صدور انقلاب اگر از سوی ایرانیان انجام شود، ارتجاع و تندروی است اما برای ایالات متحده از پایه‌های اصلی امنیت ملی به شمار می‌آید.

سرویس جهان مشرق- دانلد ترامپ در سند امنیت ملی آمریکا (۲۰۱۷) چهار حلقه راهبردی را برای حفظ و تقویت امنیت ایالات متحده تعریف کرده و جالب است که ابتدا و انتهای این چهارحلقه را به سبک‌زندگی و ارزش‌های آمریکایی اختصاص داده است. داستان چیست؟

حفاظت از سرزمین و مردم آمریکا و سبک زندگی آمریکایی مهمترین اولویت در این سند اعلام شده و در آن سو چهارمین اولویت نیز به پیشبرد نفوذ ارزش‌های آمریکایی در جهان اختصاص دارد. این همه در شرایطی است که ترامپ، اقتصاد ایالات متحده را اولویت اصلی خود در مبارزات انتخاباتی و پس از آن دوران ریاست‌جمهوری اعلام کرده بود. شاید حفاظت از فرهنگ و سبک زندگی را بتوان توجیه کرد، اما چگونه می‌توان گسترش ارزش‌های آمریکایی و نفوذ آن در سراسر جهان را با اصولی که از غرب می‌شنویم، مثل احترام به چندگانگی فرهنگی یا از آن مهمتر، از مد افتادن دخالت دولت‌ها در فرهنگ و باز هم از آن مهمتر، مضحک‌بودن صدور ارزش‌های یک کشور به خارج از آن جمع کنیم!؟

چهارمین حلقه راهبردی: پیشبرد نفوذ آمریکا

در ابتدای این فصل، راهبردنگاران کاخ سفید گزاره «ارزش‌های ما به خودی خود غالب خواهد شد» ‌ را رد می‌کنند و می‌نویسند دولت وظیفه دارد برای تقویت آن در آمریکا و خارج از آن برنامه‌ریزی و تلاش کند تا با جذب کشورهای جدید به سمت خود، «امنیت ایالات متحده تقویت شده و فرصت‌های اقتصادی برای آن افزایش یابد». این صراحت در بیان اهداف نفوذ آمریکا بسیار جالب توجه است و بارها در این فصل، تکرار شده است.

آنها ادعا می‌کنند اگر پیشرفت اقتصادی برای ایالات متحده حاصل شده، نتیجه ارزش‌هایی چون برابری است که به همه اجازه می‌دهد به آمریکا بیایند، استعدادهای خود را شکوفا کرده و بر ثروت کشور بیافزایند،‌ اما این را کافی نمی‌دانند. راهبردنگاران کاخ سفید شرایط کنونی را در نبرد جهانی سخت‌تر از جنگ سرد ارزیابی کرده زیرا هم بازیگران این عرصه، متنوعتر شده‌اند و هم ابزارهایی که در اختیار دارند، پیشرفته شده است. بنابر این راهکارهای زیر را برای موفقیت پروژه نفوذ ارائه می‌کنند:

۱- اتحاد با «دموکراسی‌های ‌هم‌فکر» برای نفوذ در سایر کشورها: جذب استعدادها به نظر آنها کافی نیست بلکه اتحاد با هم‌مسلکان برای ترویج ارزش‌های آمریکایی در جهان ضروری است زیرا «مستقیماً بر توانمندی‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی، اطلاعاتی و غیر آن می‌افزاید. ایالات متحده، متحدان و شرکایش روی هم بیش از نصف تولید ناخالص داخلی جهان را به خود اختصاص می‌دهند». «شراکت صبورانه»، کلیدواژه جالب توجهی است که راهبردنگاران برای نتیجه‌بخش‌شدن این همکاری‌ها توصیه می‌کنند.

مهمترین رقیب آمریکا در این عرصه، چین و روسیه است. سند راهبردهای امنیت ملی آمریکا در این قسمت از نقش این دو در «گسترش نفوذ خود در کشورهای در حال توسعه و دستیابی به مزیت رقابتی علیه ایالات متحده» ابراز نگرانی می‌کنند. در این سند آمده که «چین میلیاردها دلار برای توسعه زیرساخت‌ها در سراسر جهان هزینه می‌کند. روسیه نیز نفوذ خود را عمدتاً از مسیر اقتصادی با کنترل زیرساخت‌های انرژی و غیر آن در بخش‌هایی از اروپا و آسیای مرکزی به پیش می‌برد». در ادامه سند برای دولت آمریکا مقرر شده جهتِ برتری در این رقابت، اولاً توافقات سیاسی و امنیتی را با دولت‌های هدفِ پروژه نفوذ در دستور کار قرار دهد و ثانیاً در بستر تقویت حقوق شهروندان و حکومت قانون، همزمان از بخش دولتی و خصوصی آن کشور در توسعه آن حمایت نماید، علاوه بر اینکه «حمایت‌های آمریکا در توسعه سایر کشورها باید پشتیبانی از منافع ملی آمریکا را در اولویت قرار دهد». بیهوده نیست که می‌گویند سلام گرگ، بی‌طمع نیست!

