کد خبر 7975
تاریخ انتشار: ۱۱ مهر ۱۳۸۹ - ۰۰:۲۲

زماني که من و محمد صدري در بوسني کار مي‌کرديم، براي بازگشت به کشور پول نداشتيم و براي اين کار دوربين‌هايمان را فروختيم تا بازگرديم.

سرويس فرهنگي مشرق - طي شب‌هاي گذشته «آلفرد يعقوب‌زاده» عکاس ساکن پاريس که در روزهاي دفاع مقدس براي آژانس‌هاي خارجي عکاسي مي‌کرد، در برنامه «تماشا» شبکه بي‌بي‌سي فارسي ادعا کرد که از اسيرهاي عراقي که توسط رزمندگان ايراني به صورت دسته جمعي کشته شدند، عکس‌هايي تهيه کرده ولي آنها را از بين برده است. وي مدعي شد که اين واقعه در عمليات فتح دزفول صورت پذيرفته است. در حالي که دزفول هيچ‌گاه توسط نيروهاي عراق اشغال نشد؛ چه رسد به عمليات فتح دزفول.
بي‌بي‌سي در اين برنامه که بارها تکرار شد، مدت حضور اين عکاس در جنگ را سه سال اعلام و او را شايسته تقدير و تجليل از سوي خارجي‌ها معرفي کرد. يعقوب‌زاده مدعي شد که وي را در جنگ محدود مي‌کردند و حتي به خاطر عکس‌هايي که وجود ندارند بازجوئي هم شده است.
«رضا برجي» عکاس و مستندساز دفاع مقدس، درباره برخي تحريف‌هاي بي‌بي‌سي و عکاس‌هاي مورد علاقه آن نظراتي دارد که در ادامه مي‌آيد. برجي مي‌گويد: آلفرد يعقوب‌زاده يک مسيحي است. در همان زمان جنگ که عکس مي‌گرفت، عکس‌هايش را به خارجي‌ها مي‌فروخت. بيش از 95 درصد عکاس‌هاي جنگ براي يک عقيده و هدف ديني به جنگ رفتند؛ و يعقوب‌زاده مثل هيچ‌کدام از آنها نبود.

براي خاک نجنگيديم
ايشان اگر در جنگ بوده بايد بداند که از هر 10 پرچم فقط يکي متعلق به پرچم کشور بود و مابقي پرچم‌ها يا زهرا(س)، يا حسين(ع)، يا مهدي(ع) و يا ابوالفضل(ع) بود. پس جنگ ما يک جنگ مقدس بود. اگر او عکاس جنگ بوده بايد به ياد داشته باشد که پشت لباس بچه‌هاي رزمنده چه چيزي نوشته مي‌شد.
در پشت لباس بچه‌هاي رزمنده نوشته مي‌شد: «ما براي انتقام سيلي زهرا(س) به اينجا آمديم.» پس جنگ ما يک جنگ ملي نبود. امام(ره) هم به جنگ نگاه ملي نداشت. اگر نه، ايشان در قطعنامه نمي‌فرمود: «ايران بعد از اين، مأمن آزادي خواهان و مأمن مجاهدين و مرکز آموزش کساني که قصد مبارزه با استکبار را دارند، خواهد بود.» ما براي خاک نجنگيديم. اين فرد جنگ را اشتباه گرفته است.


جيب شما پر از پول؛ ما دوربين‌هايمان را فروختيم تا بازگرديم
بنده هم رفتم چچن عکاسي کردم. آلفرد يعقوب‌زاده هم رفت چچن و عکاسي کرد. بنده رفتم بوسني براي عکاسي، فکر مي‌کنم او نيز در بوسني عکاسي کرد.
آقاي آلفرد يعقوب‌زاده! شما وقتي که در چچن مجروح شدي، دولت فرانسه از دولت‌هاي طرفين جنگ خواست که اعلام آتش‌بس بکنند و يک هواپيماي مخصوص اورژانس هوايي در منطقه نشست و شما را سوار هواپيما کردند. 60 هزار دلار کرايه آن هواپيما بود تا شما را به بيمارستان فرانسه برساند. بعد از آن آقاي ژاک شيراک به بيمارستان آمد و به شما مدال داد. چند سال پيش، سيف‌الله صمديان در مجله خود اين خبر را منعکس کرده بود.

