اصرار بر سیاست تهاجمی و راهبردهای تحریمی ترامپ در قبال ایران و مقاومت منطقه‌ای، آغاز اخراج نهایی آمریکا از غرب آسیا خواهد بود. و دومینوی فروپاشی صهیونیست‌ها و شبکه دیکتاتوری عربی را بدنبال خواهد داشت.

سرویس جهان مشرق - منطقه غرب آسیا و روندهای امنیتی-نظامی و سیاسی آن، شرایط دشواری برای آمریکا و رژیم صهیونیستی و بقیه شرکای آنها بوجود آمده است. حاصل جنگ نیابتی آمریکا با بکارگیری تروریسم تکفیری با همه شرارت و جنایاتی که در 7 سال گذشته در عراق و سوریه و فلسطین و لبنان و یمن به اجرا گذاشتند، فقط شکست پروژه ضد انسانی آنها نیست بلکه این جنگ افروزی و فتنه تکفیری موجب شد تا موازنه قدرت نیروهای مردمی-مقاومت در محور ایران، با خیزشی غیر قابل انکار و به زیان محور آمریکایی-اسرائیلی، شمارش معکوس پایان داعش و بقیه جریانهای القاعده‌ای را آغاز نماید.

این کاملا روشن است که محور آمریکایی-اسرائیلی در این موازنه قدرت، سرمایه بزرگی را از دست داده‌اند و هیاهوی روزهای اول ائتلاف سازی را از دست داده و در واگرایی کامل بسر می‌برند. بقول مک کین، سناتور جمهوریخواه آمریکایی که با سران داعش و بسیاری از تروریست‌های تکفیری عراق و سوریه، دیدار و هماهنگی متعددی داشته، اگر اوضاع به همین منوال به پیش برود، آمریکا باید منتظر اخراج از منطقه باشد.

این حقیقت تلخ برای آمریکایی‌ها و صهیونیست‌هاست که با اعترافات نخست وزیر سابق قطر که پرده از بسیاری از حقایق 7 سال گذشته منطقه در مصاحبه تلویزیونی خود برداشت، دو راه در پیش خواهند داشت. یا باید کابوس مک کین را بپذیرند و موازنه قدرت جدید در منطقه را قبول کنند که چنین گزینه‌ای را قبول ندارند و یا باید برای جبران شکستها و خسارتهای راهبردی، چاره جویی کنند.

ساماندهی داعش جدید با کار کرد ضد امنیتی، که با جمع آوری داعشی‌های شکست خورده و فراری و یا تسلیم شده به آمریکایی‌ها در سوریه و یا به بارزانی‌ها در عراق، نیازمند یک  تنفس زمانی است و کارکرد فوری برای آمریکایی‌ها ندارد. پروژه و آرزوی تجزیه منطقه هم که قرار بود از کردستان عراق آغاز شود، در نطفه اولیه خود مرده به دنیا آمد. عراق در لحظات پایانی پاکسازی داعش است و در سوریه نیز زمان کوتاهی تا جشن پیروزی بر داعش باقی مانده است.

حزب الله لبنان به قدرتی با تمام شاخص‌های منطقه‌ای تبدیل شده و کابوس صیهونیستها برای پیروزی بر حزب الله ابدی شده و غیرممکن. شبکه مقاومت منطقه‌ای سامان جدیدی پیدا کرده و حماس به آغوش محور مقاومت بازگشته و این در حالی است که آمریکا از باقیمانده جبهه النصره فقط برای ایجاد عملیات انحرافی و سرگرم کردن نیروهای سوری و هم پیمانان آن در ادلب و شرق حماه و جنوب حلب می‌تواند استفاده کند.

شیب راهبردی جنگ در یمن و در بسیاری مناطق، شیک تاکتیکی آن نیز شکست و فرسایش شدید عربستان را ثبت کرده و باتلاق واقعی سعودیها در سطحی معادل کابوس صهیونیستها در قبال حزب الله قرار گرفته است. به همین دلیل است که وزیر خارجه سعودی از اینکه حزب الله جدیدی در مرزهای جنوبی‌اش شکل گیرد، در دلهره بسر می‌برد و این همان چیزیست که صهیونیستها در مرزهای شمالی خود با آن مواجه هستند.

