سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
«دولت عمیق» و «تفکر غلط»!
محمد حسین محترم در کیهان نوشت:
1- «دولت عمیق» یا دولت پنهان در آمریکا اصطلاحی برگرفته از عملیات مخفی ناتو تحت عنوان «گلادیو» است که برای صحنهگردانان اصلی پشت پرده سیاستهای این کشور بهکار میرود. دولت عمیق شامل عوامل اطلاعاتی، نظامی و سیاسی معتقدند اولا نژاد آمریکایی نژاد برتر است، ثانیا «توسعه اقتصادی» وابسته به «تولید نظامی» است! ثالثا براساس مکتب ماکیاولی برای جلب افکار عمومی و رای آوردن باید شعار بدهی، اما وقتی به قدرت رسیدی خلاف شعارهایت عمل کنی! فرقی هم نمیکند که چه دولتی و از چه حزبی بر سرکار باشد و «دولت به ظاهر منتخب» مجری سیاستهای«دولت عمیق» است و اگر بخواهد ساز ناکوک با دولت عمیق بزند بازیگران این دولت پنهانی طرح برکناری او را عملیاتی میکنند. پایه اصلی اعمال نفوذ دولت عمیق در آمریکا نیز طرح «اجماع واشنگتن» است که براساس آن در دهه 1980 وزارت خزانهداری آمریکا با بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول برای خارج کردن امور از دست دولتها حتی دولت خود آمریکا تحت عنوان «کوچکسازی دولت و خصوصیسازی» به توافق رسید.
2- هرچند دونالد ترامپ محصول سیاستهای همین دولت عمیق است و از مجرای آن به ریاستجمهوری رسیده اما آنچه که اکنون در آمریکا شاهد آن هستیم دقیقاً نمودی از تقابل دولت عمیق با دولت به ظاهر منتخب است که ظهور و بروز آن نیز عقبنشینی رئیسجمهور آمریکا از تمام وعدههای انتخاباتیاش است، چه در مسائل داخلی از جمله اصلاح ساختار فاسد نظام آمریکا و چه در مسائل خارجی از جمله پاره کردن برجام! در این مطلب عقبنشینی ترامپ از وعدههای انتخاباتیاش درخصوص مسائل داخلی کشورش و یا درخصوص مسائل خارجی در رابطه با دیگر کشورها را فاکتور میگیریم و موضوع مورد بحث ما «پاره کردن برجام» است که عقبنشینی رئیسجمهور آمریکا از این وعده انتخاباتیاش نشان میدهد تصمیمگیر اصلی در آمریکا شبکه استکباری پشت پرده است نه اوباما و نه ترامپ!
لذا این عقبنشینی ترامپ ثابت میکند که برجام منافع آمریکا را تامین کرده و این همه هیاهوی رسانهای و سیاسی یک بازی طراحی شده از قبل در پروژه برخورد با ایران است و اصولا آنچه که تحت عنوان «راهبرد جدید آمریکا علیه ایران» نیز از آن سخن گفته میشود و منتشر شده، جدید نیست، بلکه در حقیقت پازلی از سیاست درازمدت آمریکا است که از اول انقلاب اسلامی تدوین شده و در حال اجراست، منتها در این سیاست چون نتوانستند با قدرت نظامی و آشوب و ترور و کودتای مخملی و فتنه و تروریستها به اهداف خود برسند، از زمان بوش پسر در اندیشکدهها و هیئت حاکمه «دولت عمیق» به این نتیجه رسیدند که برای برخورد با جمهوری اسلامی باید در ایران نفوذ کنند و راه نفوذ را مذاکره و بهانه مذاکره را هم موضوع هستهای یافتند. بهگفته کلاوزویتس استراتژیست پروسی الاصل «مذاکره و دیپلماسی ادامه جنگ با ابزاری دیگر است»! اما مسئله اصلی و مهم اینکه آنچه از محتوای اندیشکدههای آمریکاییِ«دولت عمیق» بهدست آمده این است که قبل از مذاکره، نقشه راه و مفاد برجام تنظیم و آماده شده بود و در این نقشه راه، راهکار برخورد با قدرت دفاعی ایران و حضور جمهوری اسلامی در منطقه را از طریق ایجاد خلل و فرج در خود برجام ارائه کرده بودند.
لذا آنچه که ترامپ جمهوریخواه انجام میدهد طبق نقشه ترسیم شده «دولت عمیق» است که اوبامای دموکرات آن را به اجرا گذاشت و اگر هیلاری کلینتون نامزد دموکراتها که امضاکنندگان برجام به او دلبسته بودند هم رای میآورد همین راه ترامپ را میرفت. آنگونه که تام کاتن سناتور و عضو شورای روابط خارجی آمریکا با سیاهبازی خواندن هیاهوها علیه برجام تاکید میکند «مسئله برجام نقصهای فنی نیست و نگرانی آمریکا هم بهعلت ماهیت تسلیحاتی ایران نیست بلکه ناشی از ماهیت جمهوری اسلامی است که به الگوی ملت – دولت در منطقه تبدیل شده است.»
3- حال جای تعجب است که چرا دولت یازدهم و رسانههای حامی آن تلاش داشتند تا به بهانه لبخندهای اوباما و جان کری و با بزک کردن چهره آمریکا با دولتی اعتمادسازی کنند که فقط مجری است نه تصمیمساز و تصمیمگیر! در دولت دوازدهم هم تلاش دارند حساب آمریکا را از ترامپ جدا کنند! دولت دوازدهم اصرار دارد ثابت کند اگر ترامپ به برجام عمل نکند و آن را پاره کند به اعتبار و اعتماد آمریکا لطمه میخورد! سخن منطقی این است که اولا مگر شما مسئول اعتبار آمریکا در دنیا هستید؟ ثانیا مگر آمریکا خودش برای اعتبار، اعتباری قائل است و واژه اعتماد برای آمریکاییها مفهومی دارد؟ آمریکا که داعش را بهوجود آورده و با این همه جنایات تکفیریها از آنها به طور عملی حمایت میکند آیا نگران قوانین بینالمللی و یا اعتبار خود است؟ و اساسا مگر اعتبار و اعتمادی برای آمریکا باقی مانده است که شما نگران از دست رفتن آن هستید!؟ خود اوباما و جان کری دموکرات و ترامپ و تیلرسون جمهوریخواه دهها بار تاکید کردند برجام براساس بیاعتمادی نوشته و امضاء شده است.
