بد نیست جناب روحانی و دولتمردان‌شان لطف کنند و به تصویری که در روزهای رقابت‌های انتخاباتی از کشور ترسیم می‌کردند، برگردند و دوباره به مصوبه افزایش قیمت نان خود نگاهی بیندازند.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:‌

********

یوسف را نمی‌فروشیم

سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
بعضی با نیت خوب و برخی با نیت بد، از نفوذ منطقه‌ای جمهوری اسلامی با واژه «هژمون» یاد می‌کنند و این در حالی است که این واژه در محتوا و نتیجه‌ای که از آن بدست می‌آید، هیچ تناسبی با قدرت منطقه‌ای ایران ندارد بلکه در نقطه مقابل آن قرار دارد. در این میان دشمنان جمهوری اسلامی خیلی حساب شده از این واژه استفاده می‌کنند تا رنگی استعماری و «مداخله‌گرایانه» به نفوذ جمهوری اسلامی بزنند و ملت‌ها و دولت‌های منطقه را در مقابل ایران قرار دهند. در داخل ایران هم بعضی با این گمان و بیان که «قدرت» با هر منشایی، ماهیت، اصول و نتایج واحدی داشته وسکولار و دینی ندارد، از این واژه برای بیان اندازه نفوذ و قدرت منطقه‌ای جمهوری اسلامی استفاده می‌کنند در حالی که این یک خطای فاحش و زیانبار است. اگر به ادبیات رهبران جمهوری اسلامی در این حدود چهار دهه نظر بیندازیم درمی‌یابیم که ایران هیچگاه دنبال هژمون شدن در منطقه نرفته و آن را نسخه مناسبی برای جمهوری اسلامی نمی‌داند. در این خصوص نکته‌های گفتنی زیادی وجود دارد:


1- بعضی از داخلی‌های مخالف تفکر «مقاومت» که در ضمن صاحب مناصبی هم در کشور هستند در این جلسه و آن جلسه کارشناسی و تصمیم‌گیری مرتب هشدار می‌دهند که ایران توان مالی و نظامی بر دوش کشیدن نقش «قدرت هژمون منطقه» را ندارد و باید از آن فاصله بگیرد و سبب تضعیف روابط خود با همسایگان نشود. منظور آنان از «قدرت هژمون»، خود هژمونی نیست بلکه منظورشان مقاومت است ولی از آنجا که در جلسات رسمی نمی‌خواهند یا نمی‌توانند علیه «مقاومت در برابر آمریکا» سخن بگویند از این واژه استفاده می‌کنند ولی دقیقاً منظورشان این است که این جبهه‌سازی و سنگربندی در مقابل آمریکا و سیاست‌های استیلاطلبانه آن و رژیم‌های وابسته به آن در منطقه را کنار بگذاریم و فضای میان خود و آن‌ها را به سمت «تفاهم» ببریم. به عنوان مثال حدود یک سال پیش یکی از آنان در همایشی که در دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد منطقه را زمین سوخته و سیاست‌های ایران را عامل تبدیل منطقه به زمین سوخته معرفی کرد و در نهایت گفت بیاییم به جای تبدیل شدن به قدرت برتر منطقه به تبدیل منطقه به منطقه‌ای برتر بیندیشیم و راهی که نشان داد این بود که با عربستان وارد مذاکره شده و مسایل منطقه را با آن حل و فصل نمائیم.
چند روز پیش هم یکی دیگر از آنان که از قضا منصب حساسی هم دارد، گفته بود مسایل منطقه را باید 70 به 30 با دولت سعودی حل‌وفصل کنیم پیش از آنکه ناگزیر به تن دادن به فرمول 90 به 10 بشویم. پس کاملاً واضح است که آنان وقتی از مضرات قدرت هژمونیک و خطرهای هژمونی ایران در منطقه سخن می‌گویند دقیقاً منظورشان «مقاومت در برابر غرب» است نه اینکه با یک وجهی از قدرت که آثار تنش‌زایی دارد مخالفت می‌کنند که اگر این بود، مشکلی وجود نداشت و اصولاً اختلافی پدید نمی‌آمد.


2- هژمون یاهژمونی (hegemonie) بر اساس آنچه در نظریه صاحب آن «آنتونیوگرامشی» فیلسوف مارکسیست‌ایتالیایی(1270-1316ش) آمده است، یک قدرت بدون رقیب که هیچ منازعی نداشته باشد و تسلط و استیلای او دارای جنبه‌های مختلف اقتصادی، امنیتی نظامی، سیاسی و ایدئولوژیک باشد. گرامشی با پیش کشیدن بحث «فرادست» - «فرودست»، قدرت‌ها و جوامع را به این دو دسته تقسیم کرده و معتقد بود قدرت هژمون تلاش می‌کند درجه‌ای از رضایت گروه تحت سلطه را بدست آورد.
کاملاً پیداست که قدرت هژمون از نظر اخلاقی و انسانی مردود است و از این حیث مشروعیت ندارد و بلکه سبب پیدایی و گسترش انواعی از دشمنی‌ها میان فرادست و فرودست می‌شود. کمااینکه شدت خصومت مردم منطقه ما با انگلیس و آمریکا به‌خاطر سیاست‌های استیلاطلبانه و هژمون‌خواهانه‌ای است که از اواسط قرن 19 بر این منطقه رفته است. ممکن است برای قدرت هژمون مشروعیتی سیاسی قائل باشیم و بگوییم از آنجاکه در نظام بین‌الملل توسل به زور و اعمال زور علیه ضعفا به رسمیت شناخته شده و اساسا ماهیت نظام‌های بین‌المللی در این حدود دویست سال با آن بسته شده است، پس در اینجا قدرت هژمون مشروعیت سیاسی داشته و براساس آن بر موقعیت‌های برتر سیاسی کشورها، اتحادیه‌ها و سازمان‌های جهانی سیطره پیدا می‌کند. ولی خب پیداست که این با منطق انسانی و دینی و نیز با اهدافی که انقلاب اسلامی براساس آن پدید آمد و گسترش یافت، منافات داشته و مردود است. از سوی دیگر کاملا پیداست که اساسا انقلاب اسلامی و جبهه‌ای که در منطقه پدید آورده است را نمی‌توان در پارادایمی - گفتمانی - که با آن ستیز دارد و در پی پایان دادن به آن است، تعریف و توجیه کرد.
شاید هدف کسانی که سعی می‌کنند قدرت و نفوذ ایران را در این گفتمان توضیح دهند این باشد که از ظرفیت و ادبیات ضدسلطه در منطقه برای رسیدن به مقصود خود بهره ببرند به عبارت دیگر با این همانی کردن نفوذ ایران و هژمون درصدد استفاده از فضای ضدهژمون منطقه برای منفی نشان دادن نفوذ ایران برآمده‌اند.


