کد خبر 800246
تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۳۹۶ - ۰۶:۰۲

به چه دلیل ما فکر می‌کنیم در حالی که درباره برنامه کوچکی مثل هسته‌ای کارنامه آمریکا در عمل به تعهداتش فاجعه‌بار است، درباره مسأله بزرگ‌تر منطقه و موشکی، آمریکا کارنامه بهتری خواهد داشت؟

به گزارش مشرق، «مهدی محمدی» در روزنامه «وطن‌امروز» نوشت:

1- راهبرد کلی آمریکا چیست؟
در یک جمله راهبرد آمریکا در محیط امنیت ملی و سیاست خارجی «استاندارد کردن ایران» است. آمریکایی‌ها مدت‌هاست می‌دانند براندازی یکباره در ایران ممکن نیست. آنچه آمریکا در پی آن است- و از این حیث تفاوتی هم میان ترامپ و اوباما نیست- این است که رفتار ایران باید بتدریج تغییر کند. اولویت هم در این میان، با حوزه‌هایی است که آمریکا از آنها نگرانی فوری دارد.  برای رسیدن به این هدف، نوعی ریل‌گذاری راهبردی آغاز شده با مضمون ساختن دوقطبی‌های «اقتصادـ امنیت ملی» که جامعه را از تبعات اقتصادی پیگیری برنامه‌های امنیت ملی نظیر برنامه موشکی و منطقه‌ای بترساند و سپس ایران را در فرآیندهای مذاکراتی وارد کند که منتهای آن اجرای مدل برجام (تعریف‌های دوطرفه، به رسمیت شناختن نگرانی‌ها، پذیرش استثنا بودن، اعتمادسازی، تبدیل کردن همکاری به عادت و تعطیلی برنامه در میان‌مدت) درباره برنامه موشکی و منطقه‌ای خواهد بود. برای اینکه چنین دوقطبی‌هایی قابل ساختن باشد، در محیط داخلی، همسو کردن، سرعت دادن و سازمان دادن به تغییرات اجتماعی و تبدیل آنها به تغییرات سیاسی در دستور کار قرار دارد. نتیجه این فرآیند، از دید آمریکا، انقلاب‌زدایی از ایران از طریق تولید دوقطبی‌های جعلی و تغییر محاسبات رهبران تحت فشار اجتماعی خواهد بود، چیزی که تصور می‌کنند در موضوع هسته‌ای اعمال شده و در موضوعات دیگر هم قابل تکرار است.


این امر همزمان با تلاش جدی برای تغییر سبک زندگی در حوزه فرهنگ و جامعه و وابسته‌سازی اقتصادی به‌گونه‌ای است که «هیچکس در ایران نتواند هزینه تحریم جدید را بپذیرد».
این توصیفات کوتاه، تصویری است اجمالی ولی دقیق از برنامه‌ای که آمریکا پس از برجام در ایران قصد اجرای آن را داشت ـ و دارد ـ این همان چیزی است که اوباما رئیس‌جمهور وقت آمریکا زمانی آن را «روح برجام» خوانده است. این حرف درستی است که برجام روحی دارد و جسمی. جسم برجام توافق نیمه‌جانی است که می‌بینیم. روح آن اما این است که ایران خودش به این ارزیابی برسد که انقلابی بودن به نفع آن نیست. روح برجام، استاندارد کردن ایران و مهار آن در یک چارچوب بسیار بزرگ‌تر از برنامه هسته‌ای است. این چیزی است که اوباما 5 آگوست 2015 در دانشگاه امریکن آن را استراتژی «پیروزی بدون شلیک حتی یک گلوله» خواند.  مهم‌ترین ابزار برای تحقق این هدف نیز بازی با ابزار تحریم‌ها در میان‌مدت و گروگان گرفتن گشایش اقتصادی برای وادار کردن ایران به توافقاتی فراتر از برنامه هسته‌ای است. اجازه بدهید صریح‌تر باشیم: روح برجام در واقع این است که آمریکا می‌گوید: «در موضوع هسته‌ای روی کاغذ امتیازهایی گرفتید حالا بیایید در موضوعات دیگر بدون اینکه امتیازی بگیرید همان کاری را بکنید که ما می‌خواهیم»!


