کوشنر در سفر اخیر خود نشان داد نقش حلقه واسطِ مطمئن میان این سه تن را برعهده گرفته تا مقدمات یک بساط ناآرامی جدید در منطقه را فراهم کند.

سرویس جهان مشرق- وقتی چندین ماه پیش بن سلمان در مصاحبه‌ای سخن از عدم امکان گفتگو با تهران و لزوم پیش‌دستی در برخورد با ایران سخن گفت، آمریکایی‌ها که از جنگ داخلی سوریه بهره‌ای نبرده بودند، به فکر تنظیم نقشه جدیدی برای مداخله در منطقه افتادند.

در سفر جیرد کوشنر به منطقه حدود یک هفته قبل، در واقع هماهنگی‌های نهایی میان ترامپ، بن‌سلمان و نتانیاهو برای آغاز عملیات علیه نیروهایی که موجب شکست طرح آنها در سوریه شدند، یعنی ایران و حزب‌الله انجام شد. استعفای سعد حریری، جرقه‌ای بود که قرار بود نقشه را کلید بزند و البته تا به حال مشخص شده که این مرحله اول از نقشه، بسیار ناشیانه بوده است.

ویژگی‌های مشابه نتانیاهو، ترامپ و بن‌سلمان

این سه تن مراقب هستند که هیچ جا در کنار هم دیده نشوند، اما در واقع مهمترین هماهنگی‌های سیاست خارجی خود را با یکدیگر انجام می‌دهند و بیش از هر متحد دیگری به یکدیگر اعتماد دارند. یکی از دلایل این اعتماد، ویژگی‌های مشترک است:

۱- هر سه تن در پی کسب پیروزی‌های پرطمطراق هستند. در واقع هر سه احساس می‌کنند که باید با اقدامات پرهیاهو فضای افکار عمومی داخلی و جهانی را به نفع خود در دست گیرند. این مسأله موجب شده هر سه بارها ناشیگری کنند. از حمله ریاض به یمن گرفته، تا چندین مداخله نظامی ناکام از سوی نتایناهو و تا وعده‌های و برنامه‌های بدفرجام ترامپ که خود مجبور به پس‌گرفتن آن شده است.

۲- هر سه بیش از هر چیز بر سه حربه تکیه می‌کنند: عملیات روانی سنگین، تسلیحات زیاد و پول فراوان. دل خوشند که با اولی دل دشمن را خالی می‌کنند، با دومی دست آن را و با سومی دهان بقیه کشورها را ببندند. عملیات روانی آغاز شده و مردم عادی و تصمیم‌سازان‌ دو هدف اصلی آن هستند.

۳- هر سه تن از وضعیت موجود در خاورمیانه ناراضی هستند اما ایران را متهم به ایجاد بی‌ثباتی در نظم منطقه می‌کنند. در واقع هر سه عملاً خود تلاش می‌کنند با ایجاد ناآرامی و جنگ به اهداف خود برسند. البته ترامپ کمتر از آن دو به جنگ تمایل دارد زیرا اساساً ترجیح می‌دهد بدون هزینه به اهداف خود برسد، اما سابقه واشینگتن نشان می‌دهد اگر مطمئن به کنارزدن یک رژیم باشد، دل خود را با وعده قراردادهای اقتصادی برای چاپیدنِ کشورِ اشغال‌شده راضی می‌کند.

۴- هر سه تن مخالفان سرسختی در داخل دارند. نتانیاهو در انتخابات آخر، ائتلاف گذشته خود را از دست داد، در آمریکا هر هفته علیه ترامپ تظاهرات می‌شود و در عربستان، هر از چندی شاهزاده‌های جدید به دلیل عدم همراهی با سیاست‌های بن‌سلمان به هتل-زندان منتقل می‌شوند.

در صورت آغاز عملیات نظامی از سوی این سه تن، بار اصلی نظامی و سیاسی آن بر دوش بن سلمان خواهد بود.

سناریوهای پیشِ رو

گفته می‌شود وجود مخالفان داخلی ممکن است انگیزه‌ای باشد برای شروع جنگ خارجی تا فضای سیاسی داخلی را متحد کنند و به یک تهدید بیرونی منصرف سازند، تهدیدی مانند ایران و گروه‌های مورد حمایتش مانند حزب‌الله. اما از آن سو نیز وجود این مخالفان داخلی در صورت فرسایشی‌شدنِ جنگ می‌تواند برای آینده سیاسی این افراد مهلک باشد و خیلی زود، افکار عمومی داخلی را نه تنها به سمتِ لزوم پایان جنگ، بلکه لزوم استعفای رهبران هدایت کند.

در واقع انگیزه اصلی طرح مشترک نتانیاهو، ترامپ و بن‌سلمان، ‌همان نارضایتی از وضع موجود منطقه و تلاش برای کسب پیروزی‌های پرطمطراق است. متهوربودنِ این سه تن بدان معنا است که ممکن است حتی اگر مرحله اول، یعنی عملیات روانی جواب ندهد، باز هم مرحله دوم یعنی عملیات نظامی آغاز شود. اما از هم‌اکنون مشخص است اگر مرحله دومی در کار باشد، بار اصلی آن بر دوش بن‌سلمان خواهد بود، به دو دلیل:

۱- اسرائیل بارها تقابل خود را با حزب‌الله سنجیده است و بعید است بار دیگر بخواهد خود وارد معرکه‌ای شود که نه تنها حزب‌الله، بلکه ایران در آن سوی جبهه قرار داد.

۲- ترامپ صدها میلیارد سلاح به عربستان سعودی فروخته است و بعید است پیش از پایان انبار تسلیحاتی ریاض، نیازی به استفاده از تجهیزات خود ببیند.