جان بولتون هم برای توجیه پاره کردن برجام در پاسخ به خانم وندی شرمن میگوید آنزمان که از دهها قرارداد بینالمللی خارج شدیم مگر اتفاقی برای آمریکا افتاد که اکنون بهعلت خروج از برجام اتفاقی بیفتد! نکته طنزآلود این است زمانی که ظریف و کری در ژنو با هم قدم میزدند و با اسم کوچک همدیگر را خطاب قرار میدادند؛ اعضای آمریکایی حلقه نیویورکی برای خام کردن اعضای ایرانی این حلقه و نگه داشتن آنها در توهم خوشبینی به آمریکا، فریبکارانه میگفتند«مشاهده این همه اعتمادِ ایجاد شده لذتبخش است»! با این وجود آقای روحانی در پاسخ دلسوزان نظام و کشور که بر بیاعتمادی به آمریکا تاکید میکنند، با تاویل نادرست آیات قرآن و ادعای صلحطلبی امام حسن و امام حسین(ع) طلبکار میشود که چرا «میگویند به چه دلیل به آمریکا اعتماد کردید»!؟ پاسخ این چرا را باید در فرمایش رهبر معظم انقلاب در دیدار نخبگان کشور جستوجو کرد که فرمودند « اگر دشمن را نشناسیم و او را دوست و یا بیطرف بدانیم، حتما در معرض خطر خواهیم بود.»
4- رهبر معظم انقلاب در جمع نخبگان یک بار دیگر موضع نظام را هم در برابر خروج آمریکا از برجام و هم در برابر مواضع متناقض اروپاییها که از یکطرف خوستار حفظ برجام و از طرف دیگر خواستار مقابله گسترده با قدرت دفاعی ایران و حضور جمهوری اسلامی در منطقه شدهاند، روشن کردند که «اگر آمریکا با پاره کردن برجام از آن خارج شود، ما هم با ریز ریز کردن برجام از آن خارج میشویم». اما این سؤال بیپاسخ همچنان باقی است که چرا دولت دوازدهم برای حفظ برجام تحت هر شرایطی و به هر قیمتی، در خطایی استراتژیک با ارسال پالسها و پیامهای غلط از جمله اینکه «اگر آمریکا از برجام خارج شود ما خارج نمیشویم»، دشمن را جریتر و امیدوارتر برای اعمال فشار و تحریمهای بیشتر علیه ملت ایران میکند؟ بعد از چراغ سبزهای آقای روحانی، محمدجواد ظریف به نشریه پولیتیکو میگوید «لازم نیست ما سختگیرانه عمل کنیم و عزم و اراده و ملیگرایی خود را به رخ جهانیان بکشیم»! وی در پاسخ به این سؤال که چرا پاسخ رئیسجمهور آمریکا را در سازمان ملل ندادید؟
میگوید «به میانهروی افتخار میکنیم و برجام مبنا و گام نخست بود نه سقف و در مورد سایر مسائل همواره آماده گفتوگو با جامعه بینالمللی هستیم»! ظریف قبل از این نیز در مصاحبه با نیویورک تایمز درباره تغییر توافق هستهای شروطی را مطرح کرده بود از جمله اینکه اگر آمریکا امتیازهای بیشتری میخواهد، ما هم میخواهیم! برهمین اساس است که خبرگزاری رویترز 14/7/96 اعلام کرد «آمریکاییها از طریق پیامهای رسانهای موافقت ایران برای مذاکره مجدد را درک کردند»! دولت باید موضع خود را در این خصوص بهطور صریح و شفاف بیان کند و صرف اینکه فقط در شعار بگوید ما مطیع رهبری هستیم نمیتواند در مقابل دشمن بازدارندگی ایجاد کند. ظریف در مصاحبه با گاردین نیز با ابراز تاسف از اینکه ملاقات خوبی با تیلرسون نداشته به آمریکاییها میگوید«مطمئن باشید ایران پروتکل الحاقی را تصویب میکند و اگر برجام بهطور کامل هم اجرا نشود (اینکه ایران به تمام تعهداتش عمل کرده و آمریکا عمل نکند) باز باعث میشود منطقه با مشکلات کمتری روبهرو شود»!
این یعنی اینکه اقدامات ایران موجب مشکلات منطقه بوده که آمریکاییها ادعا میکردند! آنگونه که بیبیسی گفته ظریف بار دیگر مسائل داخلی و رقابتهای حزبی را هم به وسط کشانده و گفته «موضع کنونی آمریکا موجب خواهد شد تا مخالفان داخلی دست بالا را پیدا کنند».
بهگفته بیبیسی ظریف برای مقابله با مخالفان داخلی حتی گفته «حاضر است سختگیریهای بیشتری درخصوص بازرسیهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی(بازرسی از مراکز نظامی) را بپذیرد تا برجام حفظ شود!» این اظهارات تا جایی دور از انتظار و شأن دیپلماتیک بود که خود بیبیسی آن را دلیلی بر ضعف دولت ایران در مقابل آمریکا عنوان میکند و سفیر آلمان را هم سر ذوق میآورد تا در نشست آتلانتیک با دخالت در امور داخلی ایران اذعان کند «سفارتخانه ما در تهران با طیفی از جامعه سیاسی و مدنی ایران در تماس است و از این ابزار برای فشار بر ایران استفاده میکنیم»!
