این روزها برجام و تبعات مربوط به آن تقریباً اصلی‌ترین موضوع مورد بحث در میان مسئولان و مردم است و البته نمی‌توان از اهمیت این معاهده بین‌المللی در تحت تأثیر قراردادن فضای سیاسی اقتصادی کشور چشم پوشید.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

********

یک دست و هزار آستین



سید عماد اعرابی در کیهان نوشت:

این روزها برجام و تبعات و مسائل مربوط به آن تقریباً اصلی‌ترین موضوع مورد بحث در میان مسئولان و مردم است و البته نمی‌توان از اهمیت این معاهده بین‌المللی در تحت تأثیر قراردادن فضای سیاسی اقتصادی کشور چشم پوشید. اما توجه به برنامه جامع اقدام مشترک و چاره‌اندیشی برای ایرادات ساختاری و حفره‌های خسارت‌بار آن نباید ما را از توجه به سایر زمینه‌ها غافل کند. باید نگاهی کلان و جامع به تمام صفحه بازی انداخت و از کوچک‌ترین حرکات حریف نیز غافل نبود. به کمک چنین نگاهی است که خواهیم دید علاوه بر حوزه سیاسی- اقتصادی در حوزه فرهنگی- اجتماعی نیز تحرکات قابل تأملی وجود دارد؛ براین اساس شاید مناسب باشد کمی فضای سیاسی و اقتصادی را وانهیم و به سراغ مسائل فرهنگی و اجتماعی رویم. در این حوزه نیز از میان انبوه مسائل و موضوعات قابل بحث و بررسی تنها نگاهی به فعالیت سفارت‌خانه‌های غربی در داخل کشور بیندازیم. شاید بهتر باشد باز هم دایره بررسی خود را محدود کنیم و به عنوان مثال تنها به سراغ همسایه قدیمی کیهان در خیابان فردوسی یعنی سفارت آلمان برویم و تحرکات آن را در فضای فرهنگی- اجتماعی ایران دنبال کنیم با این شرط که قول می‌دهیم به آسانی بتوان موارد مشابهی را در سایر سفارت‌خانه‌های غربی نیز شمارش کرد.


اعزام نویسندگان، هنرمندان، چهره‌های فرهنگی و اجتماعی به آلمان، برگزاری جشنواره‌های جهانی و یا ویژه ایرانیان با موضوعات مشخص شده و خاص، بخشی از این فعالیت‌ها می‌تواند باشد. جشنواره فیلم برلیناله مثال‌ خوبی برای این مورد است. آنکه لویکه نماینده برلیناله و مسئول بخش ایران این جشنواره سیاسی (تعبیری که مسئولان این جشنواره برای آن به کار بردند(۱)) سال‌های متعدد با حمایت سفارت آلمان در تهران اقدام به ارتباط‌گیری با برخی تهیه‌کنندگان و کارگردانان سینمای شبه‌روشنفکری ایران و گزینش و جمع‌آوری فیلم‌های خاص و حتی سفارش فیلم به فیلم‌سازان داخلی برای نمایش در جشنواره برلیناله می‌کرد. (۲) تنها در سال گذشته بود که مسئولان قضایی توانستند هنگام خروج او از کشور با بازرسی چمدانش حجم قابل توجهی از فیلم‌های بدون مجوز داخلی که قصد خارج کردن آن از کشور را داشت، ضبط کنند. (۳)


جشنواره فیلم‌های ایرانی در کلن که به محفلی برای حضور چهره‌های خاص فرهنگی و نمایش فیلم‌های فاقد مجوز و در مواردی توقیف شده سینمای ایران تبدیل شده است(۴) و یا جشنواره‌هایی با موضوع زنان ایران در کوبلنس و پیشتر در برلین و... همگی نمونه‌هایی از وظیفه‌شناسی کارمندان سفارت آلمان در عمل به تعهدات‌شان است. محتوای آثار به نمایش درآمده در این جشنواره‌ها قرابت معناداری با محورهای گزارش‌های حقوق‌بشری درباره ایران دارد. موضوعاتی نظیر حقوق زنان، اقلیت‌های دینی، تجاوز، خشونت‌های خانگی و اجتماعی، قصاص، کودکان کار و...


به نظر نمی‌رسد نمونه‌هایی از این دست را بتوان مواردی اتفاقی و استثنایی ارزیابی کرد و خط‌مشی و برنامه‌ریزی واحدی در پس‌زمینه این رویدادها ندید. با این حال سعی می‌کنیم حسن هم‌جواری و همسایگی کیهان با سفارت آلمان را نادیده نگیریم و بدون ذکر استنادات لازم ادعایی مطرح نکنیم. شاید لازم باشد در اولین گام به سیزده سال پیش بازگردیم. پنجشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۳، ماه‌های آغازین مذاکرات هسته‌ای میان ایران و کشورهای اروپایی، زمانی که یوشکا فیشر (وزیر وقت امور خارجه آلمان) در گفت‌وگو با کمال خرازی ضمن مطرح کردن برنامه هسته‌ای ایران پیگیر وضعیت هاشم آغاجری و خواستار بازگشایی انستیتو] فرهنگی [  گوته در ایران شد. (۵) کمتر از یک سال بعد، ۲۹ بهمن ۱۳۸۳، فیشر باز هم ضمن اشاره به گفت‌وگوهای هسته‌ای ایران با کشورهای غربی، بازگشایی انستیتو] فرهنگی [گوته را پیگیری کرد و در جلسه‌ای مشترک با کمال خرازی در سفارت ایران در برلین از بازگشایی آن خبر داد. (۶) در واقع به موازات گفت‌وگوهای سیاسی درباره مسائل هسته‌ای، مسیر دیگری در فاز فرهنگی - اجتماعی از جانب طرف‌های غربی در حال پیگیری بود چیزی که آنها به دیپلماسی مسیر ۲ (Track۲ ) تعبیر می‌کنند. (۷) کلودیا روت رئیس فراکسیون حزب سبزها در پارلمان آلمان با صراحت بیشتری درباره این دیپلماسی و اهدافش سخن به میان آورد: «مناسبات ایران با آلمان یا اروپا را نمی‌توان و نباید به پرونده اتمی فروکاست. ما باید بیشتر به این فکر کنیم که چگونه می‌توان از سطوح پایین با تبادل فرهنگی، مبادله دانشجویان و اقدام‌هایی مانند بازگشایی انستیتو گوته در تهران جامعه مدنی را تقویت کرد و به گفت‌وگوی صریح درباره وضع حقوق بشر با ناقضان آن پرداخت.»(۸) اشاره صریح خانم روت به ناقضان حقوق بشر در واقع به نظام جمهوری اسلامی ایران بود. اشخاص و هیئت‌های سیاسی آلمانی در تنظیم مناسبات خود با تهران تاکنون از همین راهبرد پیروی کرده‌اند. اندکی پس از خاموش شدن آتش فتنه ۸۸ هیئت پارلمانی آلمان در حالی به ایران آمد که در تشریح علت سفرشان به تهران گفتند: «مهم‌ترین هدف سفر ما به تهران دادن این پیام به جامعه مدنی ایران بود که ما آنها و «جنبش سبز» را فراموش نکرده‌ایم.»(۹) این هیئت در ادامه اهدافش ملاقات‌هایی با برخی «روحانیون»، «هنرمندان عرصه هنر و موسیقی» و همچنین برخی «روزنامه‌نگاران» و «عکاسان» ترتیب داد. (۱۰) دو سال بعد باز هم گروهی دیگر با عنوان اعضای هیئت پارلمانی آلمان به ایران آمدند و هدفشان از این سفر را بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران عنوان کردند و ضمن پیگیری وضعیت نسرین ستوده و جعفر پناهی خواستار بازگشایی مجدد انستیتو] فرهنگی [گوته شدند. (۱۱) اما مگر تشکیلات فرهنگی‌ای که مقامات سیاسی آلمان همزمان با شروع مذاکرات هسته‌ای در سطوح مختلف پیگیر راه‌اندازی آن در ایران بودند چه ویژگی‌هایی داشت؟