3- خیلی‌ها درصددند انقلاب اسلامی ایران را تبدیل به پدیده‌ای داخلی کنند و به عبارتی با شکل‌گیری «نظام» پایان یافته معرفی نمایند. این چنین رویکردی و به‌خصوص نتایجی که از آن به‌دست می‌آید بار خیلی‌ها را سبک و دشواری‌های خیلی‌ها را آسان می‌کند که در صدر چنین فهرستی آمریکا و اسرائیل قرار دارند. این درحالی است که تا این تاریخ هیچ «انقلاب واقعی» در مرزهای خود محصور نشده مگر آنکه در فاصله بسیار کوتاهی ازمیان رفته و ضد آن جای آن را گرفته است. انقلاب اسلامی ایران که مهم‌ترین رخداد منطقه‌ ما در این دوران 200 ساله است، مقابله با استیلای غرب و از بین بردن رژیمی که بر اساس هژمون‌طلبی بر فلسطین سیطره پیدا کرده را در هدف‌گذاری اولیه و استراتژیک خود قرار داده است تامین این هدف ازسوی انقلاب اسلامی مستلزم آن است که خود به دنبال ایجاد هژمون و برقراری رژیمی فرادست - فرودست در منطقه نباشد چه اینکه پی‌گیری سیاست نفی هژمون غرب در منطقه که کار بسیار سختی هم هست، مستلزم به‌دست آوردن حمایت جدی و جهادی مردم منطقه است و این در یک فرایندکاملا انسانی و با اندیشه‌ای الهی محقق می‌گردد. خب اینکه گفتیم بدیهی است و همه مخالفان جمهوری اسلامی هم به آن واقف هستند هرچند خلاف آن را  بر زبان می‌آورند چراکه می‌خواهند ملت‌ها را فریب داده و از مبارزه مایوس گردانند.
انقلاب ایران اما ضمن آنکه زمین منطقه را زیر پای آمریکا و رژیم صهیونیستی به لرزه درآورده است، درعین حال یک وجب از خاک منطقه را در اشغال خود نداشته و در کل منطقه حتی یک نفر مزدور ندارد. انقلاب ایران از یک سو با پایمردی بر اصول و ارزش‌های خود، درستی این راه و به نتیجه رسیدن آن را به اثبات رسانیده است و از سوی دیگر با درونی کردن مقاومت کشورها و ملت‌های منطقه در برابر غرب و روندهای به‌وجود آمده توسط آن، پیروزی‌ها و موقعیت‌هایی را پدید آورده است که مربوط به خود آنان است.
به این نمونه توجه کنید؛ وقتی جنگ پرشدت 33 روزه در تابستان 1385 شروع شد و شیعیان لبنان در معرض قتل‌عام گسترده اسرائیل قرار گرفتند، نگرانی‌های زیادی در ایران پدید آمد و برخی از مسئولین ایرانی که درک درستی از رابطه ایران و حزب‌الله نداشتند لب به انتقاد گشودند که چرا سیدحسن نصرالله در این موضوع مهم و پیش از حمله به یک واحد اسرائیلی در مرز روستای عتیاالشعب نظر ما را نپرسیده است. در همان موقع پاسخی از طرف رهبر معظم انقلاب که به شدت در کانون محبت رهبران و اعضای حزب‌الله قرار دارد، منعکس شده بود که تصمیم درباره آنچه در لبنان پیش می‌آید با حزب‌الله است و ما حق مداخله در کار حزب‌الله را نداریم ولی همه آنچه می‌توانیم برای موفقیت حزب‌الله در تصمیمی که می‌گیرد در اختیارش بگذاریم، قرار می‌دهیم.


4- بعضی گمان کرده‌اند که ما چون در منطقه به قدرت برتر تبدیل شده‌ایم، اجازه داریم درباره سرنوشت ملت‌ها و کشورهای مظلوم منطقه که در مقابله با سیطره غرب و عوامل آن هزینه‌های بسیار سنگینی را پرداخت کرده‌اند و البته به موفقیت‌های بزرگی هم رسیده‌اند، وارد گفت‌وگو با این کشور یا آن کشور شویم و ازطرف آنان تصمیم بگیریم. براین اساس حتی بعضی هشدار داده‌اند که تا دیر نشده با رژیم سعودی بنشینیم و مسایل مربوط به سه کشور سوریه، عراق و یمن را با آن 30-70 توافق کنیم! این‌ها گمان کرده‌اند نظام جمهوری اسلامی می‌تواند رفتاری مشابه دولت آمریکا داشته باشد. جالب این است که همین‌ها اینجا و آنجا علیه «هژمون ایران» سخن می‌گویند و منطقه را زمین سوخته معرفی می‌کنند، اما همین‌ها رفتاری را توصیه می‌کنند که در واقع هژمون‌گرایانه است! این‌ها نمی‌دانند درختی که در منطقه ثمره شیرین داده و احترام زیادی را برای ایران پدید آورده، مقاومت مومنانه و حضور ایثارگرانه ایران در کنار مردم مظلوم و در مقابل آمریکا، اسرائیل و رژیم سعودی بوده است. این‌ها نمی‌دانند که به محض آنکه از داخل ایران بوی معامله تهران با ریاض یا هر جای دیگر بر سر آینده ملت‌ها و کشورهایی نظیر یمن در منطقه استشمام گردد، ملت‌های منطقه از ایران روی می‌گردانند و آن وقت ما می‌مانیم و منطقه‌ای پر از تهدید و ملت‌هایی که اعتمادشان به ایران را از دست داده‌اند.
البته در ایران هیچ‌گاه «تفکر خیانت» حاکم نمی‌شود و آنچه با قطره قطره خون شهیدان و واحد به واحد حکمت و درایت رهبری و نیروهای مخلص جان برکفی نظیر سردار سلیمانی به‌دست آمده است، به تحفه و متاع بازار ساده‌لوحان و ترسوها تبدیل نخواهد شد.
هرگز مانند برادران خیانت‌کار یوسف نبی(علیه‌السلام) عمل نمی‌کنیم و مظلوم را به ظالم نمی‌فروشیم تا مصداق آیه شریفه 20 سوره یوسف نباشیم «و شروه بثمن بخس دراهم معدوده و کانوا فیه من‌الزاهدین».
 

آقای روحانی برگردید به روزهای انتخابات!

امیر استکی در وطن امروز نوشت:

در ایام رقابت‌های انتخاباتی اخیر ریاست‌جمهوری در میان نامزدهای حاضر در رقابت و بویژه جناب روحانی و یاران کمکی‌شان رقابت سنگینی در سیاهنمایی اوضاع کشور درگرفته بود. همه از جمعیت بالای بیکاران، ناتوانان و بی‌بضاعتان می‌گفتند و طرح‌های خود را برای مهار غول بیکاری، دیو فقر و اژدهای تحریم‌ها به رخ یکدیگر می‌کشیدند و بویژه جناب روحانی و جناب جهانگیری به‌رغم تاکیدشان بر هفت سر بودن اژدهای تحریم‌ها(!) مابقی را به پوپولیست بودن و فریب مردم در ادعای مهار بیکاری و فقر، متهم می‌کردند. از نظر آنها هرگونه سخنی در باب سیاست‌های توزیعی خلافگویی و فریب ملت بود. کمبود منابع مهم‌ترین ادعای آنها در این زمینه بود. ادعایی که پیوست‌های نانوشته‌ای نیز به همراه خود داشت. سیاست‌هایی که اعمال می‌شوند ولی اعلام نمی‌شوند. تخصیص منابع در نگاه این نخبگان در جهات عمومی همواره با تنگنا روبه‌رو است ولی در جهات خصوصی این تنگناها به هیچ‌وجه وجود ندارد. کافی است داستان فیش‌های نجومی را دوباره در ذهن خود مرور کنید تا به منظور ما از تخصیص منابع در جهات خصوصی بهتر پی ببرید. هر چه فاصله گروه‌های ذی‌نفع با مرکزیت این هسته خصوصی کمتر باشد، در تخصیص منابع کشور سهم بیشتری را به خود اختصاص خواهد داد.