5- و اما رهبر معظم انقلاب در دیدار نخبگان تاکید کردند«برخی جاهلانه و برخی خائنانه این«تفکر غلط» را ترویج میکنند که پیشرفت فقط در ذیل غرب امکانپذیر است. دشمن در برجام القاء میکرد اگر توافق حاصل شود، دشمنیها برطرف میشود، توافق کردیم اما دشمنیها بیشتر شد. امروز عدهای مطرح نکنند که اگر در مسائل منطقه توافق نکنیم چنین و چنان میشود. این از القائات دشمن است و باید در مقابل مکر و توطئه آمریکا هوشیار باشیم.»
واقعیتهایی درباره مجموعه همشهری
پیمان فراهانی جانشین سردبیر همشهری ماه در وطن امروز نوشت:
قطعا همان زمان که محمدعلی نجفی به عنوان گزینه شهرداری تهران در جلسه شورای شهر، علیه موسسه همشهری و فعالیتهای رسانهای و چاپی - انتشاراتی آن مجموعه به جهت اخذ رأی اعتماد اعضای شورای شهر، اعلام موضع صریح میکرد میشد حدس زد که اتفاقات بزرگی در راه است.
بخشی از این اتفاقات در نخستین نشست خبری شهردار با رسانهها به وقوع پیوست و خبر رسمی تعطیلی 4 نشریه از گروه مجلات همشهری از سوی نجفی رسانهای شد. البته پیشتر نیز خبرهایی از جابهجاییهای صورت گرفته در روزنامه همشهری از مدیرمسؤولی تا دبیران سرویسها به رسانهها درز کرده بود.
هرچند امروز محرز است که تغییری در تصمیمات گرفته شده توسط دوستان شهردار در موسسه همشهری ایجاد نمیشود اما ذکر نکاتی مشورتی به آن دوستان که بعضا در جلسات داخلی گفته و شنیده شد و بعضا حتی شنیده نشد، خالی از لطف نیست.
- شهردار محترم تهران در نشست خبری خود اعلام کرد بخشی از فعالان رسانههای مکتوب به فعالیت گروه مجلات همشهری اعتراض داشتهاند و تصمیم او برای تعدیل فعالیت مجلات که پیشبینی میشود با بهانههای مختلف به حداقل ممکن برسد، مبنی بر همین اعتراض اتخاذ شده است اما در اقدامی متناقض اعلام میشود مجلاتی تعطیل شدهاند که فروش آنها زیر 20درصد بوده است، پس اگر این نشریات در بازار رقابتی جایی برای فعالیت نداشتند حضورشان در بازار برای بخش خصوصی مشکلی ایجاد نمیکرد.
- امروز بر کسی پوشیده نیست که رسانههای خصوصی نیز توسط اشخاص یا مجموعههایی حمایت میشوند که هرکدام علایق سیاسی خاص خود را دارند و اساس حمایت آنها از رسانهها به جهت کسب موفقیت در علایق است. تعطیلی مجلات همشهری که سابقه فعالیت اکثر آنها بالای 10 سال است و خارج کردن آنها از عرصه مطبوعات مشخصا بهنفع آن مجموعههای خصوصی و در نهایت به نفع آن علایق و سلایق خواهد بود. هرچند با نگاهی گذرا به دکههای روزنامهفروشی میتوان فهمید امروز عمده نشریات و مطبوعات از کدام علاقه سیاسی برخوردارند.
- تا جایی که اطلاعات درباره موسسه همشهری وجود دارد، این موسسه بخشی جدی از مخارج خود را از تبلیغات و چاپخانه این موسسه که بزرگترین چاپخانه خاورمیانه است کسب میکند. خاطرم هست ایامی صحبت از خصوصی و مستقل شدن نشریات این موسسه بود اما بدان جهت که این مجموعه عامالمنفعه است و عملا مجلات به مردم تعلق دارند نه گردانندگان آن، از خصوصی شدن آنها صرف نظر شد اما امروز به دلیل حمایت از دیگر نشریات خصوصی این مجلات تعطیل میشوند!
- داشتن نگاه سودمحور به عرصه فرهنگ از جمله آفاتی است که امروز موسسه همشهری دچار آن شده است. بر کسی پوشیده نیست که فعالیتهای فرهنگی «نه برای کسب سود بیشتر» بلکه برای «ارتقای فرهنگ عمومی» انجام میشود. فعالیت مجلات موسسه همشهری در کنار دیگر کارهای فرهنگسراها و سراهای فرهنگی است که قطعا شهرداری تهران به عنوان جدیترین «متصدی» فرهنگی تهران باید به آن توجه کند.
- صد البته که فروش مجلات فینفسه دارای اهمیت و نشاندهنده ارتباط درست با مخاطب است اما گسترش استفاده از فضای مجازی عموم مطبوعات و نشریات کشور را درگیر خود کرده است و بخش مهمی از مجلات کشور که برخی نیز بسیار بنام بودند به تعطیلی کشیده شدند، لذا گسترش استفاده از فضای مجازی و رجوع کمتر مخاطب به نشریات و مکتوبات مسالهای منحصر به موسسه همشهری نیست، بلکه موضوعی بینالمللی است که دیگر رسانههای جهان نیز از آن رنج میبرند اما میتوان مقایسه و بررسی کرد که چقدر از مدیران رسانهای برای فرار از صورت مساله و شانه خالی کردن از مسؤولیت، تصمیم به تعطیلی رسانههایشان گرفتند. هرچند میتوانید در ایران علاوه بر محدودیتهای ایجاد شده، بالا رفتن نجومی قیمت کاغذ و عدم حمایت یا اصطلاحا تسهیلگری نهادهای متولی فرهنگی را هم اضافه کنید.
- هرچند ناگفته بسیار است اما در آخر نیز اضافه کنیم اخذ تصمیم درباره تعطیلی یا ادامه فعالیت یک مجله کاری است که نیازمند بررسی کارشناسی است. به عنوان نمونه همشهری ماه در مدیریت جدید خود که کمتر از یکسال بهطول انجامیده، رشد میانگین فروش 10 تا 15 درصدی را تجربه کرده است. حتی در جلسهای که برای بررسی وضعیت تنها 5 دقیقه فرصت داشت پیشنهاد محدود شدن تعداد صفحات و همچنین تغییر بازه انتشار به هفتهنامه را داد، چرا که ماهنامه سیاسی با توجه به سیال و زودگذر بودن مسائل سیاسی کشور به سختی میتواند کسب
موفقیت کند.