انستیتو گوته نهادی به ظاهر فرهنگی است که با بودجه دولت آلمان و تحت نظارت معاونت فرهنگی وزارت خارجه این کشور در شهرهای مختلف جهان با تاکید ویژه بر کشورهای آسیایی و آفریقایی، شعبه‌های گوناگونی دایر کرده است. (۱۲)


مسئولان این نهاد اهداف آن را تبادلات فرهنگی و کمک به شناسایی فرهنگ‌های گوناگون و آشنا کردن مردم آلمان و جهان با این فرهنگ‌ها اعلام می‌کنند اما این تمام ماجرا نیست. رادیو دولتی آلمان بازه گسترده‌تری برای فعالیت‌های انستیتو گوته قائل شده و می‌گوید: «این یاری‌ها تنها به کمک‌های فرهنگی - هنری محدود نمی‌شود و گستره «سیاسی» را نیز دربر می‌گیرد. بررسی و مدیریت سیاسی - اجتماعی وضعیت گذار حاکم بر این کشورها ازجمله این فعالیت‌هاست.»(۱۳) گونتر گراس، نویسنده آلمانی، که بارها در چارچوب برنامه‌های انستیتو گوته، به کشورهای مختلف سفر کرده، درباره آن می‌گوید: «آنچه من شاهدش بودم این بود که شعبه‌های این انستیتو در واقع محل دیدار و تبادل خبر و دانسته‌های اپوزیسیون بود. چون هر کسی می‌توانست به این جای امن رفت‌وآمد کند، خبر بگیرد و خبر بدهد.»(۱۴)


به نظر می‌رسد کارکردهای دیگری نیز بتوان برای این تشکیلات برشمرد. انستیتو گوته بستری مناسب برای سندسازی‌های حقوق بشری فراهم می‌کند و با برپایی نشست‌های به ظاهر فرهنگی محفلی برای اظهارنظرات سیاسی برخی چهره‌های فرهنگی غربگرا علیه ایران می‌شود، چنان‌که محمود دولت‌آبادی در مجموعه نشست‌های «مدرنیته و ایران» در برلین از «سانسور»، «تحقیر مردم» و «تبعیدشدگان وطن» گفت! (۱۵) شرکت‌کنندگان و برگزارکنندگان این مراسم‌ها معمولا با پرسش‌های هدفدار فضای نشست را به سمت اهداف سیاسی خود هدایت می‌کنند تا جایی‌که یکی از نویسندگان دعوت شده ایرانی به سمینار ادبی برلین زبان به اعتراض گشود و گفت: «بیشتر درباره سانسور و حجاب سوال می‌کنند؛ حسرت به دلم ماند که کسی از یکی از شخصیت‌های داستانم سوال کند!»(۱۶) شناسایی و پیوند دادن چهره‌های فرهنگی غربگرا به یکدیگر جهت هم‌افزایی‌های فکری و عملی و برقراری درگاه امن ارتباطی با آنها از خصوصیات دیگر فعالیت‌های انستیتو گوته در کشورهای آسیایی و آفریقایی است که نوعی شبکه‌سازی و یارگیری در جامعه هدف به حساب می‌آید. البته این تشکیلات در قاهره پا را از این هم فراتر گذاشت و با همکاری اشتازی (سازمان امنیت آلمان) خدمات مستشاری اطلاعاتی و امنیتی ارائه داد(۱۷) با توجه به همین کارکردها بود که کلاوس دیتر لهمن رئیس پیشین این انستیتو گفت: «ما در این مناطق نه تنها برنامه‌های فرهنگی به نمایش می‌گذاریم، بلکه ساختارسازی هم می‌کنیم. این امر، در حال حاضر مهم‌ترین وظیفه انستیتو گوته در جهان است.»(۱۸)


اما انستیتو گوته تنها یکی از عوامل سفارت آلمان در ایران است. این سفارت از دفتر مبادلات آکادمیک آلمان (DAAD) در تهران نیز به شکل مطلوبی در جهت پیشبرد اهداف خود بهره می‌برد. شاید به عنوان آخرین پروژه بتوان از همکاری این دفتر با شرکت «ایده بازار» وابسته به دانشگاه امیرکبیر سخن گفت. (۱۹) پروژه‌ای که طی آن بنیاد آلمانی «دیوارهای Walls) با همکاری بنیاد صهیونیستی وایزمن(۲۰) توانست مسابقات Falling Walls Lab را که هر ساله به مناسبت فروپاشی برلین برگزار می‌شود در دانشگاه امیرکبیر راه‌اندازی کند و ضمن شناسایی و ارزیابی ایده‌های کارآفرینی و صاحبان ایده، برگزیدگان را برای دور نهایی به همایش برلین اعزام کنند. (۲۱)


بنیاد Falling Walls در ادامه کنفرانس سال ۲۰۰۹ مؤسسه آلبرت اینشتین با هزینه وزارت آموزش و تحقیقات آلمان به وجود آمد، (۲۲) مؤسسه‌ای که توسط جین شارپ در سال ۱۹۸۳ پایه‌گذاری شده است(۲۳)تیه‌ری میسن، مدیر پایگاه خبری ولترنت درباره مؤسسه آلبرت اینشتین می‌گوید: «ژنرال ادوارد بی‌اتکینسون که به دلیل سابقه ریاستش بر سیا معروف است، مؤسسه آلبرت انیشتین را به عنوان شبکه مخفی دخالت آمریکا در کشورهای متحد ثبت کرد و در نهایت روش‌های غیرخشونت‌آمیز به عنوان روش‌هایی ملایم و مشابه دموکراسی شناخته شد که مناسب انجام عملیات سری ضد دموکراتیک بود.»(۲۴) آلمان پیش از این نیز سابقه میزبانی کنفرانس آمریکایی پل (Bridge) یکی  از زیرشاخه‌های پروژه «رهبران جوان جهان» (YGL) در برلین با حضور کارآفرینان جوان ایرانی را داشت. (۲۵) در حال حاضر یکی از هولدینگ‌های کارآفرینی اینترنتی کشورمان در اختیار یک شرکت آلمانی با شعار «حرکت برای تغییر در ایران» (Driving Change in iran) است. (۲۶) این شعار با دقت خیلی خوبی برگرفته از سند راهبرد امنیت ملی ۲۰۱۵ ایالات متحده است که طی آن جوانان و کارآفرینان را «محرک‌های تغییر» (Driver of Change) در ایران عنوان کرده بود. (۲۷)


افرادی که از رهگذر این مبادلات فرهنگی- اجتماعی شناسایی و در تور حمایتی سفارت‌خانه‌های غربی نظیر آلمان قرار می‌گیرند پس از طی مراحلی در قالب فعالان اجتماعی، کارآفرینان، مدافعان حقوق زنان، حامیان کودکان و... از طریق بازوهای رسانه‌ای غرب به نسل جوان و افکار عمومی ایران معرفی می‌شوند. با این اقدام گام‌های اولیه برای مهندسی فرهنگی- اجتماعی جامعه ایران برداشته می‌شود. این درست همان راهبرد موسوم به تقویت جامعه مدنی ایران است تا از طریق فشار این جامعه مدنی غربی شده حاکمیت را بر سر میز گفت‌وگوهای حقوق بشری بکشاند و سیاست تعدیل و جایگزینی اصول و قوانین اسلامی با اصول و قوانین غربی را دنبال کند. فرآیندی که در تمام این سال‌ها دلسوزان انقلاب از آن با عنوان استحاله فرهنگی یاد کرده‌اند. بدین‌ترتیب از جمهوری اسلامی تنها اسمی باقی خواهد ماند با نامی خوش از چهره‌های انقلابی شاخص آن!