دولت روحانی بر گرده طبقه متوسط و ترس‌های‌شان سوار شد و با تسری دادن وحشت به مابقی کشور توانست اقبال عمومی را به خود جلب کند. طبقه متوسطی که بزرگ‌ترین برنده انقباض مالی مورد عمل در دولتین جناب روحانی است. از طرفی به‌واسطه سطح بالاتر درآمدی و معیشتی از آسیب‌های رکود اقتصادی در امان‌تر است و از سوی دیگر برنده اصلی بالا بودن نرخ بهره در کشور است. هزینه‌های این انقباض را اقشار ضعیف‌تر جامعه که سپرده‌های بانکی قابل عرضی نیز ندارند با بیکاری گسترده و تنگی معیشت پرداخت خواهند کرد، لذا دولت جناب روحانی اصولا دغدغه این اقشار را نداشته و نخواهد داشت و در ادبیات نخبگان حاضر در دولت‌های یازدهم و دوازدهم اصولا طرح‌های مبتنی بر عدالت در توزیع و با محوریت دولت مزخرف خوانده شده و پوپولیستی و عوام‌فریبانه معرفی می‌شود.
مسکن‌مهر یکی از این طرح‌ها بود که به‌واسطه خط اعتباری 20 هزار میلیارد تومانی خود از طرف نخبگان مذکور عاملی در راستای افزایش پایه پولی و تورم و بر خلاف مصالح کشور معرفی می‌شد و وزیر ثروتمند و میلیاردر راه‌وشهرسازی جناب روحانی نیز با مزخرف خواندن آن، تیر خلاص را به این طرح زد. از طرف دیگر همین دولت رقمی بزرگ‌تر از 20 هزار میلیارد تومان را در سال 94 در بازار بین بانکی با نرخ بهره کم به کام بانک‌های در حال ورشکستگی کشور ریخت. برنامه‌ای که با هدف کاستن از نرخ سود بانکی دنبال شد ولی به‌واسطه بزرگ بودن تمنای بانک‌ها برای منابع، بدون حصول نتیجه متوقف شد و میزان آن از گزارشات بانک مرکزی از بازار بین‌بانکی نیز حذف شد. این تلاشی برای نجات بانک‌های عمدتا خصوصی بود. تلاشی که منافع آن مستقیما متوجه صاحبان و سهامداران بانک‌ها که از طبقات متوسط به بالای کشور هستند، می‌شد و نیاز به تاکید ندارد که این نجات ثروت ثروتمندان از محل منابع عمومی صورت گرفته است.


از طرف دیگر شاهد آن هستیم که دولت جناب روحانی یک اهتمام بسیار ویژه در راستای خرید هواپیما دارد. وسیله نقلیه‌ای که به‌واسطه گرانقیمت بودن سفر با آن بیشتر مورد استفاده اقشار بهره‌مند و متوسط به بالای کشور قرار دارد اما دولت با یک اهتمام ملی و برنامه حیثیتی به دنبال نوسازی ناوگان هوایی کشور از محل منابع تمام ملت است و این در حالی است که بسیاری از این ملت در تمام طول عمر خود توانایی یکبار مسافرت با هواپیما را نخواهند داشت. خلاصه اینکه Mind Set  و جهان زیست دولتمردان کنونی و نخبگان اطراف‌شان به گونه‌ای است که مصالح و منافع کلان کشور را در این زمینه‌ها فهم می‌کنند. برای فهم این مساله دو مثال آتی می‌تواند بسیار مفید باشد.
در سال‌های جنگ، ایران واردکننده لبنیات بود و در تنگناهای ارزی موجود در آن زمان‌ها عده‌ای از مسؤولان خواستار کم کردن واردات لبنیات و خاصه مایه پنیر بودند با این استدلال که پنیر نقش کمی در یک وعده غذایی صبحانه دارد، لذا می‌توان کمبود آن در کشور را نادیده گرفت. نقل است مرحوم عالی‌نسب با این کار مخالفت کرد و استدلال درست وی این بود: «توجه‌تان به زندگی مردم باشد، اگرچه در میان خانواده‌های مرفه پنیر صرفا برای صبحانه است اما برای خانوارهای فقیر پنیر جزئی از سبد غذایی است، کمااینکه نان و پنیر و انگور قوت ناهار و شام کارگران زحمتکش ما است». آن زمان شاید کسانی از میان مسؤولان که به دنبال حذف واردات مایه پنیر بودند، در حال زندگی با استانداردهای طبقه متوسط بوده‌اند اما امروز برخی از این مسؤولان در حال زندگی تحت استانداردهای طبقات مرفه هستند و بر همین اساس است که در اکثر مواقع ناتوان از درک بسامد بسیاری از تصمیمات خود هستند.
مثال دیگر در همین زمینه حقوق‌های نجومی است. رهبری پس از فاش شدن رقم این فیش‌ها به دولتمردان، مؤکد توصیه کردند به این موضوع رسیدگی کنند و استدلالی بر مبنای این مهم را در آنجا مطرح کردند که این رقم‌ها برای بسیاری از مردم رقم‌های درشت و دست نیافتنی و نجومی است، اگرچه شاید برای اکثر مدیران دولتی مبالغ ناچیزی باشد. بله! هنگامی که جهان زیست یک سیاستمدار و نخبه بروکراتیک از جهان زیست عامه مردم حداقل در زمینه‌های اقتصادی فاصله‌های بسیار زیادی بگیرد حاصل آن همانی می‌شود که بی‌توجهی به عوارض تصمیمات خود در سطح کشور معرفی‌اش کردیم. بله! وقتی کسی 20 میلیون تومان درآمد ماهانه داشته باشد پرداخت ماهانه 2 میلیون قسط وام مسکن برای او معادل پرداخت یک قسط 100 هزار تومانی برای یک کارگر حداقل حقوق‌بگیر است، لذا هنگامی که در این دولت برای مسکن مردم چاره‌اندیشی می‌شود، نتیجه‌اش به وام‌هایی با اقساط 2 میلیونی ختم می‌شود و در زمان تصمیم‌گیری در ذهن آن مدیر و سیاست‌گذار و بروکرات، این یک رقم جزئی و مختصر و عادلانه خواهد بود اما در جهان زیست اقتصادی ملت یک سنگ بسیار بسیار بزرگ‌تر از توان است، لذا اگر می‌بینیم در شرایط واقعا بد اقتصادی کنونی و در اوج تنش‌های عاطفی و روانی جامعه به دنبال زلزله کرمانشاه، قیمت نان 15 درصد افزایش پیدا می‌کند، بر اساس همان Mind Set  متفاوت ملت از دولتمردان قابل توضیح است. نان ابدا برای یک دولتمرد و یک کارگر ساده یک معنا را نخواهد داشت. برای دولتمرد ماده‌ای غذایی است که بیشتر در صبحانه‌ها مصرف می‌شود و هزینه نان برای این جناب در یک ماه کمتر از یک درصد مخارج ماهانه خواهد بود اما همین نان برای اقشار کم‌درآمد جامعه یک مکمل بسیار اساسی سفره است- اگر نخواهیم بگوییم قوت غالب- مکملی که اگر نباشد سیر شدن در بسیاری از وعده‌های غذایی میسر نمی‌شود و هزینه یک ماه نان چیزی حدود 10 درصد مخارج یک ماه آنهاست.