جالب اينکه زماني که من و محمد صدري در بوسني کار مي‌کرديم، براي بازگشت به کشور پول نداشتيم و براي اين کار دوربين‌هايمان را فروختيم تا بازگرديم.
آقاي آلفرد يعقوب‌زاده! ما مثل شما نبوديم که جيبمان پر از پول باشد. من به چشم خود ديدم که عکاس‌هاي غربي جلوي آمبولانس‌ها را مي‌گرفتند و جنازه‌ها از آن بيرون کشيدند و در خيابان انداختند تا از آنها عکس بگيرند.
يک فرمانده افغاني به من گفت: تو چند سال است که به افغانستان رفت و آمد مي‌کني، پيشنهاد مي‌کنم چند نفر از اسراي طالبان را بياورند و من سر آنها را از تن جدا مي‌کنم. در آن لحظه شما فيلم بگير و به رسانه‌هاي غربي بفروش تا به تو دلار بدهند.»
معني اين پيشنهاد اين بود که خبرنگارها و عکاس‌هاي غربي قبلاً پيش آنها آمدند و همين سناريو را اجرا کردند يعني آنها سر اسراي طالبان را بريده‌اند، پول هم گرفته‌اند و عکاس‌ها هم عکس گرفتند. سپس عکس‌ها و فيلم‌ها به رسانه‌هاي غربي فروخته شده. حالا که افغاني‌ها ماجرا را ياد گرفته‌اند به من هم پيشنهاد داده‌اند.

من چه کردم؟ اگر شما جاي من بودي به پول فکر مي‌کردي!

در همان زمان درختي را ديدم که طالبان سر چند نفر را که بريده و بر آن نصب کرده ‌است. اگر آن صحنه را هر عکاسي که عرق ديني نداشت مي‌ديد، ميليون‌ها دلار از آن کاسبي مي‌کرد. حداقل سر 40 نفر به اين درخت آويزان بود. من در همان شب يک 50 يا 100 دلاري به چند افغاني دادم تا سرهاي بريده را از درخت جدا کنند و کلاً صحنه را از بين ببرند. در غير اين صورت اگر صبح مي‌شد، هم تضعيف روحيه مردم را به دنبال داشت و هم ممکن بود خبرنگارهاي غربي از آن عکس بگيرند و مدعي شوند که مسلمان‌ها با مسلمان‌ها چه مي‌کنند.
آقاي يعقوب‌زاده! اگر شما در آنجا بوديد، يقيناً عکس مي‌گرفتيد و مي‌فروختيد.
امثال شما را در زمان جنگ ديدم که در سوسنگرد به دنبال صحنه‌سازي از مقاومت 45 روزه خرمشهر بودند و الآن عکس‌ها را مي‌بينم که بازسازي شده‌اند. شما اينگونه فکر و کار مي‌کنيد. يعني 2 سال بعد از خرمشهر در سوسنگرد به بازسازي آن مي‌پردازد و به عنوان مقاومت خرمشهر معرفي مي‌کند.
امثال آقاي آلفرد يعقوب‌زاده، اگر غير از حرف‌هايي که BBC گفتند را مطرح مي‌کردند جاي تعجب داشت. چرا که برخي عکاس‌ها فقط براي آژانس‌ها کار مي‌کنند. اتفاقاً من و دوستانم به مکان‌هايي براي عکاسي رفتيم که هيچ عکاسي، پايش به آنجا نرسيده؛ مثل داخل تاجيکستان، مثل سومالي و حوزه‌هاي جنگي آن. مثل جنوب سودان.
ما صحنه‌هاي وحشتناکي را در اين مناطق ديديم. من در طول دوران کار جنگي، فقط 2 عکس از جنازه گرفتم. يک بار در بوسني از جنازه يک شهيد و يک بار در عراق، که با غفوري، مجيد کلهر و بچه‌هاي ميثاق رفته بوديم و از جنازه يک عراقي عکس گرفتيم. چگونه؟
ديديم 16-15 عکاس و خبرنگار در حال عکس گرفتن از اين جنازه‌اند. من هم براي مقابله از آنها عکس گرفتم. چون وقتي شهر کرکوک سقوط کرد، تنها 3 يا 4 سرباز عراقي کشته شده بودند و کمبود جنازه در سطح شهر به قدري بود که يک جنازه را از 10 جهت مختلف عکس مي‌گرفتند تا مشخص نشود که يک جنازه است. به خاطر همين من که ديدم خبرنگارهاي غربي اين جنازه را به اين طرف و آن طرف مي‌کشانند، من از آنها عکس گرفتم.

