افکار عمومی جهان اسلام به عنوان یک بازیگر جدید وارد میدان شده در حالی که تحولات اخیر، عربستان و اسرائیل را در یک جبهه و روبروی ملل عرب قرار داده است.

سرویس جهان مشرق- مقامات سعودی به ترامپ اطمینان داده‌اند که در صورت تغییر محل سفارت آمریکا در اسرائیل به قدس، اجازه نخواهند داد تظاهرات و اعتراض‌ها در منطقه به جایی برسد و به زودی سر و ته آن را هم می‌آورند، غافل از اینکه مهمترین بازنده تصمیم متهورانه ترامپ در شرایط کنونی، ریاض خواهد بود.

پیامد اول تصمیم ترامپ برای رژیم صهیونیستی

رژیم صهیونیستی که در برکناری اسد از حکومت سوریه طی توطئه بزرگ تکفیری‌های داعش ناکام ماند و همچنان دشمن خود را در همسایگی خواهد داشت، نیاز به یک خبر خوب برای تقویت جایگاه اسرائیل داشت. تصمیم ترامپ می‌تواند همان خبر خوب باشد و راه را برای راه‌اندازی یک توطئه دیگر پس از مرگ خلافت داعش باز کند، توطئه‌ای که شاید شامل حمله به حزب‌الله یا فشار جدید علیه ایران با همکاری برخی سران عرب باشد.

نتانیاهو با فشارهایش بر ترامپ، هزینه بزرگی را برای متحدان منطقه‌ایِ واشینگتن ایجاد کرد

پیامد دوم تصمیم ترامپ برای مردم فلسطین

فلسطینی‌ها دریافتند طرح سازش با اسرائیل بر مبنای وجود دو دولت، نقش بر آب است و صرفاً فریبی برای خریدنِ زمان و تداوم حیات شوم اسرائیل بوده است. با شرایط جدید، تداوم مذاکرات صلح به معنای کنارگذاشتن دست‌کم دو مورد از اهداف اصلی این مذاکرات است که از ابتدا مد نظر حکومت خودگردان بوده است: بازگشت آوارگان و به‌رسمیت‌شناختن قدس به عنوان پایتخت ابدی دولت فلسطین. بنابر این اکنون مذاکره صلح هیچ هدف و معنایی ندارد و برای فلسطینی‌ها تنها یک راه باقی مانده تا هویت، کشور و ملت خود را پس بگیرند:‌ مقاومت برابر ستمگری‌های اسرائیل و مبارزه تا نابودی آن یا دست‌کم عقب‌نشینی آن از مناطق عمده‌ای از سرزمین‌های اشغالی.

پیامد سوم تصمیم ترامپ در افکار عمومی جهان اسلام

جهان اسلام پیش از پیروزی انقلاب اسلامی دلیل موجهی برای دوری‌گزینی از ایران داشت. در آن سال‌ها دولت‌های عربی طی چند جنگ تلاش کرده‌ بودند رژیم صهیونیستی را به زانو درآورند در حالی که محمدرضاشاه با دخالت آشکار آمریکا و انگلستان در سیاست خارجی ایران، تحریم نفتی اسرائیل را شکست، آن رژیم را به صورت دوفاکتو به رسمیت شناخته و برخی مقاماتش را به تهران راه می‌داد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در حالی که ایران به ندای اعراب در مبارزه با اسرائیل همراه شده بود و حتی در عمده جبهه‌های مبارزه پیشگام بود، در کمال تعجب، دولت‌های عربی یکی‌یکی عقب می‌نشستند و به صلح با اسرائیل رضایت می‌دادند.

عربستان و مداخله گران خارجی به زعم خود تلاش کردند با سوء‌استفاده از برخی مخالفت‌های داخلی در عراق و سوریه، دورویی ایران در حمایت از نهضت‌های ملل عرب در بیداری اسلامی را آشکار کنند، اما وحشی‌گری‌های داعش هیچ تردیدی باقی نگذاشت که جنس آن با تحولات تونس و مصر متفاوت است و اتفاقاً مبارزه با چنین غده خطرناکی در پیکره جهان اسلام به امتیازی برای ایران تبدیل شد.