این تصویر برای آمریکایی‌ها و ترامپ که راهبردی جز غارت کشورهای عربی را در اولیت ندارد، ناقوس پایان است. لذا سیاست اضطراری حکومت ترامپ، برای مدیریت روندهای شکست، بر مدیرت و حفظ ظرفیت‌های احتمالی و ارعاب و تهدید جنگ افروزی و تکیه بر تحریم بر علیه ایران و حزب الله لبنان قرار گرفته است.

در عراق، حفظ بارزانی و متوقف کردن رویکردهای دولت مرکزی عراق برای بسط حاکمیت بر تمامی عراق با عنوان ضرورت مذاکره برای حل و فصل مشکلات در دستور کار است و بیانیه شورای امنیت سازمان ملل را هم در این زمینه به کمک گرفته است. حذف حشد الشعبی و یا ایران هم آرزویی دست نیافتنی است که ناتوانی مقامات آمریکایی را به رخ آنها می‌کشد، چرا که هم در عراق و هم در سوریه و هم در فلسطین و لبنان و هم در یمن، شیشه عمر آمریکا در دست مقاومت است.

در سوریه، برای اینکه پس از داعش و النصره، نوبت آمریکایی‌ها در شمال فرات آغاز نشود، از اکنون دست به مواضع تهاجمی و مطالبه‌گر زده و بشار اسد را در حاکمیت نمی‌پذیرد و فقط مبانی مذاکرات در ژنو را در مقابل آستانه قرار داده ولی میداند که قواعد بازی نظامی و سیاسی در سوریه در اختیار آمریکا نیست و بزودی، دوازده پایگاه نظامی و فرودگاه‌های تازه تأسیس شده آنها در شمال فرات هدفهای مشروع برای اخراج آمریکا خواهند بود و کارشکنی در مسیر آستانه نیز، تروریست‌های تغییر نام داده آمریکایی را برای تمرکز بر ژنو، دست خالی‌تر از گذشته خواهد کرد.

چنگ و دندان نشان دادن صهیونیستها و یا خبر پراکنی برای برخورد با حزب الله در لبنان و سوریه نیز، قبل از اینکه کار آمدی در بر داشته باشد، بازی با آتش است که اولین شعله‌های آن کیان صهیونیستی را خواهد سوزاند. اساساً ماجراجویی از نوع ترامپ هم که بیشتر طبل تو خالی است، تمامی حسابگران پنتاگون و دستگاههای اطلاعاتی آمریکا را به فکر فرو می‌برد تا بر روی پایگاههای فراوان منطقه‌ای خود قمار ناشیانه نکنند.

امروز بر کسی پوشیده نیست که این پایگاههای آمریکایی عامل بی‌ثباتی و جنگ افروزی و بحران سازی در منطقه هستند که باید بساط خود را قبل از خسارتهای غیرقابل جبران جمع کنند. در دریای سرخ، تلویحات مندرج در قانون تحریم کاتسا و دیگر مواضع اخیر آنها در قبال نیروی دریایی ایران، نمی‌تواند فراتر از یک هیاهو تلقی شود، چرا که بخوبی می‌دانند که هر تعرض و تهدید آنها به مثابه تعرض و تهدید به خاک ایران و ابزارهای دفاعی آن است و پاسخ مستند به قوانین بین المللی و مشروع ایران برای آمریکا،‌ یک خسارت راهبردی جدید ثبت خواهد کرد و دامنه اخراج آنها را از منطقه به دریای سرخ نیز خواهد کشاند.

مقامات آمریکایی چاره‌ای جز مواضع تهاجمی ولی بی اثر و پر ریسک که شیشه عمر خود و صهیونیستها را به خطر می‌اندازد، در پیش ندارند. اصرار بر این سیاست و راهبردهای تحریمی ترامپ در قبال ایران و حزب الله و مقاومت منطقه‌ای، آغاز اخراج نهایی آمریکا از غرب آسیا خواهد بود و دومینوی فروپاشی صهیونیستها و شبکه دیکتاتوریهای عربی وابسته آمریکا را بدنبال خواهد داشت.

پاسخ تحریمهای جدید ترامپ و کنگره نیز بر علیه سپاه و حزب الله، متکی بر روش آتش به اختیار خواهد بود.

*هادی محمدی

برچسب‌ها