پول غايت قصه حرفه‌اي گري
تعداد زيادي از همين خبرنگارهاي BBC ،CNN و... فقط به خاطر پول کار مي‌‌کنند. حرفه‌اي هم هستند. حتي بعضاً در برابر مسائل انساني هم متأثر مي‌شوند ولي غايت قصه پول است. آقاي آلفرد يعقوب‌زاده هم غايت قصه‌اش پول بوده و هست.
اگر اينگونه نبود که يعقوب‌زاده و امثال او مي‌بايست به چچن بروند و هدف آنها نمايش مسائل غيرانساني باشد که در آن منطقه رخ مي‌دهد يا اينکه انعکاس دهنده مسلمان‌هايي باشند که در حال قتل عام‌اند.
 او دنبال کار حرفه‌اي خود است. کار حرفه‌اي يک خبرنگار خيلي مطلوب است. ولي نبايد باعث شود که جنازه را از داخل آمبولانس بيرون بکشد و روي زمين پرت کند تا از آن عکس بگيرد. نمي‌توان به جنازه يک مسلمان يا هر انسان ديگر بي‌حرمتي کرد، فقط به خاطر اينکه از قِبَلِ آن نوني به دست آيد.

فرق ما با آلفرد يعقوب‌زاده از ديد شهيد آويني
فرمانده افغان از من خواست که اين کار را بکنم تا به پول برسم. من در جواب او گفتم که اين کار شدني نيست. چون آنها اسيرند و بايد محاکمه شوند.
او گفت که پس يک کار ديگر بکن. من به اسيرها کلاشينکف مي‌دهم و آنها را به دشت يا بيابان مي‌فرستم و به ظاهر فراري‌اشان مي‌دهم. بعد ما آنها را مي‌کشيم و شما فيلم بگير و بفروش. يا صحنه‌سازي‌هايي از اين دست.
شهيد آويني مي‌گفت که شما فقط در يک صورت حق داريد از شهيدي که در حال جان دادن است عکس و فيلم بگيريد که او متوجه شما نشود. چون اگر متوجه شما بشود، ممکن است توجه او به دنيا‌ جلب شود و با فکر دنيا شهيد شود. در اين صورت گناهش بر گردن عکاس است. فرق ما با يعقوب‌زاده در همين است.
بنده از کسي که در حال شهيد شدن باشد و متوجه من شود عکس نمي‌گيرم. حتي اگر آن عکس يا فيلم باعث شود 100 هزار نفر ديگر هم به جبهه‌ها بيايند.

