در کنار تلاش‌های مذبوحانه دشمنان خارجی در راستای تضعیف جریان مقاومت و کم اهمیت جلوه دادن پیروزی‌های ایران، متاسفانه جریانی نیز در داخل سعی در کمرنگ کردن این دستاورد بزرگ داشته است.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

********

آنها که خواب آمریکا می‌بینند!

حسین شمسیان در کیهان نوشت:
پیروزی مهم و شکوهمند نیروهای مقاومت بر اَبَرپروژه آمریکا در منطقه یعنی جریان وحشی و تکفیری داعش، می‌تواند و باید مبنای تجدیدنظر در بسیاری از روش‌ها، رفتارها و راهکارها باشد.
پیروزی بزرگی که حاصل این سه‌گانه مهم بود: هوشمندی در شناخت برنامه هولناک دشمن، برنامه‌ریزی برای غلبه بر آن نقشه و مقاومت و جان‌فشانی تا حصول نتیجه می‌بینید که این سه‌گزاره، نه موضوعاتی نمایشی است که برای آن در فلان میتینگ و فلان جشن کف و سوت بزنند و نه رویکردی واداده و از سر ضعف. بلکه جوششی از درون و پرزحمت است که جز از مردان میدان و شیران کارآزموده بر نمی‌آید.
اما این جوشش درونی‌، بر خلاف ظاهرش‌، موضوعی نیست که با تقابل دو گزینه جنگ یا مذاکره ملازمه داشته باشد.
از قضا این منطق غلطی است که سالیانی است توسط برخی از عوامل دولتی و رسانه‌های زنجیره‌ای به عنوان دوگانه‌ای حیاتی و تعیین‌کننده مورد استفاده قرار گرفته‌، در حالی‌که واقعیت چیز دیگری است.
نه مذاکره فی نفسه مقدس است و نه جنگ اما دولتمردان و بوق‌های تبلیغاتی کوشیدند این دوگانه را تعمیق کنند! چرا!؟


برای رسیدن به پاسخ، در بازخوانی چند نکته همراه باشید:
1- پیروزی در هر میدانی‌، حاصل ایمان و اراده است و هیچ فرض دیگری متصور نیست. یک رزمنده تنها در بیابان‌های سوریه‌، بیش از هرچیز به وعده نصرت الهی و سپس به توان جهادگرانه خود متکی بود و این دو عنصر، از او مبارزی نستوه ساخته بود که کابوس داعش و اربابان تا دندان مسلح او شد. ما امروز طعم شیرین میوه ایمان و اراده آنها را می‌چشیم.
2- در کنار این دو عنصر کلیدی، فهم از عمق ترفند و کید دشمن، همان بصیرتی است که از یک رزمنده پیروز انتظار می‌رود و رزمندگان ما در نبرد با داعش، دهها بار این هوشمندی را بروز دادند، بارها و بارها از تله‌ها و عملیات ایذایی دشمن، سربلند عبور کردند و در آن دام‌ها نیفتادند. هریک از آن عملیات‌های فریب، برای منحرف کردن یک جبهه کافی بود اما وقتی نقشه راه در دستت باشد، به دشمن مجال عملیات ایذایی و انحرافی را نخواهی داد.


3- ایمان و اراده با چاشنی بصیرت و دشمن‌شناسی، در هر میدانی موفقیت را رقم خواهد زد. چه در میدان رزم و چه در سر میز مذاکره. شاید برای خیلی‌ها باورپذیر نباشد اما سردار سلیمانی دقیقا به همان اندازه که فرماندهی پیروز و شکست‌ناپذیر است، مذاکره‌کننده‌ای موفق و پردستاورد است. او ذاتا نه نظامی بوده و نه دیپلمات اما با اتکا به عناصر تعیین‌کننده پیروزی، در هر میدانی که وارد شد، دست پر و موفق بیرون آمد. آخرین گام غیرنظامی او را به خاطر دارید؟! بعد از همه‌پرسی اسرائیل ساخته در کردستان عراق، این سلیمانی بود که بدون دست بردن به اسلحه‌، تنها با دو دیدار، کار را یکسره کرد و کرکوک را با صلح‌آمیزترین عملیات نظامی به عراق بازگرداند. آن روز تحصیل‌کردگان مدارس دیپلماسی این تفکر شوم را تئوریزه می‌کردند که باید با واقعیت موجود کنار آمد! یادتان هست!؟ سفر قبلی او به روسیه و دیدارش با پوتین‌، سفرهای دیگر او و دیدارهای دیپلماتیک شیر میدان‌های نبرد، همه و همه توفیق در سایه ایمان و اراده با چاشنی دشمن‌شناسی را تایید می‌کند.
حالا و در میانه نوشتار، خوب است بار دیگر به پرسش پیش‌گفته بازگردیم. اکنون می‌توان آن پرسش را به این شکل توسعه و بسط داد که اگر چنین چیزی ممکن است و اگر ایمان و اراده می‌تواند ما را هم در میدان نبرد و هم در میدان مذاکره پیروز کند، چرا بر دوگانه جنگ - مذاکره تاکید می‌شود!؟ اینها که قرار است یک نتیجه بدهد، پس چه تقابلی!؟