در بحبوحه انتخابات ۹۲ که بساط سیاه‌نمایی داغ بود وکاندیداهای مختلف برای تخمین تعداد مستضعفین جامعه با هم مسابقه گذاشته بودند، زمزمه‌هایی شنیده شد که بنا به برخی آمار حدود ۱۱ میلیون نفر در کشور زندگی می‌کنند که گذران عمرشان از مسیر یارانه‌هاست و درآمد خاصی ندارند. فرض کنیم یک خانواده ۴ نفره از این جمع تنها بخواهد نان بخورد و مثلا در 3 وعده ۹ عدد نان سنگک مصرف کند؛ با قیمت جدید در حداقلی‌ترین حالت این خانواده باید ۲۷۰ هزار تومان صرف خرید نان کند. خانواده‌ای که حداکثر یارانه دریافتی‌اش ۱۸۰ هزار تومان است. با  فرض محالی که این خانواده هیچ هزینه دیگری نداشته باشد مشاهده می‌کنیم کف امنیت غذایی آن به مخاطره افتاده است.
تصمیم‌گیرنده برای قیمت نان کسانی هستند که نان به زحمت یک درصد هزینه‌های ماهانه‌شان است و تاثیرپذیران از قیمت نان کسانی هستند که نان بیشتر از 10 درصد هزینه ماهانه‌شان را شامل می‌شود (فارغ از تعداد بالایی که یارانه کل دارایی آنهاست)؛ کسانی که در ایام انتخابات از لسان همین تصمیم‌گیرندگان کنونی عمده ملت را شامل می‌شدند. بد نیست جناب روحانی و دولتمردان‌شان لطف کنند و به تصویری که در روزهای رقابت‌های انتخاباتی از کشور ترسیم می‌کردند، برگردند و دوباره به مصوبه افزایش قیمت نان خود نگاهی بیندازند، اگر این مصوبه در نگاه اینان بر اساس خیر عمومی است پس به احتمال زیاد یا در آن روزها به دروغ از فقر و فاقه ملت سخن می‌راندند و خود را دل‌نگران معیشت مردم نشان می‌دادند یا اینکه اساسا اکنون ملت را با همان Mind Set  وصف شده شناسایی و ارزش‌گذاری می‌کنند.

بسیج، فاتح نبرد با تروریسم

محمدجواد اخوان در روزنامه جوان نوشت:

از ویژگی‌های بی‌بدیل انقلاب اسلامی، تکیه آن بر نیروی عظیم و دائماً در حال جوشش مردمی است، به‌گونه‌ای که سرمایه اجتماعی، چه در مقطع حدوث و چه در مرحله بقا، در نظام و انقلاب اسلامی بروز و ظهور داشته است. در این میان نمی‌توان تدبیر داهیانه امام راحل عظیم‌الشأن را در شکل‌گیری عنصر «بسیج» به‌عنوان جلوه نقش‌آفرینی مردم در حفظ و تعالی انقلاب اسلامی نادیده گرفت. 

هرچند در دهه اول عمر انقلاب اسلامی، ضرورت‌های زمانه سبب شده بود این عنصر بی‌همتا در حوزه دفاع مقدس منحصر شود، اما گذر زمان چندبعدی و جامع بودن این جریان انسانی را ثابت نمود. در آخرین هفته بسیج در عمر پربرکت حضرت امام و پس از پایان جنگ تحمیلی بود که برخی خام‌اندیشانه از پایان مأموریت بسیج و لزوم انحلال آن سخن به میان می‌آوردند. بااین‌حال حضرت روح‌الله در پیامی که به مناسبت هفته بسیج سال 1367 صادر کردند با تأکید بر اینکه کار و مأموریت بسیج به پایان نرسیده است و بسیج باید مثل گذشته و با قدرت و اطمینان خاطر به کار خود ادامه دهد، فرمودند: «باید بسیجیان جهان اسلام در فکر ایجاد حکومت بزرگ اسلامی باشند و این شدنی است، چراکه بسیج تنها منحصر به ایران اسلامی نیست، باید هسته‌های مقاومت را در تمامی جهان به وجود آورد و در مقابل شرق و غرب ایستاد. شما در جنگ تحمیلی نشان دادید که با مدیریت صحیح و خوب می‌توان اسلام را فاتح جهان نمود. شما باید بدانید که کارتان به پایان نرسیده است، انقلاب اسلامی در جهان نیازمند فداکاری‌های شماست. »

بدین‌ترتیب روشن شد که در دومین دهه از عمر انقلاب اسلامی، بسیج وارد حیطه جدیدی از مأموریت شده است که آن هم جهان اسلام یا به‌عبارتی عمق راهبردی جمهوری اسلامی ایران است. به بیان زیبای رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنه‌ای، «ملت‌های مسلمان عمق استراتژیک نظام جمهوری اسلامی‌اند.» تأکید امام راحل عظیم‌الشأن روی شکل‌گیری هسته‌های مقاومت در تمامی جهان ازآن‌رو بود که شکل‌گیری بسیج تجربه گران‌قیمت و کارآمدی را در اختیار نظام جمهوری اسلامی ایران قرار داد که این تجربه می‌توانست در بیرون مرزهای جغرافیایی ایران اسلامی نیز پیش‌برنده گفتمان اسلام ناب محمدی (ص) و انقلاب اسلامی باشد. 

بستر موفقی که این تجربه در افق برون‌مرزی و جهانی روی آن مستقر شد، رابطه قلبی و ایمانی میان ملت مسلمان ایران و ملل مسلمان و مستضعف جهان بود. در سطح جهان اسلام و جهان مستضعفین، بسیج با مفهومی خاص عجین و هم‌راستا می‌شود که عبارت است از عمق راهبردی (Strategic depth). بر اساس الگوی راهبردی و تجربه سه دهه گذشته می‌توان گفت امتداد انقلاب اسلامی در بیرون مرزهای سرزمینی ایران، ظرفیت بی‌نظیری را رقم می‌زند که پیش‌برنده آرمان‌ها و اهداف اسلام ناب محمدی (ص) است. 

