیکال نتواند در عموم خوب ظاهر شود، به شدت از نظر محبوبیت دچار مشکل میشود. حزب مذکور، به توفیق دست نیافت چرا که مطالبات بسیار نژادپرستانه رهبر آن یعنی «هانس ژان مات» (Hans Janmaat) با انتقاد شدید جامعه روبرو شد. اما دست کم، حضور در رسانهها برای اولین بار، برای این حزب خوب بود و این تفکر که «پوشش رسانهای، برای چهرههای سیاسی سودمند است. حتی اگر مشروعیت کسب نکنند، اما دیده میشوند» را تایید کرد. بنابراین، مشکل در پیدا کردن یک توازن متناسب بین خبره بودن و اعتبار انتخاباتی است. همین جاست که رهبران پوپولیست، با یک بدهبستان بین «تا حدودی غیر معمولی بودن» و «برانگیزنده بودن» مواجه میشوند.
سرکوب: «محدویت حرکتی» سیاسی با نتیجه معکوس
بحث چهارم، مربوط به سرکوب و محدودیتهای حقوقی و قضایی است. تاثیر سرکوب، مشروط است. بستگی به سیاستمدار و یا حزب مورد هدف و یا موقعیتی که در آن هستند دارد. دیگر عامل مرتبط، ماهیت بیانات است. به طور نمونه، سخنرانی نفرتپراکنانه «خیرت ویلدرس» -رهبر حزب آزادی هلند- در سال ۲۰۰۹، محبوبیت او و حزباش را در هلند بیشتر کرد. وقتی هم که تصمیم گرفته شد که او را محاکمه کنند، جایگاه خود به عنوان یک سیاستمدار قدرتمند را تثبیت کرده بود.
خیرت ویلدرس
تاثیر پیگرد قانونی برای سیاستمداران و احزاب آنها هم متفاوت است. این بستگی به قوانین هر کشوری دارد که چگونه یک رهبر پوپولیست و راستگرا را تحت پیگرد قضایی و یا محدودیت سیاسی قرار دهد. گاهی، احزاب راست افراطی با بیمحلی دیگر احزاب روبرو شده و تبعید سیاسی میشوند که اصطلاحا به عنوان «محدودیت حرکتی» میگویند. در بسیاری از اوقات، همین محدودیت حرکتی، موجب پررنگ شدن وجه مظلومیت یک حزب راست افراطی و افزایش محبوبیت آن در میان مردم میشود.
عوامل درونی: ویژگیهای جریان پوپولیست راست افراطی اروپا (PRR)
وقتی از منظر عوامل درونی نگاه میکنیم، دیگر تقلیل جنبشها و احزاب راست افراطی به پیامدهای منفعلانه فرایندهای اجتماعی-اقتصادی شرایط خارجی سیاسی ممکن نیست. از این منظر، آنها تعیینکنندگان بزرگ سرنوشت خود هستند. عوامل درونی به دو بخش «ایدئولوژی» و «ساختار سازمانی» تقسیم میشوند:
نقش ایدئولوژی
چیزی که برای احزاب مهم است، این است که به یک موقعیت سودمند در فضای سیاسی دست یابند. چیزی که در این میان به عنوان «فرمول فائق» شناخته میشود، ترکیبی از مواضع انحصاری-اقتدارگرا و مواضع لیبرالی حامی بازار است. اکنون دیگر احزاب راست افراطی، مواضع اقتصادی خود را رها کرده و به سمت «شوونیزم» رفاهی (میهنپرستی افراطی در خدمت رفاه خودی) و «حمایتگرایی» گرایش پیدا کردهاند.