2- داستان برنامه موشکی چیست؟
در این چارچوب اکنون می‌توان این سوال را پرسید که چرا آمریکا روی مسأله برنامه موشکی ایران تمرکز کرده است (درباره برنامه منطقه‌ای در مقاله‌ای جداگانه به تفصیل سخن خواهم گفت).
1- نخستین دلیل به مدیریت محاسبات ایران بعد از برجام  بازمی‌گردد. حس آمریکایی‌ها این است که ایران دارد از روی ریلی که قرار بود بر اثر برجام روی آن قرار بگیرد خارج می‌شود و ایران پسابرجام در حوزه‌های غیرهسته‌ای نظیر برنامه موشکی قوی‌تر از آن چیزی شده که آنها انتظار داشتند.


2- در عین حال، فشار روی برنامه موشکی از دید برخی محافل نتیجه طبیعی کاهش قدرت پاسخ‌دهی ایران بر اثر برجام ارزیابی می‌شود. بنجامین رودز، مشاور بلندپایه اوباما زمانی با خوشحالی گفته بود: «حالا بدون اینکه نگران برنامه هسته‌ای باشیم با برنامه موشکی ایران برخورد می‌کنیم». ظاهرا تصور آمریکا این است که ایران به دلیل نگرانی از به هم خوردن برجام به تحریم‌ها و فشارهای آن در حوزه موشکی پاسخ جدی نخواهد داد. تفکیک افراطی برجام از برنامه موشکی و منطقه‌ای، می‌تواند به عاملی برای انباشت تحریم‌های غیرهسته‌ای علیه ایران بدل شود.


3- مهم‌ترین عامل اما این است که آمریکا تصور می‌کند می‌تواند برنامه موشکی- و منطقه‌ای- را به کمک یک جریان خاص- که حقیقتا می‌توان آنها را نفوذی خواند- به عامل جدید اختلاف و تنش در افکار عمومی داخلی ایران تبدیل کند. آمریکایی‌ها مدت‌هاست به صراحت گفته‌اند وجود یک جریان حامی سازش در داخل ایران که به موازات فشار آنها از بیرون در داخل ندای سازش سر بدهد، «مکمل تحریم‌ها» است و بدون سرداده شدن ندای سازش، پروژه تحریم ابتر می‌ماند و به نتیجه نمی‌رسد. افکار عمومی ایران اکنون در حمایت از برنامه موشکی و منطقه‌ای یکپارچه است اما شنیده شدن برخی نداهای خیانت‌بار در گوشه و کنار در این‌باره که باید درباره موشک و منطقه هم معامله کرد، در واقع ارسال این آدرس به آمریکاست که تحریم‌ها و فشارهای خود بر ایران را بیشتر کند و منتظر بماند تا مطالبه سازش فراهسته‌ای در بدنه افکار عمومی ایران شکل بگیرد. این جمله را به صراحت باید گفت تا زمانی که این جریان خطرناک در ایران وجود دارد آمریکا نیازی به حمله به ایران ندارد. سازشکاران ایرانی با صاف کردن جاده تحریم، چیزی را به آمریکا تقدیم می‌کنند که با جنگ هم نمی‌تواند به دست بیاورد. این تعبیر اکنون-و پس از تجربه برجام- کاملا دقیق است که بگوییم جریان سازش در ایران از ارتش آمریکا هم خطرناک‌تر است.
نگرانی واقعی در کجاست؟
آیا جامعه ایرانی باید نگران باشد که برنامه موشکی می‌تواند منجر به آغاز دوران جدید فشار بر ایران شود؟ از حیث راهبردی، این ارزیابی بسیار سطحی است. آمریکایی‌ها برای اینکه تصمیم بگیرند در یک حوزه فشار بیاورند علاوه بر اینکه در آن حوزه تهدیدی تولید شده باشد، به حداقل 2 چیز دیگر هم نیاز دارند: 1- تولید اجماع بین‌المللی 2- مهم‌تر، وجود شریک سازشکار در داخل.


