به گزارش سرویس جامعه مشرق-حالا دیگر امیدی به مهرش نیست؛ بی مهری ها بر خوبی هایش پیشی گرفته و امید بی خانه ها، به وصله ناجوری برای زندگی شان تبدیل شده است. تقویم راکه نگاه می کنی دوران بلاتکلیفی و معطلی ثبت نام کنندگان مسکن مهر پنجمین سال را هم طی کرده و علاوه بر بلاتکلیفی مستاجرهای چشم دوخته به خانه های نیمه کاره مسکن مهر، عده ای هم مجبورند با کمبودهای طرحی دست و پنجه نرم کنند که گویی هیچ کس در این کشور متولی و مسئول آن نیست.
با روی کار آمدن دولت یازدهم بود که مسکن مهر به سیبل بی دفاعی برای حمله منتقدان تبدیل شد. شهرهای جدید به انباری از خانه های خالی و نیمه کاره تبدیل شده بود که هزاران خانواده برای تحویل گرفتنشان روز شماری می کردند. از سوی دیگر مسئولان دولتی نه تنها عزمی برای تحویل ساختمان های نیمه کاره نداشتند، بلکه آن را به دستاویزی برای تخریب دولت قبل قرار دادند. یکی از ایراداتی که همواره از سوی دولتمردان از جمله وزیر راه و شهرسازی به پروژه های مسکن مهر وارد بود، عدم تجهیز این شهرها به زیرساخت های لازم برای یک زندگی شهری متوسط بود. امکاناتی مانند بیمارستان، مدرسه ، مراکز خرید و ...که مسئولان دولتی در نبود آنها، مسکن مهر را به پروژه ای مزخرف و فاقد امکانات اولیه زندگی معرفی می کردند و حتی بیابانی اش میخواندند.
حال اما با وجود پایان یافتن کار دولت یازدهم و آغاز به کار دولت جدید، بازهم خانه های مسکن مهر حال و روز خوبی ندارند؛ از پردیس و پرند در بیخ گوش پایتخت گرفته تا شهرها و شهرک های کوچکتری که با تمام کم و کاستی هایشان تنها امید ساکنانشان شده اند.
مسکن مهر دشت ناصر فیروزکوه، جزیره ای تنها برای زنده ماندن!
در فاصله 146کیلومتری تهران به فیروزکوه می رسیم. چند صد متر بعد از تنگه معروف واشی که این روزها به عنوان یک جاذبه گردشگری در اطراف پایتخت به سر زبان ها افتاده، شهرک دشت ناصر فیروزکوه با آن خانه های نا منظم و بد قیافه اش به هر راننده و رهگذری چشمک می زند.
دشت ناصر بیشتر از آنکه به شهرکی برای اسکان متقاضیان مسکن مهر بماند، بیشتر به جزیره ای دورافتاده شبیه است که گویی سال هاست به حال خود رها شده است. یا شاید شهری جنگ زده که ساکنانش هنوز منتظرند تا بازسازی شود و روزی به خانه هایشان برگردند. شهرکی که هنوز هم امید بسیاری از مستاجران و اقشار کم درآمد ساکن فیرزوکوه است و حاضرند برای رهایی از دردسرهای مستاجری و خانه به دوشی، رنج اسکان در این خانه ها فاقد امکانات را به جان بخرند. دشت ناصر حتی تابلوی مشخصی هم ندارد، راهنمای رسیدن به دشت ناصر و خانه های مسکن مهرش، بیمارستان امام خمینی فیروزکوه است. بیمارستان شهر که از قضا قرار گرفتنش در مجاورت این شهرک آن را به تنها امکانات رفاهی آن تبدیل کرده و ساکنینش به نزدیک بودن بیمارستان در نزدیکی محل سکونتشان به عنوان مزیتی بی نظیر، افتخار می کنند!
