کد خبر 788553
تاریخ انتشار: ۲۹ مهر ۱۳۹۶ - ۰۴:۴۰

روحانی باید تصمیم بگیرد آیا می‌خواهد همان مسیر شعارهای گذشته یعنی امید به مذاکره با غرب، سودای ورود سرمایه خارجی و تعاملات اقتصادی کلان با مجموعه‌های چندملیتی را پی بگیرد یا مسیر خودکفایی داخلی.

به گزارش مشرق، کمتر کسی گمان می‌کرد با حضور دونالد ترامپ در کاخ سفید، تحولات منطقه جنوب غرب آسیا با این شتاب عجیب و غریب به پیش رود. بسیاری از کارشناسان این گمان را می‌بردند که رکود وقایع در این منطقه، از جبهه‌های جنگ تا میزهای سیاست‌ورزی و دیپلماسی، خاکستری است که زیر آن آتش گداخته‌ای نهفته شده اما قطعا به این نتیجه نرسیده بودند که تغییر و تحولات به این گستردگی و با این شتاب آن هم پس از سفر کوتاه ترامپ به عربستان آغاز شود و به پیش برود.


در این میان تحلیلی وجود دارد که می‌گوید آمریکا در بازی قدرت منطقه تلاش می‌کند در غالب یک سه‌ضلعی به نوعی با مدیریت تغییرات و تحولات، شرایط را به نفع خود ساماندهی کند و به اهداف اصلی و اساسی خود برسد. ضلع اول این تحولات عربستان سعودی است که به صورت تام و تمام آنچه را مد نظر استراتژیست‌های آمریکایی است پیاده می‌کند. ضلع دوم خود آمریکاست که طی ماه‌های گذشته حضور خود در منطقه را تقویت کرده و ضلع سوم هم جمهوری اسلامی ایران است که گوش به فرمان آمریکا نیست اما ایالات متحده تلاش می‌کند با فشارهای سیاسی مانند آنچه در برجام اتفاق افتاد و آنچه درباره سپاه و فعالیت‌های موشکی رقم خورده، ایران را به مسیر دلخواه خود هدایت کند. در ادامه هر کدام از این سه ضلع تشریح می‌شود.


  ضلع اول: عربستان‌سعودی


چند ماهی بود تحولات دربار سعودی و حاکمیت این کشور چشم رسانه‌ها را به ریاض دوخته بود و هر آن انتظار وقوع اتفاقی جدید در آن می‌رفت. روزی محمد بن‌سلمان ارتقا می‌گرفت و روز دیگر تعدادی از شاهزاده‌ها و کارکنان و منصوبان پادشاه قبلی اخراج، تعلیق و حتی بازداشت می‌شدند، روزی خبر خرید چند صد میلیون دلار تسلیحات جدید منتشر می‌شد و روز دیگر اخباری همچون آزاد شدن رانندگی برای زنان!


در این ماه‌ها آنقدر تحولات مرکز فرماندهی تروریست‌های منطقه غرب آسیا سریع و پرشتاب بوده که حتی خیلی‌ها از اخبار و تحلیل‌ها جا ماندند. کارشناسان اما منتظرند نتیجه این وقایع را در معادلات منطقه‌ای و در هنگامه درگیری با دیگر مولفه‌های قدرت ببینند. قدرت‌نمایی شاهزاده جوان و جویای نامی که حالا هم ولیعهد است و هم وزیر دفاع و هم دارای حمایت ویژه از سوی رئیس‌جمهوری آمریکا، در کنار  اقداماتی از جنس آزادی‌های اجتماعی برای مدیریت افکار عمومی‌ و تسلیح ۴۰۰ میلیارد دلاری ارتش، همگی نشانه‌ای از فرارسیدن روزهای آخر است،‌ روزهایی که قرار است میوه همه این هزینه‌ها، برنامه‌ریزی‌ها و جابه‌جاشدن‌ها چیده شود تا شاید اگر بتوانند کام تلخ آمریکا و شیوخ شکست‌خورده در سوریه،‌ عراق و یمن را اندکی شیرین کنند.


  ضلع دوم: حضور ایالات متحده آمریکا در منطقه


دوران ریاست جمهوری اوباما هرچند با وقایع ریشه‌داری مانند پدید آمدن داعش و شعله‌ور شدن جنگ بزرگی در منطقه همراه بود اما به علت همان چیزی که خلق و خوی دموکرات‌های آمریکایی است، روابط خارجی و اهداف این کشور بر پایه صبر استراتژیک و عملیات از مسیرهای پیچیده گفت‌وگو، مذاکره و لابی صورت می‌گرفت، راه و روشی که ثابت شده جمهوری‌خواهان به هیچ عنوان به آن معتقد نیستند، ‌چنانکه در سال‌های اخیر، نه جرج بوش به آن پایبند بود و نه حالا دونالد ترامپ.


جمهوری‌خواهی از جنس ترامپ که حالا چاشنی کاسبی هم به رفتار عاری از منش‌سیاسی و پختگی سیاستمدارانه آن اضافه شده، چندین برابر سریع‌تر از فردی مانند اوباما سیاست‌های هیات حاکمه آمریکا را پیاده می‌کند، چنانکه رفتار او در جنوب غرب آسیا هم  از همین ماجرا حکایت دارد.


دولت اوباما همه راه‌ها برای ساقط کردن بشار اسد و تجزیه سوریه به عنوان استارت دومینوی تحولات نهایی در خاورمیانه را امتحان کرد که البته ناموفق بود و به نتیجه‌ای نرسید و حالا آمریکا پس از آن همه همکاری‌های آشکار و پنهان با تروریست‌های تکفیری در سوریه و عراق، نیروهای ویژه ارتش خود را در مرزهای سوریه با عراق و ترکیه و نقطه استراتژیکی مانند «التنف» مستقر کرده و از تلاش‌های نفوذی‌های خود در عراق و همچنین دیپلمات‌های مستقر در بغداد و اربیل برای فتنه در این کشور استفاده می‌کند.


