روشنفکران اینطور بودند که از حرکات مردمی خبری نداشتند و اصلاً جرأت ورود به حرکت‌های مردمی را نداشتند. پس وقتی نوبت اقدام می‌رسد، بطور غالب روشنفکر غیبش می‌زند، مگر موارد استثنایی.

سرویس تاریخ مشرق- آیت الله خامنه‌ای سال‌های پیش از انقلاب با بسیاری از روشنفکران دمخور و همراه بوده‌اند و اخلاق و سلوک آنان را به خوبی می‌شناسند. ایشان در ۱۳۷۱/۳/۶ در جلسه تفسیر قرآن به نقل خاطره‌ای از همسر یکی از روشنفکران پرداخته و می‌فرمایند:

«من در همین بعد از انقلاب نوشته‌ای را از یکی از نویسنده‌ها دیدم که نمی‌خواهم اسم او را ببرم اما نوشته‌ی خوبی بود، نقش روشنفکر زمان رژیم محمدرضاخان را به خوبی تشریح می‌کرد، که درست منطبق بود با آن عده از روشنفکرهایی که حالا رفته‌اند اروپا، در خیابانهای پاریس و لندن و لس‌آنجلس و جاهای دیگر، در قهوه‌خانه می‌نشینند و گپ می‌زنند و او در این داستان که نوشته، نقش روشنفکر جماعت را روشن می‌کند.

روشنفکر جماعت در کشور ما به شدت ترسو بود و از اسم پلیس می‌ترسید، اهل اقدام و اهل حرکت و کار نبود و از این گذشته آلوده‌ی به تمام گرفتاریها بود، اهل مشروب، اهل مواد و از این قبیل چیزها بود، غالباً شب تا صبح را می‌نشینند و گپ می‌زنند، صبح تا نزدیک ظهر می‌خوابند بعد هم عصر که می‌شود در خیابان شاهرضای آن روز یا جاهای دیگر قدم بزنند و سرشب به فلان قهوه‌خانه، سری بزنند، و به فلان بار بروند دمی به خمره بزنند و بعد بقیه شب را باز برگردند به همان گپ زدن، کارشان این بود! یک سیکل بسیار، بسیار غلط زشت! این کار عمده‌ی روشنفکرها و همین نام نشان‌دارهایی است که شما می‌شنوید، یعنی همین‌هایی که حالا اسمشان در روزنامه‌های ضدانقلاب خارج از کشور با تجلیل می‌آید که چند کلمه‌ای در فلان مجله‌ی ضد انقلاب داخلی نوشته (در داخل هم مجله‌ی ضد انقلاب کم نداریم که چاپ می‌کنند) یا اگر شعری گفته با آب و تاب شعرشان را می‌نویسد.

یکی از همین آقایان شعرا که از دوستان مشهدی من بود و در طول مبارزات تقریباً با ما ارتباط داشت عیال او آمده بود به من شکایت می‌کرد که او رفته تهران و با اینها مأنوس شده. غالباً اینطور بودند که از حرکات مردمی و این چیزی که در بین مردم وجود داشت اینها خبری نداشتند و اصلاً جرأت ورود در حرکت‌های مردمی را نداشتند. پس وقتی نوبت اقدام می‌رسد، بطور غالب روشنفکر غیبش می‌زند، مگر موارد استثنایی و آنها که واقعاً یک احساس ایمانی داشتند که عمدتاً مستلزم ایمان به غیب است و ایمان به غیب در اینجاها کمک می‌کند، اما آنهایی که ایمانی ندارند غیبشان می‌زند و همانطور که در جریان انقلاب دیده‌اید اقدام و خطرپذیری را کردند خود این ورود در صحنه‌ی اقدام، یک روشن بینی ویژه‌ای به انسان در صحنه می‌دهد و آن آدمی که در صحنه هست چیزهایی را می‌بیند که آدم بیرون صحنه از دیدن آنها عاجز است، یعنی همین جوان معمولی که یا کاسب، ‌ یا دانشجو یا کارگر است و جزو آن قشر مخصوص روشنفکر نیست وقتی وارد میدان اقدام و حرکت‌های کذائی کتک خوردنها و کتک زدنها می‌شود و روی صحنه می‌آید، خود این یک روشن‌بینی‌هایی پیدا می‌کند که این روش‌بینی با آْن روش‌بینی روشنفکرانه تفاوت عمده دارد، یعنی این روشن‌بینی، گستاخانه و همراه با تهاجم است، همین چیزی که در مردم ما دیده شده. » [1]

1- http://farsi.khamenei.ir/memory-content?id=25523