4- آن دوگانه تنها به این دلیل شکل می‌گیرد که سازندگان آن‌، نه رزمندگان موفقی هستند و نه مذاکره‌کنندگانی کاربلد! دلیل آن هم واضح است، فقدان عوامل و اسباب پیروزی. وقتی جریانی به جای قبول بدیهیات عقلی و تاریخی یعنی دشمنی عمیق و ریشه‌ای آمریکا و یارانش، آنها را بزرگ‌ترهای جهان می‌داند و بر این باور است که در اثر رفتارهای تند ما، این دشمنی شکل گرفته، طبیعتا مبانی رفتار خود را با همان مبانی فکری تنظیم می‌کند. این موضع کاملا در تضاد با موضع کسی است که آمریکا را دشمن و شیطان بزرگ می‌داند. همین یک تفاوت کافی است تا هدف تغییر کند، حال چه در میدان رزم و چه در میز مذاکره.
5- تفاوت در اینکه اوباما «رئیس‌جمهور مؤدب آمریکا» است یا «‌کدخدای جهان» با اینکه «آمریکا شیطان بزرگ» است، آنقدر زیاد هست که هر ناظر بی‌طرفی، بلافاصله متوجه تغییر آرایش ذهنی و سپس رفتاری بشود. رفتار شما با هر یک از این اعتقادات، به کلی متفاوت و دیگرگون خواهد بود. برای گروهی که قائل به موضع اول، یعنی کدخدا بودن آمریکا هستند، هر نوع ایستادگی در برابر آمریکا، خطایی بزرگ و خلاف منطق مادی و دکترین جهانی است. حال این ایستادگی در میدان رزم باشد یا در معرکه مذاکره. دقیقا به همین خاطر است که کشتی کمک‌رسان به یمن باید بازگردد، به همین خاطر است که نبرد مظلومانه در بیابان‌های عراق و سوریه برخلاف امنیت ملی و موجب دردسر(!)برای کشور قلمداد می‌شود و به همین خاطر است که در مذاکرات، هر امتیاز مورد مطالبه دشمن، باید بی‌چون و چرا و کاملا یکطرفه داده شود! چون در این منطق، هر نوع مقاومتی غلط و مذموم است.
6- این مشرب یک پایه اساسی و مهم دارد که دقیقا مخالف منطق ایمان و اراده است. در این مرام، حق با قوی‌تر است و جهان، دارای نظامی است که عده‌ای در بالای مجلس نشسته‌اند و ما اگر بخواهیم از سر میز بلندمان نکنند، باید به حرف بالانشین‌ها گوش کنیم بدون هیچ چون و چرایی! منطقی که در عمل و نه در تئوری و به‌گونه‌ای ایدئولوژیک بر محاسبات مادی استوار است و هیچ چیزی – حتی توان ملت‌ها – را هم در زمره اسباب موفقیت به حساب نمی‌آورد، حالا امدادهای غیبی که هیچ! با این منطق، طبیعی‌ترین، منطقی‌ترین و عاقلانه‌ترین کار، تسلیم است! اما چون این واقعیت عریان، خیلی ذلت‌بار و حقارت‌آمیز است، آن را در برابر جنگ قرار می‌دهند! یعنی می‌گویند تسلیم شویم تا جنگ نشود! تسلیم شویم تا کشته نشویم! یعنی از ترس مرگ، خودکشی کردن! در این منطق، پیش‌فرض شکست و کشته شدن است و پیروزی معنایی ندارد!
7- حالا فرض کنید- فرض محال البته- که همین جماعت قرار بود جنگی را فرماندهی کنند! نتیجه قابل پیش‌بینی نیست!؟ تسلیم و عقب‌نشینی مکرر در هر میدان و منطقه جنگی به خاطر کشته ندادن! این البته ظاهر زیبایی دارد، حفظ جان سربازانمان، اما عاقبتش هم به همین زیبایی است!؟ یقینا بعد از چند روز جنگ، کل کشور به دست دشمن می‌افتد، چون جانمان را بیش از شرف و عزتمان دوست داشته‌ایم‌! آیا جز این است!؟
8- قدرت «نه گفتن» گم شده همه مذاکرات ما در ادوار اخیر بوده است، آمریکا خواست و پاسخ مثبت شنید، فرانسه بازی را به هم زد و بله شنید! حاصل این بله گفتن‌ها و مقاومت نکردن‌ها چه شد!؟ تنگ‌تر شدن حلقه محاصره! یعنی دقیقا آنچه را که به خاطرش و از ترسش مذاکره کردیم، به سرمان آمد! مذاکره کردیم که تحریم‌ها برود، بدتر شد! امتیاز دادیم که اقتصاد رونق بگیرد، رکود عمیق‌تر شد! درهای واردات را باز کردیم که گردش پولی ممکن شود، تحریم بانکی استمرار یافت! آیا نبض زندگی در جامعه، چیزی جز اینها را نشانمان می‌دهد!؟


اجازه بدهید به این اندیشه غلط هم که ممکن است در ذهن کسی نقش بسته باشد، پاسخ بدهیم. اینجا مراد مقایسه سردار سلیمانی با فلان شخص و فلام مقام نیست، بحث بر سر جابجایی این شخص با آن شخص هم نیست، موضوع بر سر تفاوت‌های دو نگاه و نتایج حاصل از آن است.
هر نگاه اقتضائات و مختصات خود و لاجرم نتایج خاص خودش را دارد.
امروز امید می‌رود رفتارهای یکی دو سال اخیر آمریکا و نیز پیروزی‌های پی‌درپی مقاومت در منطقه، خفته‌ترین افراد را هم به این نتیجه رسانده باشد که دشمنی آمریکا با ما، نه بر سر موضوع هسته‌ای و موشکی و... است و نه بر سر هیچ بهانه دیگری! آنها با اصل اعتقاد ما، با اصل موجودیت ما، با اصل هویت ما مشکل دارند و حیات و رشد و تعالی ما را مساوی مرگ و فنای خود می‌دانند و به همین خاطر، کمر به نابودی ما بسته‌اند.
این منطق آمریکایی بارها و بارها در طول تاریخ انقلاب تا کنون به تلخ‌ترین ‌اشکال ممکن خود را نشان داده و از قضا، نیروهای مقاومت این را به درستی دریافته‌اند به همین خاطر است که فریب لبخند و مذاکره با آمریکا را نمی‌خورند.
امام راحل(ره) سال‌ها قبل و در ماجرای سلمان رشدی مرتد درباره این نگاه فرمودند: «‌آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل می‌کنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدیدنظر ‌نماییم و ما خامی کرده‌ایم و ‌اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتاً انزوای کشور شده است و اگر ما واقع‌گرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد متقابل انسانی می‌کنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین می‌گذارند. این یک نمونه است که خدا می‌خواست پس از انتشار کتاب کفرآمیز «آیات شیطانی» در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینه‌اش با اسلام برملا سازد تا ما از ساده‌اندیشی به درآییم و همه چیز را به حساب ‌اشتباه و سوء مدیریت و بی‌تجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسئله ‌اشتباه ما نیست، بلکه تعمد جهانخواران به نابودی اسلام و مسلمین است.»
پیروزی اخیر فرصت خوبی است برای آنها که فکر می‌کردند می‌شود با شیطان بزرگ کنار آمد و دشمنی‌ها را به دوستی(!) بدل کرد! این البته مخصوص آنهایی است که اندیشه‌ای به خطا داشتند و گرنه به تعبیر حضرت امام(ره) «آنها که خواب آمریکا می‌بینند، خدا بیدارشان کند.»
 