الگوی ارتباطی آتش به اختیار فرهنگی
حامد حاجی حیدری در رسالت نوشت:
قضیه: - تاریخ انقلاب اسلامی، نشان میدهد که کار فرهنگی به سبک برادرانه و بسیجی، در قلب فتوحات انقلاب اسلامی قرار داشته و اغراق نیست گفتن این که هر چه انقلاب اسلامی دستاورد شاخص داشته است، از کنار این «کار فرهنگی برادرانه و بسیجی» بوده است. - وقتی فرهنگ کثرت گرا که نه بر رفاقت و برادری، بلکه بر رقابت و ستیز بنا شده بود، و حتی مشحون از خصومت تصنعی و تقلیدی برادران اصلاح طلب بود که سخت شیفته الگوی غربی کارل پوپر و رابرت دال بودند، در نیمه دهه 1370 متداول گشت؛ وقتی این شمایل کثرت گرا با فرهنگ تندزبان روزنامه نگاری در آمیخت، رفته رفته زمینههای کار فرهنگی برادرانه و بسیجی کم رنگ شد، و جای آن را یک سیاست و سپس جامعه کثرت گرا گرفت.
- امروز، هر چند که مدتهاست بر همه معلوم شده است که سیاست کثرت گرا و روزنامه نگارانه که سراسر ستیز و منفی بافی بود، در اثر یک خطای تئوریک و اشتباه فاحش فلسفی رقم خورد، ولی آثار اجتماعی آن همچنان پا بر جاست و خود را با منازعات تند و بی ملاحظه در تلگرام و سایر فضاهای فارغ از «شرم حضور» یا فضای به اصطلاح «مجازی» نشان میدهد. ما از فلسفه و سیاست کثرت گرا خلاص شدیم، ولی هنوز ته نشستهای اجتماعی فرهنگ کثرت گرا و روزنامه نگارانه، جلوی هر نوع کار فرهنگی برادرانه را گرفته است. از این زاویه، صدور فتوای «آتش به اختیار فرهنگی»، معنا و خصلت تازهای مییابد؛ این که برای زدودن آثار این فرهنگ روزنامه نگارانه که در فضای مجازی تشدید هم شده و در آن عداوتها جای برادریها را گرفته است، باید قدمی برداشت.
* جعبه آچار کار فرهنگی:
- هر نوع کار فرهنگی، باید معطوف به مدیریت ارزشها باشد، و این کار هم برای خود قواعدی دارد. مهارت در مراعات ارزشها، ابزار اصلی کار فرهنگی هستند، و باید ضمن آن که درک میگردند و به رسمیت شناخته میشوند، به مثابه ابزاری برای همدلی و خدمت رسانی به هدف نشو و نمای فرهنگی به کار گرفته شوند. این، اصل مطلب است. یک فعال فرهنگی باید با درک این ارزشهای پایه، و با مهارت یافتن در مراعات آنها نقش تسهیل گر در بسیج و در صحنه نگه داشتن مردم داشته باشد.
- جاناتان هیت، استیو هیتلین، شالوم شوارتز، کوین پینکستن، استیون وایزلی، و اندرو مایلز، در جریان زنجیرهای از پژوهشهای میان رشتهای، در میان قلمرو فلسفه و انسان شناسی و روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی اخلاق، کوشیدهاند تا فهرستی از عوامل عاطفی پشت قضاوتهای اخلاقی عامه مردم به دست آورند؛ (1) ارزش پیروی از اصول، (2) ارزش استقلال، (3) ارزش سنت، (4) ارزش خیرخواهی، (5) ارزش پیشرفت، (6) ارزش توان انطباق با شرایط، (7) لذت، (8) ارزش امنیت، (9) ارزش انگیزه داشتن و (10) ارزش قدرت داشتن. این 10 تا، ارزشهای اصلی هستند که عامه مردم را به تحرک وا میدارند. خب؛ این دستاورد مهمی است.
- البته آموزش و تفکر یا زمینههای محلی، تأثیر انکارناپذیری بر وزن هر یک از این ارزشها دارند، ولی 10 ارزش پایه، همینها هستند و هر نوع تربیت و تأملی باید به این ارزشهای پایه تعبیر شوند. مثلاً تحقیقی در سال 2014 توسط میلز در یک مقیاس تجربی محدود انجام شده و نشان میدهد که عموماً قضاوتهای زنان بر خیرخواهی و استقلال متکی است، ولی مردان بر قدرت و پیشرفت علاقه نشان میدهند.
صرف نظر از صحت و سقم این وزن دهیها، مشابه این تفاوتها را میتوان در مقاطع سنی و قومی و اقلیمی و ... پیدا کرد، و پیدا کردن این تمایزهای معنادار، کلید دوم هر کار فرهنگی موفق است.
از همین جا میتوان نتیجه گرفت که فعال فرهنگی باید تصور از خود را به عنوان رهبر فکری تغییر دهد، و بیشتر خود را به عنوان تسهیل کننده تعبیر کند. میراث طولانی و موفق کار فرهنگی بسیجی که هنوز در کشور ما پر ثمر و موفق است، مبتنی بر همین روحیه تسهیل کنندگی و برادری است، که اکنون با این دستاورد مهم علمی در زمینه عوامل عاطفی عام، میتواند کارآمدتر هم بشود. فعال فرهنگی با حضور پیوسته در کف میدان از این گرایشهای عاطفی جهت نزدیک شدن به تعالی استفاده میکند.