گرچه ما بیشتر قسمتی از فعالیت‌های سفارت آلمان را زیر ذره‌بین قرار دادیم اما به سادگی جریان‌های مشابهی را در سایر سفارت‌خانه‌های غربی می‌توان مشاهده کرد. برگزاری جشن‌های شبانه به میزبانی سفارت فرانسه با حضور چهره‌های فرهنگی هنری حتی فعالیت‌های اجتماعی سفارتخانه‌های سوئد و فنلاند می‌تواند نمونه‌های خوبی از این موارد باشد. توجه داشته باشیم که جمهوری فدرال آلمان همچون فرانسه و انگلیس مهره‌های کار کشته اطلاعاتی را برای سفارت در تهران انتخاب کرده است. میکائیل کلور- برشتولد پیش از سفارت در تهران معاونت آژانس اطلاعات فدرال آلمان را برعهده داشته است. (۲۸) حضور در کشور کنگو با ۲۰ سال سابقه درگیری‌های قومی قبیله‌ای، سومالی و یمن می‌تواند تجربه او را برای شناسایی و فرمول‌بندی شکاف‌های داخلی و تقابل جریان‌های سیاسی و اجتماعی دو چندان کرده باشد. به یاد بیاوریم مرداد سال ۱۳۹۶ را که جناب سفیر یک باره هوای سفری داوطلبانه به منطقه شمال غربی کشور به سرش زد و از قضا به صورت کاملاً اتفاقی(!) از دریاچه ارومیه و باشگاه تراکتورسازی دیدن کرد. (۲۹) دو سوژه‌ای که از پتانسیل خوبی برای بروز التهابات اجتماعی و قومی برخوردارند. اراده صهیونیستی تقابل با نظام اسلامی ایران هر بار به یک شکل و از آستین یکی از کشورهای غربی بیرون می‌آید و جای بسی تأسف که این بار جمهوری فدرال آلمان با وجود سوابق فرهنگی ریشه‌دار، در قامت دولتی بی‌هویت، مجری سیاست‌های آمریکایی- اسرائیلی در منطقه شده است!


* منابع در آرشیو دفتر پژوهش‌های کیهان موجود است.
 

سرمایه‌گذاری خارجی خوب یا بد؟
 

کاوه تقوی در روزنامه وطن امروز نوشت:

بعضی رسانه‌های نزدیک به دولت محترم دوست دارند نشان دهند جامعه ایران ۲ بخش است: کسانی که طرفدار سرمایه‌گذاری خارجی هستند و مخالفان آن. این رسانه‌ها در منظومه فکری خود معتقدند موافقان سرمایه‌گذاری خارجی افرادی هستند طرفدار رابطه با دنیا و استفاده از پیشرفت‌های آن و مخالفان سرمایه‌گذاری خارجی افرادی هستند واپسگرا که  حتی فاقد یک راه‌حل اجرایی در غیاب سرمایه‌گذاری خارجی هستند. وقتی از سرمایه‌گذاری خارجی حرف می‌زنند منظورشان مطلق سرمایه‌گذاری خارجی است: یوزانس، لیزینگ، فروش اوراق قرضه، گرفتن اعتبار، ری‌فاینانس، مشارکت و... بدون آنکه اصلا بین این اشکال مختلف و تبعات آن تفاوتی قائل باشند. سوال مرکزی آن است: سرمایه‌گذاری خارجی خوب است یا بد؟ پاسخ شما، شما را این طرف یا آن طرف خط، تقسیم‌بندی خواهد کرد.


حداقلی از تسلط به مباحث مالی کمک می‌کند این سوال اصلاح شود: چگونه سرمایه‌گذاری خارجی‌ای خوب است؟ باز پاسخ این سوال آنقدر جزئیات دارد که خط کشیدن و تقسیم کردن افراد بر اساس آن محل تردید است. یک پاسخ احتمالا می‌تواند این باشد: هر نوع تامین مالی خارجی که تبعات آن با نیازهای امنیتی، اجتماعی و سیاسی کشور همگرا باشد خوب است و هر نوع سرمایه‌گذاری خارجی مغایر با نیازهای فوق بد است.


باز پاسخ به این سوال که چگونه می‌توان بین نوع تامین مالی خارجی و نیازهای ملی همراستایی ایجاد کرد، بسیار مشکل است. هر کشوری در مسیر خود به پاسخی رسیده است.


این پاسخ طبعا یگانه و کاملا مخصوص به همان کشور است. چه بسیار جذب سرمایه‌گذاری‌های خارجی‌ای که به دلیل عدم همراستایی این دو پیکان به نتایج بسیار بدی رسیده‌اند (اندونزی ۱۹۹۷، ایران ۱۳۷۴) و چه بسیار کشورهایی که به‌دلیل تعادل این نیازها به نتایج مثبتی رسیده‌اند (چین اواخر دهه ۹۰ و دوبی دهه اول قرن ۲۱).


ترکیه یک نمونه بسیار جدی در این مسیر است. به‌طور سنتی روش تامین مالی ترک‌ها وام مستقیم بانکی و ابزار بدهی دلاری است. این کشور یکی از مقاصد دسته دوم وام‌های ۴ درصدی سال‌های QE (سیاست‌های تسهیل کمی) آمریکاست. همین حقیقت شدیدا تامین مالی خارجی ترکیه را به نرخ بهره دلار حساس کرده است. مشکل از جایی شروع می‌شود که نیازهای امنیتی ترک‌ها لزوما با خواسته‌های آمریکایی‌ها در منطقه یکی نیست. به عنوان مثال نیاز فوری ترک‌ها در سوریه همکاری با دولت مرکزی، ایران و روسیه برای کنترل کردهای سوریه است و هدف اول آمریکا در شمال سوریه لااقل راه‌اندازی ۳ کانتون کُرد.


باز شبیه همین ناهمراستایی منافع در موارد دیگر هم هست. شما می‌بینید اردوغان هر زمان در حال همنشینی با کسی است. کسانی می‌گویند چه معامله‌گر قهاری است اما از دور که نگاه می‌کنید یک بازی با حاصل جمع صفر پیداست. مسأله ساده است؛ نرخ بهره دلاری بالا ترکیه را برای «رول اور» (Roll Over) کردن وام‌ها یا روی اوراق با «فلوتینگ ریت» دچار مشکل می‌کند و ترک‌ها را ناچار از دم نرم نشان دادن به مبدأ سرمایه‌ دلاری (آمریکا) می‌کند، در حالی که نیازهای امنیتی ترکیه نزد آمریکایی‌ها نیست. این یکی از عواملی است که سیاست خارجی ترکیه را به چنین کلاژ غریبی تبدیل کرده است.


امارات، خاصه دوبی و ابوظبی، یک نمونه دیگر است. کشوری که در وضعیت خلأ باید در عربستان یا ایران بلعیده می‌شد. پس ترجیح می‌دهد کل محیط امنیتی خود را به قدرت دور بسپارد تا بدون بلعیده شدن محافظی داشته باشد. این حقیقت امنیتی در امارات پایه فکری برای حضور مستقیم افراد خارجی در مناصب امنیتی یا ملی را فراهم می‌کند. از این باب مثلا سال‌ها تاثیر مستقیم انگلیسی‌ها در پلیس امارات امر عجیبی نیست. یا آنکه زمانی رئیس هیأت‌مدیره هواپیمایی امارات انگلیسی بوده باشد هم امری عادی تلقی می‌شود. این ظرف به امارات امکان می‌دهد روش تامین مالی خود را  عموما خارجی و مبتنی بر الگوی مشارکت تعریف کند. در واقع سایز ابزار بدهی خارجی در تامین مالی اقتصاد امارات واقعا کم است اما اقسام مشارکت یا فروش دارایی در آن بالاست. اگر این نبود خیلی بعید بود سایز گرفتاری دوبی در سال ۲۰۰۸ به ۱۸ میلیارد محدود شود یا امکان عبور از بحران اساسا وجود داشته باشد. این یک نمونه موفق همراستایی منافع امنیتی با روش تامین مالی است و طبعا یگانه و مخصوص امارات و غیرقابل تکرار در ترکیه یا ایران است.