پایان خلافت خون خواران

کورش شجاعی در خراسان نوشت:

هزاران انسان بی گناه را قتل عام کردند، هزاران زن را مورد تجاوز قرار دادند، عده ای از مردان را جلوی چشم خانواده های شان سربریدند و پوست شان را کندند! حتی تعدادی کودک و نوجوان را سربریدند، عده ای را با گلوله مستقیم توپ کشتند، گوشت و پوست و استخوان عده ای را زیر شنی های تانک ها در هم کوبیدند، بعضی را در قفس آهنی کردند و زنده در آب انداختند، برخی را زنده زنده سوزاندند، آن قدر کشتند و سربریدند و در آب انداختند که آب دجله قرمز شد. این جانیان آن هم با نام مقدس اسلام و پیامبر مهربانی ها، حتی روی مغولان و خون ریزترین جانیان عالم را سفید کردند!

قلم شرم دارد که بنویسد این «آدم نماها»ی وحشی با هزاران زن ایزدی و غیرایزدی در عراق و سوریه چه ها کردند!! مدعیان خلافت و تشکیل دهندگان دولت اسلامی عراق و شام (داعش) در این حدود شش سال و تا همین دو روز پیش که از «بوکمال» سوریه این مرز گذرگاه بسیار حساس بین سوریه و عراق و آخرین شهر تحت سیطره شان توسط نیروهای سوری و جبهه مقاومت بیرون رانده شدند و به بیابان ها هزیمت کردند، هرچه توانستند به پشتوانه دلارها، تجهیزات ، سلاح های سنگین و سبک پیشرفته و حمایت های آشکار و پنهان قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای و در راس آنان دولت آمریکا، سعودی ها و کمی پیشتر ترکیه و قطر و ... خون مردم را ریختند. قتل عام ها کردند تا برای خلافت «خودخوانده» بر ویرانه های عراق و شام، سرزمین ایجاد کنند و بعد به سراغ مقصد اصلی «ایران» بتازند، این خون آشامان حتی نقشه چگونگی حمله و واردشدن به کشورمان را علاوه بر ترسیم در خیالات و اوهامات خویش روی کاغذ هم آورده بودند. این تروریست های تکفیری پس از طرح و اقدام برای ده ها حمله تروریستی بالاخره با استفاده از یک منفذ، 22 هموطن عزیز ما را در مجلس و حرم امام به شهادت رساندند.

رویای این جلادان و حامیان معنوی و مادی شان به  خصوص وهابیت تکفیری سعودی و برخی شیخ نشین ها از یک سو و آمریکا و صهیونیست ها از دیگر سو تجزیه سوریه به پنج یا شش و عراق به سه یا چهار کشور و به دنبال آن، مجاورکردن تروریست های تکفیری با ایران، در هم شکستن ستون فقرات محور مقاومت، شکل دهی «خاورمیانه جدید» و خلاصه همه چیز را در جهت منافع و تثبیت رژیم صهیونیستی و دولت آمریکا قرار دادن و سر آخر محاصره و حمله به ایران اسلامی و حذف و هدم اسلام ناب محمدی بود.

آمریکایی ها گفته بودند مبارزه با داعش 25 تا 30 سال طول می کشد یعنی 30 سال فروش تسلیحات ، 30 سال آتش جنگ را افروخته نگاه داشتن، 30 سال کشت و کشتار و قتل عام، 30 سال قوی تر کردن اسرائیل و فروکاستن از عِدّه و عُدّه مسلمانان و تضعیف آنان، 30 سال ثروت مسلمانان را تاراج کردن، 30 سال ترس و نگرانی و وحشت و ...

اما بیش و پیش از هرچیزی لطف خداوند متعال شامل حال مردم سوریه و عراق و همچنین ایران عزیز ، منطقه و اسلام ناب شد تا اول به برکت خون شهیدان و دعاهای ولی ا... الاعظم و هوشیاری و استقامت ولی امر مسلمین و همچنین آیت ا... سیستانی بارقه های امید و بصیرت و دوراندیشی در دل های مردم، دیگر بار بتابد و پس آن گاه دل های مادران برای نذر فرزندانشان در راه دفاع از حریم و «حرم» زینب کبری و «حرم» های اهل بیت نرم شود و نیروهای ارتشی و مردمی سوریه و عراق روحیه بگیرند و سامانی اساسی بیابند و برای مقابله و بیرون راندن جلادترین متجاوزان و خون ریزان تاریخ از کشورشان عزم جزم کنند.

عاملان و مزدوران و دست پرورده های استکبار و صهیونیسم این مولودهای خبیث جهل و تحجر و تکفیر و خشونت به پشتوانه حامیان خود، شست وشوی مغزی هواداران ، استفاده از نگاه دو گانه غرب به مسائل گوناگون از جمله نوع نگاه به مسلمانان، حمایت های مالی و تجهیزاتی برخی شیخ نشین ها و بعضی کشورهای منطقه و فرامنطقه ای و البته خیانت برخی رجال سیاسی و نظامی عراق و سوریه با جمع آوری ده ها هزار نیرو از حدود 83 کشور (آمارهای متفاوتی درباره نیروهای داعش اعلام شده است. دیده بان حقوق بشر در اوت 2014 این تعداد را 80 هزار نفر اعلام کرد)  توانستند تا همین چندی پیش با اعمال آن همه جنایت بیش از سه چهارم خاک سوریه و دو سوم خاک عراق را تحت تسلط خود درآورند اما این روزها به لطف خداوند و همت و ایستادگی محور مقاومت و جان فشانی و «سردادن های» پیروان راستین اسلام ناب و محبان اهل بیت پیامبر (ص) با آزادسازی «بوکمال» از چنگ تکفیری ها تقریبا همه شهرهای عراق و سوریه از لوث وجود این خون خواران پاک شده است، البته تعدادی از بازمانده هاشان به تازگی با حمایت آشکار آمریکا از رقه منتقل و جابه جا شدند، عده ای شان نیز متواری شدند و در بیابان ها لانه کردند.