حالا سران عرب دلیل موجهی برای جدایی از ایران نداشتند بنابر این جدا از تحریک غیررسمی اعراب علیه «قومیت و نژاد» متفاوت ایرانی‌ها، تلاش کردند مذهب ایرانی‌ها را بهانه کنند. ابتدا صدام در حمله به ایران، ملت ما را «مجوس» می‌نامید و پس از آن ملک‌ عبدالله اردنی از خطر «هلال شیعی» سخن گفت. آنها ناخواسته و از روی ناچاری برای مقابله با ایران انگیزه‌های دینی را در منطقه تقویت کردند، آنچه سال‌ها با امثال پان‌عربیسم جمال‌عبدالناصر به حاشیه رفته بود. اما تقویت انگیزه‌های دینی به نفع راهبرد ایران شد زیرا این ایران بود که از طرفی مسلمان‌بودن را محور وحدت می نامید، نه دلیل دشمنی، و از طرف دیگر از مبارزه با دولت صهیونیست سخن می‌گفت و اگر اعراب قرار است با ایران به دلیل تفاوت مذهبی میان شیعه و سنی بجنگند، پس به طریق اولی مبارزه با غریبه‌های صهیونیست را باید در دستور کار قرار دهند.

در ماجرای یا بیداری اسلامی، ملت‌های عرب می‌دیدند که تهران حامی نهضت‌های ملی است در حالی که عربستان پادشاهان خودکامه‌ای چون بن‌علی را پناه می‌داد. بنابر این با دسیسه‌چینی تلاش کردند از مخالفت برخی گروه‌های داخلی سوریه با اسد سوءاستفاده کرده و چیزی شبیه به بهار عربی را در سوریه رقم بزنند تا به خیال خود پس از حمایت ایران از اسد، دورویی ایران را در حمایت پیشین از نهضت‌های ملی عرب آشکار کنند، اما از قضا سرکنگبین صفرا فزود و خلافت داعش با وحشی‌گری‌هایش بر همه آشکار کرد که هیچ سنخیتی با بهار عربی یا بیداری اسلامی ندارد و اینکه ایران میان ناآرامی‌های سوریه با امثال تونس و مصر تمایز قائل شده بود، بیراه نبوده است.

زمانی که دشمنی آشکار داعش با جهان اسلام آشکار شد، مبارزه با آن برخلاف تصور سران عرب به امتیازی برای ایران تبدیل شد. اعراب می‌دیدند که ایرانیان در راهبرد خود صادق هستند و تا پای جای ایستاده‌اند، در حالی که سران عرب با دورویی از منافع مسلمانان سخن می‌گویند و با پراکندن بذر تفرقه ساختگی با ایران و از آن طرف روابط مخفیانه با داعش و تعاملات نیمه‌علنی با اسرائیل، راه را برای تضعیف جهان اسلام در مقابل تروریسم و خارجی‌ها باز می‌کنند.

حالا پس از تصمیم ترامپ و با مشخص‌شدن دروغگویی اسرائیل در مورد مذاکرات صلح و پایبند نبودن به شروطی که خود پذیرفته بودند، دیگر افکار عمومی جهان اسلام شک ندارد که اسرائیل نمی‌تواند هیچ‌گاه دوست اعراب باشد. واشینگتن نیز با به رسمیت‌شناختن قدس به عنوان پایتخت اسرائیل، تلاش خود را برای کوبیدن میخ بر تابوت فلسطینیان علنی کرد.