روش صحیح تامین مالی خارجی برای ایران به نحوی که با نیازهای ملی- امنیتی‌اش همپوشانی داشته باشد چیست؟ چیدن استراتژی برای پاسخ به این سوال نه از جنس  استراتژی از پیش نوشته شده که از جنس استراتژی پدیدارشونده (emergent) است. یعنی طی زمان پدیدار می‌شود اما اکنون و در شرایط فعلی می‌توان چارچوب‌هایی را برای آن ادراک کرد.


 اکنون بخش مهمی از کنشگران مالی می‌دانند سرمایه‌گذاری خارجی در ایران اگر همراه با دسترسی به سطح بالاتری از فناوری نباشد لزوما مفید به فایده نیست. در واقع در نیاز به سرمایه‌گذاری خارجی عامل فناوری مهم‌تر از عامل تامین مالی صرف است.


قابل فهم است که در شرایط تحریمی و خاصه با توجه به فرارسیدن دوره اجرای کاتسا باید «ریسک اسنپ بک» (بازگشت تحریم‌ها) با ایران نباشد تا هم ایران آزادی عمل برای مقابله با تحرکات جدید تحریم داشته باشد و هم طرف خارجی منفعتی در مقابله با تحریم‌های آمریکا متصور باشد و به بیان بهتر سرمایه‌گذاری اثر ضدتحریمی داشته باشد.


به دلایل بسیار دستیابی به حد معقولی از نسبت تامین سرمایه خارجی در شرایط فعلی متصور نیست. از یک طرف کاتسا ریسک سیاسی همکاری با ایران را به چنان حدی بالا برده است که ملاحظات برای ورود سرمایه چند برابر شده است و سرمایه‌گذار خارجی به صورتی بدیهی راحت‌تر است ریسک تحریم‌ها را به دوش طرف ایرانی بگذارد یا معادل آن امتیازی بگیرد که ممکن است بسته به نوع قرارداد بسته قرارداد را از صرفه بیندازد. باز امکان دسترسی به سرمایه‌گذاری‌های تک با توجه به نگرانی‌ها درباره کاربردهای دوگانه ده چندان است. این حقایق شانس مشارکت را تا حد زیادی پایین می‌آورد.


انتشار اوراق ارزی هم مشکلات و دست‌اندازهای خاص خودش را دارد؛ از یک طرف منطق عمل شرکت‌های رتبه‌بند (سرمایه‌گذاری اولیه برای شناخت محل مورد رتبه‌بندی و بعد کسب درآمد از هر نوبت اوراق منتشره) آنها  را کلا به حضور در بازار ایران کم‌میل می‌کند و از سویی با توجه به ریسک بالای تنش ارزی در دوره‌های مختلف اساسا فهرست طرح‌هایی که ارزش انتشار اوراق ارزی داشته باشند محدود است. پس احتمالا انتشار اوراق هم در کوتاه‌مدت مگر در حد آزمایش رخ نخواهد داد.


این حقایق باعث می‌شود رعایت خطوط منافع ملی در جذب سرمایه‌گذاری خارجی  عملا بسیار سخت شود. از همین حیث است که در واقع صف‌بندی واقعی نه بین  موافق و مخالف سرمایه‌گذار خارجی که بین معتقدان به سرمایه‌گذاری خارجی به هر قیمت و سرمایه‌گذاری خارجی مبتنی بر نیاز رخ داده است.


آیا نگارنده معتقد است که هرگز سرمایه خارجی‌ای جذب نخواهد شد؟ واضح است که ممکن است عددی هم جذب شود (مثل آمار  حدود ۵ میلیارد دلاری آنکتاد) ولی این عدد نسبت به نیاز ایران برای تشکیل سرمایه ثابت که بسیار فوری است و عدد منفی رشد آن هیچ همسازی‌ای با نیاز فوری اقتصاد ملی به تولید شغل ندارد، خیلی اندک است. در واقع تلاش برای جذب سرمایه در فرآیندی که نیاز را متناسب با حقایق امنیتی پوشش دهد جدا قابل تقدیر است ولی بخت موفقیت این فرآیند در کوتاه‌مدت کم است.


یک راه قابل پیشنهاد که خود نیاز به شرح جداگانه دارد، تمرکز بر الگوهای هدایت اعتبار و کانال‌های تخصیص نقدینگی ریالی به کلان‌پروژه‌های دارای فوریت ملی است که فناوری آن موجود است اما مشکل سرمایه دارند. طبعا ادامه تلاش برای یافتن سرمایه‌گذار خارجی برای پوشش دادن موارد نیازمند فناوری به نحوی که اهداف امنیت ملی را هم پوشش دهد با فشار روانی کمتر در کنار این مسیر قابل پیگیری است.

ایستادگی ملت ایران و درماندگی استکبار

عباس حاجی نجاری در روزنامه جوان نوشت:
 

مواضع خصمانه سردمداران رژیم امریکا علیه مردم ایران که این روزها و به بهانه‌های مختلف به اوج خود رسیده است، اگرچه نشان از سردرگمی و عصبانیت سران کاخ سفید در ناتوانی و مهار حرکت انقلاب اسلامی و نیروهای جبهه مقاومت دارد، اما در عین حال بیانگر توفیق ایران در طراحی و اجرای نقشه راه «ایستادگی و مقاومت» به عنوان تنها راه مقابله با فزون‌خواهی‌های نظام سلطه است، امری که فرازهای حساس انقلاب در زمان شگل‌گیری و پس از آن جلوه‌های کم نظیری را به اثبات رسانیده است.  

در آبان سال ۱۳۴۳ در حالی که رژیم پهلوی با بهره‌گیری از عناصر وابسته در صدد به تصویب رساندن پنهانی قانون کاپیتولاسیون برای قانونی کردن جنایات اتباع امریکایی در ایران بود، خروش حضرت امام در اعتراض به این قانون استعماری، رژیم را به اقدام واکنشی دستگیری و تبعید حضرت امام(ره) واداشت، با این تصور که با این اقدام قادر به سرکوب و نابودی حرکت انقلاب امام‌(ره) است، اما امام با بهره‌گیری از فرصت تبعید نجف، حرکت انقلابی را نهادینه کرد و ۱۴ سال بعد آن را به پیروزی رسانید. پس از پیروزی انقلاب نیز رژیم امریکا با پناه دادن به شاه فراری و حمایت از اقدامات تجزیه‌طلبانه و تروریسم قصد نابودی و شکست انقلاب را داشت و سفارتخانه خود را در تهران به کانون هدایت اقدامات تجزیه‌طلبانه و براندازی نظام ایران تبدیل کرده بود که حرکت دانشجویان انقلابی در تسخیر لانه جاسوسی و افشای ماهیت استکباری امریکا، هم حرکت انقلابی مردم ایران را نهادینه کرد و هم باعث افشای ماهیت استکباری رژیم امریکا و گسترش حرکت انقلابی در جهان گردید که اخیراً سران رژیم سعودی نیز ناچار به اعتراف آن شدند.  

آنچه این روزها در مواضع سران کاخ سفید در مقابله با ایران مطرح و با طرح تشدید تحریم‌ها و تلاش برای اجماع‌سازی روی پروژه‌های ایران‌هراسی و شیعه‌هراسی دنبال می‌شود، چند هدف عمده را دنبال می‌کند که تأمل در هر یک از این اهداف نمایانگر دست برتر ایران در مواجهه با نظام سلطه است.  