و دومی مهم‌تر است؛ چرا؟
1- جریان سازشکار است که فشار را از طریق ایجاد درگیری داخلی بدل به نتیجه می‌کند. این آزمایش موشکی یا نوشتن شعار روی موشک نیست که باعث شکل‌گیری اراده فشار در دشمن می‌شود، بلکه این توئیت امثال مرحوم هاشمی‌رفسنجانی علیه برنامه موشکی، پست تلگرامی مشاور رئیس‌جمهور، مقاله فلان روزنامه اصلاح‌طلب و... است که می‌تواند آمریکا را به این نتیجه برساند که «فشار جواب خواهد داد» و باید به آن ادامه داد. آنچه ممکن است ایران را به سمت تحریم ببرد نه آزمایش موشکی، بلکه «شکاف داخلی درباره آزمایش موشکی»  است. این است که دشمن را متقاعد می‌کند حالا وقت اقدام است. شبکه همکار غرب در ایران مکمل پروژه تحریم و ایجادکننده و تشدیدکننده آن است.  


2- تجربه تاریخی هم همین را تایید می‌کند. تحریم‌های بعد از 88، در سال‌های 91 تا 93 و همین حالا از جمله به این دلیل تشدید شده که آمریکا به ایجاد و تعمیق اختلاف داخلی در ایران بر سر برنامه‌های امنیت ملی امید بسته است. اگر دشمن در حوزه موشکی و منطقه‌ای، اجماع ملی را مشاهده کند آن وقت معادله به سرعت تغییر خواهد کرد. هم‌برنامه و همسخن شدن عده‌ای در داخل با آمریکا اصلی‌ترین چیزی است که باید نگران آن بود. سوال اصلی این است: چرا سرفرمانده نیروهای آمریکایی در منطقه باید از یک جناح سیاسی در ایران حمایت کند؟ چرا باید وزیر سابق خارجه آمریکا در جلسه کنگره بگوید ما می‌خواهیم به فلان جناح کمک انتخاباتی کنیم؟ چرا باید وزیر سابق خارجه آمریکا از یک مقام سیاسی در ایران دفاع کند و بعد بگوید امیدوارم او را به دردسر نینداخته باشم؟ چرا باید معاون وقت وزیر خارجه آمریکا بگوید آنچه ایران را به معامله واداشت نه تحریم‌ها، بلکه روی کار آمدن فلان فرد بود؟ اگر کسانی دنبال سرچشمه فشارها می‌گردند نباید آدرس را اشتباه بروند. مسأله دقیقا همین‌جاست.


چرا درباره برنامه موشکی و منطقه‌ای مذاکره نمی‌کنیم؟
1- هیچ معاهده بین‌المللی یا مقررات الزام‌آور جهانی درباره برنامه موشکی وجود ندارد که بتوان ایران را به تخطی از آن متهم کرد.


2- روسیه، چین و احتمالا برخی اعضای غیراروپایی شورای امنیت به دلایل سیاسی فراوان و از جمله به دلیل معادلات پیچیده حاکم بر روابط میان آنها و آمریکا، زیر بار هیچ اقدامی درون شورای امنیت علیه برنامه موشکی ایران نخواهند رفت. در واقع، به تعبیر دقیق‌تر، آمریکا قادر نیست اجماعی را که درون 1+5 درباره موضوع هسته‌ای ایجاد کرد، درباره مسأله موشکی بازسازی کند (این مسأله مهمی است؛ اگر به یاد بیاوریم کسانی مانند «دنیس راس» و «مایکل سینک» از فردای نهایی شدن برجام عقیده داشتند مهم‌ترین سرمایه آمریکا در توافق هسته‌ای با ایران، اجماعی است که درون 1+5 ایجاد کرده و اولویت نخست آمریکا باید حفظ این اجماع در سایر موضوعات باشد).