یکی از اهداف اصلی در پروژه نفوذ ارزش‌های آمریکایی در جهان، دولت‌هایی معرفی شده‌اند که به تازگی از درگیری‌های داخلی رها شده‌اند یا شاهد حضور گروه‌های تروریستی و جهادی هستند. اگر نقش واشینگتن در ایجاد گروه‌های تروریستی در منطقه غرب آسیا را در نظر بگیریم، معنای این جمله مشخص می‌شود:‌ ایالات متحده از ایجاد چنین گروه‌هایی حمایت می‌کند و زمانی که اوضاع کشورِ هدف، نابسامان شد، همچون یک ناجی وارد عمل شده و کنترل آن کشور را به قول این سند به عنوان کمک به ترویج ارزش‌های انسانی، توسعه و  جلوگیری از تشکیل گروه‌های تروریستی جدید در دست می‌گیرد!

البته کشورهای هدف فقط به اینها محدود نمی‌شود. در این سند از شرکت چالش هزاره (Millennium Challenge Corporation) به عنوان شرکتی نام برده شده که کشورهای هدف را برای کمک‌های آمریکا و در واقع برای نفوذ، انتخاب می‌کند.

بارها به صراحت در فصل چهارم از سند راهبردهای امنیت ملی ترامپ آمده که هدف از ترویج ارزش‌های انقلاب آمریکا در جهان، تقویت امنیت و افزایش فرصت‌های اقتصادی برای ایالات متحده است. تصویر بالا جلسه ترامپ با رهبران صنایع مرتبط با فناوری‌های نو را نشان می‌دهد.

۲- نوسازی ابزار دیپلماسی و توسعه: هر دولتی که تحت نفوذ ایالات متحده قرار گیرد، باید از کمک‌های این کشور برای تسهیل دوران گذار به یک دموکراسی غربی برخوردار شود. از این رو، نوسازی ابزار دیپلماسی (برای مدیریت شرایط آن کشور) و ابزار توسعه (برای در اختیار گرفتن نهادهای مؤثر اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در آن کشور) باید در دستور کار ایالات متحده قرار گیرد. هدف از این کار، نفوذ مؤثرتر در کشورهایی است که به قول راهبردنگاران سند دولت ترامپ، «دولت مستبد» ولی «مردم و جامعه مدنیِ با ذهنیت اصلاحگرا» دارند. جالب این است که در ادامه سند آمده باید برنامه‌ای داشت که به تدریج، هزینه فعالیت این گروه‌های مدنی نیز از سوی خودشان تأمین شود!

در این سند به عنوان دو نمونه از کشورهایی که با کمک آمریکا به دموکراسی‌های پیشرفته از نظر اقتصادی تبدیل شده‌اند، از کره جنوبی و ژاپن نام برده شده، اما اشاره نشده که آمریکا صرفاً پس از استقرار چند ده هزار سرباز خود و ایجاد پایگاه‌های متعدد نظامی در آنها به تسهیل رشد اقتصادی این دو کشور کمک کرد و تازه اگر وجدان کاری، تلاش‌ها و فداکاری‌های مردمِ این دو کشور نبود، هیچ‌گاه به این حد از موفقیت اقتصادی نمی‌رسیدند. در طول این چند دهه نیز سیاست خارجی این دو کشور به شدت تحت تأثیر نفوذ آمریکا است. دولت فعلی کره جنوبی حامی ادغام دو کره است، اما نمی‌تواند قدم از قدم بردارد. از آن سو، رژیم صهیونیستی تنها کشوری است که ژاپن حاضر شده است با آن توافق «تحقیق و توسعه» امضا نماید و در ابتکارات فناورانه که مزیت نسبی ژاپنی‌ها در جهان است با جوانان و دانشمندان اسرائیلی همکاری کند. پس ایالات متحده نه تنها هیچ منتی بر سر این دو کشور ندارد بلکه بدهکارِ آنان است.