نیم‌نگاهی به تحولات منطقه غرب آسیا در چند دهه گذشته، ابعاد گوناگون کارآمدی این عمق راهبردی انقلاب اسلامی را آشکار می‌سازد. درست همان زمان که جریان ارتجاع وابسته به نظام سلطه به دنبال آشتی با غده سرطانی صهیونیسم در منطقه بود، گروه‌های کوچک مقاومت اسلامی با الهام‌گیری از گفتمان انقلاب اسلامی، مسیر پایداری و مبارزه اسلامی را برگزیدند و چنان به بالندگی رسیدند که در جنگ‌های متعدد، افسانه شکست‌ناپذیری رژیم اشغالگر قدس را بر باد دادند. 

تأثیر چنین روندی بر تحولات راهبردی منطقه تا حدی است که امروز از محوری به‌عنوان «محور مقاومت» یاد می‌شود که مناسبات و طراحی‌های سلطه‌گران استکباری و اذناب آن‌ها را بر هم می‌زند. اکنون، می‌توان گفت بسیج بار دیگر در میدان تحولات منطقه واردشده و بازیگر اصلی این صحنه است. جوانان مجاهد و شهادت‌طلب عراقی، لبنانی، سوری، پاکستانی، افغانستانی، یمنی و ... با الگوگیری از این یادگار امام راحل (ره) با کم‌ترین امکانات، اما با ایمان حداکثری به میدان آمده و ابتکار عمل را در دست گرفته‌اند.

اگر امروز فرهنگ شهادت‌طلبی در هر کوی و برزنی از عراق ساری و جاری است، نباید فراموش کرد که حشدالشعبی پیروز میدان مبارزه با تکفیر، بسیج مستضعفین را الگوی خود قرار داده است.  آنچه جوانان مدافع حرم را از اقصی‌نقاط جهان اسلام ‌ را برای دفاع از اسلام ناب در مقابل اسلام جعلی و امریکایی به شام کشانده است، «فرهنگ و تفکر بسیجی» است که از دوران دفاع مقدس برای ما به یادگار مانده است. 

اگر امروز مردم کشور ما، در کمال نشاط و آرامش پیروزی بر تروریسم تکفیری را جشن می‌گیرند، می‌دانند که امنیت امروزشان را مدیون جانفشانی بسیج و بسیجی هستند و روش بسیجی است که تومار تکفیر و تروریسم را در منطقه در هم می‌پیچد، کما اینکه باید به انتظار روزی نشست که ریشه‌های فاسد صهیونیسم و سلطه مستکبران را بخشکاند.

«هاله اثر» واقعی پایان داعش

امیرحسین یزدان پناه در خراسان نوشت:

 انتشار گسترده تصاویر و اطلاعات ریز و درشت و صحیح و غلط درباره یک واقعه، باعث می شود ذهن مخاطب چنان اشباع شود که با این که در کانون آن حادثه ایستاده، اما نتواند از یک نقطه دورتر و کلان تر به آن واقعه نگاه کند و در نتیجه ابعاد و اندازه های واقعی یا به بیان «والتر بنیامین» «هاله اثر» برخی رویدادها زیر این حجم از اطلاع رسانی ها از بین می رود. از جمله این اتفاقات که اخیرا رخ داد، پایان خلافت جعلی داعش در عراق و سوریه و برچیده شدن پایه های این جریان فتنه انگیز و نفاق بود. به نظر می رسد اکنون که آن جو اشباع اطلاع رسانی و انتشار محتوا کمتر شده، بهتر و دقیق تر می توان دست کم   به شش بعد راهبردی و بعضا تاریخی این ماجرا نگریست.

1- یکی از ابعاد و ارزش های پیروزی اخیر در منطقه زمانی درک می شود که می بینیم آمریکایی ها که به بهانه مبارزه با تروریسم با ائتلاف های پرطمطراق به منطقه لشکر کشی کردند هنوز در باتلاقی که راه انداخته اند گرفتارند. آن هم با ده ها برابر نیروی نظامی بیشتر از کل رزمندگان محور مقاومت. اگر از رویکرد اساسی غرب در مبارزه با تروریسم بگذریم، پیروزی ایران و متحدانش بر تروریسم نشان داد که اگر کشوری واقعا بخواهد با تروریسم مبارزه کند، این کار روش و منش مشخص دارد و اگر هدف این نباشد حتی با ائتلاف های پرسرو صدا نمی شود با تروریسم مبارزه کرد.

2- درپی تحولات امنیتی و نظامی اخیر منطقه به خصوص گسترش مرگبار داعش در عراق و سوریه، طراحی هوشمندانه ایران برای مقابله میدانی با این پدیده شوم آغاز شد. حضور مستشاران ایرانی و یگان های مختلف مدافعان حرم از ایران و افغانستان و پاکستان تا لبنان و عراق، سبب شد مقابله با این پدیده جدیت و قدرت بگیرد. از حدود دو سال پیش نیز حوزه دیپلماسی در حد و اندازه خود به این حوزه ورود کرد که مهم ترین آن، روند مذاکرات آستانه بود. این عملکرد ایران یعنی تلفیق مقابله و مقاومت روی زمین و استفاده از دستاوردهای میدانی در دیپلماسی، خود به یک تجربه عینی و عملی برای جمهوری اسلامی در حل بحران تبدیل شده و توانمندی های نظام را در این حوزه به شدت ارتقا داده است. تجربیاتی که البته به بهای خون هزاران شهید مدافع حرم کسب شده است.

3- مشخصا درباره تحولات نظامی و امنیتی بحران های اخیر منطقه باید گفت، به دلیل نوع نبردها در سوریه و عراق که بیشتر از جنس جنگ های نامتقارن و جنگ های شهری و سنگر به سنگر است (هرچند نیروهای مقاومت در لبنان با این تجربه بیشتر آشنا بودند اما این اتفاقات) باعث شد مستشاران ایران نیز به تجربیات گران بهایی در جنگ های نامتقارن و به خصوص نبردهای فراسرزمینی دست یابند. تجربیاتی که در هر دو سازمان نظامی ایران یعنی سپاه و ارتش قطعا اثر سازنده خود را خواهد گذاشت؛ به عنوان نمونه در سال های اخیر شاهد طراحی و ساخت سلاح ها و تجهیزاتی در  سپاه و ارتش بودیم که قبلا کمتر درباره آن ها اطلاع رسانی می شد. استفاده از فرماندهان جوان در قالب لشکرهای فاطمیون، زینبیون، حیدریون، حزب ا... لبنان، عملیات موشکی زمین به زمین سپاه که در خرداد ماه انجام شد،استفاده از یگان های پهپادی کیلومترها دورتر از مرزهای ایران، هماهنگی با سامانه های پدافندی در حملات هوایی و موشکی مشترک با روسیه  و ... همه و همه به توان فرماندهی میدانی سازمان های نظامی ایران افزوده است. بدون شک اکنون هر تصمیم نظامی علیه ایران از سوی هر کشور یا رژیمی که باشد با دقت و تمرکز بیشتری گرفته می شود. در یک نمونه «جیمس متیس» وزیر دفاع آمریکا که سال ها قبل پیشنهاد حمله به ایران را داده بود، خرداد ماه  امسال آن هم جایی که خبرنگار یا رسانه ای حضور نداشت، در مقابل درخواست دو مدیر ارشد امنیتی در آمریکا برای مقابله نظامی با ایران در خاک سوریه، مخالفت کرد، حتی عصبانی شد و در مقابل قدرت ایران تصمیمی منطبق بر واقع گرفت .