چند دقیقه ای گشت زدن در خیابان های خاکی و سنگلاخ شهرک دشت ناصر کافی است لیست بلند بالایی از مشکلات و کمبودهای این شهرک و مردمانش در مقابل چشمانت نمودار شود.حوالی ظهر است و در این ساعت، شلوغترین نقطه شهرک، مقابل مدرسه ای است که در مهر ماه ششمین سال دهه نود، هنوز دختر و پسرها با هم در یک مدرسه درس می خوانند و علتش هم کمبود امکانات است! دخترها یک گوشه حیاتند و پسرها گوشه دیگر. پدر و مادر ها هم که دنبال بچه هایشان آمده اند گوشه پیاده راه نشسته اند و انتظار تعطیل شدن مدرسه را می کشند.
تحصیل مختلط دختر و پسر به دلیل کمبود امکانات
مرد سی و چند ساله ای با یک سمند قراضه گوشه خیابان پارک کرده و انتظار آمدن دخترش را می کشد. می گوید کارگر کارخانه سیمان است و بی پولی و اوضاع سخت اقتصادی مجبورش کرده تا خانه های مسکن مهر دشت ناصر را برای زندگی انتخاب کند.دل پردردی دارد، از خانه ای که هنوز 4سال درآن ننشسته دیوار و سقفش درحال تخریب است و تمام در و دیوار را نم و رطوبت برداشته، تا مدرسه دخترش که با پسرها مختلط است و امکاناتی که اصلا پایش به دشت ناصر باز نشده است.
از امکانات شهرک که می پرسم تلخندی می زند و می گوید: امکانات کجا بود برادر من؟ اینجا نباید دنبال امکانات بگردی، در عوض معتاد، مواد فروش، کوچه پس کوچه های خاکی و ... تا دلت بخواهد هست.می گوید امنیت اینجا حرفی برای گفتن ندارد. شب ها باید با ترس و لرز از خانه بیرون بیایم و در آرزوی دیدن گشت نیروی انتظامی و پلیس شب را به صبح برسانیم.
حمید با دستش خانه های تعاونی سمنان را نشانم می دهد و می گوید: آنجا را که می بینی کوه مشکلات است.اگر ما روی تپه زندگی می کنیم، آنها کوه مشکلات را دارند! برو آنجا حتما چیزهای جالبی خواهی دید.به سمت خانه های تعاونی سمنان می روم. خانم میانسالی از جاده خاکی کنار بلوک ها به سمت خانه اش می رود و از دیدن غریبه ای در این ساعت از روز تعجب می کند.
از حال و روزشان که می پرسم می گوید: اینجا فقط سقف دارد و بس. آب خانه هایمان هر یک روز درمیان قطع است و هیچکس هم به دادمان نمی رسد. حتی یک مغازه و نانوایی هم در این اطراف نیست. برای خرید یک نان یا یک بسته پنیر باید تا دکه ای که آن پایین ساخته اند برویم و برگردیم. از تاکسی و اتوبوس هم که اصلا صحبتی نکن چون اصلا گذر هیچ تاکسی و مسافر کشی به اینجا نمی افتد. زن می گوید تنها فروشگاهی که در این شهرک وجود دارد، دکه ای کوچک است که بیشتر به دکه های موقت فروش ارزاق در مناطق زلزله زده می ماند و نانوایی سیاری که برای دو هزار خانوار این شهرک نان می پزد. ما هم که اینجا در بین انبوه خانه های نیمه کاره حتی کوچکترین امکاناتی دراختیار نداریم و به قول دشت ناصر نشین ها، ما از همه مستضعف تریم.
خانه های مسکن مهر، شبیه ترین به ویرانه های جنگ
در کنار خانه های تعاونی سمنان، خانه های نیمه کاره زیادی کنار هم چیده شده اند. یکی در و پنجره ندارد و دیگری هنوز در حد اسکلت فلزی باقی مانده است. خانه هایی که تکمیل نشده، حالا دارند خراب می شوند و معلوم نیست تا چند سال دیگر جز مخروبه ای از آنها بیشتر باقی نماند. بیشتر از هر چیز آدم را به یاد محله های جنگ زده می اندازند و گلوله های داعش که سقف آرزوها را بر سر ساکنانش خراب کرده بود. اما اینجا معلوم نیست به کدامین تیر غیب به این حال و روز افتاده اند که هنوز کامل نشده در حال ویران شدنند و تنها چیزش که مهر دارد، نام تاکسی تلفنی اش است!
