به گزارش مشرق، «مهدی فضائلی» کارشناس ارشد رسانه در روزنامه «جام جم» نوشت:
چرا ۹ دی را فراموش نمیکنیم؟ این پرسشی است که احتمالا در ذهن بسیاری به همین شکل یا اشکال مشابه وجود دارد و ممکن است عدهای پاسخشان یا تصورشان از این زنده نگه داشتن، تسویهحساب سیاسی یک جریان سیاسی با جریان رقیب باشد. نمیخواهم کاملا این احتمال را رد کنم لیکن هر کس با چنین قصدی به احیای ۹ دی میپردازد بداند انگیزهای خداپسندانه ندارد!
۹ دی را باید گرامی و زنده نگه داشت چون یادآور پرخسارتترین فتنه پس از انقلاب اسلامی و چگونگی پایان بخشیدن به آن است. ۹ دی را باید مبارک دانست بخاطر درسها و عبرتهایی که از حوادث سال ۸۸ میتوان و باید گرفت و ۹ دی را باید بزرگ بداریم برای پیشگیری از فتنههای بعد یا مواجهه با فتنههای در حال انعقاد!
حوادث پس از انتخابات سال ۸۸ که بدرستی «فتنه» خوانده شد همچنان نیازمند تحلیل و بررسی است و برخلاف تلاش برخی، نمیتوان و نباید اجازه داد به فراموشی سپرده شود.
برنامهریزی عدهای و سکوت و همراهی آگاهانه یا از روی غفلت عدهای دیگر میرفت کشور را به پرتگاه سقوط بکشاند و شرایطی مشابه سوریه سالهای اخیر را به ایران عزیز تحمیل کند.
فتنه پیچیده و چندلایه ۸۸ را میتوان از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داد و درسها و عبرتهای مختلف از آن گرفت اما آنچه این یادداشت قصد پرداختن به آن را دارد چرایی عدم مرزبندی صریح و آشکار جریان فتنه و برخی چهرههای بانفوذ دیگر با مسببان و حامیان خارجی فتنه و دشمنان نظام و مردم است.
ابتدا لازم است ضرورت این مرزبندی تبیین شود تا برخی چهرههای شاخص و تاثیرگذار اعم از اصلاحطلب یا هر عنوان دیگر یا بخشهایی از مردم اگر هنوز متوجه چرایی بیمهری نظام با فتنهانگیزان داخلی نشدهاند، متوجه بشوند و اگر واقعا این بخش از جریان فتنه قصد بازگشت به نظام را دارند پیششرط الزامی و حداقلی آن را بفهمند.
فتنه ۸۸ برای عدهای که عمدتا سرویسهای امنیتی بیگانه را باید مصداق آن بدانیم، پروژهای از پیش طراحیشده با هدف «براندازی نرم نظام» بود اما این پروژه بدون همراهی چهرهها و جریانی شناخته شده در داخل امکان اجرایی شدن نداشت. البته اینکه آیا این جریان و این چهرهها از پیش و آگاهانه در این پروژه مسئولیت و نقشی قبول کرده بودند یا نه حداقل برای من معلوم نیست. هرچند در نتیجه عمل تفاوت چندانی ایجاد نمیکند؛ چون مهم این است که با آن همراه و عاملان اجرای آن شدند یا حداقل در برابر آن سکوت کردند؛ آن هم سکوتی موثر و معنیدار!
و اما ضرورت مرزبندی:
براساس آموزههای قرآنی مرزبندی اهل حق با اهل باطل یک ضرورت است. آیه چهار سوره ممتحنه درباره حضرت ابراهیم میفرماید: قَد کانَت لَکُم أُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ إِذ قالوا لِقَومِهِم إِنّا بُرَآءُ مِنکُم وَ مِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ اللَّهِ کَفَرنا بِکُم وَ بَدا بَینَنا وَ بَینَکُمُ العَداوَةُ وَ البَغضاءُ أَبَدًا حَتّی تُؤمِنوا بِاللَّهِ وَحدَهُ...
برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت، در آن هنگامی که به قوم (مشرک) خود گفتند: «ما از شما و آنچه غیر از خدا میپرستید بیزاریم؛ ما نسبت به شما کافریم؛ و میان ما و شما عداوت و دشمنی همیشگی آشکار شده است؛ تا آن زمان که به خدای یگانه ایمان بیاورید!...»
عقلانیت و خردورزی نیز حکم میکند انسان اگر حرکتی را، فکری را و رفتاری را قبول ندارد به نحو روشنگرانهای آنرا اعلام کند تا هم دیگران او را موافق آن فکر یا رفتار قلمداد نکنند و هم عاملان به آن رفتار و قائلان به آن فکر احساس هموار بودن راه و همراه بودن دیگران با خود را نکنند و در مسیر باطل خود جَری و گستاخ نشوند. یکی از فلسفههای مهم امر به معروف و نهی از منکر نیز همین است.
سیره و روش پیامبران الهی، ائمه اطهار و صالحان نیز در طول تاریخ، مرزبندی با جریانهای باطل و دشمنان راه مستقیم هدایت بوده است.
بنابراین لزوم مرزبندی با دشمن و جریانها و افکار باطل هم از منظر آموزههای دینی و هم مبانی عقلی و هم سلوک و شیوه عملی پیشوایان دینی امری بدیهی و روشن است. مبتنی بر همه اینها، تاکیدات و تصریحات رهبر فرزانه انقلاب به نیروها و جریانهای سیاسی در همه مقاطع و بویژه حوادث سال ۸۸ در خصوص ضرورت و اهمیت مرزبندی با فتنهانگیزان را باید اضافه کرد.
بهرغم همه این دلایل روشن، متاسفانه چهرههای شاخص جریان موسوم به اصلاحات و برخی دیگر از چهرههای شاخص و اثرگذار بنا به دلایلی که در ادامه به آنها خواهم پرداخت حاضر نشدند مرز بین خود و فتنهانگیزان را روشن و شفاف تبیین کنند که همین سهلانگاری هزینههای زیادی را به کشور و نظام تحمیل کرد.
اما سوال بعد چرایی این عدم مرزبندی است؟
از جمله دلایل عدم مرزبندی این دست چهرهها با فتنهانگیزان را در خوشبینانهترین حالت میتوان ناشی از تحلیل و ارزیابی غلط از حقیقت و باطن حوادث ۸۸ دانست. به این معنی که این گروه آن حوادث را واقعا یک مساله صرفا داخلی، کاملا اتفاقی و ناشی از رقابتهای سیاسی دانسته که هدفش انتخابات و رای بود. در حالی که مختصر توجهی به واقعیتهای صحنه آشکارا نشان میداد این مساله نه صرفا داخلی است، نه اتفاقی و نهتنها معطوف به انتخابات و رای! حمایت سیاسی، رسانهای و لجستیکی سریع، گسترده و شفاف و علنی همه دشمنان قسمخورده ملت و نظام اسلامی از سران رژیم صهیونیستی و دولتمردان آمریکا و انگلیس گرفته تا سلطنتطلبان و منافقین و دیگر گروهکهای ضدانقلاب و تروریستی خارجنشین، بهترین دلیل بر داخلی و اتفاقی نبودن ماجرا و شعارها و مطالبات مطرح شده از سوی اغتشاشگران و حامیانشان و روشنترین دلیل بر اهداف براندازانه این جریان بود. لذا پذیرش این دلیل مستلزم زیرسوال رفتن برخورداری این چهرهها از حداقل هوش و فهم سیاسی است!
بدبینانهترین حالت نیز پذیرش این گزینه است که این شخصیتها را آگاه به پشت صحنه فتنه و منویات طراحان فتنه بدانیم و همراهی و یا سکوت آنها را آگاهانه و عمدی ارزیابی کنیم که در این صورت باید آنان را «خائن» قلمداد کنیم!
