حسینیه مشرق- در جریان واقعه زنده و ارزنده سال ۶۱ هجری، یعنی واقعه پر از ایثار و استقامت عاشورا، همیشه نام مردان دلاور عاشورایی بر زبانها بوده است. در حالی که از شیر زنان عرصهی عشق و شهادت کمتر نامی برده شده است و نام زرین آن دلاور زنان در پستوهای تاریخ مانده. چه خوب است همانگونه که آن زنان نمونه در آن دشت خون و عطش همراه وهمپای مردان، عاشورا را آفریدند، اینک نیز نام زیبایشان همراه وهمپای نام آن مردان در تاریخ عاشورا آورده شود تا الگوهایی تابنده برای تمام انسانها باشند.
زنانی که در کاروان امام حسین (ع) حضور داشتند و بعد از عاشورا اسیر شدند آورده شده و درباره هریک توضیح مختصری داده شده است.
۱. زینب کبری (س) دختر علی بن ابیطالب (ع)
زینب کبری، دختر امام علی (ع) و مادرش فاطمه زهرا (س ) دختر گرامی رسول خدا (ص) است. زینب (س) در حیات پیامبر (ص) به دنیا آمد. کنیهاش «امکلثوم»، «ام عبدالله» و «ام الحسن» است. برای ایشان القابی هم مانند «ام المصائب» «ام الرزایا» «ام النوائب» و… را ذکر کردهاند. همسر این بانوی بزرگ عبدالله بن جعفر، پسر جعفر طیار است. حاصل این ازدواج چهار پسر و یک دختر بود. دو پسر حضرت زینب (س) به نامهای محمد و عون در کربلا به شهادت رسیدند. شدت علاقه حضرت زینب ( س) به برادر به حدی بود که هنگام ازدواج با عبدالله شرط کرد که هرگاه امام حسین (ع) خواست به سفری برود او هم برود و عبدالله جلوگیری نکند. مسلم است که حضرت زینب (س) با رضایت شوهرش عبدالله راهی این سفر پرخطر و تاریخی شد.[۱]
اینک گلوی دشت را بغضی غریب میفشرد. از آن واقعه عظیم ساعاتی میگذرد. یکسوی دشت دلهایی مالامال خشم و غم، چشمانی خیس، خیمههای سوخته و نیمه سوخته، اسبهایی سرگردان و بدون سوار، نیزههایی شکسته و دختران و همسران و خواهران چشم به راه. و در دیگر سوی دشت انسانهایی که دیگر حتی نام حیوان هم بر آنها زیاد است. حب دنیا و مقام آنقدر بر دلهای سیاهشان چنگ انداخته بود که حتی از لباسهای کشتگان و شهدای آل پیغمبر (ص) نگذشتند. زینب (س) تمام این صحنههای غم بار را میدید، اما جای شیون و زاری نبود که زینب (س) در مکتب علی (ع) و فاطمه (س) درس گرفته بود. او صبوری و استقامتی همتای صبر و استقامت علی (ع) و فاطمه (س) داشت، سرپرستی کاروانِ به جا ماندۀ عاشورا را بر عهده گرفت و به زودی کاروانی که حامل پیام بزرگ عاشورا بود، رو به سوی کوفه و دمشق راه افتاد. کاروانی پر از درد، دردهایی که تا همیشه بر صفحه تاریخ خواهند ماند. دردهایی درمانگر.