- مرتبط با همین بحث دستاوردهای شوادر و فیسک در زمینه مطالعات انسان شناسی اخلاق است. ملهم از دریافتهای آنها، در تمام جوامع، و حتی جوامع مدرن امروزی که گمان میرفت افسون زدوده شدهاند، مقدس بودن خدا، روح، و قلب، یک قاعده است که اصولاً مراعات میشود، و حتی «نیچه گرا»ترین و نهیلیستترین افراد هم نمیتوانند به نحو پایدار و طولانی این حیطههای مقدس را هتک کنند. اینها ارزشهای بنیادینتری هستند که ارزش هویت فردی و جمعی، اهمیت خانواده و ارزش خلوص و راستی از آنها سرچشمه میگیرد و به تبع، این ارزشها هم نمیتوانند به طور پایدار در مقیاسهای فردی و اجتماعی زیر پا گذاشته شوند. این ارزشها ثابت هستند و تنها از نوعی به نوع دیگر تأویل میشوند.
- آنچه در مورد الهامات طرح ریچارد شواردر و جان فیسک جالب است، این است که این ارزشهای پایه میتوانند به عنوان مدلهای مبنایی ارتباطی توسط فعالان فرهنگی مورد توجه قرار گیرد، و به تناوب در زمینه اشتراک جمعی افکار، و تکریم چهرهها و مراجع اجتماعی، ملاک عمل باشند. باید در مورد وسوسههای «روزگار نو» مقاومت کرد. اغلب ما دوست داریم تا شورش گرانه از برآمدن عصری نو سخن بگوییم، تا از ارائه توضیحی در مورد علل پدیدهها راحت و خلاص بمانیم، ولی، این بررسیها در مقیاس جوامع مختلف امروز (مقیاس درزمانی) و در مقیاس تاریخی (مقیاس هم زمانی) نشان میدهد که این ارزشهای پایه، به سهولت تغییر نمیکنند.
- جمع بندی مطلب: ارزش «نظریه بنیاد اخلاقی» جاناتان هیت که بیشترین نفوذ ممکن را در میان تحلیلگران جامعه شناسی اخلاق جلب کرده در همین نکته است؛ این که ارزشهای پایه جوامع امروز، نتیجه سازگاری دراز مدت انسان در مقیاس فردی و اجتماعی با مسائل محیطی است که همه انسانها، در سراسر جهان، در آن شریکاند.
این ارزشها، حکم جعبه ابزار کار فرهنگی را دارند و هر فعال فرهنگی و اجتماعی باید اولاً خود، تبلور سطح متعادلی از این ارزشها باشد، و هم بکوشد تا با حضور در کف جامعه، این ارزشها را تسهیل کند.
در جمع بندی مطلب، اگر بخواهیم از مجموع مطالعات صورت گرفته در زمینه جامعه شناسی اخلاق، فهرستی از این جعبه ابزار کار فرهنگی جمع و جور کنیم به یک فهرست شانزده آچاره میرسیم، امید که به کار آید: (1) مقدس بودن خدا، (2) مقدس بودن روح، (3) ارزش پیروی از اصول، (4) ارزش قدرت داشتن، (5) ارزش مستقل بودن، (6) ارزش پیروی از سنتهای آزموده، (7) ارزش خیرخواهی، (8) ارزش پیشرفت، (9) ارزش توان انطباق با شرایط، (10) ارزش لذت متعادل، (11) ارزش امنیت، (12) ارزش انگیزه داشتن، (13) مقدس بودن قلب، (14) ارزش مهربانی و دلواپس هم نوع بودن، (15) ارزش عدالت، (16) ارزش وفاداری (توأم با اقتباسهای آزاد از جاناتان هیت و بویژه کوین مککافری).
آن سوی فرش قرمز سلمان برای العبادی
حامدرحیم پور در خراسان نوشت:
تحرکات دیپلماتیک و سیاسی جدیدی در غرب آسیا در حال شکل گیری است که می تواند نظم سیاسی و امنیتی این منطقه را تغییر دهد. این تحولات صرفا به اقلیم کردستان عراق یا شکست داعش در عراق و سوریه اختصاص ندارد، بلکه باید به تلاش بازیگران منطقه ای برای یارگیری در مقابل یکدیگر در دوران پس از داعش نیز اشاره کرد. سفر اخیرحیدرالعبادی، نخست وزیر عراق و رکس تیلرسون، وزیر خارجه آمریکا به ریاض به دعوت مقامات سعودی نیز نمونه ای از این تحرکات است.
اما مهم ترین سوالی که در این زمینه مطرح است این است که عربستان با چه قصد و نیتی به عراق نزدیک می شود و برای مقامات و حتی مسئولان گروه های سیاسی و شیعه این کشور فرش قرمز پهن می کند یا همچنان که ملاحظه می شود ملک سلمان پادشاه عربستان شخصا به استقبال حیدر العبادی می رود؟
پاسخ کوتاهی که می توان به این سوال داد، این است که عربستان در واقع چیزی را که از طریق نظامی به دست نیاورده است اکنون می خواهد در عرصه سیاسی به دست آورد.بنابراین به نظر می رسد سفر اخیر العبادی به ریاض را فراتر از ابعاد اقتصادی،باید در چارچوب رویکرد جدید عربستان در منطقه تبیین کرد. رویکردی که در صدر آن ها سفر ملک سلمان به چین و در ادامه سفر تاریخی او به روسیه قرار دارد. همه این مسائل از یک نوع پوستاندازی در سیاست خارجی ریاض خبر میدهد. به عبارت دیگر عربستان در حال عوضکردن زمین بازی دیپلماتیک است که خود این مسئله متأثر از دلایل و عوامل داخلی و منطقهای است. رویکردی که ریشه در تغییرات داخلی، محدودیتها و شکستهای منطقهای و دنبالهروی مقامات ریاض از سیاستهای منطقهای آمریکا در غرب آسیا دارد.
محدودیتها در این سطوح سه گانه باعث شده است عربستان نوعی چرخش در روابط با عراق را نیز در مقطع کنونی به نمایش بگذارد.در واقع یکی از مهم ترین تغییرات در رویکرد عربستان در قبال عراق به موضوع شکست ریاض در پرونده رقابت منطقهای با ایران در عراق، سوریه و یمن بر میگردد که به تغییر تاکتیک سعودیها برای پیدا کردن جای پا و تأثیرگذاری بر تحولات آینده در این عرصهها به منظور جلوگیری از گسترش نفوذ ایران منجر شده است.
