کد خبر 783258
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۳۹۶ - ۰۱:۵۵

او می‌خواسته گمنام باشد. بعید است پیدایش کنید. ابراهیم در فکه مانده تا خورشیدی برای راهیان نور باشد.»

به گزارش مشرق، ابراهیم هادی شهید گمنامی است که فرمانده گروه چریکی شهید اندرزگو بود. شهید هادی به «سردار کمیل» و «پهلوان بیمزار» معروف شده و خواندن خاطراتش خیلی‌ها را به طور معجزه‌آسایی متحول نموده است.


متحول شدن در اثر مطالعه خاطرات شهید


پایگاه بسیج و کانون فرهنگی هنری عاشقان کربلا در اسلامشهر مسابقه بزرگ کتابخوانی شهید ابراهیم هادی را با محوریت کتاب «سلام بر ابراهیم۱» که مجموعه خاطرات شهید از تولد تا شهادت است، برگزار نموده است که با استقبال گسترده‌ای مواجه شد.


در این مسابقه کتبی، ۴۰ سؤال تستی از مطالب و مضمون کتاب «سلام بر ابراهیم۱» طرح شد و یک سؤال تشریحی با این عنوان که «از خواندن این کتاب چه نتیجه‌ای گرفتید؟» واقعاً در طول این مسابقه صحنه‌های مشاهده شد بس عظیم.


اکثریت قریب به اتفاق شرکت‌کنندگان در نتیجه مطالعه کتاب و تفکر در آن دچار تغییر و تحول شده بودند. دلنوشته‌هایی که شرکت‌کنندگان مسابقه در پاسخ به سؤال تشریحی نوشته بودند حکایت از آن داشت که اکثریت کتاب را عمیق مطالعه نموده و تحت تأثیر قرار گرفته‌اند. مطالبی از اثرگذاری کتاب روی زندگیشان و تغییر و تحول روحیشان نوشته بودند که بسیار عظیم و شگفت‌انگیز و حیرت‌آور بود.


عباراتی همچون یاد گرفتم، درس گرفتم، الگو گرفتم، تصمیم گرفتم و... تقریباً در تمامی دلنوشته‌ها موج میزد.


نمازخوان شدن، تقویت نماز و حجاب، روی آوردن به توکل و توسل و برادر خود دانستنِ شهید ابراهیم هادی نیز بسیار در نوشته‌ها وجود داشت.


از نکات شگفت‌انگیزِ دیگر آنکه شرکت‌کنندگانِ دارای سن بسیار پایین نیز بسیار با کتاب ارتباط برقرار کرده و دچار تحولات روحی بزرگی شده بودند.


شروع یک زندگی جدید


گزیده‌ای از دلنوشته‌های کسانی که با خواندن کتاب متحول شده‌اند(بالغ بر هشتاد اظهارنظر) را می‌خوانید:


«من هم مثل آن خانومی که مشکل بزرگی داشت و به شهید هادی متوسل شده بود برای حل مشکلش، دست به دامن این شهید بزرگوار شدم تا وساطت کند و خداوند مرا به حاجت دلم برساند. ان شاء‌الله بتوانیم اندکی از اخلاق و معرفت و عرفان این شهید را در وجودمان ایجاد کنیم و بتوانیم از بندگان مخلص خدا باشیم و فرزندانی را تربیت کنیم که همچون ابراهیم، ادامه دهنده راه شهدا باشند و مورد عنایت حضرت زهرا(س) و امام زمان(عج) قرار گیرند و گوش به فرمان حضرت آقا باشند و در اطاعت از فرمان مقام معظم رهبری از هیچ کوششی دریغ نکنند. به راستی که شهدا زنده‌اند...»


***


«اینکه بگوییم چه درسی گرفته ایم خودش چندین جلد کتاب است.... خواندن این کتاب تلنگری بود برای من و تمام سعی من این است که تمام رفتارهای گذشته ام را تغییر دهم تا اول خدا و بعد شهید ابراهیم هادی از من راضی باشد و در پایان آرزو می‌کنم که همه مردم این گنج بزرگ را مطالعه می‌کردند و شاهد تغییر رفتار و نگاه خود می‌شدند.


***


«من قول می‌دهم به ایشان (شهید ابراهیم هادی) چادر و حجاب که یادگاری حضرت زهرای مرضیه(س) است را برای همیشه حفظ کنم و در راه رسیدن به معرفت و اخلاصی نیکو همواره تلاش کنم.»


***


«من اگر در این مسابقه رتبه‌ای هم کسب نکنم اما همین که توفیق حضور در این طرح را داشتم خدا را شاکرم و تنها مطالعه این کتاب ارزشمند مرهمی بر مشکلات زندگی من بوده است و شهید هادی شهید زنده‌ای است که برای حل مشکلاتم و درد دل از ایشان کمک می‌گیرم.»


