به گزارش مشرق، نهم دیماه 1388، فتنهای در ایران با برخورد به سد حضور ملت به شکست انجامید که بسیاری بر این باور بودند، پایهها و اساس آن در خارج از ایران ریخته شده بود. حیدر مصلحی، وزیر وقت اطلاعات و امنیت کشور، سال 1393 در خصوص وقایع 88 چنین گفت: «برخی این جریان را دعوای انتخاباتی مطرح کرده ولی میدانند که سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس در صحنه بوده و انسانهای مسئلهدار از اروپا به ایران آمده و با پولهای زیادی دست به اقدام زدند.» وی که در آن دوران، یکی از بلندپایهترین مقامات امنیتی کشور محسوب میشد، جای دیگری نیز چنین گفته است: «فتنه 88 یک کودتای بینالمللی برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران بود.»
پایه و اساس خارجی فتنه 88، البته حتما خود را در برنامهریزیهای داخلی مغزهای متفکر فتنه نشان میدهد، و یکی از این برنامهریزیها، تدوین شعارهاست. شاید یکی از مشهورترین این شعارها در حوزه بینالمللی - منطقهای، شعاری بود که در روز قدس، محور مقاومت را هدف قرار میداد، اما این تنها شعاری نبود که با محتوای بینالمللی مطرح میشد.
* پرده اول
اغتشاشات در سال 88 آغاز شده و بالاخص در پایتخت ادامه دارد. در این میان، در بحبوحه درگیریها، علیه دو کشور شعار شنیده میشود. «مرگ بر روسیه» و «مرگ بر چین». در روز قدس، بلندگو شعار «مرگ بر آمریکا» را تکرار میکند اما عدهای در میان جمعیت، میگویند «مرگ بر روسیه». آن زمان برداشتها بیشتر چنین است: «اغتشاشگران بهدنبال شعاری جهت جایگزینی شعار معرف انقلابیون از سال 1357 به بعد، یعنی شعار مرگ بر آمریکا هستند.» احتمال صحت این گزاره البته خالی از وجه نبود و نیست.
عدهای میگویند ایرانیان بهخاطر حافظه تاریخی خود از روسها متنفرند. حافظه تاریخی هم مشخص است که به کجا میرسد. جنگهای روسیه تزاری علیه ایران در دوران قاجار که به جدا شدن بخشهای گستردهای از ایران طی دو عهدنامه گلستان و ترکمانچای انجامید. اما پذیرش این انگاره دو مانع جدی دارد: اولا دیگر در روسیه تزارها حکومت نمیکنند و مناطقی هم که در دوران مزبور از ایران جدا شده، اکنون نه بخشی از خاک روسیه که کشورهایی مستقلاند؛ ثانیا، در دوران تلخ قاجار، این تنها روسها نبودهاند که بخشهایی از خاک ایران را به تاراج بردهاند. انگلیسیها هم بخشهای وسیعی از شرق ایران را از این کشور جدا کردهاند. اما در میان اغتشاشگران، کسی شعار مرگ بر انگلیس سر نمیدهد!
* پرده دوم
مهر ماه 95 است. از آخرین تحرکات فتنهگران 88 در خیابانهای تهران قریب به 6 سال میگذرد اما جنگ سوریه در اوج خود قرار دارد. اتفاقی از مهرماه 94 افتاده که میدان جنگ را تا حدودی به نفع نیروهای دولتی سوریه و متحدانشان تغییر داده است: «ورود نیروی هوایی روسیه به جنگ سوریه».
در چنین شرایطی، ناگهان خبری منتشر میشود: «نیروی هوایی روسیه برای مشارکت در عملیات در سوریه، برای سوختگیری از پایگاه شهید نوژه همدان استفاده کرده است.» پایگاه در اختیار روسها قرار نگرفته، تنها به جنگندههای روس اجازه توقف موقت و سوختگیری داده شده است. با این حال، عدهای در ایران چنین تبلیغ میکنند که گویا روسها پایگاهی را در ایران در اختیار گرفتهاند و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نقض شده است. همچنین عدهای از جریحهدار شدن غرور ملی خود سخن میگویند!
قاعدتا چنین تصمیمهایی در چنین سطحی در ایران، در شورای عالی امنیت ملی اتخاذ میشود که ریاست آن با رئیسجمهور است. جالب اینجاست که آن عده تبلیغکننده، خود را حامی رئیسجمهور و دولت هم میدانند.
مقاومت سرانجام در دیماه 95 موفق به آزادسازی حلب میشود، در ادامه مذاکرات آستانه شکل میگیرد و بنبست تروریسم در سوریه شکسته میشود. در آزادسازی حلب و تغییر معادلات جنگ، نیروی هوایی روسیه نیز نقش دارد.