عربستان سعودی پس از آن که در حوزههای یاد شده موفق به پیشبرد اهداف سیاست خارجی خود نشد، به این نتیجه رسید تا مجدد حضور در عراق و تأثیرگذاری بر روند تحولات این کشور را در یک فرایند محدودتر به سامان برساند.
رویکردی که در چارچوب تمایل مقامات عربستان به ایجاد هژمونی در منطقه قابل تبیین است که در این میان، عراق به عنوان یکی از مهم ترین متحدان ایران، جایگاه مهمی را برای سعودیها دارد.متغیر دیگری که به عرصه بینالمللی بر میگردد، همگام شدن عربستان با آمریکا در جهت گسترش نفوذ در عراق است. این نفوذ که پیشتر در میان اهل سنت، عشایر و جریانهای سیاسی اهل سنت عراق سازمان دهی شده بود، به دنبال آن است تا دیگر جریانهای سیاسی از جمله شیعیان عراق را نیز در برگیرد.
سعودیها در چارچوب این رویکرد تلاش می کنند تا ضمن تحکیم نفوذ خود در میان اهل سنت عراق، ارتباط با دیگر جریان های شیعی همچون جریان صدر و حتی دیگر گروه های شیعی نزدیک تر به ایران مانند حزب الدعوه را نیز برقرار کنند. البته در سال های گذشته نیز عربستان وارد تعامل سیاسی با گروه های سیاسی عراق جدید شده بود اما تخم مرغ های خود را در سبد اعراب سنی، شیعیان لائیک و بعضا گروه های کرد گذاشته بود اما از آن جا که از این شیوه نیز نتیجه به دست نیاورد اکنون می خواهد از طریق نزدیکی به شیعیان این کشور به خواسته های خود دست یابد. در این زمینه عربستان شیوه تفرقه افکنانه جدیدی را به مرحله اجرا گذاشته است و پروژه شیعه عرب را در برابر شیعه ایران دنبال می کند و از این طریق می کوشد بین شیعیان عراق تفرقه ایجاد کند .
اما نکته این جاست که العبادی نباید فراموش کند که در سال های گذشته سعودی ها مسئول بسیاری از چالش های امنیتی و سیاسی عراق بوده اند و حتی تغییر رویکرد ریاض و فرستادن ثامر السبهان به عنوان اولین سفیر خود به بغداد نیز نشان داد که خط مشی سعودی ها در عراق همچنان بر فتنه انگیزی استوار است به طوری که رویکرد فتنه افکنانه سفیر عربستان در عراق سبب شد تا عراقی ها با برگزاری تظاهراتی گسترده اخراج وی را خواستار شوند.
سعودی ها حتی در ابتدا به طور غیررسمی از اقدامات تجزیه طلبانه مسعود بارزانی هم حمایت کردند هر چند بعدا با مصلحت اندیشی، گفت وگوی اربیل با بغداد را خواستار شدند.در هر حال با توجه به سابقه سعودی ها در ایجاد چالش های امنیتی و سیاسی در عراق و مشکلات بنیادی که با این کشور دارند بعید به نظر می رسد که آن ها در نزدیک شدن به بغداد صداقت داشته باشند به ویژه این که انتخابات پارلمانی در عراق نزدیک است و چه بسا مهم ترین علت عجله سعودی ها برای نفوذ هر چه بیشتر در عراق، تاثیرگذاری بر نتیجه انتخابات از طریق حمایت های مالی از برخی گروه های سیاسی باشد.
العبادی باید بداند ضرب المثل معروفی هست که می گوید اگر دشمنت را با دشمنی نتوانستی بر زمین بزنی، سعی کن او را از راه دوستی نابود کنی. فرش قرمز ملک سلمان برای العبادی در واقع مصداق بارز این ضرب المثل است. اگرچه به نظر می رسد العبادی با نگاهی به معادلات انتخابات پارلمانی آینده در عراق در حال انجام این حرکت های سیاسی است اما همان طور که اشاره شد عربستان صداقتی در ترمیم رابطه با بغداد ندارد و همین موضوع می تواند برای عراق بسیار مخاطره آمیز باشد. العبادی باید بداند «مومن از یک سوراخ، دو بار گزیده نمی شود».
آب به آسیاب ترامپ نریزید
محمدرضا باهنر دبیرکل جبهه پیروان خط امام و رهبری در ایران نوشت:
سخنان نسنجیده رئیس جمهوری امریکا علیه ایران و برجام نه تنها با واکنشهای منفی در ایران که با اعتراض محافل و شخصیتهای داخل امریکا و اکثر قریب به اتفاق رهبران جهانی روبهرو شده است. در این میان تنها رژیم صهیونیستی و تعداد انگشتشماری از سران کشورهای حاشیه خلیج فارس از ادعاهای بیاساس ترامپ استقبال کردهاند.
واکنشهای داخلی به اظهارات تند و بیاساس مستأجر کاخ سفید، نمودی از وحدت در ایران را به رخ کشید و نشان داد که ایرانیان بر سر منافع ملی خود با کسی شوخی ندارند و اختلافسلیقهها و تفاوت دیدگاهها در مدیریت کشور بهانه قربانی کردن منافع ملی نیست.
اگر چه توافق هستهای وحی منزل نیست و حتماً انتقاداتی بر آن هم ممکن است وارد باشد کما اینکه در دو، سه سال گذشته هم کارشناسان و چهرههای سیاسی و اقتصادی انتقادهایی را وارد دانستهاند. با این حال در این میان از یک نکته نباید غافل شد که دشمنان ایران اسلامی همچنان که روی خوشی به پیشرفتهای ایران نشان نخواهند داد، حتماً گوشه چشمی هم به دامن زدن به اختلافات داخلی دارند تا با اوج گرفتن این اختلافات بهتر به اهداف ضد ایرانی خود برسند. بر این اساس بر همه جریانها و گروههای سیاسی واجب است که نسبت به این خواسته دشمنان هم توجه داشته باشند.