شارژ خانواده بارزانی از مسعود تا فرزندان صاحب نفوذ او و رایزنی و هماهنگی با افرادی از جنس ایاد علاوی، قبل و بعد از همه‌پرسی، همگی دستپخت فرستادگان آمریکا به عراق برای ساماندهی «تجزیه کردستان» به عنوان آشوب جدید و بی‌پایان منطقه است. طراحی خطرناکی که حالا با اطلاعیه اخیر کردهای دموکراتیک سوریه، دنباله‌دارتر از قبل هم شده است.


علاوه بر همه اینها شاید مهم‌ترین اقدام آمریکا در رابطه با منطقه، اقداماتی بود که به سخنرانی جنجالی ترامپ ختم شد؛ اول آنچه مربوط به برجام است و ترامپ با اعلام عدم پایبندی ایران به توافق جامع هسته‌ای و سپردن سرنوشت آن به دست کنگره، خروج از آن را استارت زد و دوم ساماندهی چندجانبه اقدام علیه سپاه پاسداران با دستور اجرایی ۱۳۲۲۴ و قانون معروف شده به مادر تحریم‌ها  (HR۳۳۶۴) و.... آمریکا تلاش می‌کند ایران را در منگنه‌ای سفت و سخت قرار دهد و دولتمردان را مجبور کند بین ماندن در برجام و تحریم‌های گسترده‌تر یا خروج از آن یکی را انتخاب کنند.


در همین حین و در بحبوحه درگیری‌های برنامه‌ریزی شده، آمریکا ناوگروه «تئودور روزولت» را هم به عنوان بزرگ‌ترین گروه ناوی هواپیمابر خود، برای انجام مأموریت در پایگاه پنجم نیروی دریایی این کشور به سمت خلیج‌فارس روانه کرده است. مجموعه‌ای شامل ۷۵۰۰ نیروی ویژه و افسر با ۶ ناوگان جنگی، یک فروند ناو هواپیمایی پشتیبانی و ۳ ناوگان هلیکوپتر.


این ناوگروه می‌آید تا کمکی به ۲۱ پایگاه نظامی آمریکا در منطقه باشد؛ پایگاه‌هایی مانند پایگاه هوایی اینجرلیک در ترکیه، پایگاه هوایی احمدالجابر در کویت، پایگاه هوایی علی السالم در کویت، پایگاه ناوگان پنجم دریایی آمریکا در بحرین، پایگاه هوایی تومریت در عمان، پایگاه هوایی بگرام در افغانستان، پایگاه هوایی الظفره در امارات عربی متحده در کنار پایگاه هوایی بسیار بزرگ و مهم  الحدید در قطر که بتازگی مجددا با هواپیماهای جنگی آمریکا هم تجهیز شده است.


ضلع سوم: ایران


در همان حینی که مذاکره با آمریکا به عنوان کدخدای جهان از سوی دیپلمات‌های خندان دولت یازدهم در جریان بود و خیلی‌ها به دولت حسن روحانی یادآور می‌شدند «آمریکا را طرف انحصاری معامله برجام نکنید، به امضای کری اعتماد نکنید و...»، با کمک‌های ایران ملت عراق و سوریه در مقابل هجمه همه‌جانبه تروریست‌های چندملیتی ایستادند و در نهایت عراقی‌ها آخرین بقایای داعش را هم از مرزهای جغرافیایی خود بیرون کردند و سوری‌ها هم تا حدود قابل توجهی عرصه را بر داعش و القاعده تنگ کردند. الحویجه در عراق آزاد و پس از ۴ سال، محاصره دیرالزور شکسته شد و رقه مرکز خلافت داعش در سوریه هم خالی از تروریست‌ها شده است، فتح بزرگی که برای محور مقاومت از ابتدای جنگ تا امروز بی‌سابقه است.

خیلی‌ها معتقدند ماجرای حضور رسمی بسیاری از گروه‌های تروریستی از جمله داعش در منطقه رو به پایان می‌رود و وقایع اخیر منطقه هم ناشی از همین ماجراست، به این معنی که ۲ ضلع یادشده در ابتدای متن، ساماندهی شده‌اند تا ضلع سوم را متحول کنند و تغییرات مد نظر خود را در آن حاصل آورند. در این میان دولت ایران به عنوان پیشانی تصمیم‌گیری نقشی مهم و تعیین‌کننده‌ در این رویارویی برعهده دارد.


حسن روحانی و دولت دوازدهم امروز مرجع تصمیم‌گیری است، مرجعی که بی‌شک تصمیم صحیح آن همچون بسیاری از روزهای سرنوشت‌ساز ۴۰ سال گذشته می‌تواند استقلال و خودکفایی را به همراه بیاورد و البته خطای تصمیم هم می‌تواند همان بلایی را برسر کشور بیاورد که ۲ مذاکره گذشته یعنی توافقات هسته‌ای سال‌های ابتدایی دهه ۸۰ و  دهه ۹۰ به بار آورد.


روحانی باید تصمیم بگیرد آیا می‌خواهد همان مسیر شعارهای گذشته یعنی امید به مذاکره با غرب، سودای ورود سرمایه خارجی و تعاملات اقتصادی کلان با مجموعه‌های چندملیتی را پی بگیرد یا مسیر خودکفایی داخلی با استقلال همه‌جانبه سیاسی و اقتصادی را انتخاب کند. روزهای سرنوشت‌سازی در پیش است.

منبع: روزنامه وطن امروز