کد خبر 798446
تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۳۹۶ - ۱۰:۴۳

زیارات اربعین نشانه مومن است؛ از این رو انقلاب فرهنگی که زائر اربعینی تربیت نکند، انقلابی بی فایده و ابتر است. زیارت اربعین، منشا تحول عالم است و زائر اربعینی عهد می بندد تا علمدار لشکر امامش باشد.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق - حماسه حسینی فراتر از مرزهای جغرافیایی و زمان های اعتباری و نژادهای توهمی، هر روز حرفی تازه با انسان ها داشته و گرما بخش قلب های آزاده ی مشتاق هدایت بوده است و قیام اربعین، لبیکی به آن حماسه تاریخ ساز است. لبیکی که از 14 قرن پیش تا امروز، از ارامنه گرفته تا شیعیان، از لس انجلس امریکا تا کربلای عراق هر روز بر منادیانش افزوده می گردد. لبیکی به رسم ادب و احترام و اعلام وفاداری به آن دوردانه عالم که تمام وجود و آبرویش را در راه خدا خرج کرد"  بَذَلَ مُهْجَتَهُ ... فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّی سُفِکَ فی طاعَتِکَ دَمُهُ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ"
 
خیزشی که ادبیات مرسوم زمینی علوم اجتماعی قاصر از تحلیل و تفسیر آن و قاب دوربین ها و کندی قلم ها خجلت زده از قصور خود در گزارش آن می باشند، چرا که طریق عشق جز از دریچه قلب قابل درک نیست...

اربعین بازگشتی به خویشتن گم شده خود در تنهایی برهوت امروز دنیاست و این سیل روز افزون، نشان از عطش دنیای امروز به زمزم اربعین دارد. عطشی که حاصل سرگشتگی و خستگی از سراب "ایسم های" ساختگی دنیای دیروز و امروز است. اربعین به افق معنایی جدیدی از عالم اشاره دارد و الگوی جدیدی از زندگی را نمایش می دهد که تسری آن به ابعاد مختلف زندگی، با مذاق جاهلان و باطلان خوش نخواهد آمد.

این انقلاب و قیام اجتماعی نه ساخته رسانه هاست و نه دستمایه حکومت ها، این سیل طاغوت برافکن، از عمق جان و عطش خاموش هزاران ساله انسان هایی برخاسته که گمشده دیرینه خود را در دشت نینوا یافته اند.

 قیام اریعین، نه به رسم انقلاب های شرقی جایگاه انسان را پایین می برد و نه به رسم انقلاب های غربی، جایگاه استقلالی به انسان می دهد، نه انسان ها را به بردگی می کشد و نه فرعون مصر می سازد. در فرهنگ اربعین، انسان در مدار امام، در هستی قدر و منزلت می یابد. عنوان زائر که بر هر انسانی از هر نژادی گذاشته شود، موکبیان اهل زمین و ملائکه اهل آسمان خدمتگذار اویند...

اریعین هم آغاز حرکت است وهم میزان عمل. فرهنگ اریعین آغازیست برای خیزش جهانی به سمت آرزوهای دیرینه بشریت. اما این بار به رسم "الرفیق ثم الطریق" باید با امام حرکت را آغاز کرد تا از غوایت در هدف و ضلالت در راه در امان ماند. زیارات اربعین نشانه مومن است؛ از این رو انقلاب فرهنگی که زائر اربعینی تربیت نکند، انقلابی بی فایده و ابتر است. زیارت اربعین، منشا تحول عالم است و زائر اربعینی عهد می بندد تا علمدار لشکر امامش باشد برای تحولی عظیم در عالم: "و اَمْری لاِمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَنُصْرَتی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتّی یَاْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ".  

برای رسیدن به قافله حسین در کربلا، باید در نجف با علی(ع) بیعت  وفاداری بست و از کوفه هجرت کرد، چرا که کوفه جای ماندن اصحاب حسین نیست!!؟

کوفیان به ظاهر مشتاق حسین بودند، اما چه شد پرچم دار لشکر عمر بن سعد شدند؟ شاید ترس از لشکر دروغین شام، شاید وعده های درهم و دینار و مقام، شاید جهالت عوام و بی بصیرتی خواص، و یا شاید ... هر چه بود اهل استقامت در راه نبودند. علی(ع) به مردم این شهر کم خدمت نکرده بود، اما جز سستی و بدی از آنها ندید. نمی دانم شاید کوفیان تاوان یاری نکردن علی را دادند تا درس عبرتی برای امروز ما باشد...

قبل از آنکه رنگ مردم این شهر را به خود بگیری، باید از آن شهر هجرت کنی و به رسم اصحاب حسین، قبل از آنکه دیر شود، خود را به کاروان کربلاییان برسانی. آری؛ نمی شود حسینی بود و از کوفی صفتان فاصله نگرفت "اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَعَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً"

تا تلخی سرگردانی در بیابان دوران غیبت را نچشی، قدر وصال امام را خواهی دانست؛ و برای این وصال باید از همه تعلقاتت دل بکنی تا سبک بار قدم برداری و قدمت در راه نلرزد. یادمان نرود قرار است به کرب و بلا برویم ...
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست/ عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

اما نگران نباش چرا که معشوق هم راه را به تو نشان می دهد و هم شوق حرکت عنایت می کند
حلقه ای بر گردنم افکنده دوست/ می‌کشد هر جا که خاطرخواه اوست

حتی اگر عاشق نباشی، وقتی خود را در میان عشاق  ببینی، عطش وصال در وجودت زنده می شود و به پیش می روی . آرام آرام سبکی روح و سنگینی جسم را حس می کنی و اگر نبود طعام نذورات حسینی، معلوم نبود در کدام منزل، جسم، روحت را زمین گیر می کرد. اما چه کنیم که این طعام زمینی با نام حسین، مائده آسمانی شده و جسم را همچون روح سبک می کند و روح سبک پیش از جسم به سمت حرم بال و پر می زند.


به کربلا که می رسی کوچه پس کوچه ها برایت آشنایند! آری؛ اهل این دیاری و خود نمی دانستی. از  کوچه پس کوچه ها به دنبال گلدسته های باب الحوائج می گردی.  بالاخره به بین الحرمین می رسی که تازه اول سرمستی عشاق است. اول به حرم به باب الحوائج می روی و تمام آرزوهایت را آنجا جای می گذاری و بعد پای برهنه و دست خالی تو را به سمت حرم ارباب می برند.


به حرم که میرسی بی اختیار با اشک، اذن دخول می گیری. دیگر سراپا شور و شوقی و هیچ چیز دیگر نمی خواهی جز او را
چه غم ز مستی و دیوانگی و رسوایی
شراب عشق تو را بی حساب می خواهم
السلام یا مولای یا اباعبدالله...

****مجید محمد زمانی