کاروان به کوفه رسید. کوفیان به تماشای کاروان اسیران آمده بودند. سنگینی نگاه آنها موجب آزار خاندان نبوت میشد. امکلثوم فریاد زد: ای مردم کوفه از خدا و فرستاده او شرم نمیکنید که به خانواده پیامبر (ص) چشم دوختهاید؟ زنی پرسید: «شما اسرا از کدام طایفه هستید؟» گفتند: «اسیران آل محمد (ص) هستیم.» در این وقت برخی از مردم برای کودکان و اسرا نان و خرما و گردو آوردند. امکلثوم (س) از دیدن این منظره بر آشفت و گفت: «ای کوفیان! صدقه برما خاندان رسول الله (ص) حرام است.» پس نان و خرما را از دهان کودکان گرفت. مردمان شروع به گریستن کردند. امام سجاد (س) فرمود: «این مردم برای ما اشک میریزند؟ پس چه کسانی ما را کشتهاند؟» آرام آرام فضای کوفه عوض شد. زینب (س ) با دیدن سر برادر بر نیزه، سر خود را بر چوبه محمل کوبید. مردم بر سر و سینه میزدند. بانوی بزرگ اسلام بر مردم نهیب زد و چون آرام شدند، بعد از حمد و ستایش پروردگار و سلام به رسول خدا (ص) فرمود: «ای مردم کوفه، ای جماعت مکر وافسون و محروم ماندگان از غیرت و حمیت، اشک چشمهایتان خشک مباد و نالههایتان آرام نشود… آیا شما برای برادرم حسین ( ع ) میگریید؟ گریه کنید که اشک شایستهی شماست. بسیار بگریید و کم بخندید که این ننگ گریبان گیر شماست و لکه آن ننگ تا همیشه بردامان شما خواهد ماند… چگونه میخواهید این لکه ننگ را پاک کنید در حالی که جگرگوشۀ رسول خدا (ص) و سید جوانان بهشت را کشتید؟… آیا میدانید چه جگری از رسول خدا (ص) شکافتید و چه پیمانی گسستید و چگونه پردهنشینان حرم را از پرده بیرون کشیدید و چه حرمتی از آنان دریدید و چه خونهایی ریختید؟ و…»[۲]
زینب (س) علاوه بر رویارویی با مردم کوفه، در دربار ابن زیاد و یزید در کوفه و دمشق و در مدینه و هر فرصت مناسب دیگر با خطبهها و سخنان کوبنده و بیدارگرانۀ خویش مسلمانان را از خواب غفلت بیدار کرد و خواب شیرین یزیدیان را به کابوسی همیشگی بدل کرد. بنت الشاطی مینویسد: «والی مدینه به یزید نوشت وجود زینب در میان اهل مدینه باعث تهییج احساسات مردم است. یزید به او فرمان داد که بازماندگان خاندان نبوت را در شهرها پراکنده سازد. زینب (س) از مدینه خارج شد و بعد از آن دیگر مدینه را ندید و عازم مصر گردید. هنگامیکه به سرزمین نیل قدم نهاد، هلال ماه شعبان سال ۶۱ نمایان بود. بانو زینب (س) در شب یکشنبه که ۱۴ روز از ماه رجب سال ۶۲ قمری گذشته بود، دار فانی را وداع گفت.آرامگاه این بانوی ارجمند در دمشق واقع است.»[۳]
۲. امکلثوم صغری (س)، رقیه دختر علی (ع)، همسر مسلم بن عقیل
امکلثوم صغری، دختر امیرالمؤمنین و مادرش ام ولد بوده است. مسعودی و ابن اثیر، امکلثوم را در زمرهی اولاد علی (ع) معرفی کردهاند. اما مادرش فاطمه نیست. به گفتهی ابن حزم زینب کبری و امکلثوم کبری از جمله فرزندان علی و فاطمه هستند. گرچه مادر زینب صغری و امکلثوم صغری را ام ولد معرفی کردهاست. وی دختران معروف دیگر علی (ع) از غیر فاطمه (س) را چنین نامبرده است: رقیه دختر صهباء که همسر مسلم بن عقیل شد، زینب صغری به ازدواج محمدبن عقیل درآمد و امکلثوم صغری که نامش نفیسه بود به همسری عبدالله اکبر بن عقیل انتخاب شد.[۴]
سخنان مورخین و نسبشناسان پیرامون این بانو بسیار است، اما بنا بر آنچه مسلم است این بانو در حادثهی کربلا، همراه خواهرش زینب (س) حضور داشته و در بارگاه ابن زیاد و یزید خطبههای غرا و کوبنده خوانده است. در اینجا قسمتی از سخنان ظلمستیز، از آن بانوی شایسته آورده میشود. این سخنان در مقابل مردم کوفه ایراد گردید: «ای اهالی کوفه! سیمای شما زشت و ناپسند باد که حسین (ع) را تنها گذاشتید و او را کشتید و اموال او را به غارت بردید… نابود شوید، آیا میدانید چه وزر و وبالی را گردن گرفتید؟ و چه گناهی گران را بر دوش کشیدید و چه خونهایی ریختید و چه بانوان گرانقدری را داغدار کردید و چه اموالی را به تاراج بردید؟ مردانی را از دم تیغ گذراندید که بعد از رسول خدا (ص) بهترینها بودند و آنچنان که گویی عاطفه و مهربانی در دلهای شما ریشهکن شده است. آگاه باشید که حزب خدا پیروز و حزب شیطان زیانکار است.»[۵]
۳. فاطمه (س)، دختر علی بن ابیطالب (ع)
فاطمه دختر علی بن ابیطالب (ع) و مادرش ام ولد است. وی با محمدبن ابی سعید بن عقیل بن ابیطالب ازدواج کرد و حمیده و محمد را به دنیا آورد. پس از وی به ازدواج سعید بن اسود بن ابی البحتری درآمد و برزه و خالد فرزندان سعید را به دنیا آورد. بعد او به عقد منذر بن عبیده بن زبیر در آمد و عثمان و کبره متولد شدند. پس از درگذشت منذر، فاطمه برای مدتی زنده بود. به گفتهی طبری در سال ۱۱۷ (ه.ق)، فوت کرد. او در واقعهی کربلا حضور داشت و به همراه سایر بانوان خاندان نبوت به دمشق برده شد.[۶]
۴. فاطمهی صغری (س)، دختر امام حسین (ع )
فاطمه دختر حسین بن علی بن ابیطالب (ع) و مادرش ام اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله تمیمی است. کنیهاش ام عبدالله و لقبش فاطمه صغری و فاطمۀ نبویه است. او همسر حسن بن علی (حسن مثنی) و مادر عبدالله، ابراهیم، حسن و زینب است.