اما به هر صورت رسما خلافت خودخوانده خون خواران نابود و از جغرافیای منطقه حذف شد و می توان ادعا کرد بزرگ ترین روز در مبارزه و شکست تروریسم تکفیری در تاریخ رقم خورد اما باید توجه داشته باشیم که تفکر فرقه وهابیت تکفیری همچنان وجود دارد و مثل ویروس در جای جای دنیا و به خصوص منطقه منتشر شده است و تعدادی از بازماندگان این شجره خبیثه ملعونه همچنان در «لانه های بیابانی» در عراق و سوریه نفس می کشند و عده ای شان نیز هم اکنون به شکل ها و چهره های گوناگون در گوشه و کنار کشورهای منطقه و جهان به صورت آشکار یا مخفیانه زندگی می کنند بنابراین همچنان نباید از «کینه» و «کمین» اینان و حامیان مادی و معنوی شان و پدرخوانده های فکری و اعتقادی شان غفلت شود.

پیروزی بزرگ و تاریخی و سرنوشت ساز مردان خدا و محور مقاومت بر لشکر جهل و جهود و تکفیر گوارا باد، روح بلند شهیدان گران قدر مبارزه با داعش و حامیانش با شهدای کربلا محشور باد.

چشم طمع به فتح‌المبین مقاومت!

ماشاءالله ذراتی در وطن امروز نوشت:

ابعاد و اهمیت شکست داعش و پیروزی ایران و جریان مقاومت در یکی از پیچیده‌ترین پروژه‌های صهیونیستی- آمریکایی قرن اخیر بسیار عظیم‌تر و مفصل‌تر از آن است که در یک یادداشت بتوان آن را تبیین و تحلیل کرد. شاید ده‌ها جلد کتاب، ساعت‌ها کار کارشناسی و مرور تاریخ مانند اسناد نقش آمریکا در کودتای 28 مرداد 32 و سال‌ها گذشت زمان نیاز باشد تا با انتشار اسناد و مکالمات محرمانه به عظمت و اهمیت این پیروزی شیرین و مهم پی برد و از تلاش و طرح سنگین و پیچیده غرب و محور سعودی آشکارتر پرده برداشت.


اما با نگاهی تیزبینانه و منصفانه و رصد تحولات اخیر منطقه و بویژه اقدامات و اظهارات اخیر مقامات آمریکایی، صهیونیستی و سعودی ‌می‌توان تا حدودی به ابعاد و اهمیت پیروزی‌های اخیر مقاومت پی برد.
کلیدزدن طرح نارس و خام رفراندوم کردستان، رونمایی از طرح و برنامه ترامپ علیه ایران با مشتی اظهارات و سخنان تکراری و گستاخانه، ماجرای گروگانگیری سعد حریری و استعفای ناگهانی و مشکوک وی در عربستان و توطئه فشار و خلع سلاح حزب‌الله، نشست اخیر اتحادیه عرب و لجن‌پراکنی محور سعودی ضد ایران، تحت فشار قرار دادن حشدالشعبی و نیروهای مقاومت در عراق و طرح تحریمی آمریکا علیه عصائب اهل‌الحق، جنبش نجبا و گردان‌های حزب‌الله عراق با کد «اچ‌آر4238»، سخنان آشکار و صریح مقامات مختلف صهیونیستی مبنی بر همکاری اطلاعاتی-نظامی با عربستان با محوریت مقابله با ایران و جریان مقاومت که تازه‌ترینش اقرار وزیر انرژی اسرائیل بود که اذعان کرد این رژیم بر اساس نگرانی مشترک از مداخلات و تحرکات ایران تماس‌هایی محرمانه با ریاض داشته است و همچنین فتوای عجیب مفتی اعظم سعودی که جنگ با یهودیان را حرام و حماس را یک گروه تروریستی خطاب کرد، همه و همه حکایت از یک حقیقت و تحول عظیم دارد و آن نزدیکی بیش از پیش مقاومت به فتح بزرگ و به شماره افتادن نفس‌های محور سعودی- صهیونیستی است.


توجه داشته باشیم دشمن اگر توان و قدرتی داشت هیچگاه به شکست داعش رضایت نمی‌داد و بازی خود را با توانی مضاعف ادامه می‌داد. اینکه به واسطه حضور مقتدرانه مقاومت آنها مجبور به پذیرش شکست داعش شده‌اند و با تعجیل و عصبانیت به بازی با آخرین کارت‌های خود پرداخته‌اند یعنی به سرنوشت نهایی نزدیک‌ می‌شویم.
در این راستا بنیاد یهودی امور امنیت ملی موسوم به جینسا در گزارش اخیر خود با اذعان به حساسیت ویژه شرایط کنونی و فاصله یک قدمی ایران تا لند بریج (Land Bridge) یا مسیر زمینی نفوذ ایران به مدیترانه، اصطلاحا نوشت «وقت طلاست!» و اتخاذ 3 استراتژی را به ترامپ پیشنهاد داد: اول- آمریکا در بیانیه‌ای با اعلام بسته «سیاست‌های سوریه» صریحا بر عدم خروج آمریکا از سوریه حتی با پایان کار داعش تاکید کند. دوم- دولت ترامپ نسبت به افزایش حمایت‌های خود از جوامع و گروه‌های سنی سوریه به منظور تقویت آنها و ایجاد قلمروهای تحت نفوذ این گروه‌ها بویژه در جنوب سوریه اقدام کند. سوم-  ایالات متحده باید از طریق تقویت همکاری‌ها با متحدان منطقه‌ای خود از ارسال هرگونه سلاح و تجهیزات از ایران به سوریه ممانعت به عمل آورد.


هرچند این پیشنهادات اندیشکده یهودی به ترامپ چیز جدیدی نیست اما در عین حال بیانگر دست خالی آنها در وضعیت پیش رو و طرح ناقص آنها برای تقسیم سوریه است. در عین حال روزنامه واشنگتن‌پست نیز 28 آبان‌ماه با پوشش گزارش اخیر جینسا بر ضرورت آمادگی آمریکا برای حرکت بعدی ایران در سوریه اذعان کرد.
در کنار تلاش‌های مذبوحانه دشمنان خارجی در راستای تضعیف جریان مقاومت و کم اهمیت جلوه دادن پیروزی‌های ایران، متاسفانه جریانی نیز در داخل سعی در کمرنگ کردن این دستاورد بزرگ داشته یا در قالبی دیگر سعی در مصادره این پیروزی‌ها به نفع خود دارد.