به سمت مسجد شهرک ناصر می روم. مسجدی که برای نماز خواندن یک مهر دارد و بس!! نمازگزاران باید با خودشان مهر بیاورند و ببرند که البته این هم از عجایب روزگار است. تنها نمازگزار مسجد مردی میانسال است که بعد از خواندن نمازش به سرعت سوار ماشینش می شود تا برود. وقتی می فهمد خبرنگارم و قرار است مشکلاتشان را منعکس کنم با خوشحالی می گوید: شما را خدا فرستاده است، اینجا در این گوشه از دنیا ما تک و تنها مانده ایم و سالهاست کسی سراغ از ما نمی گیرد. البته هر انتخاباتی که می شود عده ای به سراغمان می آیند، وعده و وعیدی می دهند و بعد به سراغ کار خودشان می روند.
حضرتی می گوید دشت ناصر هیچ صاحب و متولی ندارد. نه وزارت مسکن و شهرسازی مسئولیتش را قبول می کند، نه شهرداری و نه شورای شهر.اینجا جزیره ای شده دور افتاده و دور از نظر مسئولین. او و همسایه هاش چهار سالی هست که درگیر مشکلاتتند و تنها به داشتن سقفی بالای سرشان دلخوشند. با دستش سقف و دیوارهای مسجد را نشانم می دهد و میگوید: این چه ساخت و سازی است که دو سال بعد از ساخت باید به این حال و روز در بیاید.همه چیز در حال خراب شدن است. سقف مسجد و گنبد را با پول خودمان ایزوگام کردیم، مسجد را مرمت کردیم ولی خانه هایمان هم در حال تخریب است.خانه ها را که می بینم به یاد فیلم سینمایی اجاره نشین ها می افتم با آن همه مشکلات و خانه ای که در آخر بر سر مستاجرهایش خراب شد.
حضرتی مشکلات شهرک را لیست می کند و می گوید: آن سطل زباله را ببین، این سطل برای 48خانوار است، یعنی در عرض نصف روز پر می شود، اما وقتی تعطیلات می شود تا چند روز هم کسی به سراغ این زباله ها نمی آید و بو تمام منطقه را بر می دارد.از اعتیاد و مواد فروشی هم که نپرسید. شب های دشت ناصر پر است از مواد فروش هایی که مشتری هایشان را برای خرید مواد به این منطقه می کشانند و در نبود امنیت و گشت نیروی انتظامی آزادانه به کار خود مشغولند.وضعیت کوچه ها و خیابان ها هم که مشخص است. با اینکه از هر واحد در هنگام تحویل خانه ها یک و نیم میلیون تومان هزینه محوطه سازی گرفته اند اما خبری از محوطه سازی و آسفالت خیابان ها نیست.
همراه حضرتی به سطح شهرک می رویم، سراغ مغازه و نانوایی را که میگیرم باز هم همان دو دکه کوچک را نشانم می دهد که بیشتر آدم را به یاد مناطق جنگ زده و زلزله زده می اندازد. از امکانات رفاهی هم که خبری نیست و با این شرایط انتظار داشتن ورزشگاه و ایستگاه آتش نشانی و اورژانس هم بیش از یک رویا و آرزو نخواهد بود.
دشت ناصر جزیره ناشناخته ای است که در چند قدمی فیروزکوه بی هیچ امکاناتی میزبان نزدیک به دوهزار خانوار است و البته خانواده هایی هم چشم انتظار تحویل همین خانه ها که تحویلشان وارد پنجمین سال انتظار شده است و انگار باید جوانمرگ شدن آرزوهایشان را قبل از برآورده شدن نظاره گر باشند.