بیراه نیست که ترامپ علاوه بر مسأله برجام ادعاهای واهی نیز نسبت به مسائل داخلی ایران دارد. حال در چنین شرایطی اگر جریانهایی در داخل کشور نیز به بهانه انتقاد، در مسیر تخریب یکدیگر برآیند و بخصوص دولت را- که این روزها در مصاف دیپلماتیک با طرفهای خارجی است- مستقیم یا به تلویح متهم به صفتهای نادرست کنند، بدون تردید در جهت خدمت به مردم و منافع ملی گام برنداشتهاند. من از خیلی وقت پیش گفتهام که در بحث توافق هستهای یک تیم خوب داشتیم که تلاشهای زیادی کردند اما بیشتر از این زورشان نرسید.
قرار بود ۱۰ گل بزنیم و هیچ گل نخوریم اما توانستیم هفت گل بزنیم والبته سه گل هم خوردیم.حال به هر دلیلی رئیس جمهوری تندرو امریکا قصد بر هم زدن این بازی را دارد اما با مخالفتها و اعتراضهای دیگر شرکت کنندگان در این بازی و حتی تماشاچیان مواجه شده است.
این اجماع جهانی که علیه ترامپ ایجاد شده، فرصتی است برای اینکه حقانیت جمهوری اسلامی در برابر نزدیک به 40 سال ادعاهای واهی امریکا در معرض دید همگان قرار گیرد. بنابراین شایسته تر آن است که در داخل به جای اتهام زدن به یکدیگر، قدر این فرصت را بدانیم و با همافزایی و همکاری ملی، تلاش کنیم مزایای بیشتری از موقعیت پیش آمده به دست آوریم. تندرویها و برخی واکنشهای هیجانی یا غرضورزانه جناحی در این مقطع بدون تردید آب در آسیاب دشمن ریختن است.
راهبرد نافرجام
غلامعلی خوشرو نماینده دائم ایران در سازمان ملل در شرق نوشت:
پس از ماهها جنجال، ترامپ برنامه راهبردی آمریکا را نسبت به ایران اعلام کرد که با واکنش هوشمندانه و قاطع ایران روبهرو شد. او همزمان با تأییدنکردن پایبندی ایران به برجام ادعاهای افراطی و کینهتوزانه خود را بر ضد ایران بیان کرد. افزون بر این با تهدید و گزافهگویی، خواستار تعمیر و بازسازی برجام شد تا ایران را از منافع برجام محروم کند و امنیت و ثبات منطقه را بر انگاره ذهنی اسرائیل و عربستان سامان دهد. این اقدام، عهدشکنی در برجام و هنجارشکنی در روابط بینالملل و مقابله با همه طرفهای مذاکراتی و نقض قطعنامه شورای امنیت است.
راهبرد کلان دولت ترامپ شامل دو بخش عمده است: نخست، رویکرد کلی نسبت به ایران بود که مشحون از اطلاعات غلط و تحلیلهای سادهلوحانه و مملو از کینهورزی و نفرتپراکنی بود. در این سخنرانی که به نام استراتژی و به کام ایدئولوژی افراطگرایانه و خیالپردازانه صورت گرفت، نهفقط واقعیتهای تاریخی و جغرافیایی تحریف شد، بلکه چالشهای موجود منطقه که آمریکا خود اولین باعث و بانی آن بود، وارونه جلوه داده شد. این بخش از سخنرانی سرشار از خودشیفتگی، قدرتنمایی و یاوهگویی نسبت به ایران، انقلاب و اسلام بود. دوم، پیشنهادهای اجرائی به کنگره برای تهدید و تحریم ایران و نهایتا ضربهزدن به برجام و محدودکردن توانایی دفاعی و قدرت بازدارندگی ایران بود.
این پیشنهادها شامل دائمیکردن محدودیتهای موقتی مندرج در برجام، ممانعت از کاهش زمان گریز هستهای به زیر یک سال، مقابله با برنامه موشکی ایران و تقویت آژانس برای راستیآزمایی برجام بود.
پیشنهادهای بالا هیچکدام جدید نبوده که این دولت آنها را کشف کرده باشد بلکه همه آنها در مذاکرات مطرح شد و ماهها و سالها درباره آنها بحث شده و نهایتا تفاهم هستهای در قالب برجام مورد قبول ١+٥ قرار گرفته و در شورای امنیت سازمان ملل با اجماع تصویب شده است. اکنون آمریکا میگوید ایرانیان در مذاکرات باهوشتر بودند و با پذیرش محدودیتهای موقتی به امتیازات دائمی دست یافتهاند. ترامپ، برجام را بدترین سند مذاکرهشده بهوسیله آمریکا قلمداد میکند و در اولین سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل آن را مایه شرمساری آمریکا خطاب کرد. اما جامعه جهانی برجام را نمونه بارز موفقیت دیپلماسی در برابر تحریم و تهدید و جنگ تلقی میکند. بنابراین خروج یکجانبه آمریکا از برجام مایه شرمساری است نه پایبندی به آن.
اکنون آمریکا از پایبندی ایران به برجام بهشدت عصبانی است و آرزو میکند کاش ایران بندهایی از برجام را نقض کرده بود تا آمریکا امروز اینچنین در نظام بینالملل تنها و منزوی نباشد. برای سالها تبلیغ میشد که ایران به برجام پایبند نخواهد بود و پنهان و آشکار عهدشکنی خواهد کرد. هشت گزارش آژانس در تأیید پایبندی ایران عملا دهان آمریکا را بسته است. آمریکا برای فرار از این موقعیت مدعی شده ایران روح برجام را رعایت نکرده است. آمریکا با تردستی برای روح برجام دلسوزی میکند تا اصل برجام را نابود کند.