* در اندیشه منزویساختن ایران
شرکتها باید تصمیم بگیرند که یا «با ایران تجارت کنند یا با ایالات متحده آمریکا». این جملهای است که بیبیسی در مرداد 89 به نقل از «استوارت لوی»، منتشر کرده و او را مرد قدرتمند بخش تحریمها در وزارت خزانهداری آمریکا خوانده است. اقتصاد آمریکا 20 درصد کل اقتصاد جهان است. اتحادیه اروپا نیز 20 درصد دیگر از اقتصاد جهان را داراست. آنچه پس از انتخابات 88 در ایران رخ داد، فضا را برای گستره وسیعی از تحریمهای بینالمللی علیه ایران آماده کرد. تصویری که رسانههای خارجی هر روز از ایران ارائه میکردند، برای آمریکای اوباما و متحدان اروپائیش فرصت خوبی را ایجاد کرد که راهبرد «یا با ما یا با ایران» را پیاده کنند. تحریمهایی که غرب آنها را فلجکننده میخواند، ظرف حدود دو سال اجرایی میشوند.
اما منزوی ساختن ایران فقط بُعد اقتصادی نداشت. بُعد مهم دیگر، بُعد منطقهای بود. تنشهای جهان عرب باید به سوریه میرسیدند تا بیرحمترین تروریستهای تکفیری اسلحه به دست بگیرند و یکی از آبادترین کشورهای منطقه را به تلی از خاک بدل کنند. بعدها پای گروه تروریستی داعش، که زمانی از عراق به سوریه رفته بود، دوباره به عراق باز شد تا داعش حتی تا نزدیکی مرزهای ایران پیش بیاید.
ایران از یکسو باید با شدیدترین تحریمهای اقتصادی – مالی مواجه میشد و از دیگرسو باید متحدین خود را در خطر سقوط و اشغال توسط تروریستهای تکفیری میدید. یک محاصره تمامعیار اقتصادی در کنار یک محاصره نظامی منطقهای. این سیاستی بود که در اتاقهای فکر شاید از سالها قبل طراحی شده بود. به این ترتیب، ایران باید در دو جبهه میجنگید؛ یک نبرد اقتصادی تمامعیار در کنار یک نبرد نظامی منطقهای با تروریستهایی که به خون ایرانی و شیعه تشنه بودند.
منطقا نمیتوان باور کرد این راهبرد در قبال ایران دفعتا و یکباره پدید آمده باشد. احتمالا از سالها قبل، اتاقهای فکر و اندیشکدههای پیدا و پنهان آمریکایی – صهیونیستی بهدنبال تدوین این روند بودهاند. در سوریه به اسم اعتراض، تروریستهایی تجهیز میشوند که صدها میلیون دلار تجهیزات نظامی غربی در اختیار دارند؛ آن هم با پولهایی که متحدین منطقهای آمریکا پرداخت میکنند. در عراق، آمریکاییها تنها زمانی علیه داعش وارد عمل میشوند که داعش پا را از حد فراتر نهاده و به اربیل نزدیک شده است.
* فضایی برای تنفس اقتصادی
پس از تحریمهای سنگین یک و چند جانبه غرب علیه ایران که با محوریت قطعنامه 1929 شورای امنیت و با هدف فلج کردن اقتصاد کشور صورت میگرفت، اقتصاد ایران نیاز به یافتن مکانهایی برای تنفس بود. طبعا جز مسئولین امر کسی دقیقا مطلع نیست که ایران برای خروج از دامنه پرفشار تحریمها دقیقا چه تدابیری میاندیشید. اما یک نکته واضح است، ایران تنها در کشورهایی میتوانست حوزه تنفس بیابد که قابلیت ایستادن در برابر آمریکا در صورت تضاد منافع را داشته باشند. در چنین شرایطی، کمتر میتوان به کشوری شبیه به امارات عربی متحده و شهری چون دبی اندیشید، که با یک تشر واشنگتن خود به باعث و بانی تحریم تبدیل میشوند.
در این شرایط و برای حوالهکرد ارز ایران به کشورهای دیگر برای تامین مایحتاج و تجهیزات مورد نیاز، نقش چینیها برجسته بود. میتوان از چین بهعنوان محل تنفس اصلی اقتصاد ایران در دوره اوج تحریمها نام برد. روسها نیز در برخی موارد منجمله برخی پروژههای نفتی، آماده انتقال فنآوری به ایران بودند که البته به دلایلی توافقات لازم بین دو طرف شکل نگرفت و شاید آن فضاسازیهای ضد روسی برخی در داخل ایران چندان بیتاثیر نبود. روسها در تبادلات مالی ایران نیز نقش داشتند، اگرچه کمتر از چینیها.
واقعیت این است که اقتصاد چین و تا حدودی روسیه در حدی بود که واشنگتن از تشدید مواجهه با آنها بپرهیزد، لذا ایران میتوانست برای دور زدن تحریمها تا حدودی از کانال این دو کشور بهره ببرد.
* روسها و جنگ سوریه
نقشی که روسها در جنگ سوریه در همراهی با ایران و متحدینش پیاده کردند، البته قابل انکار نیست. بهیقین، روسها بر اساس منافع خود تصمیم به ورود به بازی سوریه گرفتند و شاید حتی در همان سوریه نیز در تمام موارد، منافعی یکسان با ایران نداشتند. ولی به هر حال، منافع روسها در همراهی با ایران در سوریه برکسی پوشیده نیست.