۱ ـ تکرار و تأکید بر پروژه‌ای ۴۰ساله مبنی بر ضرورت براندازی و تغییر نظام ایران که  در سخنان اخیر تیلرسون، وزیر خارجه امریکا در سفر به هند چهارمین بار است که تنها در دولت ترامپ بر آن تأکید می‌شود، او در سفر به هند بر این سناریوی امریکا تأکید می‌کند که تحریم‌های امریکا علیه ایران با این هدف صورت می‌گیرد که مردم ایران کنترل حکومت را به دست بگیرند. او مدعی می‌شود که مبارزه امریکا با مردم ایران نیست، بلکه با رژیم انقلابی ایران است. او تأکید می‌کند، امریکا از صداهای مدرن در ایران حمایت می‌کند با این هدف که تغییری مشروط در حاکمیت ایران صورت گیرد.  

۲ ـ دومین محور مورد تأکید تیم جدید مهار قدرت دفاعی و نظامی ایران است، آنگونه که صراحتاً بر تحریم موشکی و تحریم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران به عنوان نیرویی بالنده که همراه با دیگر نیروهای مسلح ایران توانسته است سلسله راهبردهای امریکا پس از پیروزی انقلاب را خنثی کند، از آن سخن به میان می‌آید. بدیهی است که هم توانمندی‌های موشکی و دفاعی ایران و هم قدرت و توان نیروی مسلح و به ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، عملاً عامل اصلی شکست راهبردهای خندگانه امریکا در منطقه اعم دکترین اقدام پیشدستانه طرح خاورمیانه بزرگ و جنگ نیابتی و آخرین آن نیز، سناریوی تجزیه‌ قومی در کردستان عراق بود که خنثی شد. راهبرد امریکا در این عرصه نیز کاملاً انفعالی و تنها برای پیشگیری از شکست‌ها و تأمین امنیت در حال فروپاشی رژیم صهیونیستی است.  

۳ ـ سومین محور هدفگذاری شده در فشارها و تحریم‌ها علیه ایران، مهار نیروهای همسو و نیروهای جبهه مقاومت به منظور وادارسازی آنها به عقب‌نشینی است. تشدید تحریم‌های مستقیم علیه حزب‌الله و اقدامات تحریک‌آمیز رژیم سعودی علیه این نیروی اثرگذار جبهه مقاومت که درگیرسازی و انفعال آنها در محیط داخلی است، با این هدف صورت می‌گیرد که از پیوند استراتژیک آنها در منطقه جلوگیری و به نوعی در این حلقه شکست ایجاد کند، به گونه‌ای که امریکایی‌ها برای تحقق آن ناچار به دخالت نظامی در سوریه شده‌اند که البته در آینده نزدیک در این جبهه نیز شکست را متحمل می‌شوند.  

۴ ـ برآیند محورهای سه‌گانه فوق در مقابله با تثبیت نفوذ ایران و برتری آن نسبت به نفوذ و هژمون امریکا در منطقه معنا می‌یابد. گسترش حضور و نفوذ ایران در منطقه نکته‌ای نیست که این روزها قابل کتمان باشد. نکته‌ای که ژنرال مک‌مستر، مشاور امنیت ملی ترامپ هم هفته گذشته بر آن تأکید و یادآور شد که مهم‌ترین نگرانی ترامپ و کاخ سفید گسترش نفوذ ایران در «خاورمیانه» است. او در گفت‌وگو با تلویزیون الحره در عین تلاش برای سیاه‌نمایی اقدامات ایران می‌گوید نگران نفوذ ایران در منطقه پس از داعش است.  مروری بر تمام حوادث و وقایع حال و گذشته منطقه و انقلاب اسلامی نشان‌دهنده این است که ایران اسلامی چه در دوران حضرت امام‌(ره) و چه در زمان زعامت مقام معظم رهبری تلاش اصلی خود را بر حفظ استقلال و عزت ایران متمرکز کرده است، اما این به معنی آن نبوده و نیست که چون دوران گذشته سلطه‌ دیگران را بپذیرد و نسبت به راهبردهای آنها بی‌تفاوت باشد. بر این اساس در تمامی فرازهای تاریخی در قبال اقدامات براندازانه و مداخله‌جویانه استکبار تلاش کرده است ضمن ایستادگی در مقابله آنها، هر یک از آن تهدیدات را به فرصتی برای رشد و تعالی و گسترش انقلاب اسلامی تبدیل کند که در این میان می‌توان به پیامدها و کمترین اقدام پیشدستانه که فرصت‌های ایران در افغانستان و عراق محصول آن بود یا طرح خاورمیانه بزرگ که شکست و انزوای رژیم صهیونیستی و اعتلای نیروهای مقاومت نتیجه آن شد یا جنگ‌های نیابتی که روند تحولات در سوریه، عراق و یمن که شکل‌گیری و تثبیت نیروهای جبهه مقاومت نظیر دفاع وطنی سوریه، حشدالشعبی عراق، انصارالله یمن، فاطمیون و زینبیون و ... تنها بخشی از ثمرات آن است، اشاره کرد.  

تحریم‌های جدید امریکا و تلاش برای براندازی نظام اسلامی، به‌رغم هزینه‌های فراوان اما کمک کرد که نسل جدید ایرانی ماهیت سلطه‌گرانه امریکا و دیگر متحدان آن را به درستی بشناسد و حقانیت حرکت انقلاب در ۴۰ سال گذشته در مقابل امریکا را باور کند و بر این اساس نقشه راه آینده خود را ترسیم کند و این منطق را در دانشگاه انقلاب بیاموزد که با کوتاه آمدن در مقابل امریکایی‌ها، آنها را جری و گستاخ می‌کند، بنابراین تنها راه مقابله و ایستادگی است.

در سرمقاله امروز روزنامه صبح نو آمده است:

امروز سیزدهم آبان ۱۳۹۶ است؛ یعنی حدود ۴۰ سال بعد از پاییز ۵۸. نسلی انقلابی و استقلال‌طلب، سفارتخانه آمریکا را به تسخیر درآورد تا جریان تحولات منطقه‌ای و جهانی را رنگ تازه‌ای ببخشد، آن‌هم در هیاهوی رقابت‌های مارکسیستی-کاپیتالیستی که انقلاب اسلامی را با شعار «نه شرقی- نه غربی» به جهانیان معرفی کرد. حالا چهار دهه از آن رویداد می‌گذرد و نسلی امروز پرچمدار این نهضت شده که تقریباً هیچ درک مستقیم یا حتی نزدیکی از انقلاب دوم ندارد؛ این نسل حتی هیچ‌ یک از وقایع مهم داخلی و خارجی در دو دهه اخیر را از جنگ‌ها و فتنه‌ها و تحولات ندیده و گویا در اصالت مفهوم استقلال، دچار اندکی سستی شده است.

در ذهن او به واسطه پروژه جهانی‌سازی فرهنگ و رسانه و سایبر، دشمن از صورت دشمنی به شکل یک رقیب یا بعضاً رفیق تنزل یافته و طبعاً در چنین زمینه‌ای، جای مجادله و معارضه نیست. البته این همه ماجرا نیست؛ دژخیمی اسرائیلی‌ها و سعودی‌ها جلوی چشمان اوست و نسبت به آن‌ها تنفر دارد و به‌واسطه روشنگری‌های سال‌های اخیر، حامیان فارسی‌زبان این دژخیمان (یعنی منافقین) را نیز در زمره دشمنان قرار داده. برجام فرصت طلایی‌ای بود که نسل جدید، درک درست و عمیق‌تری از استکبار و ضرورت استکبارستیزی بیابد؛ هرچند هنوز این تجربه برای او کامل نشده، اما این باور عمومی پاگرفته است که آمریکا مظهر خیانت و جنایت و ریاکاری و دشمنی است که دست چدنی‌اش را زیر دست‌کشی مخلمین پنهان کرده.