جناب دکتر ظریف چند روز پیش، الگوی دیپلماسی را منجر به حل بحران داعش در سوریه عنوان کرد. برای بیشتر شدن شیرینی این پیروزی در کام مردم ایران، از ایشان درخواست می‌کنیم جزئیات اقدامات دیپلماتیک خود را که منجر به نابودی داعش شد، منتشر کنند تا به عنوان الگو در سایر بحران‌های منطقه‌ای نیز استفاده شود! 
دنیای جالبی است! وقتی وزرای عرب در نشست اخیر قاهره  علیه ما بیانیه صادر می‌کردند و ما را تروریست خطاب می‌کردند ما در سوریه، در حال مبارزه با تروریسم و فتح آخرین قرارگاه‌های داعش در بوکمال بودیم!
این هشدار را باید جدی گرفت که در عین ناامیدی دشمن از اقدامات بیرونی، آنها در داخل ایران اما امیدوارند در شرایطی دستاوردهای اخیر را پای میز مذاکره به معامله بنشینند. نباید این درس بزرگ را فراموش کرد که دستاوردهای امروز حاصل تفکر و گفتمان مقاومت و بی‌اعتمادی به آمریکاست و آنچه ادامه این مسیر و کسب دستاوردهای آتی را تضمین می‌کند، ادامه این راه و مقاومت مبتنی بر تدبیر و شجاعت است.

مقابل نام «سلیمانی» در دایرهًْ‌المعارف‌ها چه بنویسیم

غلامرضا صادقیان در روزنامه جوان نوشت:

سردار شجاع ایران قاسم سلیمانی، پیام فتح آشکار را صادر کرد. در پیام او شاید به جهت تواضعی که از او سراغ داریم، ندیدیم که نوشته باشد او و سربازانش، نه یک گروه شورشی که یکی از قوی‌ترین و پرشمارترین ارتش‌های جهان را که به جهت تعصب در جنگیدن، چند برابر یک ارتش بزرگ قدرت داشتند، به زانو درآوردند. کم نبودند ارتش‌های مشهور جهان در 200 سال گذشته و در جنگ دوم که با کشته شدن اولین سربازشان یا دریافت یک بیانیه تهدید، عرصه را به دشمن واگذار یا اعلام بی طرفی کردند و در مقابل دیدیم که داعش چگونه تا نفر آخر و با چه تعصبی در قلعه آخر خود می‌جنگید.

سلیمانی و نیروی مقاومت از این جهت بر یکی از سرسخت‌ترین و پرشمارترین نیروهای مسلح تاریخ غلبه کردند. نیروهایی که در آغاز کار جز مردم بی‌دفاع و غیرمسلح پیش روی خود مقاومتی نداشتند و به اعتراف ترامپ و کلینتون از امریکا و عربستان و بسیاری از اروپایی‌ها، پول و سلاح و تجهیزات و از اسرائیل، اطلاعات می‌گرفتند و به همین خاطر به سرعت قلمرو خود را گسترش دادند. غلبه بر چنین داعشی حقیقتاً غلبه بر امریکا، عربستان و برخی از دنبالچه‌هایش در منطقه و غلبه بر اروپا و برخی دیگر از کشورهای منطقه است که در آغاز نفع خود را در پیشروی‌های داعش می‌دیدند. عصبانیت ترامپ، بن سلمان و نتانیاهو که امروز دیوانه‌وار حذف داعش به دست ایران را مداخله ایران در منطقه و حمایت از تروریسم می‌نامند، برای اثبات چنین پیروزی بزرگی کافی است.

ترکیب پول تمام‌نشدنی عربستان و سلاح‌های مدرن امریکایی و تعصب نیروهایی که فقط 6 هزارنفر از آنها به شکل انتحاری با خودروهای پر از مهمات خود را به صفوف مردم عراق و سوریه و نیروهای مقاومت می‌کوبیدند، برای امریکا و عربستان جای شبهه باقی نگذاشته بود که می‌توانند داعش را تا 30 یا 40 سال دیگر در منطقه مستقر کنند و مستمر نگه دارند اما آنچه در محاسبات آنها نبود یا بود اما سعی می‌کردند برای تسکین خود آن را از ذهن بیرون کنند، قدرتی مرکب از مقاومت مردمی و رهبری دینی بود که سمبل‌های آن نیروهای حزب‌الله لبنان، حشدالشعبی عراق، فاطمیون افغانستان، زینبیون پاکستان و نیروی قدس ایران به شمار می‌آیند. 

خاطره‌ای را از شهید سردار همدانی نقل می‌کنند که در آغاز محاصره دمشق، ارتش سوریه برای بازپس‌گیری یک کوچه از تروریست‌ها چند هفته جنگید و دهها کشته داد و سرانجام چند تروریست را که متعصبانه می‌جنگیدند، به اسارت در آورد. در میان این اسرا نوجوانی بود که او را یک صبح تا ظهر به دست فردی روحانی می‌سپارند تا از او درباره دلایل جنگیدنش بپرسد و جست و جو کند. اما در پایان از همان نوجوان می‌شنود که «شما یک صبح تا ظهر است که مرا از ملاقات رسول خدا محروم کرده‌اید!» این فهم کور را در کنار آخرین سلاح‌های امریکایی و گنجینه‌های دلارهای نفتی سعودی بگذارید تا بدانید چطور در یک زمان کوتاه، یایتخت‌های سوریه و عراق به محاصره داعش درآمد و برای همه استراتژیست‌ها در اتاق‌های فکر جهان یقین شد که در زمانی کوتاه تر از آن دمشق و بغداد سقوط می‌کنند و پیشروی به سوی تهران آغاز می‌شود! در همان زمان محاصره دمشق، سردار سلیمانی در جلسه‌ای با سردبیران روزنامه‌ها در شورای عالی امنیت ملی، تأکید کرد که تروریست‌ها بسیار پیش رفته‌اند و با محاسبات معمول جنگی «کار اسد تمام است.» سردار البته از کسی که در پیام خود، او را «رهبر عزیز و شجاع» نامیده است، دستور مقاومت داشت و اینکه وعده خدا برای پیروزی بر مشرکان به شرط مقاومت، محقق است. سلیمانی و نیروهای مقاومت اکنون شش سال پس از محاصره بغداد و دمشق، نشان دادند که «محاسبات معمول جنگ» را به چالش کشیده‌اند و فهم عرفی از شکست و پیروزی در جنگ‌های بزرگ را تغییر داده‌اند.