3- در صورت اقدام یکجانبه شدید و اعمال تحریم علیه ایران به بهانه برنامه موشکی، بدون تردید برجام در ایران به‌خطر خواهد افتاد. آمریکا می‌داند مرزهایی وجود دارد که اگر از آنها عبور کند حتی دولت در ایران نیز قادر به حفظ برجام نخواهد بود.


4- مساله موشکی ایران یک تهدید فوری برای آمریکا یا یک اولویت سیاسی- راهبردی برای آن نیست و فعلا موضوعات منطقه‌ای و ایجاد و حفظ یک چارچوب ژئوپلیتیکی جدید در خاورمیانه که ایران هم بخشی از آن باشد، موضوع بسیار مهم‌تری است.


5- افکار عمومی ایران، دیدگاهی عموما مثبت به تقویت توان نظامی بویژه برنامه موشکی دارد. قرار داشتن در میانه منطقه‌ای فروپاشیده و درهم‌ریخته که هر روز از گوشه‌ای از آن تهدیدی جدید برمی‌خیزد، جامعه ایرانی را در همه لایه‌ها و طبقات آن متقاعد کرده است که سرمایه‌گذاری در حوزه دفاعی یک امر ضروری و غیرقابل چشم‌پوشی است. به همین دلیل است که می‌بینیم پس از «حاج قاسم سلیمانی»، سردار «امیرعلی حاجی‌زاده» هم آرام‌آرام در حال بدل شدن به یک چهره محبوب در میان جوانان ایرانی است. یکی از پیش‌نیازهای ضروری برجامیزه کردن هر موضوع امنیت ملی در ایران، تخریب ذهنیت جامعه نسبت به آن و قرار دادن آن در دوقطبی با اقتصاد و معیشت است. درست است که آمریکایی‌ها و برخی دوستان‌شان در داخل، تلاش می‌کنند مسیری که درباره برنامه هسته‌ای در لایه‌هایی از افکار عمومی ایران طی شد درباره برنامه موشکی هم تکرار شود ولی هنوز فاصله‌ای بسیار و موانعی عبورناپذیر با «نقطه اقدام» دارند.


6- مذاکره در نهایت به معنای بده‌بستان و کوتاه آمدن از بخش‌هایی از برنامه موشکی خواهد بود. ضابطه‌های شکل‌دهنده به برد و کیفیت موشک‌های ایران اکنون کاملا دفاعی است. ایران برای اینکه تصمیم بگیرد چه موشکی داشته باشد فقط به این ضابطه متعهد است که با چه تهدیدی مواجه است و بهترین پاسخ به آن تهدید چیست؟ حال تصور کنید برنامه موشکی‌ای که با این منطق شکل گرفته، موضوع مذاکره قرار گیرد. آن وقت ایران باید «ضابطه دفاعی» و «بازدارندگی» را کنار بگذارد و برنامه موشکی خود را بر اساس تفاهم با غرب تعریف کند. مدل لیبی و عراق به ما می‌گوید الگوی رفتار آمریکا در چنین مذاکراتی کاملا خلع سلاحی است و ورود به مذاکرات موشکی همانا و محدود شدن برنامه موشکی به گونه‌ای که دیگر «بازدارنده» نباشد همان. اگر بخواهم صریح باشم باید گفت ورود به مذاکرات موشکی در واقع درگیر شدن در ترتیباتی است که انتهای آن به جنگ با ایران منتهی خواهد شد، چرا که یکی از اصلی‌ترین عواملی را که تاکنون مانع جنگ شده بتدریج تضعیف و حذف می‌کند.