***


«آشنایی من با شهید بی‌مزار ابراهیم هادی از نظر من یک چیزی فراتر از معجزه بود...! معجزه‌ای که به من آموخت فضای مجازی و رنگ لباس و مدهای امروزی مهم نیستند بلکه آنچه در این جامعه مهم است: ازخودگذشتگی، انسانیت، رشادت و مروت است.من؛ این بنده حقیر در برابر همه کسانی که همانند شهید ابراهیم هادی هستند سر خم می‌کنم و با افتخار این شهید را الگوی اخلاق عملی خود معرفی می‌کنم...! من خودم را خوب می‌شناسم از حالا به بعد این شهید را برادر خودم می‌دانم و هر موقع که یاد عدد ۲۶ یا همان قطعه ۲۶ افتادم فاتحه‌ای برای همه شهدای گمنام می‌خوانم. به قول رزمنده‌ها در جبهه گیلان غرب ابراهیم فراتر از رزمنده‌ای است با خصائص پوریای ولی!من با خواندن این کتاب دلباخته این جمله شده‌ام: «شهید ابراهیم هادی گمنام و غریب همانند مادرش حضرت زهرا(س) در فکه مانده تا خورشیدی باشد برای راهیان نور.»


***


«باید خدا را شاکر باشم که سعادت مطالعه این کتاب نصیبم شد تا بتوانم با الگو قرار دادن شهید کمی از بار گناهانم را کم کنم و در زندگی از رفتار و منش ایشان استفاده کنم.‌»


***


«کتاب سلام بر ابراهیم نوعی ابزار هدایت‌کننده برای من بود به گونه‌ای که راه را همچون چراغی فروزان برای من روشن ساخت و فانوسی بود که در ظلمات از آن استفاده کنم.‌»


***


«خواندن این کتاب دریچه‌ای دیگر که برای من هم بود باز کرد سعی خواهم کرد راه ایشان را ادامه دهم و در اعمال و رفتار مثل ایشان باشم از جمله اینکه تصمیم دارم هر جمعه شب به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) رفته و دعای کمیل را ترک نکنم.»


***


«به قول داش مشتی‌های امروزی: هیچ وقت فراموشت نمی‌کنم داش ابراهیم. توخیلی چیزارو به من یاد دادی. اینکه چه جوری میتونم پیش امامان و خداوند محبوب باشم.


این کتاب خیلی چیزا رو بهم آموخت. کاری کرد که نزدیک بشم به خدا، بتونم نمازمو اول وقت بخونم. چادرم رو سر کنم. دختر ناز و لطیفه پس من باید از ارزش خودم به کمک چادر نگهداری کنم. »


***


«از وقتی این کتاب را خواندم همیشه موقع اذان به یاد شهید هادی می‌افتم و سعی می‌کنم نمازم را اول وقت بخوانم.»


***


«بعد از خواندن این کتاب خیلی از رفتار، خلق و خو، منش و دیگر صفاتم تغییر کرد به نوعی نتایجی از این کتاب که در زندگی ام بسیار تأثیر گذاشت.»


گفتنی است، متن همه دلنوشته‌های برگزیده در کانال مسابقه کتابخوانی شهید ابراهیم هادی به نشانی KETAB۱۰۹@ منتشر شده است.


در ادامه مروری بر زندگینامه این شهید بزرگوار می‌نماییم.


زندگینامه شهید


ابراهیم در اول اردیبهشت سال ۱۳۳۶ در حوالی میدان خراسان دیده به جهان گشود. پدرش مشهدی محمد حسین به او علاقه خاصی داشت. ابراهیم نوجوان بود که طعم تلخ یتیمی را چشید. از آنجا بود که همچون مردان بزرگ زندگی را پیش برد.


در سال ۱۳۵۵ دیپلم ادبی گرفت.


حضور در هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر علامه محمد تقی جعفری بسیار در رشد شخصیتی ابراهیم موثر بود. در دوران پیروزی انقلاب شجاعت‌های بسیاری از خود نشان داد.


او همزمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران مشغول بود. پس از انقلاب در سازمان تربیت‌بدنی مشغول خدمت و بعد از آن به آموزش‌وپرورش منتقل شد و بعنوان معلمی فداکار به تربیت فرزندان این مرز و بوم پرداخت.


اهل ورزش بود. با ورزش پهلوانی یعنی ورزش باستانی شروع کرد. در والیبال و کشتی بی‌نظیر بود.


با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و در ارتفاعات سر به فلک کشیده بازی‌دراز و گیلان غرب تا دشتهای سوزان جنوب سلحشورانه حماسه‌آفرینی نمود.


ابراهیم در عملیات والفجر مقدماتی، پنج روز به همراه بچه‌های گردان کمیل وحنظله در کانالهای فکه مقاومت کردند.


سرانجام در ۲۲ بهمن سال ۱۳۶۱ بعد از فرستادن بچه‌های باقی مانده به عقب، به درجه رفیع شهادت نائل گردید.