4- تجربه دیپلماسی نظامی و اشتراک عمل ایران با چند کشور از جمله روسیه، عراق و سوریه و این اواخر ترکیه، خود یک سرفصل جدید در توانمندی سازمان های دفاعی نظامی ایران بود.

5- هم افزایی و همگرایی میان نیروهای مقاومت در کشورهای مختلف از افغانستان و پاکستان تا ایران و عراق و سوریه و لبنان از دیگر ابعاد مهم تحولات سال های اخیر منطقه است. جایی که محور مقاومت رزمندگانی از کشورهای مختلف را در 

عرصه ها، میدان ها و مناطق مختلف عراق و سوریه سازمان دهی کرد و بسیاری از این رزمندگان با نثار جان خود، پایه گذار اصلی پیروزی بر فتنه داعش شدند؛ موضوعی که می تواند به ارتقا و افزایش گستره قدرت این محور بینجامد.

6- رزمندگانی که در قالب مدافعان حرم به میدان های مبارزه با تروریست ها می رفتند و می روند، دیگر نه فقط نسل های اول انقلاب بلکه بیشتر نسل هایی جدید و جوان بودند و هستند که برخی از آن ها حتی سال ها پس از رحلت امام خمینی(ره)  پا به عرصه وجود نهاده اند اما با تمام وجود، قدم در راهی گذاشتند که سه دهه قبل سربازان خمینی (ره) رفته بودند. نسلی که شاید کسی باور نکند اما متولد همین دهه هفتاد پراز جنجال خودمان هستند و توانسته اند خود را در قامت سربازان آخرالزمانی قیام عاشورا جا بدهد.

خلاصه این که اگر ورای همه اطلاعات و خبرهایی که درباره اتفاقات اخیر می شنویم و می بینیم، نگاه راهبردی به پیروزی اخیر داشته باشیم، می توان به عینه «هاله اثر» واقعی وقایع اخیر را دید و درک کرد که ما در کانون یک واقعه تاریخی و حتی در یک نقطه عطف ایستاده ایم که درک ابعاد و دستاوردهای آن نیاز به گذر زمان و نگاه کلان دارد.

داستان دروغ‌های بزرگ

در سرمقاله "صبح نو" آمده است:

در روزهای اخیر، یک موج خبری خرابکارانه به مدد فعالیت عناصری از جریان انحرافی در کشور به‌وجود آمده که هم پیگیری مسائل زلزله‌زدگان را به حاشیه برده و هم تبعات ناشی از اجرای قانون کاتسا و نقض برجام. گفتارهایی که شبیه خبرهای درگوشی وسایل نقلیه شهری است و بدون هیچ مدرک و سندی در حال اتهام‌زنی‌های مکرر و غیرمنطقی است؛ بعضا افرادی این فضاسازی‌ها را به عدالت‌طلبی و آزادی‌خواهی افراد مذکور تفسیر می‌کنند و البته پاسخی در برابر این پرسش ندارند که هیچ‌ یک از این ادعاها، مربوط به دوره پس از مسوولیت هشت‌ساله حضرات نیست!

▫️پس در آن دوران، چه می‌کردند و آن‌همه سر و صدای احیای حقوق ملت، چه طبل توخالی و بی‌محتوایی بوده است که به‌مدد آن، هم عدالت را نقض کردند و هم عدالت‌طلبی را ذبح. در برابر این جنجال‌آفرینی‌هایی که با هدف کوتاه‌مدت ایجاد حرکت اجتماعی صورت می‌گیرد، اقدام اصلی رسیدگی شفاف، سریع و صریح به همه پرونده‌های آقایان است و صد البته پاسخ‌ندادن به افشاگری‌های راست و دروغ آن‌ها (که راست‌هایش اتهام نیست و دروغ‌هایش غیرواقعی) در معابر و جلسات عمومی؛ اگر خلاف این رویه عمل شود، صد البته که خواسته ضمنی آن‌ها برآورده شده و افکار عمومی را در گردابی از ابهام و سردرگمی قرار داده‌اند. سطح نازل ادعاهای مطرح‌شده را باید در همان مقیاس واکنش نشان داد و اجازه نداد برخی بتوانند از آب‌ گل‌آلود، ماهی خود را صید کنند.

درس‌های یک انتقال آرام

جاوید قربان‌اوغلی در شرق نوشت:

تحولات هفته گذشته زیمبابوه که با اقدام ارتش در بازداشت خانگی رابرت موگابه شروع شد و درنهایت با استعفای وی از ریاست‌جمهوری پس از ٣٧ سال حکومت بلامنازع بر این کشور جنوب آفریقا به پایان رسید، با بازتاب‌های نسبتا زیادی در محافل سیاسی و رسانه‌های جهان روبه‌رو شد. رسانه‌های پرتعداد کشورمان این رویداد را «کودتا» علیه دیکتاتوری رابرت موگابه نامیدند و از این تحول استقبال کردند. نگارنده که بیشترین دوران کار حرفه‌ای و دیپلماتیک خود را در قاره آفریقا گذرانده، در معرض سؤالات متعددی از سوی رسانه‌های نوشتاری و مجازی درباره تحولات زیمبابوه قرار داشت. در نوشته زیر تلاش خواهم کرد تصویری شاید متفاوت با برداشت‌های به نظر من ناصواب رسانه‌های کشور درباره انتقال قدرت در زیمبابوه ارائه کنم و به طور اجمال این تحول را با تعاریف متعارف درباره «کودتا» و «دیکتاتوری» محک بزنم. اما قبل از ورود به این موضوع ذکر نکاتی را درباره شخصیت موگابه لازم می‌دانم.  بی‌تردید موگابه نیز مانند بسیاری از رهبران نامدار و ضداستعمار قاره آفریقا در ابتدا شخصیتی انقلابی و با روحیه‌ای مردمی بود. من اولین‌بار او را ٣٥ سال قبل در سفر دکتر ولایتی به هراره دیدم. در آن زمان او مانند دیگر رهبران ضداستعمار آفریقا سرشار از روحیه انقلابی و گرایشات مردمی بود. موگابه وارث کشوری ثروتمند شده بود. همان‌طور که ١٤ سال پس از او با فروپاشی رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی، «نلسون ماندلا» وارث ثروتمندترین و پیشرفته‌ترین کشور در آفریقا شد. تفاوت این دو در رهبری و نگرش به قدرت دو سرنوشت متفاوت را برای دو کشور همسایه رقم زد. طرفه اینکه فروپاشی آپارتاید رودزیا (زیمبابوه کنونی) ١٤ سال قبل از آفریقای‌جنوبی رخ داد. تفاوت این دو در نگاه به قدرت و زمامداری دو سرنوشت متفاوت را برای این دو کشور همسایه رهایی‌یافته از دو رژیم نژادپرست رقم زد. هنر بزرگ ماندلا «گریز از قدرت» و ضعف بزرگ موگابه «میل و عطش به قدرت» بود. ماندلا با اصرار قدرت را پذیرفت و پیش از موعد افسار آن را به سیاست‌مداران نسل پس از خود سپرد. موگابه اما در ٩٣سالگی نیز میلی به رهاکردن قدرت نداشت. شاید اگر او در سال ٢٠٠١ به نصیحت ماندلا گوش می‌کرد و از قدرت کنار می‌رفت، امروز هم خود سرنوشت دیگری داشت و هم کشورش به چنین روزگار سیاهی گرفتار نشده بود. بنابراین نمی‌توان روش ماندلا را واگذاشت و با سیره زمامداری تقریبا مادام‌العمر موگابه موافق بود. موگابه با سوءاستفاده از قدرت، ساختار حزب حاکم (زانو پی‌اف) و قانون اساسی را به‌گونه‌ای تعریف و تنظیم کرد که قریب به چهار دهه در رأس قدرت باقی بماند. او با توجه به تمایلی که به قدرت داشت، با تکیه بر روش‌های غیردموکراتیک در اداره حزب و تغییر قانون اساسی چندین بار در انتخابات پیروز شد. به یقین این بزرگ‌ترین نقطه ضعف این رهبر آفریقایی بود تا جایی که قصد داشت با وجود ۹۳سالگی در انتخابات سال آینده (٢٠١٨) کاندیدای ریاست‌جمهوری شود. توهم پاسداری از انقلاب ضدآپارتاید و تعهد پیشرفت و توسعه‌ کشور در این سن برای هر رهبری مفهومی جز شهوت قدرت نمی‌تواند داشته باشد. با این همه به تحولات هفته گذشته می‌توان از منظری دیگر نگریست و درس‌هایی از این انتقال آرام قدرت در یک کشور آفریقایی گرفت. 