7- تجربه برجام به ما می‌گوید اساسا با آمریکا نمی‌توان توافق کرد و اگر هم توافقی بشود آمریکا به توافق عمل نخواهد کرد. به چه دلیل ما فکر می‌کنیم در حالی که درباره برنامه کوچکی مثل هسته‌ای کارنامه آمریکا در عمل به تعهداتش چنین فاجعه‌بار است، درباره مسأله بزرگ‌تر منطقه و موشکی، آمریکا کارنامه بهتری خواهد داشت؟ اگر توافقی درباره برنامه موشکی انجام شد و بعد دوباره تحریم‌ها به بهانه‌ای دیگر بازگشت، چه کسی پاسخگو است؟ آیا این معنایی جز معتاد کردن هر چه بیشتر آمریکا به گزینه تحریم دارد؟


8- چیز قابل معامله‌ای برای ما در حوزه منطقه‌ای و موشکی وجود ندارد. ورود به مذکرات منطقه‌ای با حفظ برجام، یعنی بر سر توان راهبردی هسته‌ای معامله کردیم بر سر امنیت‌مان هم معامله کنیم. ایران در منطقه چه چیزی را می‌خواهد روی میز بگذارد؟ و با چه کسی می‌خواهد تفاهم کند؟ با اسرائیل یا داعش و سعودی؟ و تازه فرض کنیم حتی تفاهمی هم شد، مثلا اسرائیل در هدف‌هایش ضد ملت ایران تجدیدنظرخواهد کرد؟! آمریکایی‌ها به ما نمی‌گویند بیایید درباره منطقه تفاهم کنیم، می‌گویند بیایید در منطقه تسلیم شوید! تازه نه تسلیم آمریکا، بلکه تسلیم سعودی و داعش!


9- ایران و آمریکا در منطقه نه منافع مشترک دارند و نه راهبرد مشترک. بهترین دلیل آن هم همکاری وسیعی است که آمریکا با سعودی و داعش و تروریست‌های دیگر علیه ایران می‌کند. ایران و آمریکا فقط در رسانه‌ها صحبت نمی‌کنند، بلکه سال‌هاست صبح تا شب در سراسر منطقه عملا رویاروی هم قرار دارند و تجربه این رویارویی هیچ نیست جز اینکه برجام نه فقط از خصومت آمریکا علیه ایران نکاسته، بلکه آن را به نتیجه‌بخش بودن فشار بر ایران امیدوار هم کرده است. اتفاقا برجام فرصتی به‌وجود آورد که ما بفهمیم مشکل آمریکا با ایران فقط برنامه هسته‌ای نیست و رفتار آمریکا در حوزه‌های دیگر با ایران بسیار خشن‌تر است.


10- ایران در منطقه در موقعیت پیروزی قرار دارد و ظرفیت موشکی و منطقه‌ای خود را تلفیق کرده است. فهم اینکه در این شرایط درخواست مذاکره از سوی طرف مقابل در واقع صرفا تاکتیکی برای متوقف شدن پیشرفت‌های ایران و ایجاد اختلاف داخلی درباره گام‌های بعدی است، هوش زیادی نمی‌خواهد. از دید آمریکا، مذاکره تنها روشی است که می‌تواند برتری فعلی ایران را بدل به ضعف کند.


11- و درنهایت مذاکرات منطقه‌ای اکنون وجود دارد و به عنوان نمونه در آستانه با منطق مناسبی در حال پیش رفتن است. مسأله فقط این است که حضور آمریکا و سعودی در این مذاکرات ضرورتی ندارد و جز مختل کردن و جلوگیری از نتیجه‌گیری، سودی هم نخواهد داشت.


چه باید کرد؟
در طرح‌ریزی امنیت ملی در مقابل فشارهای جدید اگر فقط یک اصل وجود داشته باشد، آن اصل این است که «راه طی شده در برجام را دوباره نباید رفت». تنها روشی که در این منطقه به هم ریخته برای ما امنیت خلق کرده، مقاومت هوشمندانه است. مقاومت در اینجا به معنای مصون شدن در مقابل فشارهاست. وقتی به این مرحله رسیدید تازه می‌توانید تعامل واقعی کنید اما وقتی نیازمند وآسیب‌پذیر باشید، تعامل، هرگز واقعی نخواهد بود و بدل می‌شود به امتیازگیری یک طرفه. تجربه برجام به ما می‌گوید وقتی نشان بدهید الگوی رفتار شما تابعی از شدت تهدیدها نیست، تهدیدها کاهش پیدا خواهد کرد و هر زمان دشمن حس کند تهدید موثر است، در افزایش آن تردید به خود راه نخواهد داد.