آقاي يعقوب‌زاده شما چند روز در جبهه‌ها بوديد؟
من مي‌پرسم: آقاي يعقوب‌زاده شما چند روز در جبهه‌ها بوديد؟ و يا از چه تاريخي وارد جنگ لبنان شديد؟ قانا بوديد يا فقط بيروت بوديد؟ جايي که اسرائيل 60 نفر را کشته بود رفتيد/ از بچه‌هاي کوچکي که دست و پايشان توسط اسرائيل قطع شده بود عکس گرفتيد و گزارش‌ تهيه کرديد؟ يا اينکه اينها اهميت ندارند؟ آيا شما 6 ماه حضور داشتي؟ 3 ماه چطور؟ شايد چند مرتبه رفتي و هر بار چند روز. نه سه سال حضور در دوران دفاع مقدس که بي‌بي‌سي اعلام مي‌کند.

اين عکس مشکوک است
در مورد عکس معروف نوجوان رزمنده که يعقوب‌زاده مدعي است ترسيده بوده و به زور پدرش به جنگ آمده بايد گفت، اين عکس مثل بسياري از آثار مشکوک ديگر، يا دروغ و صحنه‌سازي است و يا در حال آموزش است. واضح است درباره کسي که حضور ندارد هر ادعايي مي‌توان مطرح کرد.
شما مدعي شدي که اين پسر 13 ساله با زور پدرش به جنگ رفته است. مگر مي‌شود پدري فرزندش را به زور به جنگ بفرستد و خودش نيايد؟
درباره حضور شما در کنار شهيدچمران، آيا کس ديگري در جوار اين شهيد نبود که شما را ديده باشد و گواهي دهد که آنجا بودي؟ مگر ايشان به تنهايي در عمليات‌ها و در جبهه‌ها حضور داشت؟

شما براي آژانست کار مي‌کني؛ من براي ولي فقيهم
آقاي يعقوب‌زاده من و شما ايراني هستيم ولي با هم فرقي داريم. تو براي آژانس عکس فلان کار مي‌کني، من براي آرمان‌هاي امام.
تو عجله مي‌کني تا عکست زودتر به روزنامه برسد، من براي آگاهي مردم از جنايت‌هاي اسرائيل عجله دارم.
تو مي‌گويي جنگ لبنان با تروريست‌هاي حزب‌الله بوده؛ من مي‌گويم جنگ بين صهيونيست‌هاي اشغالگر فلسطين با نيروهاي حزب‌اللهي بود که امام(ره) رهبر آنهاست. آنها مقلد امام هستند و مقلد کسي که مقلد امام(ره) است.
فرق من و شما همين است. فرق سعيد صادقي هم با شما همين است. فرق علي فريدوني با شما هم همين است.
شايد شما در دانشگاه‌هاي فرانسه عکاسي هم درس بدهي و حتي عکاس بهتري هم باشي؛ ولي شما براي آژانست کار مي‌کني و من براي ولي فقيهم.
من براي ولي فقيهم که الآن در تهران است کار مي‌کنم. شما چطور؟
شما براي اينکه عکست زودتر به خبرگزاري برسد عجله داري ولي من براي آرمان‌هايم مي‌جنگم و مي‌نويسم و مجروح شده‌ام. و براي آرمان‌ها، در افغانستان ناخن پايم را کشيدند. براي آرمان‌هايم کتک خوردم.
و براي آرمانهايم کتک خواهم خورد و دوباره مجروح خواهم شد.
من سرباز ولايتم. و شما بايد جواب بدهي که سرباز چه کسي هستي؟
من خبرنگار ولايتم و با صداي بلند اعلام مي‌کنم تا خبرنگارهاي داخلي و خارجي بشنوند که رضا برجي خبرنگار ولايت و عکاس ولايت است. حتي اگر شما در رسانه‌هاي غربي بگوئيد مزدور، من مزدور ولايتم. من براي ولايت مي‌جنگم. خون مي‌دهم و اين قدر مرد هستم که در 14 جنگ رفته‌ام.
شما چند بار به افغانستان رفتيد. من 18 بار. که گاه 8-9 ماه تا يک سال طول مي‌کشيد.
آقاي آلفرد يعقوب‌زاده، من 50 درصد جانبازم. شما چقدر؟