در این سند، یکی از ابزارهای دیپلماتیک در نفوذ آمریکا در جهان، سازمان‌های بین‌المللی معرفی شده و به دولت آمریکا تأکید شده که برای نوسازی سازمان‌هایی سرمایه‌گذاری کند که «به منافع آمریکا خدمت می‌کنند». هدف از این سرمایه‌گذاری نیز تصریح شده: «اطمینان از اینکه این سازمان‌های بین‌المللی به اندازه کافی قدرتمند و نسبت به ایالات متحده، متحدان و شرکای ما حمایتگر هستند» و اینکه «همه عرصه‌های مشترک فضایی، سایبری، هوایی و دریایی در جهان از سوی ایالات متحده شکل‌ داده شده و حکمرانی می‌شود». بنابر این هیچ بعید نیست که دولت ترامپ در ماه‌ها و سال‌های آتی به جز بحث ناتو و کنفرانس تغییرات آب و هوایی در سایر کارگروه‌ها و سازمان‌های بین‌المللی نیز مدعی لزوم «نوسازی» شود.

در ادامه سند به صراحت عنوان شده که «ایالات متحده باید نقش رهبری خود را در صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی تداوم بخشد». نام بردن از این سازمان‌ها که هدف رسمی آنها کمک به پیشرفت کشورهای در حال توسعه یا تقویت پیوند اقتصادی میان ملت‌ها اعلام می‌شود، در کنار تصریحِ پیش‌گفته در سند به هدف کاملاً ملی و خودخواهانه از سرمایه‌گذاری ایالات متحده در سازمان‌های بین‌المللی جای تأمل دارد.

۳- ترویج ارزش‌های آمریکایی:

راهبردنگاران کاخ سفید، از «اعلامیه استقلال» و «لایحه حقوق» نام می‌برند و از کشوری که روزگاری از «گروه‌های کلونی» تشکیل شد و اکنون به «تنها ابرقدرت جهان» تبدیل شده است. آنها می‌نویسند ایالات متحده بر مبنای همان ارزش‌های اولیه که مهمترین آنها زاده‌شدن هر انسانی بر مبنای برابری و آزادی است، تشکیل شده و بر همان مبنا نیز با سایر کشورها متحد شده و جبهه‌ای را شکل داده است. سپس از ارزش‌های مختلف و لزوم تقویت و ترویج آن در جهان سخن رفته است: «برابری، آزادی بیان و تجمع، حقوق زنان و توانمندسازی جوانان، حکومت قانون، کرامت زندگی انسانی، حقوق اقلیت‌های مذهبی و ...»

در این قسمت برای رئیس‌جمهور آمریکا مقرر شده که از  حقوق مردم و ارزش‌های پیش‌گفته در کشورهایی که «رژیم سرکوبگر» دارند، حمایت کند و در ادامه آمده است «ما ممکن است از دیپلماسی، تحریم‌ها و سایر اهرم‌ها برای منزوی‌ کردن دولت‌ها و رهبرانی استفاده کنیم که منافع ما را تهدید می‌کنند و بر خلاف ارزش‌های ما حرکت می‌کنند». این جمله از دو جهت جالب است:‌اول اینکه برای تصمیم‌سازی واشینگتن در عرصه بین‌المللی، به ارزش‌ها به اندازه منافع، اهمیت داده شده و دوم اینکه در قسمتی که همه چیز مربوط به ترویج ارزش‌های انسانی در جهان است، صراحتاً سخن از پیگیری منافع ملی آمریکا آمده است!

دانلود سند راهبردهای امنیت ملی اوباما (۲۰۱۵) و دانلود سند منتشرشده از سوی دولت ترامپ (۲۰۱۷)

به عنوان یکی از وظایف واشینگتن در سند امنیت ملی دولت ترامپ به لزوم کمک به مردمی که در «بحران‌های انسان‌ساخته و طبیعی» گرفتار شده‌اند، اشاره شده و اینکه واشینگتن باید با سازمان‌های بین‌المللی برای حمایت از «امنیت غذایی و بهداشت» همکاری کرده، «ریشه‌های گرسنگی و بی‌غذایی را هدف گیرد». اما پرسش اینجا است که آیا همین دانلد ترامپ نبود که همزمان با حملات گسترده عربستان علیه مردم بی‌دفاع یمن، قرارداد چند صد میلیاردی برای فروش تسلیحات به ریاض را امضا کرد؟ آیا اکنون بحران بی‌آبی و وبا در اثر محاصره عربستان گریبانگیر یمنی‌ها نشده است؟ واشینگتن نه تنها همان‌گونه که بارها در سند آمده، «از همه توانش» ‌برای پایان‌دادن به محاصره بهره نمی‌گیرد بلکه عملاً با فروش تسلیحات و اعزام مستشار به عربستان، خود در ایجاد چنین بحران انسانی نقش آشکار داشته است.