بعد از واقعه طف و شهادت پدرش، به همراه عمه و سایر بازماندگان آل رسول (ص) به دمشق برده شد و بعد از آن وارد مدینه گردید. بعد از شهادت همسرش مدت یک سال در کنار قبر خیمه زد و همانجا ساکن شد. او بانویی باشرافت و اهل ذکر و شب زنده داری و عبادت بود. اهل روایت و نقل حدیث و دارای زیبایی ظاهر و باطن بود.[۷]
در روز عاشورا پس از به آتش کشیده شدن خیمهها، غارتگران به طرف خاندان رسول (ص) هجوم آوردند. نامردی گوشواره امکلثوم را به غارت برد و در حالی که میگریست متوجه خلخال فاطمه دختر امام (ع) شد. این بانو با تعجب پرسید: «چرا گریه میکنی؟» مرد مهاجم گفت: «چگونه نگریم در حالی که اموال دختر رسول خدا (ص) را غارت میکنم؟» فاطمه با دیدن عطوفت او گفت: «پس چنین مکن!» آن مرد گفت: «میترسم که دیگری آن را بردارد.»[۸]
فاطمه که از خواهرش سکینه (س) بزرگتر و از همه افراد به حضرت زهرا (س) شبیهتر بود، تمام مصایب و ظلمهایی را که بر آل رسول الله (ص) رفت نظارهگر بود، اما او دیگر اشکهایش خشک شده و صدایش گرفته بود. فاطمه هم با کاروان عاشوراییان به کوفه برده شد و بعد از خطبه عمهاش زینب (س) به سخنرانی پرداخت. اینک قسمتی از خطبههای آن بزرگوار آورده میشود:
«هان! ای مردم کوفه، ای اهالی نیرنگ و بیوفایی و خودخواهی! ما خاندانی هستیم که خدا ما را به شما و شما را به وسیلۀ ما مورد آزمون خویش قرار داد. ما از عهده امتحان الهی به نیکی برآمدیم و خداوند دانش و حکمت خود را به ما کرامت فرمود و ما نگهبان خزانههای او هستیم و همان حجتی هستیم که او بر بندگان خود گمارده است. ما را به کرامت خود گرامی داشت و به سبب پیامبر خود محمد (ص) بر بسیاری از آفریدگانش برتری بخشید. اما شما ما را تکذیب کردید و ناسپاسی ورزیدید، ریختن خون ما را حلال و غارت اموالمان را مباح دانستید، گویی ما از نسل ترک و تاتاریم… وای بر شما! آیا میدانید با کدامین دست به ما ستم کردید و با کدامین هیئت به ریختن خون ما راضی شدید و با کدامین پا درنبرد با ما مبارزه کردید؟ دلهای شما سخت و جگرهایتان پر از خشم ونفرت و آلودگی است وبر دلها و چشمها و گوشهای شما مهر زدهاند».[۹]
سیده فاطمه در سال ۱۱۰ هجری در ۷۰ سالگی رحلت فرمود. قول دیگر این است که وی زمان امام صادق (ع) را نیز درک کرد و در سال ۱۱۷ (ه.ق) در حالی که ۷۰ سال داشت در مدینه درگذشت.[۱۰]
پی نوشت:
1] زنان عاشورایی، زهرا یزدان پناه قره تپهای، ص 27و 28
[2] از عاشورا تا اربعین، انتشارات امیر کبیر، ص 90و 91
[3] زنان عاشورایی، زهرا یزدان پناه قره تپهای، ص 29
[4] همان، ص 32و 33
[5] از عاشورا تا اربعین، انتشارات امیرکبیر، ص 99
[6] زنان عاشورایی، زهرا یزدان پناه قره تپهای، ص 35
[7] همان، ص 36
[8] از عاشوراتا اربعین، انتشارات امیرکبیر، ص 80و 81
[9] همان، ص 96و 97
[10] زنان عاشورایی، زهرا یزدان پناه قره تپهای، ص
منبع: سایت کرب وبلا