به گزارش مشرق، رفتگر پاکدست کرجی که ۳ بار کیفهای حاوی طلا ومیلیونها تومان پول نقد را یافته و آنها را بدون هیچ چشمداشتی به صاحبانش برگردانده بود درپی اخراج از محل کار و به دلیل مصدومیت شدید ناشی از برق گرفتگی، بدون هیچ حمایتی خانه نشین شد. تا اینکه سرانجام با شکایت صاحبخانهاش وبه علت ناتوانی درپرداخت اجاره خانه و هزینههای درمانش، زندانی شد.
خبرنگار ما که درزندان کرج به دیدن مرد دربند رفته دراین باره مینویسد: «با دیدن کیف پرازپول لحظهای تردید نمیکند و دست ودلش هم نمیلرزد. احساسی که با پیدا کردن یک کیف پرازطلا و جواهرات دارد همان احساسی است که مدتی قبل در پیدا کردن کیف پرپول دیگری دا شت.
بیتردید این بارهم دستش با دلش همراه است و تصمیماش یکی است. شاید همین اطمینان قلبی آزمون انسانیت او را سختتر میکند. تا هر بار، بیداری طبع بلندش را محک بزند. اما حجت این مرد با دلش تمام شده است. به همه نداشتههایش نه گفته تا انسانیتش را به حراج نگذارد و باز هم بیهیچ تردیدی از آزمایشهای سخت زندگی سربلند بیرون آید.
جعفر، اهل روستای «قیطول» زنجان است. اما مردم کرج او را به نام رفتگر پاکدست میشناسند. رفتگری که ۳ بار در معرض آزمونهای بزرگی قرار گرفته است.اما تنها یک ماه پس از صدور تقدیرنامه شهرداری، زخم بیمهری و قدرنشناسیها قامت خستهاش را خم کرد. درد این زخمها وقتی به استخوان رسید که سردی دستبند بر دستهای خسته رفتگر نیمه شبهای کرج نشست.
کارگرپیمانکارو وظیفه شناس، به علت عقب افتادن ۲۱ ماه حقوق و ناتوانی در پرداخت اجاره خانه اش، سرانجام با وجود تلاشهای بیثمر قاضی اجرای احکام وبه خاطرپافشاری صاحبخانه بازداشت و روانه زندان شد.
صبر و ثروت به داشتن مال نیست
جعفر که همه مدارکش را همراه دارد با لهجه آذری میگوید: ۳ بار کیف مردم را پیدا کرده ام. نخستین بار ۳۰ میلیون تومان داخل یک کیف بود که به ۱۱۰ زنگ زدم وکیف را تحویل دادم. دومین بار یک کیف با ۷۰ میلیون تومان پول نقد پیدا کردم که موضوع را به رئیس پاسگاه کلاک خبر دادم. سومین بار هم کیفی حاوی ۳۰۰ میلیون تومان پول نقد و مقدار زیادی طلا و جواهرات پیدا کردم که متعلق به مردی طلافروش در شمال تهران بود.
درحالی که غم غریبی در نگاه رفتگر پاکدست موج میزند، با غصه میگوید: «ساعت ۵ صبح خانمی دو پرس غذا برایم آورد. در آن حوالی ۳ مرد کارتن خواب کنار ساختمانی مخروبه پناه گرفته بودند که من هر وقت نان یا غذایی داشتم برایشان کنار دیوار میگذاشتم. در تاریک، روشن هوا به طرف ساختمان مخروبه میرفتم که چشمم به کیف بزرگی افتاد. جارو را کنار گذاشتم و کیف را برداشتم. اما خیلی سنگین بود. در کیف را که باز کردم مانند جعبه ابزار در هر قفسهاش طلا و جواهرات مختلفی برق میزد و ته کیف هم دستههای تراول چک بود.
همان موقع موضوع را تلفنی به سر کارگرم خبر دادم و از ترس اینکه مبادا کیف پیدا شده کسی را وسوسه کند خیلی سریع با کلانتری محل تماس گرفتم.چند روز بعد مردی میانسال با خودرویی گرانقیمت به همان محل پیدا شدن کیف آمد و سراغم را گرفت که حدس زدم صاحب کیف است.
رفتگر پاکدست با یادآوری خاطرات آن روز میگوید: مسئولان شهرداری پس ازدریافت این خبر، مراسمی ترتیب دادند و از من با ۱۰۰ هزار تومان هدیه تقدیر کردند. مدیرانم هم با من عکسهایی یادگاری گرفتند. اما افسوس که یک ماه بعد ورق برگشت و دیگر کسی جواب تلفن هایم را نداد.
حادثه برق گرفتگی
جعفر که چهرهاش به زردی نشسته با بغضی خفته درگلو ادامه داد: «ساعت ۸ صبح ۱۸ مهر ۹۴ بود که مثل همیشه در حال جاروکردن خیابانی درمنطقه کلاک بودم که متوجه شدم طوفان شدید شب گذشته درختی را شکسته و افتادن درخت در کانال آب، جریان جوی آب را بسته.
اصلاً متوجه نشدم سیم برقی که لابلای شاخ و برگ درخت بوده پاره شده است. دیگر چیزی به خاطر ندارم و وقتی به هوش آمدم در اورژانس بیمارستان مدنی با سوختگی و شکستگی شدید اعضای بدنم، درد میکشیدم. همانجا بود که شنیدم دچار برق گرفتگی شدهام و اهالی محل و دیگر رفتگران من را به بیمارستان منتقل کردهاند.