سردار شجاع ما نه فقط جنگید که بار رفت و آمدهای دیپلماتیک میدان جنگ را نیز خود به دوش کشید. او دو بار در سفر به روسیه که با استقبال شایسته پوتین روبه رو شد، پوتین و روس‌ها را متقاعد کرد برای حفظ آینده خود از زخم داعش در منطقه چچن، پشتیبانی هوایی از مقاومت را در حد ممکن به عهده بگیرند و این مدیریت فرامنطقه‌ای جنگ، معجزه دیگری از سردار ما بود که آن را غافلگیرانه بر سر حامیان داعش کوبید. 

به عنوان کسی که روحیه نوجوانان ایرانی را در زمان جنگ هشت ساله ایران و عراق درک کرده است و احساس ایثار و شهادت را در آن زمان‌ها، متعالی‌ترین احساس برای یک ملت می‌داند، معتقدم یکی از مهم‌ترین دستاوردهای مبارزه با داعش «تازه کردن فرهنگ ایثار و شهادت» در ذهن نسل چهارم انقلاب است.

امریکا و اسرائیل یک بار دیگر به جوان نسل جدید انقلاب ایران مزه شهادت را چشاندند و انعکاس آن را هم در تشییع جنازه شهید محسن حججی به تماشا نشستند. امریکا و اسرائیل واداده دیگری هم در این جنگ دارند. ارتش داعشی آنها پایان یافته و یک ارتش مردمی دیگر به نام «نیروی مقاومت» از افغانستان تا سوریه شکل گرفته که پشت مرزهای اسرائیل مستقر شده است. حال مقابل نام سلیمانی در دایره‌المعارف‌ها چه باید نوشت تا هزار سال دیگر کسی که به این نام می‌رسد، قطره‌ای از عظمت کار او و همرزمانش را درک کند؟ شاید آن زمان چنین نوشته باشند: «قاسم سلیمانی سردار ایرانی و فاتح جنگی نابرابر بود. سال 1390 هجری گروهی شورشی با ایدئولوژی تکفیری بر بخش‌های اصلی دو کشور عراق و سوریه که وارث تمدن‌های قدیمی بشری بودند، مسلط و با مقاومت نیروهای مردمی روبه رو شدند.

هدف نهایی آنها هجوم به ایران به عنوان قدیمی‌ترین تمدن بشری و پرچمدار دین آخرین پیامبر مرسل بود. نزدیک به 200 هزار مرد مسلح که پیشرفته‌ترین سلاح‌های جنگی و ثروتی فراوان در اختیار داشتند و شمارشان از شمار ارتش‌های دهها کشور مدرن در همان زمان بیشتر بود، به فاصله اندکی تا پشت پایتخت‌های سوریه و عراق پیش رفتند. آنها پوست اسیرانشان را می‌کندند و آنها را زنده زنده می‌سوزاندند و کودکان را زنده می‌پختند و در دیس برنج، جلوی مادرانشان می‌گذاشتند. در یک طرف این نبرد، مردم مسلمان دو کشور و نیروهای مقاومت به فرماندهی قاسم سلیمانی سردار ایرانی صف آرایی کردند و در طرف دیگر یک تمدن مجهز 200 ساله اما وحشی به نام امریکا، یک رژیم قاتل کودکان و زنان بی دفاع به نام اسرائیل و حاکمان ثروتمند شنزارهای جنوب خلیج فارس به پشتیبانی هم در آمدند. شش سال بعد درست در روزهایی که رئیس‌جمهور پیشرفته‌ترین و ثروتمند ترین کشور آن زمان یعنی امریکا اعتراف کرد که این گروه شورشی را کشور او تأسیس کرده است، سلیمانی نامه‌ای به رهبر انقلاب ایران نوشت و آن را اینگونه آغاز کرد: انا فتحنا لک فتحا مبینا»

 تاریخ به احترام تو می‌ایستد

در سرمقاله "صبح نو" آمده است:

سلام سردار ! خدا قوت، هنیئا لک این پیروزی بزرگ، مبارک باد بر شما و ملت‌های مظلوم و مسلمان منطقه این غلبه شیرین و مقتدرانه بر نقشه‌ها و سلاح‌ها و دلارهای نفتی. تبریک به آقای عزیزمان سیدعلی خامنه‌ای که خط نجاتبخش مقاومت را تنها راه عزت ما معرفی کرد و مردانه ایستاد و اجازه نداد این برنده‌ترین سلاح ما پشت میزهای مذاکره به حراج گذاشته و وجه المصالحه داد وستدهای متعارف دیپلماتیک شود. دست مریزاد به شما و همه سربازان مقاومت، چه آن سرداران و مدافعانی که غریبانه درخون خود غلتیدند و شربت شهادت نوشیدند و چه آنهایی که در گمنامی و مظلومیت زخم زبان‌ها را تحمل کرده و انگ‌ها و تهمت‌های زشت خودی و ناخودی را به عشق دفاع از حرم حضرت زینب (س) عاشقانه به جان خریدند.

سردار عزیز ! امروز تو مایه فخر ایران و مسلمانان جهانی و به تعبیر سید پر افتخار مقاومت، سیدحسن نصرالله «تو تنها در قلب ایرانیان جا نداری بلکه  لبنانی‌ها و همه منطقه به تو می‌نازند »و «تاریخ نام تورا ثبت خواهد کرد.»خوب می دانیم در این۵،۶ ساله نبرد میدانی در عرصه عراق و سوریه، خیلی‌ها سعی کردند تورا نبینند یا روزنامه‌های پرهیاهو و شیفته غرب خواستند افتخارات و اقتدارت را سانسور کنند و  هیچ‌گاه عکس‌های رنگارنگ و تمام صفحه از تو چاپ نکردند و هیچ مدال افتخاری به گردنت نیاویختند اما سلسله رشادت‌های تو و مدافعان حرم و سربازان مقاومت، در قلوب یکایک مردم این سرزمین و ساکنان عراق و سوریه و لبنان و ... ثبت شده است .