اکنون پس از حدود چهل سال، بار دیگر مانند سال‌های پیش از انقلاب اسلامی، مبارزه با رژیم صهیونیستی و مداخلات خارجی در منطقه به عنوان تنها راه شناخته می‌شود، با این تفاوت که اگر در آن زمان، ایران بود که خود را از مبارزه عقب می‌کشید و در جهان اسلام منزوی می‌شد، اکنون این عربستان و هم‌قطارانش هستند که بر طبل دوستی با اسرائیل و آمریکا می‌کوبند و برابرِ دشمنی که دشمنی‌اش را با ملت‌های اسلامی از ایرانی و عرب و غیر آن مشخص کرده است، لبخند می‌زنند.

پیامد اصلی تصمیم ترامپ برای عربستان و همقطارانش

در حالی آمریکا از تغییر محل سفارت خود به قدس خبر می‌دهد که همزمان مهمترین حامی حملات عربستان علیه مردم یمن است، حملاتی که در ماه‌های اخیر به شدت از سوی مجامع بین‌المللی زیر سؤال رفته و پیامدهایش در ایجاد بحران انسانی یمن بر همه آشکار شده است. این حمایتِ همزمانِ آمریکا از اسرائیل و عربستان، یک حماقت بزرگ سیاسی خارجی به شمار می‌آید زیرا ریاض را در افکار عمومی جهان اسلام به دشمن مسلمانان تبدیل می‌کند. جالبتر اینکه دقیقاً در همین روزها، علی عبدالله صالح که اتحاد رسمی با واشینگتن داشت، از آشتی‌اش با عربستان سخن می‌گوید، یعنی همان کسی که از حاکمان مکار و فاسد و مستبد بود و با بهار عربی کنار زده شده بود. این اتفاق، نشانه آشکار و شاهد دیگری از مخالفت ریاض با نهضت‌های ملی شد.

اتحاد جدید نظامی میان عربستان و امارات متحده عربی در چنین اوضاعی نشان می‌دهد آنها خوب می‌دانند به زودی اختلاف سایر سران عرب با آنها افزایش می‌یابد

روزهای سخت آینده در انتظار سران سازشکار عرب است. از طرفی با افزایش سواد و توسعه اقتصادی و انسانی، ملت‌های منطقه آگاهتر شده‌اند و از طرف دیگر با گسترش ارتباطات عمومی و شبکه‌های اجتماعی، هم  اقدامات دولت‌ها زیر ذره‌بین ملت‌ها است و هم سرعت و هماهنگی تحولات اجتماعی گسترش پیدا کرده است. در مجموع، یک بازیگر جدید وارد منطقه شده است و آن، قدرت اجتماعی ملت‌ها است.

این قدرت اجتماعی با توجه به آنچه در سطور بالا بیان شد، اکنون حامی محور مقاومت است و آمریکا و اسرائیل را دشمن خود می‌داند، همان جمله معروف که عمق استراتژیک ایران در قلب ملت‌های منطقه است. این اتفاق به سادگی نیافتاده و ملت‌های عرب پس از تجربه‌های طولانی به این سوی قدم برمی‌دارند. آنها می‌بینند که ایرانیان برای قدرت جهان اسلام، جان می‌دهند اما سران عرب و بسیاری از نخبگان این کشورها به بهانه‌های واهی ناز می‌کنند و در چنین شرایط بحرانی که مداخله‌گران خارجی هم‌قسم شده‌اند، پا پیش نمی‌گذارند و دست یاری به مقاومت نمی‌دهند، فقط با این هدف پلید که بر اریکه شکننده قدرت باقی بمانند.

اکنون توجیه دوری‌گزینی از ایران برای سران عرب بسیار دشوار شده و انتظار می‌رود در روزها و ماه‌های آتی، شاهد اختلاف بیشتر میان سران عرب با ریاض باشیم. آنها که مداخلات اخیر عربستان در حق تعیین سرنوشت ملت‌های یمن و لبنان را می‌بینند، خواهند فهمید که ایران، به مراتب هم‌پیمان مطمئن‌تری نسبت به عربستان و اسرائیل است.