گزینه سوم که با گزینه اول مشترکاتی دارد و در علتیابی قدری به احتیاط نزدیکتر است ـ هرچند در نتیجه تفاوت چندانی با گزینههای قبلی ندارد ـ این است که دلیل عدم مرزیندی شخصیتها و چهرههایی نظیر مرحوم هاشمی رفسنجانی و خاتمی با طراحان و عاملان فتنه را بغض آنان نسبت به احمدینژاد و فرصتی برای انتقامجویی از سویی و تعلق خاطر عاطفی به عاملان داخلی فتنه (میرحسین موسوی و کروبی) از سوی دیگر، عافیتطلبی و کسب یا حفظ وجاهت بین طرفداران خود و نیز این تحلیل اشتباه بدانیم که مساله «احمدینژاد ـ موسوی» است و نه حق و باطل و انقلاب و براندازی.
دلیل یا دلایل عدم مرزبندی با فتنهانگیزان که بهرغم گذشت چندین سال هنوز انجام نشده باقی مانده هر چه که باشد نتیجهاش گستاخ شدن عاملان فتنه، امیدوار شدن دشمن به همراهی برخی چهرههای موثر داخلی، عمیق و طولانی و پرخسارت شدن فتنه و درگیر شدن تعداد بیشتری از مردم با آن شد. تاسفبارتر اینکه این افراد در خفا به صراحت تقلب که اسم رمز آغاز فتنه بود را صراحتا نفی و موسوی و کروبی را با تعابیر تند محکوم میکردند اما از آنزمان تا اکنون حاضر نشده اند در آشکارا و علنی بخشی از این نظرات را مطرح نمایند.
طبیعی است که این دست افراد نمیتوانند انتظار داشته باشند رابطه و نوع تعامل نظام با آنان مثل گذشته و عادی باشد. اینها باید هزینه سکوت و بالاتر از آن همراهیشان با جریانی که اساس نظام را نشانه گرفته بود و نظام را تا لب پرتگاه سقوط پیش برد ـ و اگر نبود لطف خدای متعال و عنایت حضرت ولیعصر(عج) و رهبری شجاعانه و مدبرانه رهبر انقلاب و هوشیاری مردم و نیروهای انقلاب امروز سرانجام ایران اسلامی نامعلوم و چه بسا وخیمتر از کشورهای به هم ریخته و ناامن منطقه بود ـ پرداخت کنند.
ریزشها در همه انقلابها سابقه داشته و امری متداول بوده و بعضا غیرقابل گریز است اما انقلاب اسلامی با توجه به اهداف بلند و متعالی خود و همچنین تعالیم حیاتبخش و وحدتآفرین اسلام هیچگاه از این ریزشها استقبال نکرده و نمیکند. حداکثر جاذبه و دافعه در حد ضرورت، شعار و سلوک عملی بزرگان نظام از امام راحل گرفته تا شهید بهشتی و رهبر معظم انقلاب بوده و هست اما آنگاه که عدهای در همراهی با انقلاب و مردم متوقف میشوند و یا عقبگرد میکنند به طور طبیعی زیر پای حرکت ملت آسیب میبینند و نباید انتظار داشته باشند نظام، انقلاب و مردم به خاطر آنها متوقف شوند یا عقبگرد داشته باشند.
تا مدتی راه برای بازگشت چنین افرادی باز است و امکان همراهی مجدد با مردم و انقلاب فراهم، اما زمانی فرامیرسد که دیگر دیر شده است و امکان جبران ناممکن.
این ریزشها زمانی با شعار و پوشش صیانت از رای مردم اتفاق افتاده و امروز ممکن است با پوشش و شعار عدالت خواهی اتفاق بیفتد!
جدا شدن از مسیر انقلاب، خوراک برای بیگانگان فراهم کردن، دلسرد کردن مردم،زیر بار قانون نرفتن و عدم توجه به هشدارهای رهبری فرقی نمیکند با چه شعار و تحت چه پوششی سربرآورد؛ لذا تا دیرتر نشده است هم همراهان اصلی فتنه ۸۸ و هم فتنهانگیزان جدید برای بازگشت به مسیر انقلاب اقدام کنند، اگر بنایی به بازگشت دارند!