اما در صورت آغاز چنین عملیاتی حتی بار سیاسی آن نیز بیش از هر کس بر دوش بن‌سلمان خواهد بود زیرا او عملاً با دو دولت غیرمسلمان علیه یک دولت مسلمان متحد شده است و این به معنای افزایش بیسابقه تنفر از عربستان در جهان اسلام (حتی در کشورهای عربی) است. بنابر این به نظر می‌رسد که ریاض به زودی دست به این کار نزند بلکه فعلاً با نمایش تهدید نظامی و ایجاد تصورات بزرگنمایی‌شده از قدرت نظامی ریاض، قصد سوق‌دادنِ تصمیم‌سازان تهران به گزینهِ کوتاه‌آمدن در برنامه‌های منطقه‌ای و موشکی را داشته باشد، آنچه به نظر می‌رسد بسیار بعید است زیرا تهران به این راحتی به این حد از نفوذ منطقه‌ای و توانمندی موشکی دست‌نیافته که به راحتی آن را از دست بدهد.

نقش اروپاییان نیز در این میان تعریف شده است گر چه یک نقش حاشیه‌ای است. آنها اولاً در اوج فشارها علیه ایران، پیشنهادهای اقتصادی به تهران می‌دهند تا دولت برای پیشگیری از ایجاد اجماع جهانی علیه ایران با آنها همکاری کند اما عملاً جیب ایران را خالی می‌کنند تا در برابر فشارها کم بیاورد؛ ثانیاً پیاپی بر طبل تهدید موشکی و منطقه‌ای ایران می‌کوبند تا افکار عمومی جهانی ار علیه ایران برانگیزند و احتمال صدور قطعنامه در شورای امنیت علیه برنامه‌های موشکی و منطقه‌ای ایران را در ذهن تصمیم‌سازان تهران بزرگ‌نمایی کنند.

با این حال به نظر می‌رسد اگر ایران راضی به مذاکره با عربستان در مورد نفوذ منطقه‌ای شود، اسرائیل و آمریکا راضی نشوند بدون حضور نماینده آنها (شاید در قالب نماینده یک سازمان چندجانبه یا جهانی) یا بدون پذیرش پیش‌شرط‌هایی از سوی تهران چنین مذاکره‌ای انجام شود، زیرا آنها می‌دانند ایران در مذاکره با عربستان، نه از سر تنش و منازعه بلکه از سر آشتی درخواهند آمد (ایرانی که تجربه‌هایش در مذاکره ده‌ها برابرِ عربستان است) و در آن صورت، جوانی که هنوز برنامه‌های آینده‌اش صددرصد برای غربی‌ها مشخص نیست (یعنی بن‌سلمان)، ممکن است همکاری با ایران را در این شرایطِ فشارهای داخلی ترجیح دهد. این همکاری ممکن است فقط به پذیرش چند خط قرمز از سوی طرفین خلاصه شود، نه اتحاد سیاسی، اما همین نیز می‌تواند کابوس اسرائیل و آمریکا باشد.

بنابر این نقشه‌ای که جیرد کوشنر هماهنگی‌های نهایی آن را برعهده دارد و با استعفای حریری آغاز شده، بدون همکاری شورای امنیت و تحریم‌های جهانی، بیشتر به یک بن‌بست شبیه است و بعید است به نتیجه برسد، مگر اینکه مردم و مسئولان ایران، دل تهی سازند و به پیشواز دشمن بروند که آن نیز با توجه به تجربیات گذشته، تصور نسبتاً تحقیرآمیز از آل‌سعود در ذهن مردم (حتی اقشار غربگرا) و وجود جان برکفان در مسیر تعالی و عزت ایران اسلامی، بسیار دور از ذهن است. از آن سو، هماهنگ‌کردن شورای امنیت نیز در شرایطی که چین و روسیه می‌دانند قدرت‌گرفتن عربستان علیه ایران به معنای کاهش نفوذ خود آنها در منطقه و افزایش قدرت آمریکا در جهان است (آمریکایی که همچنان روسیه را مورد تحریم قرار داده و در دریای چین شرقی و جنوبی به محدودسازی حضور نظامی و سیاسیِ پکن اقدام می‌کند)، کاری بس دشوار می‌نماید.

جمع‌بندی

مهمتر از هر چیز در مرحله اول از نقشه مثلث دشمن که همان عملیات روانی است، شکستنِ آن با اتحاد دولت و ملت در حمایت از توان نظامی و نفوذ منطقه‌ای است. دشمن، دشمنی‌اش را با اعلام نیت خلع سلاح ایران و تلاش‌های گذشته‌اش در ناآرام‌سازی و چپاول منطقه نشان داده اما باز هم با زبان ریاکاری سخن از همکاری به میان می‌آورد و از درخواست دیدار و مذاکره و حتی سفر به ایران حرف می‌زند، همان سیاست چماق و هویج قدیمی. جملات زیر که به گوش ایرانی‌ها آشنا است، بهتر از هر جمع‌بندی دیگر است زیرا اگر چه از یک روایت داستانی گرفته شده اما بیش از هر چیز به واقعیت نزدیک است:

«یا أیها الذین آمَنوا، آمِنوا». به شما قول می‌دهم چنانچه با همان نیات روزهای نخستینِ قیام شمشیر بزنید پیروزید و بر دشمن مزوّر غلبه می‌کنید. در میان شما هستند کسانی که احیاناً قصد تسلیم دارند. من اتمام حجت می‌کنم: تزویر به شما امان می‌دهد تا مقاومت‌تان را بشکند. پس از غلبه شک نکنید گردن‌تان را خواهد شکست.

منابع

http://foreignpolicy.com/2017/11/07/jared-kushner-mohammed-bin-salman-and-benjamin-netanyahu-are-up-to-something