ریشهایترین علت ورود روسها به نبرد سوریه را میتوان در نگرانی آنها از اوجگیری تروریسم تکفیری جستجو کرد. روسیه در درون خاک خود از تروریسم تکفیری احساس نگرانی میکند. از سوی دیگر، مسکو به دنبال آن است که در شرایط گذار نظام بینالمللی از نظم تک قطبی به نظم چند قطبی، جایگاه خود در منطقه نفتخیز خاورمیانه را تحکیم کند. بنابراین نهتنها تمایلی به از دست دادن پایگاه سنتی خود در سوریه نداشته و ندارد، بلکه به دنبال تحکیم حضور خود در این پایگاه است.
این دو منفعت اصلی و شاید منافعی دیگر، روسها را از مهرماه سال 94 وارد نبرد سوریه کردند. حضور روسها عمدتا هوایی بود و بمبارانهای آنها از نظر برخی تحلیلگران میدانی، توانستند تاثیر بهسزایی در تغییر بازی به نفع دولت سوریه و متحدینش داشته باشند.
از سوی دیگر، روسیه با همراهی چین در شورای امنیت سازمان ملل متحد، تقریبا جلوی هرگونه اقدام بینالمللی علیه دولت قانونی سوریه را گرفت.
* و اما، چرا آن دو شعار؟
اکنون در سالگرد نهم دیماه قرار داریم. بیش از 8 سال از روزگاری که شعارهای مرگ بر روسیه و مرگ بر چین در تهران سر داده شدند، میگذرد و یادآوری این نکته باز هم ضروری است که نهادهای امنیتی کشور فتنه 88 را فتنهای از پیش طراحی شده میدانند که نقش سرویسهای اطلاعاتی خارجی در آن بسیار جدی بوده است. در این 8 سال چه اتفاقاتی افتاده و نقش ارتباط با آن دو کشور هدف شعار، در تامین منافع ملی ایران چه بوده است؟ قضاوتی که در سال 88 ممکن نبود، اکنون امکانپذیر بهنظر میرسد.
روند 8 سال پس از فتنه نشان میدهد که رابطه با روسیه و چین برای ایران روابط بیمنفعتی نبوده است؛ چه در ایجاد فرصت تنفس اقتصادی برای ایران در دوران اوج تحریمها و چه در حفظ و تقویت جایگاه محور مقاومت. به عبارت دیگر، هم در حوزه منافع رئالیستی و هم در حوزه منافع هویتی، روابط با دو کشوری که در شرایط فعلی قابلیت مجادله بر سر منافع را با واشنگتن و متحدینش داشتهاند، برای ایران مفید بوده است؛ هرچند که حتما آن دو کشور نیز از قبل همکاری با ایران منفعت بودهاند و اصولا روابط در صحنه بینالمللی بر محور «منافع ملی» میچرخد، منافعی که یا مادی (رئالیستی) هستند و یا گفتمانی (هویتی) و یا هر دو.
واشنگتن نهادسازی تحریم را از سال 2006 شروع کرده بود، سه سال قبل از انتخابات ریاستجمهوری ایران. ولی زمانی توانست تحریمها را در سطح بینالمللی بگستراند که با کمک چهرههای شاخص جریان فتنه و رسانههای جریان غالب، توانست تصویری بسیار مخدوش از ایران در سطح بینالمللی ارائه کند. سرویسهای جاسوسی که تا این حد توانستند از فتنه 88 در راستای راهبرد اتاقهای فکر بهره ببرند، قطعا دنبال این بودند که راههای تنفس ایران را هم ببندند. ایجاد تصویری دهشتناک از چین و روسیه، دو قدرتی که هنوز در صحنه بینالمللی آنقدرها هم با واشنگتن همراهی نمیکردند باید غنیمت شمرده میشد.
برای منزوی شدن ایران، فقط کافی نبود که رژیم تحریمی شدیدی علیه این کشور وضع شود و محور مقاومت بهعنوان اصلیترین توانایی هویتی ایران در منطقه تحت فشار قرار گیرد، بلکه باید راههای تقابل ایران با این فشارها هم مسدود شوند. در چنین شرایطی، دسترسی ایران به آن دو کشور در افکار عمومی داخلی باید به یک تابو تبدیل میشد. این هدف، فراتر از صرفا ساختن جایگزینی برای شعارهای ملت از انقلاب اسلامی 1357 بود.
برای منزوی کردن ایران، لازم بود افکار عمومی آماده واکنش نشان دادن به هرگونه همکاری اقتصادی یا منطقهای با روسها و چینیها باشند. تا آنجا که بخشی از افکار عمومی مثلا از فرود موقت هواپیماهای روس در همدان و سوختگیری آنها، پایگاه دادن به کشور خارجی را استنباط کند! و چنین برداشت مضحکی در شبکههای اجتماعی لایک هم بخورد!
با این اوصاف، چگونه میتوان تصور کرد که شعارهای ضد روسی و ضد چینی کاملا اتفاقی و خودجوش سر داده شدهاند؟