امروز مایه مباهات ماست که  کاخ سفیدنشینان و مستکبران منطقه، نام تورا درصدر فهرست دشمنان خود قرار داده‌اند.  چقدر خوشحالیم که حالا، همه گرگ‌های زخمی ائتلاف قلابی ضد داعش، از فرط عصبانیت دندان به هم می‌سایند و نعره شکست سرمی دهند. ماهم به شکرانه این پیروزی بزرگ، به پیشگاه الهی جبهه شکر می‌ساییم و خود را برای خاکمال کردن پوزه همه مستکبران عالم و محو غده سرطانی صهیونیسم در نبرد سرنوشت، آماده می‌کنیم.

3 ضلع سرکوب هیولای داعش

حسن دانایی‌فر سفیر سابق ایران در عراق در روزنامه ایران نوشت:

6 سال پیش گروهک تروریستی داعش همچون یک هیولا، با گام‌های بسیار سنگین و گسترده در سوریه، عراق و بخشی‌هایی از لبنان ظهور کرد. شکل‌گیری و گسترش ناگهانی این پدیده، فضای یأس، افسردگی و نومیدی را درکل منطقه بویژه در کشورهایی که داعش در آن فعال بود، ایجاد کرد. با گسترش فعالیت‌های این گروه، یأس موجود در منطقه به اروپا هم منتقل شد. در آن شرایط نومیدی، کمتر کسی تصور می‌کرد منطقه و جهان روزی را شاهد باشد که «بوکمال» به عنوان آخرین سنگر نظامی داعش تسخیر شود و کار این گروهک در حوزه نظامی به پایان برسد. در برهه‌ای، حتی برخی از چهره‌های با تجربه منطقه و نیز برخی کشورهای اروپایی و امریکا، این ایده را نشر می‌دادند که داعش پدیده‌ای واقعی است و باید آن را پذیرفت. اما در جمهوری اسلامی ایران چنین تفکری وجود نداشت.
در ایران اسلامی یک اراده ملی شکل گرفته بود که باید با استفاده از همه ابزارها، اعم از نظامی و غیرنظامی، از پاگیری و گسترش این پدیده در منطقه جلوگیری و در ادامه آن را نابود کرد. شاید در شیوه‌های برخورد با این پدیده در کشور اختلاف بود، اما این اراده قطعی در مسئولان وجود داشت که باید این پدیده شوم ریشه‌کن شود. چنین تلقی‌ای، موجب شکل‌گیری حمایت عمومی از فعالیت‌های میدانی علیه داعش شد. امروز می‌توان گفت چه بسا اگر این حمایت‌ها نبود، قطعاً بسیاری از تلاش‌ها ناقص می‌شد. اما آنچه در میدان، در عراق و سوریه زمینه نابودی قطعی داعش را فراهم کرد، حضور میدانی ایران بود. این حضور به عهده سردار قاسم سلیمانی، به عنوان نماد جمهوری اسلامی ایران گذاشته شد. او با استفاده از حمایت‌های ساختارها و سازمان‌های درون جمهوری اسلامی ایران توانست به این پیروزی دست یابد.


با وجود این حمایت‌ها، واقعیت این است که پیروزی بر داعش در سوریه و عراق، سه ضلع داشته و دارد. نخستین ضلع، تدبیر مقام معظم رهبری بود که از ابتدا بر مبارزه با این پدیده ضداسلامی و ضدانسانی تأکید داشتند. در ادامه، حضور میدانی سردار قاسم سلیمانی ضلع دوم را تشکیل می‌داد که این امور به همراه فتوای تاریخی آیت‌الله العظمی سیستانی توانست فضای یأس و ناامیدی موجود در منطقه را به فضای ایستادگی و مقاومت تبدیل کند. پس از چنین تغییری بود که پیروزی‌ها یکی پس از دیگری به دست آمد و اکنون بعد از 6 سال، دیگر هیچ نقطه‌ای از سرزمین‌های عراق و سوریه در اختیار این نیروی ضد بشری نیست. در کنار این اضلاع، نمی‌توان حضور بانشاط جوانان عراقی، سوری و لبنانی در میدان نبرد را نادیده گرفت. این جوانان با فرماندهی سردار سلیمانی در مقابل داعش ایستادگی کردند و توانستند در بعد نظامی آن را به طور کامل از میان بردارند.
با وجود چنین موفقیت شگرفی، واقعیت این است که بخشی از داعش به صورت امنیتی و فکری در منطقه حضور دارد. بنابراین اقدامات خرابکارانه بویژه برای تهییج روحیه نیروهای پراکنده داعش دور از انتظار نیست. اما می‌توان با استفاده از برنامه‌های امنیتی، فرهنگی و اجتماعی این ظرفیت تروریستی باقی مانده را نیز از میان برداشت. به عبارت دیگر، با پایان یافتن عملیات نظامی علیه داعش، اکنون منطقه نیازمند جهادی فرهنگی، روانی و سازندگی است تا بتواند باقی مانده این فکر انحرافی را نیز نابود کرد.


فرماندهی میدانی عملیات نابودی داعش با سردار سلیمانی بود که به مثابه نماد دولت، وزارت خارجه، نماد سپاه و مجموعه جمهوری اسلامی عمل می‌کرد. همچنان که این پیروزی در سایه هماهنگی، همکاری و باهم بودن به دست آمده است، مبارزه با باقیمانده داعش نیز با هماهنگی و همکاری بیشتر ممکن است. چرا که مرحله پیش رو، مرحله سازندگی عراق و سوریه است. از این رو، زین پس به جای سردار سلیمانی به عنوان فرمانده نظامی، به سرداران اقتصادی و سازندگی نیازمندیم تا با انجام کارهای بزرگ اقتصادی، بار دیگر شکوفایی را برای منطقه به ارمغان بیاورند. در این صورت، می‌توان امیدوار بود که دوران جنگ‌های نیابتی درمنطقه به پایان برسد و همه کشورهای منطقه وارد دوران همکاری منطقه‌ای شوند.