خورشیدی برای راهیان نور


در صفحه ۲۲۲ تا ۲۲۴ جلد اول کتاب سلام بر ابراهیم به نقل از سعید قاسمی آمده است:


«سال ۱۳۶۹ وقتی که آزادگان به میهن بازگشتند بعضی‌ها هنوز منتظر بازگشت ابراهیم بودند (هر چند دو نفر به نام‌های ابراهیم هادی در بین آزادگان بودند) ولی امید همه بچه‌ها ناامید شد.


سال بعد از آن، تعدادی از رفقای ابراهیم برای بازدید از مناطق عملیاتی راهی فکه شدند.


در این سفر اعضای گروه با پیکر چند شهید برخورد کردند و آنها را به تهران منتقل کردند.


چند روز بعد رفته بودیم بازدید از خانواده شهدا. مادر شهیدی به من گفت: شما می‌دانید پسر من کجا شهید شده!؟


گفتم: بله ما با هم بودیم.


پرسید: حالا که جنگ تمام شده نمی‌توانید پیکرش را پیدا کنید و برگردانید. با حرف این مادر خیلی به فکر فرو رفتم.


روز بعد با چند تن از فرماندهان و دلسوختگان جنگ صحبت کردم. با هم قرار گذاشتیم به دنبال پیکر رفقای خود باشیم، مدتی بعد با چند نفر از رفقا به فکه رفتیم.


پس از جست‌وجوی مجدد، پیکرهای سیصد شهید از جمله فرزند همان مادر پیدا شد.


پس از آن گروهی به نام تفحص شهدا شکل گرفت که در مناطق مختلف مرزی مشغول جست‌وجو شدند.


عشق به شهدای مظلوم فکه، باعث شد که در عین سخت بودن کار و موانع بسیار، کار در فکه را گسترش دهند. بسیاری از بچه‌های تفحص که ابراهیم را می‌شناختند، می‌گفتند: بنیان‌گذار گروه تفحص، ابراهیم هادی بوده. او بعد از عملیات‌ها به دنبال پیکر شهدا می‌گشت.


پنج سال پس از پایان جنگ، بالاخره با سختی‌های بسیار، کار در کانال معروف به کمیل شروع شد. پیکرهای شهدا یکی پس از دیگری پیدا می‌شد. در انتهای کانال تعداد زیادی از شهدا کنار هم چیده شده بودند. به راحتی پیکرهای آنها از کانال خارج شد، اما از ابراهیم خبری نبود!


علی محمودوند مسئول گروه تفحص لشگر بود. او در والفجر مقدماتی پنج روز داخل کانال کمیل در محاصره دشمن قرار داشت.


علی خود را مدیون ابراهیم می‌دانست و می‌گفت: کسی غربت فکه را نمی‌داند، چقدر از بچه‌های مظلوم ما در این کانال‌ها هستند. خاک فکه بوی غربت کربلا می دهد.


یک روز در حین جست‌وجو، پیکر شهیدی پیدا شد. در وسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از گذشت سال‌ها هنوز قابل خواندن بود. در آخرین صفحه این دفترچه نوشته بود: «امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم. آب و غذا را جیره‌بندی کرده‌ایم. شهدا در انتهای کانال کنار هم قرار دارند. دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه‌ات ای پسر فاطمه!»


بچه‌ها با خواندن این دفترچه خیلی منقلب شدند و باز هم به جست‌وجوی خودشان ادامه دادند.


اما با وجود پیدا شدن پیکر اکثر شهدا، خبری از ابراهیم نبود. مدتی بعد یکی از رفقای ابراهیم برای بازدید به فکه آمد.


ایشان ضمن بیان خاطراتی گفت: زیاد دنبال ابراهیم نگردید؟!


او می‌خواسته گمنام باشد. بعید است پیدایش کنید. ابراهیم در فکه مانده تا خورشیدی برای راهیان نور باشد.»


تا خود را نسازیم  جامعه ساخته نمی‌شود


در وصیتنامه شهید ابراهیم هادی آمده است:


«خدایا،‌ ای معبودم و معشوقم و همه کس و کارم، نمی‌دانم در برابر عظمت تو چگونه ستایش کنم ولی همین قدر می‌دانم که هر کس تو را شناخت، عاشقت شد و هر کس عاشقت شد، دست از همه چیز شسته و به سوی تو می‌شتابد و این را به خوبی در خود احساس کردم و می‌کنم.


خدایا عشق به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب چنان در وجودم شعله‌ور است که اگر تکه‌تکه‌ام کنند و یا زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت.


و به عنوان یک فردی از آحاد ملت مسلمان به تمامی ملت خصوصاً مسئولین امر تذکر می‌دهم که همیشه در جهت اسلام و قرآن بوده باشید و هیچ مسئله و روشی شما را از هدف و جهتی که دارید، منحرف ننماید.


دیگر این که سعی کنید در کارهایتان نیت خود را خالص نموده و اعمالتان را از هر شرک و ریا، حسادت و بغض پاک نمایید تا هم اجر خود را ببرید و هم بتوانید مسئولیت خود را آن‌چنان که خداوند، اسلام و امام می‌خواهند، انجام داده باشید این را هرگز فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمی‌شود.»

منبع: کیهان