١) در محافل سیاسی و خبری ایران قاره آفریقا نوعا با «کودتا» مترادف است. درحالی‌که اتحادیه آفریقا  از زمان تأسیس (٢٠٠١) کارنامه موفقی در مخالفت با جابه‌جایی قدرت سیاسی از طریق توسل به‌زور از خود به نمایش گذاشته است. وظیفه اصلی شورای صلح و امنیت (Peace and Scurity Council) اتحادیه آفریقا با ١٥ عضو کاری مانند شورای امنیت سازمان ملل متحد، مراقبت از صلح، مدیریت درگیری‌ها و نظارت بر انتقال آرام و دموکراتیک قدرت از طریق انتخابات است. اتحادیه از زمان تأسیس با هرگونه جابه‌جایی غیردموکراتیک قدرت از طریق توسل به‌ زور (کودتا) در کشورهای این قاره مخالفت کرده و با توسل به راهکارهایی مانند فشار دیپلماتیک، تحریم و بلوکه‌کردن دولت کودتا و در صورت ضرورت تهدید به دخالت نظامی (گامبیا) کشور قربانی کودتا را وادار به بازگشت به مسیر دموکراسی می‌کند. این سازوکار تاکنون در رسیدن به اهداف، موفق عمل کرده است. نمونه‌ای وجود ندارد که نظامیان با توسل به ‌زور قدرت را در دست گرفته و برای مدتی طولانی سر کار مانده باشند. به بیان دیگر با وجود فقر، محرومیت اجتماعی و عقب‌ماندگی‌های ناشی از استعمار، آفریقا توانسته است رشد سیاسی را تجربه کند. 


٢) اقدام ارتش در برکناری موگابه کودتای نظامیان علیه سیاست‌مداران نبود. افسران ارتش با روش موگابه در برکناری معاون حزب حاکم (زانو پی‌اف) و تلاش برای جایگزینی خانم گریس موگابه به جای وی به مخالفت برخاستند. موگابه را در حصر خانگی قرار داده و خواستار کناره‌گیری داوطلبانه وی از قدرت شدند. با وجود حصر خانگی موگابه اجازه داده شد در یک برنامه اجتماعی با عنوان رئیس‌جمهور حضور یابد و در تلویزیون سخنرانی کند. درحالی‌که در هیچ کودتایی این اتفاقات رخ نمی‌دهد. هدف کودتا سرنگونی قدرت حاکم با توسل به زور است و بنابراین در هر کودتایی رئیس‌جمهوری یا از صحنه می‌گریزد یا دستگیر و حبس یا اعدام می‌شود. در زیمبابوه هیچ‌یک از این اتفاقات رخ نداد. ارتش با موگابه با احترام برخورد کرده و حتی در بیانیه پس از گرفتن مراکز حساس و حصر خانگی موگابه همچنان او را رئیس‌جمهور خطاب کرد. بنابراین در زیمبابوه به معنای مشخص و مرسوم کلاسیک در ادبیات سیاسی جهان، کودتایی اتفاق نیفتاد. 

٣) بسیاری از تحلیلگران در توصیف تحولات زیمبابوه از عبارت برکناری «دیکتاتور» توسط ارتش استفاده کردند. تصور می‌کنم قبل از معرفی موگابه یا فردی دیگر کشورهای جهان، ضروری است تعریف دقیق‌تری از این واژه ارائه شود. زیمبابوه تنها کشوری نیست که تجربه مدیریت بلندمدت
 را دارد.  


باید دید فرد موردنظر براساس مفاد قانون اساسی قدرت را در اختیار دارد یا با توسل به حمایت‌های قبیله‌ای، یا موارد دیگر در این جایگاه قرار دارد. بنابراین برای اینکه بدانیم موگابه دیکتاتور است یا خیر، باید این مؤلفه را به شکلی دقیق تعریف کرد. موگابه تنها رئیسی نبود که برای مدت طولانی ریاست کشور را بر عهده داشت، بنابراین از این منظر و بر اساس دانسته‌ها و معیارهای مرسوم نمی‌توان او را در زمره «دیکتاتور»ها قلمداد کرد.
٤) چه خوب یا بد در بسیاری از کشورهای آفریقایی ارتش و نیروی نظامی، نماینده و حافظ قدرت است. افسران بلندپایه ارتش زیمبابوه نیز به‌عنوان قوی‌ترین نهاد قدرت از اعضای ارشد زانو. پی‌اف هستند. شاید بتوان رمز و راز رفتار محترمانه ارتش با موگابه را نیز در همین نکته یافت.
پس از برکناری معاون زانو پی‌اف و تلاش برای جایگزینی همسر جوانش، او را در حبس خانگی قرار داد. از او خواست قدرت را ترک کند.


حتـی فـرصت سخنـرانـی تلویزیونی‌ برای صحبت با مردم و کناره‌گیری را به او داد. اما وقتی مقاومت کرده و از قدرت کناره‌گیری نکرد، ابتدا زانو. پی‌اف او را از رهبری حزب برکنار کرد. عضویت گریس موگابه نیز در حزب به حالت تعلیق درآمد و در آخرین مرحله کمیته مرکزی زانو. پی‌اف برکناری وی از طریق استیضاح را  در پیش گرفت.
 چنین اتفاقی در سال ۲۰۰۷ در آفریقای جنوبی نیز رخ داد؛ کمیته مرکزی حزب کنگره ملی (ANC) آفریقای‌جنوبی به‌دلیل رفتارهای خارج از قواعد حزبی، تصمیم به برکناری «تابو امبکی» در جلسه‌ای اضطراری پشت درهای بسته گرفت و با صدور اعلامیه‌ای از امبکی خواست از قدرت کناره‌گیری کند.
امبکی در نطقی که از شبکه سراسری تلویزیون کشور پخش شد، با تبعیت از تصمیم حزب، کناره‌گیری خود از قدرت را اعلام کرد و یک سال باقی‌مانده از دوره ریاست‌جمهوری وی به معاون حزب واگذار شد.
البته به دلیل سیاست‌های حزب زانو. پی‌اف در زیمبابوه، ازجمله توزیع ارزاق و پول در میان مردم، این حزب از اقبال عمومی برخوردار است و امکان دارد در انتخابات آینده نیز نماینده این حزب به قدرت برسد.