براساس تعبیر خودسرانه آنها، روح برجام کمک به صلح و امنیت بینالمللی و منطقهای است. بر فرض درستی این تعبیر، همین ادعا هم پوچ و توخالی است. بهدلیل آنکه اکنون منطقه نسبت به سه سال پیش، از ثبات و امنیت بیشتری برخوردار است و وضعیت سوریه و عراق و لبنان در مقابله با داعش با گذشته قابل مقایسه نیست. درباره یمن هم اگر آمریکا فروش صدها میلیارد تسلیحات «زیبا» را به یمن متوقف کند و سعودی را از بمباران یمن بازدارد این کشور جنگزده، قحطیزده و وبازده هم روی آرامش میبیند.
برخلاف تعبیرات ناروا و تشبهات نابجا، از ابتدا برجام محدود به برنامه هستهای بود و هیچکدام از موضوعات منطقهای و دفاعی و موشکی ایران مورد بحث نبود. آمریکا درباره برنامه موشکی ایران میخواهد نظر خود را جایگزین نظر شورای امنیت کند. موضوع موشکی ایران بارها در شورای امنیت مطرح شده و تعدادی از اعضای دائم و غیردائم شورای امنیت بهصراحت اعلام کردهاند با نظر آمریکا نسبت به اینکه ایران در موضوع موشکی مفاد قطعنامه ٢٢٣١ را رعایت نکرده، موافقت ندارند.
نماینده دائم آمریکا بهصراحت میگوید ما در شورای امنیت میخواهیم ایران را تحریم کنیم ولی چند کشور در مقابل ما صفآرایی میکنند. امروز این آمریکاست که با مکر و تکبر و طرح موارد نامربوط به برجام در پی ضربهزدن به برجام است. آمریکا در تحلیل نهایی میگوید ایران با اجرای برجام از موقعیت خوب بینالمللی برخوردار شده، روابط اقتصادی و تجاریاش با جهان در حال گسترش است و برنامههای هستهای و دفاعی خود را پیش میبرد و نقش مهمی در تحولات منطقهای ایفا میکند. آنها از نگاه راهبردی توازن قوا در منطقه را بهنفع ایران میبینند و نمیتوانند شاهد پیشرفت، استقلال، هوشمندی و عزت مردم ایران باشند. آمریکا با یکجانبهگرایی و یکهتازی و متهمکردن ایران نمیتواند بر سیاستهای شکستخورده خود سرپوش بگذارد و اقدامهای غلط خود و متحدانش را توجیه کند.
هدف آمریکا توجیه شکست سیاستهای منطقهای خود و قدرتنمایی برای سرپوشگذاشتن بر ترس و ضعف همپیمانان خویش در منطقه بود. لابی پرهزینه صهیونی-سعودی در واشنگتن مرتب در شیپور ایرانهراسی و ایرانستیزی میدمد تا ایران را تنها مشکل منطقه معرفی کند. دولت ترامپ متحدانش را بازنده تحولات منطقهای میبیند و برای جبران سیاستهای خسارتبار و خانمانسوز خود بهدنبال توجیه و بهانه است. حال آنکه پایبندی همه طرفها به برجام و فهم درست شرایط منطقهای است که به صلح و ثبات کمک میکند. ایران به ثبات و صلح در منطقه کمک کرده است و مبارزه با تروریسم کور تکفیری را ادامه میدهد. استراتژی کلان آمریکا بدون درنظرگرفتن این واقعیتها از آغاز محکوم به شکست است.
خوشبینی بهجای تدبیر
صبح نو در سرمقاله امروز خود نوشت:
رییسجمهور، روز گذشته در سخنانی درباره مذاکرات هستهای گفته است ما قدمهای صحیح برداشته و هیچ جا اشکالی نداشتهایم و در یک مذاکره، در برابر قدرتهای جهانی همیشه آدم به صد درصد نمیرسد اما آنچه مهم و اساسی بوده، به آن دست یافتیم.
بررسی روند دو سال و اندی از مذاکرات هستهای و اجرای برجام و نتایج حاصل شده، این نظر رییس جمهور محترم را به چند دلیل روشن؛ قابل نقد و اشکال میکند.
نخست آنکه مذاکرات هستهای با وجود سیاهه طولانی بدعهدیهای آمریکا و غرب علیه ملت مظلوم ایران، در فضای خوشبینی و اعتماد به دشمن شکل گرفت تا آنجا که حتی اظهار نظر شفاهی جان کری وزیر سابق امورخارجه آمریکا نیز به عنوان تضمین برجام تلقی شد.
دیگر آنکه در جریان مذاکرات هستهای، مراقبتها و دقت لازم در برابر توطئه و ترفندهای دشمن صورت نگرفت بهگونه ای که امروز هم شاهد سوءاستفاده دشمن از نواقص برجام و تفسیر به رأی آنهاییم و «هر غلطی که طرف مقابل انجام میدهد، نقض برجام محسوب نمیشود اما هر اقدام ایران، نقض برجام به حساب میآید.»
همچنین وجود جاسوسانی در نزدیکی تیم مذاکره کننده هستهای، مشت ما را پیشاپیش برای دشمن باز کرد و خسارتهای جبران ناپذیری برجای نهاد. سومین نکته و اشکالی که نظر رییس جمهور را محل خدشه میکند، به نتایج و دستاوردهای برجام باز میگردد. گذشته از صراحت دولتمردانی که حاصل برجام را تقریباً هیچ عنوان کردند، اینک آن قدمهای صحیح و بلااشکال موردنظر آقای روحانی، با تهدیدهای جدید هیات حاکمه آمریکا، عملاً همه دستاوردها را به باد داده است.
و نکته آخر آنکه این حد از خوشبینی به موفقیت مذاکرات و اعتماد به طرف مقابل، موجب شده تا همچنان اصل و اساس کار دولت دوازدهم در حل مشکلات کشور بر مجرای مذاکره و تعامل با غرب قرار بگیرد و این آفتی است که آنرا باید به سرعت چاره کرد.