«جنبش هویت» فرانسه که یک همتای آلمانی هم دارد
شخصیت و قواره ایدئولوژیک حزب راستگرا، تعیین کننده میزان موفقیت یا عدم موفقیت آن است. بطور نمونه، حزب دموکراتهای مرکزگرا در هلند دارای شخصیتی متفاوت با همتایان خود مثل جبهه آزادی در فرانسه و لامز بلانگ در فنلاند است. یافتهها حکایت از این دارد که تمرکز راستهای افراطی بر دو مقوله مهاجرت و بیکاری باعث موفقیت بیشتر آنها در عموم میشود. تفاوت چشمگیر راستهای افراطی در شخصیت و قاببندی ایدئولوژیک، آنها را در مقایسه با سایر احزاب گرفتار محبوبیت کمتر کرده است. همین «قاب» باید در بافت ملی مشخص برای مردم تعریف شود. کارشناسان، معتقدند که گرایشات راست افراطی، دیگر پذیرفته شدهاند. آنتیسمیتیسم جای خود را به اسلامهراسی داده است. اکنون، در هلند و کشورهای حوزه اسکاندیناوی شاهد هستیم که احزاب راست به سمت ترقیخواهی، آزادیهای فردی، حقوق زنان، و فردی گرایی رفتهاند. در یک مثال دیگر، «اتحادیه دفاعی انگیس» و «جنبش هویت» فرانسه، از آنتی سمیتیسم و نژادپرستی به سمت اسلامهراسی رفتهاند.
پیچیدگیها و رهبری سازمانی
در کنار ایدئولوژی، خصوصیات سازمانی همچون کمبود منابع مالی، جذب رهبری، و فقر عضویت فعال، میتواند عملا در عملکرد جنبشها و احزاب راست خلل وارد سازد. فقر تمرکز سازمانهای مربوط به حزب و تنشهای درونحزبی پیوسته برای احزاب راست افراطی مشکلساز بوده است.
از آنجایی که مزیتهای ویژگیهای سازمانی پیوسته حالت متغیر و ناپایا برای رهبران اینگونه احزاب و جنبشها داشته است، لذا تمرکز آنها بیشتر بر دوستی با رسانه است. آنها به سمت رسانه میروند تا از نقصانهای سازمانی که حکم دیوار ترکخورده را برای آنها دارد، پرش کنند. اما این باعث نمیشود که از این مهم، مغفول بمانیم. رهبران پوپولیست راستگرای افراطی، ابتداعا بر روی حمایت انتخاباتی و رسانهای شدن تمرکز میکنند و سپس به سمت منابع مالی و سازمانی میروند. در برخی از موارد، افزایش اعضای سازمان، به جای اینکه دلیل موفقیت در انتخابات باشد، پیامد موفقیت در انتخابات است. اما مفهومی به نام «دایره ضعف سازمانی» وجود دارد که در آن، یک حزب راست ضعیف مثل دموکراتهای مرکزگرای هلند همیشه ضعیف میماند و یک حزب قدرتمند راستگرا مانند لامز بلانگ فنلاند به تدریج قدرت بیشتری میگیرد. این بدان معناست که «سازمان» در این دایره هم در تعاقب موفقیت قرار دارد و هم علت موفقیت است. استحکام سازمانی در جایگاه یک متغیر مستقل، از اهمیت بسیاری در توصیف ماندگاری احزاب مذکور پس از موفقیت اولیه برخوردار است.
«مارین لوپن» رهبر جبهه ملی فرانسه در حال سخن گفتن در پارلمان اروپا برای اولین بار
مورد دیگر، کاریزمای رهبر یک حزب یا جنبش است. در فضای فعالیت احزاب راست افراطی، اگر یک رهبر نتواند از کاریزمای توجیهساز «قهرمان یک جنگ» استفاده کافی داشته باشد، توانایی کاریزماتیک او بیدرنگ از او سلب خواهد شد. مکس وبر در سال ۱۹۴۷ این پدیده را مصداق امروزی فروریزی کاریزمای «پسران آسمانی» حکام چین باستان در اثر شکست در جنگ، قحطی، و سیل خواند. کاریزمای سازمانی رهبر حزب و جنبش، یک ویژگی موقعیتی ضروری محسوب میگردد و فراتر از مهارتهای فردی وی حرکت میکند.
منابع:
A. Causes and consequences of the rise of populist radical right parties and movements in Europe, Jasper Muis
Jasper Muis & Tim Immerzee, SAGE Journals
B. https://www.newstatesman.com/world/europe/2017/03/rise-nationalists-guide-europe-s-far-right-parti
C. http://www.politico.eu/article/far-right-chance-europe-stumbles-crisis-euroskeptics-le-pen-enf-wilders