٥) اما در کنار این موارد نمی‌توان از تحسین انتقال آرام قدرت در یک کشور فقیر آفریقایی سخن نگفت. نگاهی به روند یک‌هفته‌ای تحولات این کشور نمایانگر بلوغ سیاسی نزد رهبران سیاسی و نظامیان این کشور است.
 نگارنده مانند بسیاری دیگر از زدوبندهای احتمالی پشت پرده این رویداد و تحول اطلاع ندارد ولی در این جابه‌جایی مسالمت‌آمیز قدرت با توجه به نقش کلیدی ارتش، حتی یک نفر کشته نشد. رفتار تحسین‌برانگیز نظامیان با رئیس‌جمهوری که با قصد برکناری او وارد صحنه شده بودند و نهایتا عبور از این بحران و زایش بدون توسل به سزارین سیاسی را باید الگویی برای حل‌وفصل گره‌های کور سیاست قرار داد.

مشغله مسئولان فضیلت نیست

جلال خوشچهره در روزنامه ابتکار نوشت:

یکی از سایت‌های خبری به تازگی ابتکار جالبی را انجام داد؛ اگرچه بازتاب آن در هیاهوی رخدادهای سیاسی و طبیعی پرتعداد در کشور گم شد و چندان مورد توجه قرار نگرفت. این سایت خبری دو تحقیق میدانی را میان نمایندگان مجلس انجام داد.


موضوعات این تحقیقات نیز ساده، ملموس اما تاثیرگذار بر افکار عمومی بود؛ نخست اینکه « نمایندگان مجلس آیا قیمت کالاهای اساسی مورد نیاز مردم را می‌دانند؟» دوم، «نمایندگان مجلس چه‌اندازه کتاب می‌خوانند؟»
پرسش‌شوندگان این تحقیق مشمول همه نمایندگان راست و چپ، یا اصولگرا و اصلاح‌طلب بودند. اگرچه براساس ادعای سایت خبری یادشده شمار زیادی از پرسش‌شوندگان مایل به پاسخ به سوالات تحقیقی نشدند، اما همان تعداد معدود هم که شجاعت کرده و اطلاعات خود را از قیمت‌ اقلام مصرفی از جمله نان و یا میزان مطالعه و آگاهی خود از بازار کتاب و هنر سینما و تئاترو... را در میان گذاشتند، برای هر مخاطبی مایوس کننده بود. نخستین سوال در مواجهه با پاسخ نمایندگانی که بیشترین نقش را در تصویب قوانین مربوط به زندگی روزمره مردم دارند، این بود که آنان برچه اساس و شناخت واقعی از تعاملات جاری در جامعه تصمیم می‌گیرند؟ آیا برای مثال نماینده‌ای که خرید اقلام مصرفی برای او به خاطره شبیه است، می‌تواند نظرات واقعی در بزنگاه تصمیم‌گیری‌ها داشته باشد؟ این حق مردم است که از موکلان خود توقع حضور و آگاهی از همه وجوه اجتماعی را داشته باشند.


پاسخ پرسش شوندگان تحقیق درباره میزان مطالعه و اطلاع آنان از حوزه فرهنگ و هنر نیز قابل تامل و یا بهتر آن است که بگوییم مایوس کننده است. یکی از پرسش شوندگان می‌گوید: «آخرین سال دانشگاه، آخرین کتاب را خوانده‌ام...خیلی وقت برای (مطالعه) کتاب ندارم... از قیمت‌ها هم خبر ندارم...» . آن دیگری می‌گوید: « خیلی کم کتاب می‌خوانم... قیمت آن‌ (کتاب) را نیز نمی‌دانم... آخرین کتابی که خواندم چند سال پیش بود... اسم آن را نیز متاسفانه به یاد نمی‌آورم...سینما هم تا امروز که 42 سال دارم نرفته‌ام...» . برخی پرسش شوندگان گفته‌اند؛ کتابی را در دست مطالعه دارم اما عنوان آن را نمی‌دانم یا فراموش کرده‌ام! ...» یکی دیگر مشغله‌کاری را بهانه کرده و گفته است:« به‌دلیل مشغله کاری زیاد خیلی کتاب نمی‌توانم بخوانم... سینما و تئاتر هم نمی‌روم...» او در پاسخ به این سوال که به کدام کار فرهنگی علاقه‌مند هستید؟ پاسخ داده است: «هرکاری که وقت اجازه دهد.» در میان پرسش‌شوندگان تنها برخی علاقه خود را با اعلام مخزن کتابخانه خود بیان داشته‌اند؛ البته در این میان تنها یک یا دو نفر توانسته‌اند عنوان کتاب در حال مطالعه خود را بگویند.


یکی از اصلی‌ترین مشکلات دامن‌گیر مسئولان تصمیم‌ساز هرجامعه می‌تواند فاصله آنان با واقعیات و ناتوانی در تولید فکر باشد. اینکه برخی مسئولان اعم از وزیر و وکیل به بهانه مشغله زیاد، در جریان هزینه‌های جاری زندگی خود یا دیگران نباشند؛ اینکه مشغله‌ها، آنان را از مطالعه دور کند؛ اینکه فرصتی برای رفتن به سینما یا تئاتر نداشته باشند، فضیلت نیست. اینکه مسئولان از صبح علی‌الطلوع تا پاسی از شب در خدمت به انجام وظایف خود باشند، امتیاز نیست. مشکل بزرگ این است که تصور شود هر متولی باید تمام وقت در اختیار وظایفش باشد. اگر صبح تا شام این مشغله باشد، پس چه هنگام فرصت اندیشیدن هست. برخی مسئولان تا بلافاصله پس از به عهده‌گرفتن تصدی‌ها از کتاب‌خوانی فاصله می‌گیرند. این به معنای تن و ذهن سپردن به وضعی است که در آن توانایی تولید ایده به فرسودگی می‌انجامد. در این‌حال آنان را از تصمیم‌سازی واقعی در بزنگاه‌ها دور می‌کند. مسئولان باید باور کنند که بودن در میان مردم کوچه و بازار، خواندن و تفریح کردن عین سلامت است. لازم است مسئولان برای خوب اندیشیدن و ایده‌سازی به خود فرصت دهند. نتیجه تحقیقات مربوط به اطلاع برخی نمایندگان از قیمت‌ها، هزینه‌های خانوار، فرصت مطالعه آنان و آشنایی ایشان با حوزه فرهنگ و هنر، تامل برانگیز و بی‌گمان هشدار دهنده است.