چالش «مهر»

نعمت احمدی در روزنامه شرق نوشت:

مسکن مهر امروز به بزرگ‌ترین چالش اقتصادی چهاردهه انقلاب تبدیل شده است. طرحی خام که اگر با برنامه‌ریزی و کارشناسی‌های لازمه اجرا می‌شد، می‌توانست به گفته آقای وحید حقانیان ١٠ تا ٢٠‌ میلیون نفر از جمعیت ٨٠‌ میلیونی کشور را صاحب خانه کند و از رنج مستأجری و اثاث‌کشی سالانه و بلعیدن بخش عمده‌ای از درآمد خانوارها بابت اجاره مسکن بکاهد. محمود احمدی‌نژاد یک‌بار هم تصمیم گرفت به هر خانوار یک هکتار زمین زراعی با کاربری مسکونی – زراعی تحویل دهد، لابد شهرها را تخلیه و غیرمسکونی کند! او مدعی بود هشت‌میلیون هکتار زمین قابل کشت داریم و اگر هر خانوار یک هکتار زمین داشته باشد در گوشه‌ای از آن خانه‌ای بسازد، آن گوشه گاو و گوسفند پرورش دهد و مرغ و خروس و لابد استخر پرورش ماهی داشته باشد، ما به گذشته‌های دور آن زمانی که هنوز انقلاب صنعتی زندگی کشاورزی را دگرگون نکرده بود، خواهیم رفت و همه مشکلات حل خواهد شد! در همان زمان نوشتم هزینه آب، برق، گاز و آسفالت این خانه - مزرعه‌های از هم فاصله دار را با کدام بودجه تأمین می‌کنید؟ تازه اگر بودجه‌ای هم بود و طرح خیال‌پردازانه خانه -مزرعه به واقعیت پیوست با شهرهای موجود چگونه قابل جمع است؟ شهرهایی که لابد باید رها شوند و مهم‌تر اینکه جابه‌جایی سکونتی به‌وجود خواهد آمد؛ یعنی ساکنان حیات وحش با ساختن خانه – مزرعه و تصرف زیستگاه آنان به‌وسیله انسان به داخل شهرهای کنونی کوچ خواهند کرد! خدا را شکر آن طرح خام کنار گذاشته شد اما طرح مسکن مهر کلید خورد. اولین اشکال این طرح مکان‌یابی آن بود. کافی است از همین تهران خودمان به طرف مثلا ساوه حرکت کنید. بعد از عوارضی دوم درست در گرمای تفتیده و کشنده رود شور، بناهایی از آهن و بتون در دامنه کوه روییده است. گرمای طاقت‌فرسای تابستان بالای ٥٠ درجه و سرمای سینه‌سوز زمستان کویری چندین درجه زیر صفر است و دریغ از مراکز خدماتی از مسجد و مدرسه و بازار و سینما گرفته تا پارک و دیگر مکان‌های مورد نیاز شهری در آن. یک شهر بدون داشتن زیرساخت‌های شهری ساخته شد. حال اگر همین ساخت‌وسازها در بافت فرسوده مثلا سلطان‌آباد یا اکبرآباد یا در قلب تهران در هزاران هکتار بافت فرسوده مرکز شهر که هم آب و برق و گاز و تلفن داشت و هم زیستگاه بومی چندصدساله مردم بوده است اجرا می‌شد، طرحی موفق بود. طرح مسکن اجتماعی در دهه ٦٠ و ٧٠ میلادی در اروپا موجی از ساخت‌وساز و رونق اقتصادی را به‌همراه آورد؛ هم شغل به‌وجود آورد و هم طبقات ضعیف را صاحب مسکن کرد و هم بافت فرسوده شهرها را نوسازی کرد. مسکن اجتماعی را در شهرهای مهمی مثل وین، برلین و استکهلم می‌توان دید. در تهران هم نوعی مسکن مهر یا مسکن اجتماعی در رژیم سابق ساخته شد. طرح شهرک اکباتان با همین دیدگاه یعنی حذف زمین از قیمت‌گذاری مسکن با دیدگاه خاص سازندگان آن احداث شد. دومین عیب مسکن مهر رعایت‌نکردن ملزومات زندگی شهری در یک مجموعه مسکونی که بافت شهری پیدا می‌کند، است. فضای سبز، مدرسه، مسجد، بازار، مکان‌های ورزشی، آموزشی و بهداشتی در آن به‌درستی جایابی نشده است. عیب دیگر به عدم توجه دست‌اندرکاران ساخت این نوع منازل به شیوه زندگی ساکنان بعدی برمی‌گردد که نیاز به نقشه و سکونت اجتماعی داشت. یکی، دو طرح مسکن مهر را نگارنده از نزدیک دید. کمترین نشانه‌ای از زندگی آپارتمانی و فضای مناسب سکونتی در نظر گرفته نشده است. 

طبقاتی روی هم گذاشته شده و با بدسلیقگی تمام به دلخواه تقسیم‌بندی‌هایی صورت گرفته است که می‌شد با اندک سلیقه و ذوق فضایابی مناسبی را برای زندگی آپارتمانی در نظر گرفت. آخرین مطلب و ایراد و اشکال اساسی که آقای دکتر جهانگیری به آن انتقاد داشت و اکثر کارشناسان به آن باور دارند و در اولین تجربه زلزله، نمره منفی گرفت، مصالح به ‌کار گرفته‌شده در مسکن مهر است. مقاوم‌سازی بنا در شرایط خاص کشور ایران که در منطقه‌ای زلزله‌خیز قرار دارد و هر چند وقت یک‌بار شاهد زلزله‌هایی هستیم که بالای هفت ریشتر هستند، لحاظ نشده است. زلزله‌های طبس، زرند کرمان، رودبار، بم و زلزله‌های کوچکی مانند ورزقان و اردبیل هر کدام مشکلات جدی ایجاد کردند. درحالی‌که ایران روی کمربند زلزله قرار دارد و در طول تاریخ زلزله‌های بزرگی داشته‌ایم که بعضی از شهرها مانند همین ری را خالی از سکونت کرده‌اند، وقتی مسکن دولتی ساخته می‌شود، باید الگویی از مسکن مقاوم باشد تا سازندگان مسکن شخصی تشویق شوند مسکن مقاوم بسازند. اگر در جمع کارشناسان مسکن‌ساز مهر هیئتی حضور داشت که همانند ژاپن جوانب زلزله را در نظر می‌گرفت و با اندکی مقاوم‌سازی بنا را در مقابل لرزه و پس‌لرزه‌های آن تضمین می‌کرد، امروزه به بانیان این طرح صلوات می‌فرستادیم.