تهدید کارفرما
رفتگر مصدوم با صدایی بغض آلود ادامه داد: روزهای سخت و پردرد ورنجی را پشت سر گذاشتم. همسرم ناچار شد ودیعه مسکن را از صاحبخانه پس بگیرد تا هزینه جراحی شکستگی دست، کتف و سرم را تأمین کند.اما شهرداری و شرکت پیمانکار که با رفتگران قرارداد یک ماهه دارند از قبول مسئولیت وپرداخت هزینه هایم خودداری کردند.درچنین شرایطی روزگارمن که دربستربیماری بودم، با همسر و ۲ فرزندم به سختی میگذشت. کسی حاضر به پاسخگویی یا پرداخت هزینههای درمانم نبود. طوری بامن برخورد میکردند که انگار اصلاً مرا نمیشناسند و همین یک ماه قبل نبود که با من عکس یادگاری میگرفتند و...
به همین دلیل پس از بهبود نسبی ناچار به شکایت شدم. اما به محض اینکه به قانون پناه بردم شرکت پیمانکار، برادرانم و دامادمان را تهدید به اخراج کردند. بعد هم در حالی که آنها نیزهمانند من رفتگر، مستأجر و عیالوار بودند هر سه نفر در یک روز اخراج شدند.
پرونده رفتگر کرجی در پیچ و خم قضایی
کارشناس رسمی دادگستری در رشته حوادث ناشی از کار در بازدید و بررسی محل حادثه اعلام کرد که کارفرما بهدلیل تجهیزنکردن کارگر حادثه دیده به وسایل ایمنی و حفاظت فردی مانند کفش مناسب، دستکش، کلاه و نیز اعمال نکردن نظارتهای مؤثر در نحوه انجام صحیح کار به میزان ۱۰۰ درصد مقصر است. اما با وجود مصدومیت شدید رفتگر شهرداری و نبود امکان پیگیری شکایت اش، با اعتراض کارفرما در هیأتهای اول و دوم کارشناسی این میزان تا ۵۰ درصد کاهش یافت و شاکی برای رسیدگی به موضوع در کمیسیون ۷ نفره مجبور بود ۳ میلیون تومان هزینه کارشناسی پرداخت کند.
در چنین شرایطی رفتگر کرجی ودیعه مسکن را برای هزینههای جراحی از صاحبخانهاش پس گرفت و قرار گذاشت ماهانه ۵۵۰ هزار تومان اجاره پرداخت کند. اجاره بهایی که با بیکار شدن او و خانه نشینیاش ماهها عقب افتاد و سرانجام صاحبخانهاش اورا تهدید به تخلیه خانه با حکم قضایی کرد.
کارگر پاکدست پشت درهای بسته
با این حال جعفر پس از بهبودی نسبی به محل کارش در منطقه ۱۱ شهرداری کرج – کلاک – بازگشت اما او را نپذیرفتند. از چند نماینده مجلس وچند تن دیگرازمسئولان نیز درخواست کمک کرد تا برای بازگشتش به محل کار و جبران خسارتها وپرداخت بخشی از هزینههای درمانی کمکش کنند. همچنین مکاتباتی با شهرداری کرج انجام داد.تا اینکه بالاخره چند روز پیش او را با قراردادی یک ماهه به محل کارش برگرداندند.
دریافت نکردن ۲۱ ماه حقوق برای یک رفتگر مستأجر، هزینههای زندگی و تحصیل ۲ کودک، سرگردانی در دادسرا و محاکم قضایی و اداره کار و بیپولی و دهها مشکل دیگر، توان ایستادن را از مردی که معجزه وار بار دیگر به زندگی برگشته، میگیرد.پیمانکار شهرداری از پذیرش مسئولیت حادثه خودداری میکند. در حالی که براساس قانون، حمایت از کارگر باید از نظر هزینههای درمان و دوره نقاهت و شرایط پس از این دوران تحت پوششهای بیمهای و حمایتهای قانونی باشد.از سوی دیگرصاحبخانهاش نیز پس از دریافت اخطارهای قطع گاز، برق، آب و نیز دریافت نکردن ۱۶ ماه اجاره بها طاقتش تمام شد.
سرانجام جعفر با حکم قضایی وپس ازشکایت صاحبخانهاش از پنجشنبه بازداشت شد.چراکه حدود ۹ میلیون تومان اجاره بها و مبلغی هم بابت شارژ ساختمان و هزینههای آب و برق و گاز بدهکاراست. ازسوی دیگر صاحبخانه حکم تخلیه خانه را هم گرفته و با هر بارشنیدن صدای زنگ خانه، دل مادروفرزندانش در نبود مرد خانواده را میلرزاند.حالا رفتگرگرفتار، دراوج تنگدستی ودرگوشه سلول زندان، چشم یاری به دستان نیکوکارانی دوخته است که دراوج سختیها، همواره یاورمحرومان و نیازمندان آبرومند بودهاند. اما براستی کجایند مسئولانی که تا دیروز با رفتگر شهرشان عکسهای یادگاری میگرفتند و امروز به همین راحتی او وخانوادهاش را درسخت ترین شرایط زندگی رها کردهاند؟!