اگر سیاست‌گذاران ایرانی بتوانند به‌درستی این واقعیت را بازنمایی کنند، برای چله‌ای دیگر کشور را  از گزند دست‌درازی استعمارگران پیر و جوان مصون ساخته‌اند؛ ۱۳ آبان نماد چنین اقدامی است.

روز بزرگ مرگ بر آمریکا!

محمدکاظم انبارلویی در روزنامه رسالت نوشت:

امروز روز ۱۳ آبان است، درست۵۳ سال پیش رهبر و قائد بزرگ اسلام، امام خمینی (ره) به جرم اسلام خواهی و آزادی خواهی و دفاع از استقلال و عزت و عظمت ملت ایران از سوی رژیم آمریکایی شاه به تبعید فرستاده شد. ۱۴ سال بعد درست در روز ۱۳ آبان، فرزندان امام (ره) را به جرم دفاع از رهبری مظلوم انقلاب در جلوی درب  دانشگاه تهران به خاک و خون کشیدند. یک سال بعد که انقلاب پیروز شد دانشجویان پیرو خط امام و رهبری در همین روز، لانه جاسوسی آمریکا را تسخیر و به نیم قرن جنایت و دخالت در امور داخلی ایران پایان دادند. آنها جاسوسان آمریکایی را با خفت و حقارت و خواری از ایران اخراج کردند. از آن هنگام به بعد ملت ایران پنجه در پنجه قداره بندان جهانی و اشرار شرق و غرب به سرکردگی آمریکا انداخت و قدم به قدم آنها را به عقب نشینی وادار کرد و تؤطئه های منطقه ای و جهانی آنها را رسوا و خنثی ساخت. بدین ترتیب بود که روز ملی مبارزه با استکبار جهانی، روز بزرگ مرگ بر آمریکا شکل گرفت، تا در کنار روز قدس نمادی از استکبار ستیزی ملت ایران باشد.


آمریکا در طی سالهای پس از انقلاب که هر زمان آن می تواند نقطه عطف در تاریخ سراسر حماسه ملت باشد لحظه ای را از شرارت و نیرنگ، فریب و تؤطئه علیه مردم ایران فروگذار نکرده است.  


ملت مقاوم، سلحشور و حماسه ساز ایران چه کاری جز مقاومت و پایداری می توانست بکند؟ امام (ره) پرچم مبارزه با آمریکا و رژیم صهیونیستی را در دهه ۴۰ به تنهایی به همراه یارانی که همانند اصحاب اباعبدالله الحسین (ع)   بودند به دوش کشید. او با انقلاب اسلامی یک ملت بزرگ را به عنوان پشتیبان خود داشت، او شر منافقین، لیبرالها، سلطنت طلبها و کفار کمونیست را از سر ملت کوتاه کرد. او در جنگ ۸ ساله مثل یک قهرمان بزرگ در برابر جنگ سخت آمریکا و اذناب او در منطقه ایستاد و دشمن را به زانو درآورد. خداوند به اخلاص او و شجاعت او برکت  داد. کشور و این ملت را از تعرض اشرار جهانی محفوظ گرداند. پس از امام (ره)، رهبر عظیم الشأن جهان اسلام حضرت آیت الله العظمی خامنه ای همین مسیر را با قدرت طی کرد. اکنون ما صاحب یک نظام مقتدر، بسامان و با دفاع صددرصد هوشمند هستیم. نفوذ منطقه ای ایران رشک و حسد دشمنان منطقه ای و جهانی را برانگیخته است. امروز در آستانه ۴۰ سالگی انقلاب، دنیا خود را در برابر یک کشور قدرتمند و یک ملت دلیر و شجاع می بیند.


ملتی که از همه دسیسه ها و نیرنگ ها و توطئه های غرب و آمریکا به سلامت عبور کرده است. ملتی که چون فولاد آبدیده شده است به گونه ای که هیچ مانور "نرم" و "سخت" نمی تواند روی اقتدار ملی ایرانیان اثر بگذارد. به زودی ملت ۴۰ سال عقب نشینی آمریکا در ایران و منطقه را جشن می گیرد، چرا که از گردنه های صعب العبوری به سلامت عبور کرده و گردنه های دیگر را تا رسیدن به قله، یکی پس از دیگری طی خواهد کرد. آمریکایی ها از تحریم ها نتیجه نمی گیرند. اگر چنانچه می گرفتند در این ۴۰ سال یک توفیق نسبی نصیب آنها می شد. ایران امروز در مرتبت قدرت اول منطقه ایستاده است و هیچ قدرتی قادر نیست آن را از این مقام دور کند. همه چیز طبق چشم انداز برنامه ۲۰ ساله پیش می رود و در خیلی از مؤلفه های قدرت علمی، سیاسی و فرهنگی جلوتر از برنامه هستیم. آمریکایی ها آرزوی محاصره اقتصادی ایران را به گور می برند. زیرساخت های اقتصادی ایران و موقعیت جغرافیای ایران و نیز هوشمندی مردم و نخبگان چنین اجازه ای را به آنها نخواهد داد.


اجرای سیاستهای اقتصاد مقاومتی نمی گذارد آمریکایی ها به  اهداف خود در ضربه به اقتصاد ملی برسند. هیچ دیپلمات باسواد و هیچ شهروند خارجی که در طول سالهای پیروزی انقلاب اسلامی به ایران آمده است اثری از تحریم ها و شرارتهای اقتصادی آمریکا در بازار ایران و محیط کسب و کار مردم ملاحظه نکرده است.


تحریم ها هیچ اثری در اراده ملت ایران در تداوم مبارزه بی امان با دشمنان اسلام و ایران نداشته است. آمریکایی ها مشت بر سندان می کوبند. روز ۱۳ آبان، روز نمایش "غیرت انقلابی" در برابر زیاده خواهی های استکبار جهانی به سرکردگی آمریکاست در این روز بزرگ، مردم ایران شعار مقدس مرگ بر آمریکا، مرگ بر انگلیس و مرگ بر اسرائیل غاصب را بلندتر و رساتر از همیشه به گوش جهانیان خواهند رساند.
 

انتظارات تورمی و راهکار خروج بازار مسکن از رکود

احسان وفادار در روزنامه خراسان نوشت:

امروزه در اقتصاد ایران تحلیل دقیق وضعیت بازار مسکن و ارائه پیش بینی های اقتصادی از زمان احتمالی شروع رشد و تعیین میزان ظرفیت رشد این بازار، کار بسیار دشواری شده است. بازاری که بخش عمده ای از اقتصاد ایران به آن وابسته است و می تواند نقطه موثر خروج واقعی از رکود برای اقتصاد ایران به شمار رود. در ماه های گذشته یکی از مهم ترین تحولات مربوط به مسکن رقم خورده است. در این تحلیل به ابعاد این موضوع پرداخته ایم.  


شاید کمتر کسی فکر می کرد که در پی رکوردزنی شاخص فولاد و آهن در بازارهای جهانی طی ماه های اخیر و نیز افزایش تدریجی نرخ مصالح ساختمانی به علت رشد قیمت در حامل های انرژی و همچنین رشد مالیات بر ارزش افزوده در سال های اخیر و به تبع آن ها افزایش نسبی در بهای تمام شده سازه در ایران، ناگهان یک بانک بزرگ پس از مدت ها برج خود را در یکی از خیابان های اصلی تهران با شرایط ویژه آن هم بلندمدت و با بهره پایین به فروش برساند به طوری که از این فروش هیچ منفعت خاصی نصیب صاحبان سهام این مجموعه نشود.