«کمک به آوارگان» یکی دیگر از موارد مضحکی است که در این سند بدان اشاره شده است و آمده «ما از مردم آواره‌ در نزدیک موطن‌شان پشتیبانی می‌کنیم برای اینکه به نیازمندی‌های خود دست یابند تا زمانی که در امنیت و به صورت داوطلبانه به خانه خود برگردند». آواره‌شدن مردم یمن به جای خود، آیا رویکرد دانلد ترامپ در قبال مسأله فلسطین، واقعاً پناه‌دادن به آوارگان است؟ آیا همه تلاش واشینگتن بر آن است که مردم آواره به خانه‌های غصب‌شده‌شان که خلاف امضا و قول و قرارهای خود مقامات اسرائیلی بواسطه ساخت شهرک‌های صهیونیست‌نشین از بین رفته است، باز گردند!؟

تأثیر رویکردهای عجیب ترامپ در سند راهبردهای امنیت ملی آمریکا

شاید برخی چنین بپرسند که آنچه در سند امنیت ملی آمریکا صرفاً نتیجه رویکردهای عجیب و غریب ترامپ است و نمی‌توان به همه دولت‌های آمریکا نسبت داد. اما جالب است بدانید باراک اوباما نیز در سند ۲۰۱۵ میلادی یکی از چهار پایه راهبرد امنیت ملی دولت خود را به حوزه «ارزش‌ها» اختصاص داده و ۵ سیاست را در این حوزه تجویز کرده بود: «زنده‌داشتن ارزش‌ها، پیشبرد برابری، حمایت از دموکراسی نوظهور، قدرت‌دهی به جامعه مدنی و رهبران جوان، پیشگیری از خشونت‌های دسته‌جمعی».

راهبردنگاران اوباما در این بخش آورده‌اند: «برای رهبری مؤثر در جهانی که تغییرات مهم سیاسی را تجربه می‌کند، ایالات متحده باید ارزش‌های ما را در خانه، زنده نگه دارد و همزمان، آنها را در خارج از کشور گسترش دهد.» البته بعد از آن از دموکراسی، آزادی، پاسخگوساختن نهادهای عمومی و ... نام می‌برد، اما پر واضح است که وجود همه این ارزش‌ها در کشورهای دیگر زمانی برای واشینگتن ارزشمند است که در کنار آن، حمایت از سلطه واشینگتن بر جهان نیز وجود داشته باشد.

جمع‌بندی

هیچ‌کس مخالف گسترش آزادی، برابری، حکومت قانون، پاسخگوساختن نهادهای عمومی و تقویت قدرت نهادهای اجتماعی نیست، اما اگر شما یکی از فعالان این حوزه هستید و می‌خواهید آن را در کشور خود و در جهان گسترش دهید، لطفاً روی کمک کسی که پیش از این سابقه خود را نشان داده است، حساب نکنید. آمریکا به راستی هم‌پیمان صادقی نیست و در چنین شرایطی که دست بالا را در جهان دارد، تقویت سلطه، اولویت اول آن در هر همکاری است. ضمن اینکه با «نوسازی ابزار دیپلماسی» از چنان روش‌های پیچیده‌ای برای جذب فعالان اجتماعی در فرآیند نفوذ بهره گرفته می‌شود که خود فرد، باور نمی‌کند در چه شبکه گسترده‌ای برای تأمین منافع آمریکا قرار گرفته است.

آشکار است که بسیاری از ارزش‌های اشاره‌شده در این سند، ارزش‌های انسانی است، و آشکار است که بسیاری از کشورها از جمله ایران در برخی از این حقوق دچار نواقصی هستند، اما به راستی هدف آمریکا از انتشار این ارزش‌ها در جهان نیز انسانی است؟ اگر چنین است، چرا در خود ایالات متحده به جرم پلیس‌هایی که به قتل بیگناهان اقدام می‌کنند، به درستی رسیدگی نمی‌شود؟ چرا اجازه نمی‌دهند صدای گروه‌های دیگر به عنوان حزب سوم در انتخابات ایالات متحده شنیده شود؟ چرا از فعالیت برخی نهادهای فرهنگی در داخل آمریکا به اسم همکاری با ایران جلوگیری می‌کنند؟ مگر برای خود حق سرمایه‌گذاری در نهادهای اجتماعیِ سایر کشورها را قائل نیستند؟!