کد خبر 787900
تاریخ انتشار: ۲۶ مهر ۱۳۹۶ - ۱۵:۰۴

عصام زهرالدین که از او به‌عنوان فرزند سویداء هم یاد می‌شود، هیچ وقت ننگ وطن‌فروشی را تحمل نکرد و پس از فرار مناف طلاس به خارج، تقریبا جای او را در گارد ریاست جمهوری گرفت.

به گزارش مشرق، عصام زهرالدین را برای اولین بار وقتی اطراف محله سیده زینب را پاکسازی کرد، شناختم. یک دروزی وطن‌پرست که کلاه گشاد ولید جنبلاط برای خیانت سرش نرفت و صفر تا صد تماس‌ها و پیغام‌های این جاسوس سعودی و فرانسه را به اطلاع مقامات دولتی رساند. برای کسانی که نمی‌دانند باید بگویم که جنبلاط عامل اصلی سقوط شهر رقه بود، سرهنگ مسوول امنیت این شهر یک دروزی بود که با چند صدهزار دلار خریداری شد و او همه مسیرها را برای ورود تروریست‌های احرارالشام از خاک ترکیه فراهم کرد و شهر به ناگهان سقوط کرد.

عصام زهرالدین که از او به‌عنوان فرزند سویداء هم یاد می‌شود، هیچ وقت ننگ وطن‌فروشی را تحمل نکرد و پس از فرار مناف طلاس به خارج، تقریبا جای او را در گارد ریاست جمهوری گرفت. چندی بعد به دلیل اعتماد بالایی که به او می‌رفت، از طرف فرماندهی ارتش سوریه ماموریت حفظ دیرالزور شد. او در طول سال‌هایی که شهر در محاصره کشنده و بی‌سابقه‌ای بود، در برابر بیش از 80 عملیات سنگین داعش که بعضی اوقات تا 20 روز هم طول می‌کشید، مقاومت کرد و مانع از سقوط شهر شد. پشت او اما به بچه‌های حزب‌الله مستحکم بود که سه سال پیش برای کمک به وی راهی دیر شدند و تا روز شکست محاصره، کسی نمی‌دانست که در این شهر همه مقاومت می‌کنند.

عصام زهرالدین نمونه عالی شیوه حکومت‌داری سوریه بود، او یک دروزی بود، نه سنی بود، نه علوی و نه شیعه. مانند داوود الراجحه خدابیامرز که مسیحی بود و در انفجار شورای امنیت سوریه جان باخت. او فرماندهی 10هزار نفر، شیعه، سنی، مسیحی، دروزی، آرامی، عاشوری و علوی را دیرالزور بر عهده داشت و در این مدت با حضور در خط مقدم نبردها نام نیکی در تاریخ مبارزات ضدتروریسم و وطن‌پرستی از خود بر جای گذاشت. تقریبا همه کسانی که با تحولات سوریه سر و کار دارند، نام او را شنیده و به دلیل شوخی‌ها و رفتارهای پدرانه‌اش، همه رزمندگان و درجه‌داران و افسرانی که در شهر با او همکاری می‌کردند، دوستش داشتند.

نبود عصام، ضربه مهلکی بر پیکر ارتش سوریه است. همه خانواده او در سوریه لباس رزم بر تن کرده و در حال نبرد با تکفیری‌ها هستند. برادرش فرماندهی جبهه القنیطره را دارد و فرزندش ماه‌ها دوش به دوش پدر در دیرالزور جنگید. همین سه هفته پیش بود که پس از مدت‌ها راهی زادگاهش شد و استقبال باشکوهی از او کردند، او فخر دروزی‌های سوریه و جهان بود و همه اهالی سویداء به او افتخار می‌کردند و نامش را به نیکی می‌برند. به جرات می‌توان گفت که اگر وجود او و برادرش نبود، خیلی‌ها در این استان حاضر به پوشیدن لباس رزم نبودند. او زنده ماند تا شکست محاصره شهر را ببیند، اما زنده نماند تا بیرون راندن آخرین داعشی را از دیرالزور و خاک سوریه شاهد باشد.

ای کاش کسانی که در محور مقاومت با او همکاری کرده و می‌کردند و از نزدیک با او آشنا بودند اندکی از خاطرات و ویژگی‌های فردی‌اش را می‌گفتند. باوجود حسادت‌هایی که در ارتش سوریه به او می‌شد و برخی‌ها او را شومن می‌نامیدند، اما واقعیت آن است که در کنار سهیل حسن، نامش در تاریخ نبردهای سوریه به یادگار خواهد ماند و مجسمه‌اش در ورودی‌ها و میدان‌های شهرهای سوریه یادگار سرداری است که از خاک وطنش پاسداری کرد. دوستان بر ما خرده نگیرید، بدون شک امثال شهید عصام زهرالدین بخشی از زندگی خود را وقف امنیت ما کردند، خون او در حالی ریخته شد، که فشنگی که بدنش را شکافت، می‌توانست به دست همان تروریست در یکی از شهرهای ایران پیشانی‌ یک سرباز یا شهروند ایرانی را بشکافد.

منبع: کانال اخبار سوریه