در این باره باید گفت نحوه فروش این برج برای فعالان حوزه اقتصاد از عمق رکود و خرابی بازار املاک بزرگ همچون مجتمع ها و برج ها خبر می دهد. در مقاطعی طی سالیان گذشته با افزایش قیمت مسکن یا رشد بازار ارز، میزان تقاضا چه مصرفی و چه سرمایه گذاری، افزایش می یافت و خریداران و فروشندگان را وارد گود معامله می کرد.


بنابر بررسی ها شاید عمده ترین دلایل رونق گذشته در بازار مسکن را بتوان این گونه بیان کرد: اول متناسب بودن عرضه و تقاضا، دوم بودجه های انبساطی دولت ها و سوم در پی آن تورم دورقمی سالانه و چهارم زیاد بودن سرعت گردش پول. بنابراین از زمانی که مهم ترین دغدغه اقتصادی دولت یازدهم کنترل تورم و ارز قرار گرفت موجب تشدید رکود در بازار مسکن شد.


بر اساس طبیعت اقتصاد هر زمان تورم افزایش می یابد یا حداقل انتظارات تورمی شکل می گیرد، تمایل به نگهداری پول کاهش و متعاقبا سرعت گردش پول افزایش می یابد. از این رو کاهش مخارج سرمایه ای دولت و سرکوب تورم، به تدریج باعث کاهش سرعت گردش پول در اقتصاد کشور شد.


طبق تجربه دولت های گذشته، مهم ترین متغیری که می تواند باعث افزایش سرعت گردش پول شود، بهبود انتظارات تورمی جامعه است. در شرایط تورمی به علت این که ارزش پول کاهش می یابد، مردم تمایل کمتری به نگهداری پول به هر نحو خواهند داشت و به این صورت پول وارد جریان معاملات می شود.


یکی از راهکارها در این زمینه تعدیل نرخ ارز است که می تواند به طور تدریجی و کنترل شده به افزایش انتظارات تورمی منجر شود. راهکاری که دولت روحانی پس از چهار سال به آن گرایش پیدا کرده است و احتمالا به تدریج نرخ ارز را تعدیل کند. با توجه به این که تراز تجاری ایران در نیمه نخست امسال منفی بود و مشکلاتی که طی ماه اخیر در دریافت ارز حاصل از پتروشیمی از چین حاصل شد و قوانین گمرکی عراق که به کاهش مقطعی صادرات به این کشور منجر شده، انتظار است رشد تدریجی دلار تداوم یابد. هرچند بازار ارز با اخبار جدید درباره برجام و تشدید تحریم ها عملا تا حدی وارد فاز افزایشی شده است اما تداوم این روند و نحوه افزایش مدیریت شده نرخ ارز در این شرایط مهم است. هرچند این رویکرد تبعات تورمی خواهد داشت به همین دلیل تدابیر لازم برای اتخاذ این رویکرد با کمترین آثار تورمی ضروری است.


در این شرایط حتی در صورت افزایش انتظارات تورمی و سرعت گردش پول، چالش مهم تر دیگر بازار مسکن، وجود بیش از دو میلیون و ۵۰۰ هزار خانه خالی و نبود تقاضای موثر برای خروج این میزان از سبد عرضه بازار مسکن است که شاید مانع بزرگی برای رونق بازار املاک به خصوص املاک بزرگ باشد اما با توجه به وجود تقاضای موثر برای خرید خانه های کوچک، در صورت ایجاد رونق در بخش مسکن به ویژه با تسهیل شرایط وام مسکن برای واحدهای مسکونی متوسط و کوچک، می توان به خروج مسکن از رکود امیدوار بود.

۱۳ آبان خاص امسال

حشمت‌الله فلاحت پیشه در روزنامه ایران نوشت:

۱۳آبان نماد استکبارستیزی در ایران است. مراسم ۱۳ آبان امسال تفاوت جدی با سال‌های گذشته دارد و این تفاوت ناشی از این است که اکنون مصادیق بیشتری برای تبیین و توضیح ماهیت استکباری دولت امریکا، بویژه علیه دولت و ملت ایران وجود دارد. زیرا با وجود آنکه دولت منتخب ملت ایران با حسن نیت تمام وارد مذاکرات هسته‌ای شد و این مذاکرات نیز به نوبه خود به توافق هسته‌ای منتهی شد، ملت ایران دیدند که امریکایی‌ها دشمنی گذشته خود علیه ایران را تکرار کردند. هرچند حضور ایران در مذاکرات و اجرای تعهداتش در زمینه توافق هسته‌ای، سبب شد که اکنون دنیا، اعم از کشورهای بزرگ و سازمان‌های بین‌المللی حق را به ایران بدهند. اما رویکردها و عملکردهای دولت امریکا، در دوران ترامپ بویژه علیه برجام و دولت و ملت ایران باعث شد که مردم و نسل جوان کشور ۱۳ آبان امسال دلایل بیشتری برای حضور ضدامریکایی خود در راهپیمایی و اعلام مواضع ضداستکباری، ضد امریکایی و ضد سلطه خود داشته باشند.

اکنون بیشتر آشکار می‌شود که اقدام انقلابی دانشجویان در تسخیر لانه جاسوسی چقدر مهم بوده است. زیرا اگر لانه جاسوسی تسخیر نمی‌شد، چه بسا امریکایی‌ها به سیاست‌های ضدایرانی خود ادامه می‌دادند تا ایران اسلامی را دچار آشوب، تفرقه، چند دستگی و گرفتاری‌های داخلی کنند. تردید دانشجویان ایرانی در ماه‌های نخست انقلاب، نسبت به نقش ظاهری امریکا درقبال انقلاب اسلامی ایران به تسخیر لانه جاسوسی منتهی شد. تسخیر لانه جاسوسی، بیش از هر چیز یادآور تاریخچه شکل‌گیری نظریه ستون پنجم در علوم سیاسی و روابط بین‌الملل است.

اسناد به جای مانده از لانه جاسوسی نشان می‌دهد که امریکایی‌ها از فردای انقلاب به‌دنبال انحراف و سقوط انقلاب و ایجاد آشوب و تفرقه در کشور بودند که با تسخیر لانه جاسوسی، این لانه ستون پنجم نیز از هم پاشید و پس از آن امریکایی‌ها هیچ گاه نتوانستند شبکه قابل اتکایی در درون مرزهای ایران سامان دهند. امروز نیز پس از گذشت نزدیک به ۴ دهه از انقلاب اسلامی، دونالد ترامپ، رئیس جمهوری این کشور، واقعیت عریان دشمنی امریکا با ملت ایران را نشان می‌دهد. او این کینه و نفرت را نه فقط نسبت به نظام و دولت، بلکه نسبت به ملت، تاریخ، قدرت و توسعه و آرامش ایران نیز نشان داد. به همین دلیل سیاست‌های ضدایرانی او سبب شده است که ایرانی‌ها بیش از گذشته حول منافع ملی و دفاع از دولت خود متحد شوند. به عبارت دیگر، به‌دلیل آشکارشدن بیش از پیش ماهیت امریکا در دوران ریاست جمهوری ترامپ، امسال ما شاهد حضور باشکوه مردم در تظاهرات ضداستکباری ۱۳ آبان در سراسر کشور خواهیم بود.

وضعیت تراژیک اصلاح‌طلبان

احمد غلامی در روزنامه شرق نوشت:
 

این‌روزها اصلاح‌طلبان درصددند تا به فضای نا-سیاست که جامعه را به سیطره خود درآورده غلبه کنند. آنان به‌دنبال مفاهیم و راهکارهایی هستند تا مردم را از خمودگی سیاسی خلاص کنند. از این‌رو ناگزیرند شرایط موجود را نقد و براساس تحلیل خود مفاهیمی را به‌ جامعه پرتاب کنند، اما این مفاهیم چون شهاب‌سنگ نرسیده به مردم در آسمانِ سیاست خاموش و محو می‌شود. اصولگرایان از وضعیت موجود تلقی دیگری دارند و ناراضی هم نیستند. اگر برخی از آنان لب به شکایت می‌گشایند بیش از آنکه در پیِ تحول یا کنشی سیاسی باشند، سودای منفعتی در سر دارند؛ ازاین‌رو اصلاح‌طلبان و جامعه نمی‌توانند روی انتقادات و گلایه‌های آنان حساب باز کنند و با مفاهیمی چون آشتی ملی و «صلح دوفاکتو» به استقبالشان بروند. آنچه اصلاح‌طلبان را از اصولگرایان اعتدالی و تندرو جدا می‌کند، موضع‌گیری‌شان در مسائل جهانی و منطقه‌ای است. اصلاح‌طلبان با اصولگرایان شاید در مسائل جهانی به توافق برسند اما در مسائل منطقه‌ای (خاورمیانه) بعید است به اتفاق‌نظری جدی برسند. این شکاف، شکافی استراتژیک است که با مفاهیم سیاسی و حقوق بین‌الملل همچون «صلحِ دوفاکتو» و از این‌دست پُر نمی‌شود. از همین‌جا می‌توان به یکی از خصایص اصلاح‌طلبان اشاره کرد که موجب خسارات بسیاری شده است و آن چیزی نیست جز اینکه آنان همواره تلاش کرده‌اند تا به‌نوعی فضای خالی سیاست را پر کنند و هرگز اجازه ندهند این شکاف خالی از سیاست که محل تنش و تعارض و خلقِ امر سیاسی است، شکل بگیرد. آنچه بین اصلاح‌طلبان، از یک سو و اصلاح‌طلبانِ نودوششی و اصلاح‌طلبانی که از بد حادثه در این جریان افتاده‌اند و اصولگرایان معتدل و تندرو از سوی دیگر فاصله می‌اندازد، بیش از هر چیز مسائل خاورمیانه است.

مسائل خاورمیانه، از مسائل مهم و حیاتی سیاستِ ایران است که سیاست داخلی هم آن را رقم می‌زند. با نادیده‌انگاری یا از سر بازکردن این مسائل هر تحلیل و مفهومی ابتر می‌ماند. این تحلیل‌ها و مفاهیم قبل از آنکه به بدنه سیاست و جامعه برسد، دود شده و به هوا می‌رود؛ وضعیتی که ‌هم‌اکنون اصلاح‌طلبان خاصه دولت روحانی با آن دست‌به‌گریبان هستند. با این تفاوت که دولت روحانی در بعضی مواقع از این وضعیت سود برده و مباحث مناقشه‌برانگیز ازجمله تصویب لایحه «سازمان نظام رسانه‌ای» را در دستور کار قرار می‌دهد. لایحه‌ای که در صورت عملیاتی‌شدن تیر خلاصی به رسانه‌های مستقل و نیمه‌جان کشورمان خواهد زد. اینک، یکی از وظایف جدی اصلاح‌طلبان، تحلیل و موضع‌گیری درباره این لایحه است. لایحه‌ای که رکن چهارم دموکراسی را به خطر می‌اندازد. گرچه اصلاح‌طلبان بیش از گذشته دستشان خالی است. آنان دولت دارند و ندارند و دسته چاقوی کنده‌کاری‌شده‌ای را بر کف دارند که تیغه ندارد. از این منظر تلاشِ مدام برخی از اصلاح‌طلبانِ بیرون دولت‌ برای تغییر وضعیت از طریق خلق و به‌کارگیری مفاهیم سیاسی موجود قابل درک است. گرچه این پرسش پابرجاست که آنان از طرح مفاهیم جاافتاده سیاسی و حقوقی چه معنایی را مُراد می‌کنند یا  پرسش‌هایی ساده از این‌دست که وقتی از «آشتی ملی» یا «صلح دوفاکتو» حرف می‌زنند، دقیقا منظورشان چیست؟ اختلاف‌نظر و مناقشات سیاسی با دیگر جناح‌ها در چه مباحثی است که باید بر سر آن به توافق و آشتی رسید؟ اصلاح‌طلبان با ناگفته‌گذاشتن این اختلاف‌نظرها مسئولیت فهم آن را به دوش مخاطبان می‌گذارند و ازاین‌رو بسیاری از مسائل مهم در پرده ابهام باقی می‌ماند...

به‌راستی موضع اصلاح‌طلبان در برابر مسائل خاورمیانه و نقش ایران در سوریه و عراق چیست؟ اگر بی‌نظرند، این بی‌نظری از جریان سیاسی مهمی چون اصلاحات پذیرفتنی نیست. اگر موافق‌اند، چرا آن را علنی اعلام نمی‌کنند و اگر مخالف‌اند چرا آن را بر زبان نمی‌آورند تا دلایل متقن مخالفتشان را نه برای حال، که دست‌کم برای تاریخ به ودیعه بگذارند. این مسئله تنها یکی از موارد اختلاف فی‌مابینِ اصلاح‌طلبان با دیگر جناح‌هاست. اصولگرایان نشان داده‌اند بیش از آنکه دلبسته آشتی با اصلاح‌طلبان باشند، به‌دنبال منافع خود و تحکیم روابطشان با نهادهای رسمی‌اند. حتی اگر حوادث سال‌های اخیر به‌دست فراموشی سپرده شود و طرفین منازعه از خیر و شر آن بگذرند، باز موارد دیگری پیش‌ِروی اصلاح‌طلبان و اصولگرایان هست. آیا وقتی از «آشتی ملی» حرف می‌زنیم، منظور گذر از حوادث سال‌های اخیر و بازگشت به مناصب و جایگاه‌های دولتی است. بعید است اصلاح‌طلبان که طعم استقلال و مردمی‌بودن را چشیده‌اند، چنین سودایی در سر داشته باشند؛ آن‌هم در آستانه فصل سرد عمر خود که برف سفیدی بر سرشان نشسته است و در شرایطی که مردم برای بار دوم و به‌اعتبار برخی از اصلاح‌طلبان به دولت روحانی آری گفتند و چه‌بسا این آخرین آری‌گویی مردم به اصلاحات باشد. آنچه بیش از هر چیز به ذهن خطور می‌کند، دلسوزی اصلاح‌طلبان برای ایران و آینده آن است. اما پرسشی دیگر در اینجا مطرح می‌شود: آیا اصولگرایان با آنان در این زمینه هم‌داستان هستند؟ نهادهای رسمی و به‌تبع آن اصولگرایان بارها اعلام کرده‌اند که یکی از دستاوردهای آنان سیاست‌های منطقه‌ای است. آیا اصلاح‌طلبان با این نظر موافق‌اند؟ فارغ از مخالفت یا موافقت با این مواضع به‌نظر می‌رسد، اصلاح‌طلبان بیش از هر چیز انتظار دارند به‌عنوان جریانی سیاسی که پایگاهی جدی در میان مردم دارد، طرف مشورت نهادهای رسمی قرار گیرند. اصلاح‌طلبان آگاه‌اند سرنوشت کشور هرچه باشد، سرنوشتِ آنان نیز هست. از این منظر است که تلاششان برای آشتی ملی یا مشارکت در آینده سیاسی ایران معنا پیدا می‌کند. وضعیت اصلاح‌طلبان وضعیتی تراژیک است. با اینکه مردم را پشت سر دارند و دولت روحانی نیز با آنان بیگانه نیست، اما همچون غریبه‌ها در پی آشتی ملی می‌گردند. اصلاح‌طلبان بدون اینکه خود بخواهند تابع حذف و ادغام در سیاست داخلی ایران شده‌اند.

برچسب‌ها